المپياد مانع تفكر «انتقادي» و «خلاق»!
قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم | قسمت چهارم
پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) دانشمند ايراني است كه به «پدر هوش مصنوعي ايران» شهرت دارد. وي مدرك مهندسي برق را در سال 1352 (1973 ميلادي) از دانشكدهي فني دانشگاه تهران اخذ كرد. سپس در سال 1355 (1976 ميلادي) مدرك دكترا (Ph.D) را از دانشگاه كاليفرنيا، بركلي گرفت.
پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) بنيانگذار و مدير «قطب كنترل و پردازش هوشمند» (Center of Excellence for Control and Intelligent Process) دانشكدهي مهندسي برق دانشگاه تهران است.
در طي سالهاي 1362 تا 1366 (1993 تا 1997 ميلادي) مدير «پژوهشکده علوم شناختی، پژوهشگاه دانشهاي بنيادي» (School of Cognitive Sciences, IPM) و در سالهاي 1345 تا 1367 (1986 تا 1988 ميلادي) رئيس دپارتمان مهندسی برق و کامپیوتر دانشگاه تهران بود.
از فعاليتهاي دانشگاهي وي در دانشگاههاي خارج از كشور ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
- دانشيار مدعو دانشگاه تورنتو كانادا در تابستان 9-1368 (90-1989ميلادي) - دانشيار مدعو دانشگاه كاليفرنيا، بركلي، 8-1367 (9-1988 ميلادي)- دانشيار مدعو دانشگاه گاريونيس (Garyounis)، 4-1363 (5-1984 ميلادي)- دانشيار مدعو دانشگاه كالفرنيا، لسآنجلس 5-1354 (6-1975 ميلادي)- محقق «مركز بينالمللي فيزيك نظري» (International Center for Theoretical Physics) و «مركز بينالمللي مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي» (International Center for Genetic Engineering and Biotechnology) هر دو مركز واقع در «تريستهي» (Trieste) ايتاليا- محقق «انستيتو رياضي كاربردي» (Institute of Applied Mathematics)- محقق «آكادمي علوم چين» (Chinese Academy of Sciences)- محقق «انستيتو تكنولوژي الكتريكي هاربين» (Harbin Institute of Electrical Technology)- دستيار تحقيق (Research Associate) شركت پژوهشي، توليدي اونتاريو- دستيار تحقيق (Research Associate) آزمايشگاه پژوهشهاي الكترونيكي (Electronic Research Laboratory) دانشگاه كاليفرنيا، بركلي.
پژوهشهاي مورد علاقهي پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) شامل حوزههايي نظير ذيل است:
پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) همچنين در تأسيس چند سازمان مهندسي و نهاد پژوهشي در ايران همكاري كرده و همچنين دارندهي حق امتياز (Speaker Persian Isolated Word Neurorecognizer) محسوب ميشود. پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) متجاوز از 150 مقاله در مجلهها و 300 مقاله در كنفرانسها ارائه كرده است.
سردبيري مجموعهها با عناوين ذيل توسط پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) انجام شده است:
- چهرههاي ماندگار دانشكدهي مهندسي دانشگاه تهران طي سالهاي 70-1358 (91-1979 ميلادي) - بررسي منتقدين رياضي (Reviews of Mathematical Reviewers) طي سالهاي 1-1380 (2-1990 ميلادي)- مجلهي سيستمهاي هوشمند و فازي (Journal of Intelligent and Fuzzy Systems) طي سالهاي 8-1371 (9-1992 ميلادي)- بخش ايراني IEEE.
وي تاكنون بهعنوان دبير چند كنفرانس بينالمللي فعاليت داشته است.
پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) بهعنوان مشاور عالي سازمانهايي نظير ذيل فعاليت داشته است:
- بانك ملت- مهندسين مشاور توسعهي راهآهن جمهوري اسلامي ايران- همكار پژوهشي شركت اونتاريو «ام. آر. سي. ا.» (Manufacturing Research Corporation of Ontario-MRCO)- وزارت نيرو- شركت سهامي بانكداران ايراني(Iranian Bankers' Investment Company) (IBICO)- «انجمن مهندسين مشاور» (Megerdumian and Associates Consulting Engineers).
پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) در سال 1385 (2006 ميلادي) توسط فرهنگستان علوم ايران بهعنوان چهرهي ماندگار شناخته شد.
بياييم در مورد «المپياد» بيشتر صحبت كنيم! بچههاي المپيادي پس از
پذيرفتهشدن در آزمونهايي، توسط باشگاه به فضاهايي ميروند كه به آن «دورهي تابستاني» ميگويند و دورههاي خاصي را برايشان برگزار ميكنند تا براي المپياد جهاني آماده بشوند. بهنظر شما در اين دورهها چه آموزشهايي بايد ارائه بشود؟
ولي حالا فرض كنيد شما خودتان مسؤول هستيد و بچههاي خاصي را
جمعاوري كردهاند و شما ميخواهيد آنها را براي آزمون جهاني آماده كنيد ...
آنهايي كه فكر ميكردند اينقدر «المپياد» برايشان اهميت دارد اگر تعدادشان بهاندازهي كافي بود چنين دورههايي را تشكيل ميداديم و اگر هم نبود تشكيل نميداديم.
بهنظرتان در اين دورهها چه چيزهايي بايد ارائه بشود؟ در المپياد جهاني كامپيوتر
و رياضي سرفصلهاي خاصي وجود ندارد؛ در المپيادهاي فيزيك، شيمي، زيستشناسي و نجوم سرفصلها كاملاً مشخص است ولي در المپياد جهاني كامپيوتر اصلاً هيچ محدوديتي وجود ندارد ...
ما دو كار ميتوانيم انجام بدهيم:
- اينكه «پاياننامه» را بهعنوان عاملي براي شركت در اين مسابقه در نظر بگيريم.
- اينكه «مسابقه» را عاملي براي كار بهتر «پاياننامه» در نظر بگيريم.
ما معمولاً راه دوم را انتخاب ميكنيم. بنابراين هيچ دورهي خاصي نميگذاريم؛ بنابراين كسي كه بخواهد يادگيريهايي داشته باشد بدون آن مسابقه هم انجام ميدهد.
فكر ميكنم كه اگر در مورد المپياد هم خوب فكر شود به چنين جوابي خواهند رسيد؛ يعني اگر از آن بافت خودش اينقدر خارج نشود و اينقدر مهم نشود كه بهعنوان مهمترين عامل (بهقول شما موفقيت) در دنيا يا ايران تلقي بشود آن وقت المپياد هم يك فعاليت در كنار فعاليتهاي ديگر ميشود كه نسبت به فعاليتهاي ديگر تفاوت چنداني ندارد و ميتواند با بقيه همجهت شود.
بنابراين براي دانشاموز يا دانشجو، درسي كه در دانشگاه ميگذراند بهترين آموزش تلقي ميشود.
مسؤولين هم اين كار را ميكنند. در اين دورهها، دروس دانشگاهي را ارائه ميكنند.
آيا شما موافق هستيد؟
آقاي دكتر! بهنظر شما «خانواده» چه نقشي ميتواند در تعميق يادگيريها داشته باشد؟
راجع به انواع متغيرهاي تأثيرگذار توسط «خانواده» توضيح بفرماييد.
در واقع كمكي كه ميتواند بكند افزايش تطبيقپذيري خانواده است كه نسل جوان را كمي باور كند و سعي نكند باورهاي خودشان را به نسل جوان تزريق كنند؛ عليالخصوص با توجه به آنكه در قرني زندگي ميكنيم كه از جهتهايي استثنايي است.
معمولاً در گذشته «تجربه» هميشه يك عامل خيليخيلي مهم بوده است؛ افرادي كه تجربهي بيشتري داشتند را در يك موضع قرار ميدادند تا بتوانند به افرادي كه داراي تجربهي كمتري هستند كمك كنند و راه را از چاه نشان بدهند.
ما در دنياي برعكسي زندگي ميكنيم كه «روند تغييرها» بهقدري سريع است و «دامنهاش» بهقدري وسيع است كه در فرهنگ جديدِ اطلاعاتي اصطلاحاً ميگويند:
نسل قديم يك مهاجر است يعني قبلاً در يك فرهنگ ديگري بزرگ شده و بعد با يك فرهنگ جديدتر خودش را تطبيق داده است.
در حالي كه در مورد نسل جديد اصطلاحاً ميگويند:
در آن فرهنگ بومي است يعني خودش از اول با همان فرهنگ بزرگ شده است.
بنابراين در بعضي جهتها نسل جديد است كه بايد به نسل قديم راه و چاه نشان بدهد!!!
براي نسل قديم سخت است كه اين مسأله را باور كند بنابراين يك مسألهي غامضي در خانوادهها بهوجود ميآيد كه حل كردن اين مشكل، بزرگترين كمكي است كه ميتواند به نسل جديد بكند.
نسل قديم اين عقده را هرچه زودتر برطرف كرده و قبول نمايند نسل جديد بهتر از خودشان ميفهمند!
يعني دقيقاً شما چه توصيهاي به پدر و مادرها داريد؟
زماني كه پسر من خيلي كوچك بود و انقلاب كامپيوترهاي شخصي (PC) اتفاق افتاده بود من بهعنوان كسي كه رشتهام كامپيوتر است احساس ميكردم هرچه زودتر بايد با اين تكنولوژي جديد آشنا بشوم!!!
به اين دليل كه درست نيست؛ من سر كلاس درس ميدهم و مطالب را بهصورت تئوري ميگويم ولي خودم به فرهنگ كامپيوتر قبلي آشناتر باشم و با فرهنگ كامپيوتر جديد غريبه باشم!!!
پسرم هم كه مثل هر فرد نسل جديد ميخواست زود با تكنولوژي جديد آشنا شود علاقهمند بود كه كار با كامپيوتر را ياد بگيرد.
من هم براي تشويق او - كه خيلي كوچك بود - به او گفتم:
«بيا هرچه تو ياد ميگيري به من ياد بده و هرچه من ياد ميگيرم به تو ياد بدهم»!!!
و فكر ميكردم كه اين حرف من يك جملهي تشويقي است كه به او ميگويم وگرنه او كه نميتواند چيزي به من ياد دهد! من بايد به او ياد بدهم!
مدتي كه گذشت متوجه شدم كه فقط او به من ياد ميدهد و من چيزي ندارم كه به او ياد بدهم!!! و بعد متوجه شدم اصلاً مسألهي ديگري هم درميان است: كلاً نحوهي يادگيري من اشتباه است؛ بهاصطلاح در حال يادگيري فلسفهي كهنهشدهاي هستم.
در حاليكه او فلسفهي جديدتر يادگيري را دارد و زودتر از من ياد ميگيرد و سن كم و تجربهي اندك او مانع از اين نيست كه هميشه من او را راهنمايي كنم يا او مرا!
در حالي كه من استاد دانشگاه و استاد رشتهي كامپيوتر هم بودم.
نظرتان راجع به «يادگيريهاي جمعي» چيست؟ اين نوع يادگيريها
بايد چه ويژگيهايي داشته باشند؟
اينها تغييرهايي است كه آموزش جديد چه در مرحلهي آموزش عالي و چه بهصورت كلي (رسمي و غيررسمي) آموزش داده ميشود.
در حال حاضر يك فلسفهي خيلي افراطي بهنام «فلسفهي همساختي يا همساختگرا» (Constructivists) از آموزش عالي وجود دارد؛ ولي اگر «ساختگرايي» آن را كنار بگذاريم من روي «هم» خيلي معتقد هستم كه آموزش پيشوند «هم» (Con) در «فلسفهي همساختي يا همساختگرا» (Constructivists) داشته باشد.
ما ممكن است «رئاليست» (Realist) باشيم يا نباشيم؛ اما باز به «هم» (Con) معتقد باشيم.
اين است كه آموزش بهصورت جمعي خيلي مؤثرتر و درستتر انجام ميگيرد تا بهصورت انفرادي.
البته آموزش انفرادي نسبت به آموزش جمعي - كه با عمل و كاركرد و پيادهسازي توأم است - منزويتر است.
از اين روشها استفاده ميكنيد؟ به چه شكل استفاده ميفرماييد؟
اولين ساختار عقبمانده اين است كه «حجم مطالب» زياد است و از آن بدتر سلسله توالي «پيشنياز» و «پسنياز» مطالب خيلي زياد است؛ طوريكه ما شرايط غيرممكني داريم.
مطلبي كه سر كلاس گفته ميشود آنقدر داراي توالي منطقي است كه اگر دانشجو يك قسمت مطلب را از دست بدهد پيگيري بقيهي مطلب برايش دشوار خواهد بود!!!
بهعنوان مثال:
فرض كنيد زمان كلاس يك ساعت و نيم است و مطلبي كه گفته ميشود پيشدرامدي براي مطلب بعدي است و آن، پيشدرامدي براي مطلب سوم است ...
دانشجو كه نميتواند هميشه ششدانگ حواسش متوجه كلاس باشد ممكن است فكرش ناگهان به جاهاي ديگر منحرف شود اگر يك مطلب را از دست بدهد سراسر نخ پاره ميشود و دنبال كردن مطلب خيلي سخت است!!!
اين محدوديت مانع از اين ميشود؛ اما در رشتههاي ديگر (غيرمهندس) ما ميتوانيم خيلي راحتتر متدهاي آموزش عالي را پيادهسازي كنيم مثلاً كلاس تعامليتر باشد.
من در يك كلاس علوم اجتماعي در يك كشور ديگر شركت كرده بودم؛ معلم آن كلاس همكارم بود و من براي كنجكاوي سَرِ كلاس او نشسته بودم كه ببينم چطور درس ميدهد.
كلاسش شبيه به صحبت كردن بود اما با شيوههاي خاصي صحبتها را هدايت ميكرد و در عين حال برنامهي درسي با همين صحبتها پوشيده ميشد.
صحبت كردني كه موضوعش در اختيار استاد نبود كه موضوع را به اين سمت بكشاند؛ ممكن بود اصلاً موضوع صحبت عوض شود ولي رويهم رفته ميتوانست برنامهي مورد نظر را پوشش داده و از نظر من خيلي مؤثر بود.
در مهندسي اين كارها سختتر است:
- ثانياً حس تعامل ميتواند خيلي كم صورت بگيرد.
در عوض «پيادهسازي» داريم و «تعامل» در آنجا خيلي جا دارد كه صورت بگيرد؛ براي اينكه وظيفهي مهندس طراحي و ساخت چيزهاست يعني آنجا ما امكانات خيلي زيادي داريم كه آموزش عالي را با شيوههاي جديدتر اجرا كنيم.
در عين حالي كه در همان سخنراني (Lecturing) سر كلاس هم سعي ميكنيم از شيوههاي جديدتر استفاده كنيم ولي با اين محدوديتها سَر ميكنيم ...
بهنظرتان برگزاري آزمونهايي نظير «كنكور» و «المپياد» چه فوايد و ضررهايي دارد؟
- «المپياد» يك مسابقه است و مسألهي خاصي مطرح است كه «هدفدار» است. - تجهيزكننده است- امكان مقايسه ايجاد ميكند- امكان ارزيابي ايجاد مينمايد- انگيزه ميدهد.
از ضررهاي «المپياد» ميتوان به مواردي نظير ذيل اشاره كرد:
- بيشتر با «حل مسأله» و «آموزش حفظي» كار دارد تا «خلاقيت» و «مفهومسازي».- مسألهي جدا كردن المپياديها و غيرالمپياديها يكي ديگر از ضررهاي «المپياد» است كه حس اشتباهِ «متفاوت بودن» را به افرادي كه از آن فيلتر ميگذرند و انتخاب ميشوند ميدهد. - حس «همشكل شدن» (Conformist) ميدهد كه بسيار بد است - تفكر «انتقادي» و «خلاق» را ميگيرد- كمي «تطبيقپذيري» را ضعيف ميكند.