توصیه‌های ترنس تائو
 لينك‌هاي مفيد
 
 واقعیتی دگر، ندیده گرفتن
واقعیتی دگر، ندیده گرفتن
...


رنج‌ها و ناراحتي‌ها فكر انسان را قوي مي‌كند. (ناپلئون بناپارت)

 

 

مقدمه


یکی از مسایلی که گاهی اوقات فراموش می‌کنیم مورد توجه قرار دهیم این است که نباید مخاطبین خود را خودخواهانه کم انگاشته و تصور کنیم با موجودات ضعیف‌تر از خود سر و کار داریم. حداقل عوارض این کار از بین بردن اعتماد به‌نفس خواهد بود. مثال زیر که برگرفته از واقعیتی طبیعی است برای اهدافی که در پیش داریم سودمند خواهد بود.

 

 

 

جوجه‌ اردک


فردی به نام ویلیام از دوست خود به نام باب، یک اردک مادر کرچ (آماده برای نشستن روی تخم و تولیدمثل) امانت گرفته، قدری تخم اردک تهیه کرده و برای تولید جوجه اردک اقدام می‌کند. بعد از حدود یک ماه (زمان لازم برای بیرون آمدن اردک از تخم یک ماه است) 17 جوجه اردک از تخم بیرون می‌آیند. بعد از مدتی باب اردک مادر را از ویلیام گرفته و همراه خود می‌برد. ویلیام به ناچار جوجه اردک‌های، حالا بی‌مادر، را زیر نظر خود و دقیق مورد توجه قرار می‌دهد. یکی از جوجه اردک‌ها که ضعیف‌تراز بقیه بوده مدتی بعد می‌میرد. ویلیام حین مراقبت از جوجه اردک‌ها متوجه موضوعی می‌شود که برایش بسیار ناشناخته و عجیب بوده! جوجه اردک‌ها ترسوتر از آن‌هایی هستند که مادر داشته‌اند. احساس می‌کند این جوجه‌ها از اعتماد به نفس لازم هنگام مواجهه با خطرات احتمالی برخوردار نیستند. چه اتفاقی افتاده است؟ آیا یک مادر، مربی، مشاور هم‌جنس در صورت نبود، حتی روی موجوداتی به ظاهر بی‌اهمیت نیز تاثیرگذار است؟

 

 

 

 

جواب این سوالات را هیچ‌کس به درستی نمی‌تواند تعیین کند. آن‌چه مسلم است این است که چیزی اتفاقی نیست و واقعا اتفاقی رخ داده است. باب خودخواهانه مادر را از جوجه‌هایش جدا کرده و هم او و هم جوجه‌ها را سرگردان و آواره کرده است. حال حداقل این را می‌توان نتیجه گرفت که باب کار درستی انجام نداده است. ویلیام گرچه این موضوع را هیچ‌گاه به باب نگفت اما در دل احساس جالبی نسبت به این مساله نداشت. ما نیز این‌جا به حکم وظیفه سوال زیر را از باب می‌پرسیم و منتظر پاسخ آن نمی‌مانیم (چون روشن است):


باب چرا مادر را از جوجه‌ها جدا کردی؟ آیا الان احساس خوبی داری؟

 

هدف از بیان داستان ساده اما پرمحتوای فوق چیست؟

 

 

 

بحث نادیده انگاشتن خودخواهانه مطرح است. گاهی اوقات ما معلمان شاگردان تیزهوش و بااستعداد و البته شایسته‌ی خود را برای پوشش دادن ضعف خود نابود می‌کنیم. این بدترین نوع خیانت به انسانیت و به نوع بشر است اگر اغراق نباشد. معلم وظایفی دارد که بایست به آن‌ها درست عمل کند. یک ضرب‌المثل قدیمی بیان می‌کند که اگر نتوانم خود را به تو برسانم تو را پایین می‌کشم تا به من برسی. بله. این نیز واقعیتی تلخ است که ریشه‌ی آن حسادت است. متاسفانه اجتماع دانش‌آموزی ما نیز با این مساله دست به گریبان است. چه بسا فرزندان بااستعدادی که در گوشه‌های مدارس تلف می‌شوند. نگارنده مشاهدات تاسف باری داشته که تصمیم گرفته است به طرح عمومی این مساله اقدام کند. معلمی هنر است. هنر ساختن انسان. حیف که برخی این هنر را به نادرستی تعبیر کرده و نتایج تاسف باری را شاهد هستیم. کماکان توصیه می‌کنیم دروغ نگویید و از زندگی در کنار یکدیگر لذت ببرید. کمک کنید آبادی‌ها بیشتر شوند. این حق نسلهای آینده است که از گذشتگان مطالبه می‌کنند. حق گرفتنی نیست در اعتقاد ما، دادنی است. پس بایست حق آن‌ها را کامل و بی نقص ادا کرد. باز هم خواهیم نوشت.

 


غلامرضا پورقلی

دانشجوی دکتری ریاضی
دانشگاه تهران

 

1392/4/17 لينک مستقيم

فرستنده :
gh. zarbi HyperLink HyperLink 1392/4/19
مـتـن : مطلب جالب و آموزنده ی بود. مرسی
پاسـخ : متشکر از شما آقای ضربی. موفق باشید.

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 
 فعاليت هاي علمي
 تماس با ما
 بازديدها
خطایی روی داده است.
خطا: بازديدها فعلا" غیر قابل دسترسی می باشد.