مصاحبه و گزارش - موضوعي
  به همه‌ي جنبه‌هاي زندگي بپردازيد فقط درس نخوانيد (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 74)
به همه‌ي جنبه‌هاي زندگي بپردازيد فقط درس نخوانيد (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 74)
بزرگ‌ترين توصيه‌ي من به بچه‌ها اينه که قدر زمان‌ رو بدونند و مراقب باشند تا وقت را بيهوده هدر ندهند.

برنده‌ي مدال طلا در سي و پنجمين

«جشنواره‌ي اختراعات و ابتکارات ژنو»:

به همه‌ي جنبه‌هاي زندگي بپردازيد و فقط درس نخوانيد






 


 

 

اشاره



با پيشرفت روزافزون دانش و تكنولوژي و جريان گسترده‌ي اطلاعات، امروزه جامعه‌ي ما نيازمند آموزش مهارت‌هايي است كه با كمك آن بتواند همگام با توسعه‌ي علم و فناوري به پيش برود.

هدف بايد پرورش انسان‌هايي باشد كه بتوانند با مغزي خلاق با مشكلات روبرو شده و به حل آن‌ها بپردازند؛ به‌گونه‌اي كه انسان‌ها بتوانند به‌خوبي با يكديگر ارتباط برقرار كرده و با بهره‌گيري از دانش جمعي و توليد افكار نو مشكلات را از ميان بردارند.

امروزه مردم ما نيازمند آموزش خلاقيت هستند كه با خلق افكار نو به‌سوي يك جامعه‌ي سعادتمند قدم بردارند. رشد فزاينده‌ي اطلاعات، سبب شده است كه هر انساني از تجربه و علم و دانشي برخوردار باشد كه ديگري فرصت كسب آن‌ها را نداشته باشد لذا به جريان انداختن اطلاعات حاوي علم، دانش و تجربه در بين انسان‌ها يكي از رموز موفقيت در دنياي امروز است.

هيچ‌كس قادر نيست به‌ميزان اطلاعات واقعي هركس كه در گوشه‌ي ذهن او نهفته است پي ببرد. اين اطلاعات زماني به حركت درمي‌آيد كه انگيزه‌اي قوي سبب رها شدن آن به بيرون ذهن مي‌شود.

در اين مرحله انسان‌ها به سرنوشت يكديگر حساس‌اند و در جهت رشد يكديگر مي‌كوشند و در نهايت سبب مي‌شود جرياني از علم و دانش و تجربه‌ها ميان آن‌ها جاري شود كه همين امر زمينه‌ساز «نواوري» و «خلاقيت» خواهد بود.

بنا داريم شما را با يكي از اين افراد خلاق آشنا كنيم. اميدواريم از خواندن آن لذت ببريد.




«عبدالرسول مياهي» فارغ‌التحصيل کارشناسي ارشد رشته‌ي مهندسي «مکانيک» گرايش «طراحي کاربردي» از دانشگاه تهران هستم. در دوره‌ي کارشناسي - که سال 1377 شروع شد و تا سال 1382 ادامه داشت - مشغول به تحصيل در رشته‌ي «طراحي جامدات» در دانشگاه «خواجه نصيرالدين طوسي» بودم. دوره‌ي کارشناسي ارشدم نيز از سال 1383 تا 1386 ادامه داشت.



 

در چه دبيرستاني تحصيل کرده‌ايد؟



در دبيرستان تيزهوشان در ساوه تحصيل کردم.




 

متولد چه سالي هستيد؟



متولد فروردين سال 59 هستم.




 

از سوابق کاري‌تان بگوييد.



در حال حاضر مدير عامل يک شرکت هستم که در «مركز رشد واحدهاي فناوري» «پارك علم و فناوري دانشگاه تهران» قرار دارد. حدود دو سال از انجام فعاليت‌مان مي‌گذرد. زمينه‌ي فعاليت شرکت هم طراحي-مهندسي است که پروژه‌ي فعلي ما طراحي و ساخت «ابزارهاي تبليغاتي ديناميک» است؛ تابلوهاي اسکورلينگ و تابلوهاي متحرک چند تصويره. يعني تابلوهاي تبليغاتي که از يک موضع نمايش چند تصوير را نمايش مي‌دهند مثلاً: تابلو درحال نشان دادن يک تصوير است سپس آن تصوير عوض شده و تصوير ديگري نشان داده مي‌شود. اين تجهيزات - که به تجهيزات تبليغاتي ديناميک معروف‌اند - تلفيقي از مکانيسم‌هاي مکانيکي و سيستم‌هاي کنترلي و الکترونيکي هستند. قبلاً نيز کارهاي زيادي انجام داده‌ام:

- مدير پروژه‌ي «طراحي، ساخت و کنترل خودکار مسير ميکروزيردريايي بدون سرنشين» در دانشگاه تهران در آزمايشگاه «سيستم‌هاي ديناميک و الکترونيک پيشرفته» زير نظر آقاي دکتر «عقيل يوسفي‌کما» بودم.

قبل از آن در شرکت ديگري، مدير پروژه‌ي «ساخت يک نوع تابلوي تبليغاتي 13 تصويره» بودم که فضاي تصويرش 25 مترمربع بود. هم‌چنين تجربه‌هايي هم در زمينه‌ي طراحي و ساخت روبات‌هاي صنعتي دارم. از جمله در دو پروژه طراحي و ساخت روبات مذاب‌ريز به‌سفارش شركت «پيستون‌سازي» تبريز و «روبات جوشکار» به‌سفارش شركت «آذرآب اراک» همکاري داشته‌ام.




 

آيا در زمينه‌ي پژوهش‌هاي‌تان عناويني نيز کسب كرده‌ايد.



بله؛ مي‌توانم به مواردي نظير ذيل اشاره كنم:

- کسب مقام اول در مسابقه‌هاي «موش‌هاي دانشگاه آزاد تبريز» در تابستان 79

- کسب رتبه‌ي سوم در مسابقه‌هاي «روبات‌هاي توپ جمع‌کن» که در دانشگاه تهران برگزار شد و من سرپرست گروه روباتيک آن بودم در تابستان 82
- کسب مقام دوم مسابقه‌هاي «انجمن مهندسان مکانيک» در دانشگاه اميرکبير براي طرح «روبات ماهي» در ارديبهشت 86
- كسب دو مدال طلا در سي و پنجمين «جشنواره‌ي اختراعات و ابتکارات ژنو» که در فروردين 86 در کشور سوئيس برگزار شد
- دريافت عنوان «دانشجوي کارافرين برتر» در «همايش ملي مديريت کارافريني» در بهمن 86.




 

آيا تاكنون کارهاي‌تان را به‌ثبت رسانده‌ايد؟



بله؛ شش مورد ثبت اختراع دارم:

- طراحي و ساخت موتور سيکلت چهارچرخ که پروژه‌ي کارشناسي بنده بود.

- دو تا مربوط به کارهاي کارشناسي ارشد در دانشگاه تهران در رابطه با ساخت «ميکروزيردريايي‌هاي بدون سرنشين» بود که رديابي اين زيردريايي‌ها توسط رادارها (Tracking) نسبت به موردهاي مشابه به حداقل مي‌رسيد.

- سه‌تاي ديگر هم کارهايي بود که در شرکت انجام شده است.




 

 

در مورد فعاليت‌هاي جاري‌تان در شرکت توضيح دهيد.



هم‌اكنون بر روي طراحي و ساخت «تابلوهاي نمايش محصول» فعاليت مي‌كنيم.

به‌عنوان مثال:

تابلوهايي که در حال حاضر روي آن‌ها کار مي‌کنيم به‌منظور نمايش 8، 6 و يا 13 تصوير به‌کار مي‌رود. يعني شما يک تصوير مي‌بينيد سپس اين تصوير جمع شده و تصوير ديگري نشان داده مي‌شود. کلاً به اين نوع عرصه در زمينه‌ي تبليغات، «حركت در تبليغات» (Advertising Motion) گفته مي‌شود يا همان «تبليغات ديناميک».




 

آيا تا به حال در ايران چنين چيزي داشته‌ايم؟



نه، براي اولين بار است که چنين چيزي به بازار مي‌آيد. حتي با يک شرکت‌هاي خارجي براي فروش هم صحبت کرديم که يك شركت اتريشي است که رايزني‌هاي آن هم در حال انجام است.




 

آيا شما حمايت هم مي‌شويد؟



تا به حال که جايي حمايت نکرده است. از آن‌جايي که بيش‌تر کار ما تحقيقاتي است ما بيش‌تر مشکل مالي داريم البته اقدام‌هايي انجام شده و حتي موافقت‌هايي هم به‌صورت شفاهي صورت گرفته اما هنوز نتيجه‌اي نگرفته‌اي.





 

کمي از دوره‌ي دبيرستان بگوييد تا چه حد با المپيادهاي کشوري و جهاني آشنا هستيد و آيا در زمان شما اصلاً بحث المپياد مطرح بود؟



بله؛ دوره‌ي دبيرستان در شهرستان ساوه بودم و خيلي هم امکانات وجود نداشت. در آن زمان، بازار المپياد به‌داغي امروز نبود. من خودم به «شيمي» علاقه‌ي زيادي داشتم، در المپياد شيمي نيز شرکت کردم و تا مرحله‌ي دوم هم پيش رفتم ولي از آن‌جا به بعد چون نياز به دانستن مطالب بيش‌تري داشتم خودم شخصاً مطالعه مي‌کردم. منابع زيادي در اختيار نداشتم تنها علاقه‌ي شخصي‌ام انگيزه‌ي حرکتم بود.

دوستان زيادي هم داشتم که براي المپياد شرکت مي‌کردند تا کسب مقام اول و دومي هم رفتند؛ اما امکانات محدود به‌نظر من بزرگ‌ترين مانع پيشرفت در اين عرصه بود. آشنايي ما از المپياد و تنها منبعي که در اختيار داشتيم فقط در حد «نمونه سؤال» بود.

 

 

در مورد كنكور بگوييد.



رتبه‌ام همان سال اول 361 شد. دوره‌ي کارشناسي به‌خاطر پروژه‌ام - که «طراحي و ساخت موتورسيکلت چهارچرخ» بود – شش‌سال طول کشيد. البته ترم 9، 10 و 11 واحدي نداشتم و فقط مشغول انجام پروژه بودم.

در آن زمان هم کار مي‌کردم هم درس مي‌خواندم و تمام درامدم را هم همه‌ صرف پروژه‌ام مي‌کردم. حدود 5/2 ميليون تومان خرج کردم. در دانشگاه شاگرد معمولي بودم معدلم هم 5/16 بود. مطالعه‌هاي خارج از برنامه و فعاليت‌هاي پژوهشي و فرهنگي زياد داشته‌ام که مرا راضي مي‌کرد.




 

دوره‌ي کارشناسي ارشد چه‌طور؟



سه بار در آزمون كارشناسي ارشد شركت كرده‌ام:

- بار اول دانشجو بودم و به‌صورت آزمايشي امتحان دادم.

- بار دوم سال 81 قبول نشدم.

- سال 82 امتحان دادم که 83 دانشگاه تهران قبول شدم. در دوره‌ي کارشناسي ارشد 25 نفر بوديم. اين رشته، انتخاب آخرم هم بود. در آن زمان با «صنايع دفاع» پروژه‌ي «طراحي و ساخت و کنترل ميکروزيردريايي بدون سرنشين» را داشتيم که من مدير آن پروژه بودم. اين پروژه اسفند 1385 تمام شد و در ارديبهشت 86 از آن دفاع کردم.






 

گرايش شما در دوره‌ي کارشناسي ارشد چه بود؟



گرايش بنده «طراحي کاربردي» است. دانشجويان اين گرايش دو دسته‌اند:

- يک‌سري درس‌هاي «تنشي» را برمي‌دارند.

- و عده‌اي ديگر درس‌هاي «کنترلي».

در پروژه‌اي که من انتخاب کردم تقريباً چيزي بين هر دوي آن‌ها بود هم «طراحي و ساخت» داشت هم کار «کنترلي».


 

در حال حاضر از لحاظ آموزشي و درسي چه کاري انجام مي‌دهيد؟



در حال حاضر که فارغ‌التحصيل شدم و در اين شرکت مشغول هستم و براي ادامه‌ي تحصيل در مقطع دکترا در خارج از کشور نيز در حال اقدام هستم.



 

رمز موفقيت شما چه بوده است؟



رمز خاصي نبوده؛ «پشتکار» خيلي به من کمک کرد؛ در بعضي موارد شب نخوابيدن‌ها، پيگيري‌ها، خسته‌نشدن‌ها خيلي کمک‌کننده محسوب مي‌شدند؛ من مانند بعضي از انسان‌ها از استعداد خيلي بالايي برخوردار نبودم در واقع توانايي‌ها و نقاط ضعف خودم را شناختم و مطابق همان‌ها برنامه‌ريزي کردم و پيش رفتم.



 

پس موفقيت شما به‌واسطه‌ي «پشتکار» شما بوده تا «استعداد»؟ درسته؟



بله؛ آدم بايد چيزي را بخواهد و بهاي آن را نيز پرداخت کند مثلاً خيلي جاها اين بها «نه! شنيدن»، «پيگيري زياد» و «خسته نشدن» است. تا به‌حال براي بعضي از کارها روز و شب، هواي گرم و سرد هيچ‌گونه محدوديتي برايم ايجاد نکرده و واقعاً تا به حال به هرچه واقعاً خواستم رسيدم.



 

از راهي که پيش گرفتي و از چيزهايي که براي شما پيش آمده ناراضي نيستيد؟



نه اصلاً اما اگر قرار باشد بار ديگر از نو شروع کنم دوست دارم «معماري» بخوانم!



 

شناختي از رشته‌اي داشتيد که در دوره‌ي کارشناسي انتخاب کرديد؟

 

رشته‌ي «مکانيک» انتخاب 27ام من بود. انتخاب‌هاي اول همه «معماري» بود. من «مکانيک» را هم دوست داشتم؛ از بچگي با «ساخت و ساز» آشنا بودم کلاً خيلي علاقه داشتم.

پدرم در اين زمينه خيلي مؤثر بود و امکانات زيادي در اين راستا برايم فراهم کرده بود. من تا چند ماه پيش، پيش از اين قصد نداشتم براي دکترا بخوانم. مي‌خواستم وارد محيط کار شوم. چند سالي کار کردم اما احساس مي‌کنم هيچ‌چيز درس خواندن نمي‌شود.

فکر مي‌کنم بايد براي دکترا خواندن ايده داشت. صرفاً درس خواندن و چند واحد را پاس کردن ارزشي از نظر من ندارد. بعد از اين چند پروژه، احساس مي‌کنم راهم را پيدا کرده‌ام اين‌که چه بايد بخوانم؛ الان تصميمم جدي است.




 

هدف شما براي آينده چيست؟

 

الان چيزي که در نظر دارم تحصيل در رشته‌ي دکترا است که فکر مي‌کنم چهار سالي طول بکشد. بعد از آن دوست دارم در محيط دانشگاهي تدريس کنم و اگر نشد دوست دارم يک شرکت خاص پژوهشي تأسيس کنم البته اين‌جا هم نه بلكه در خارج از کشور! شرکتي براي جذب ايده‌هاي سرگردان يعني کساني که دوست دارند کار کنند اما امکاناتش را ندارند و محدوديت‌هايي دارند. مثلاً دانشجو هستند يا وضع مالي خوبي ندارند.



 

ازدواج کرده‌ايد؟

 

خير.



 

تفاوت بين درس و کار تا چه اندازه مهم است؟ تا چه زماني آدم بايد درس بخواند؟



کاملاً به هم مربوط هستند. من با افراد زيادي برخورد داشتم که کار کردند اما تحصيلات خوبي نداشتند؛ اين افراد در بسياري مواقع، بيهوده انرژي‌هاي‌شان را هدر مي‌دهند و خيلي افراد هم هستند که فقط درس خوانده‌اند و حتي تفاوت بين پيچ و ميخ و پرچ را نمي‌دانند.

افرادي هم هستند که هم «درس» خوانده‌اند هم «کار» کرده‌اند؛ فوق‌العاده کار با اين افراد لذت‌بخش است؛ خصوصاً اگر مقداري هوش نسبي هم داشته باشند مي‌بينيم اين افراد در کار چه‌طور از آن‌چه خوانده‌اند استفاده مي‌کنند.

در کل مي‌دانند چه کار مي‌کنند. البته چيز مشخصي نيست که بگوييم يا به «درس» بپردازيم يا به «کار» ...! اين دو در کنار هم خيلي کاربردي‌تر است. خيلي‌خوب است دانشجويان دايماً مجله‌هاي مربوط به «صنعت» را بخوانند. نمي‌گويم فقط کار کنند چون کار وقت زيادي مي‌طلبد.

دانشجويان مي‌توانند براي محک زدن خود در مسابقه‌هاي دانشجويي مثل: روباتيک - که در دانشگاه‌ها برگزار مي‌شود - شرکت کنند و چيزهايي را که ياد گرفته‌اند را به‌مرحله‌ي آزمايش بگذارند.

پيشنهاد مي‌کنم در زمينه‌ي تحصيلي به‌دنبال فعاليتي مرتبط بگردند و در آن زمينه فعاليت کنند. من خودم در دوره‌ي کارشناسي دايماً در کارگاه‌هاي مختلف بوده‌ و کار مي‌کردم. در حال حاضر مي‌بينم برايم خيلي مفيد بوده است؛ کلاً ديد مشخصي به آدم مي‌دهند.

اگر قرار بود فقط بنشينيم و درس بخوانيم همان دبيرستان مي‌مانديم اما ما به دانشگاه مي‌آييم با محيط جديدي آشنا مي‌شويم. قرار است مسيري پيدا كرده و کاري انجام دهيم و آن مسير همان پيدا کردن ايده براي زندگي فرد است.

من خودم پس از مدت‌ها کار و درس و مطالعه تازه فهميده‌ام که علاقه‌ام کجاست و آن را منطبق با رشته‌ي «ممز» (MEMS) ديدم.



 

«ممز» (MEMS) ديگر چيست؟

 

«ممز» يعني «سيستم‌هاي ميکرو الکترومکانيکي» (Micro Electro Mechanical Systems). با توجه به توانايي و علاقه‌ام و استعدادي که در اين زمينه دارم احساس کردم اين همان چيزي است که مدت‌هاست دنبالش بودم.




 

کلاً توصيه‌ي شما براي بچه‌هاي دبيرستاني - آن‌هايي که تازه اول راه هستند - چيست؟



بزرگ‌ترين توصيه من به بچه‌ها اينه که قدر زمان‌ رو بدونند و مراقب باشند تا وقت را بيهوده هدر ندهند. البته خود سيستم موجود به اين قضيه دامن مي‌زنه ولي لازمه که خود بچه‌ها خوب مراقب باشند. از طرف ديگه تنها وظيفه‌اي که توي اين سنين برعهده‌ي بچه‌ها است همان درس خوندن هستش که لازمه با تمام وجود بهش پرداخته بشه.

نکته‌ي ديگر اين‌که، غير از درس خواندن خيلي خوبه که به جنبه‌هاي ديگر زندگي هم بپردازند مثلاً: هنري ياد بگيرند؛ ورزشي را انجام داده و سعي کنند يکي دو تا زبان خارجي را نيز ياد بگيرند.



 

محيط خانوادگي و محيط درسي يا دبيرستان در موفقيت چقدر اهميت دارند؟



البته من خودم در محيط خانوادگي خيلي حمايت مي‌شدم؛ هم از نظر «مالي» هم «عاطفي» که خيلي مهم بود؛ ولي افرادي را مي‌شناسم که اين حمايت‌ها را نداشتند و کارشان هم از بقيه سخت‌تر بود اما توانستند.



 

در مورد دبيرستان چه‌طور؟

 

قرار گرفتن در جو مناسب تا زير سن 20، 24 سالگي خيلي مهم است. در مورد خودم، بودن در دبيرستان تيزهوشان، محيطي را فراهم کرد که مسير من اين‌گونه تعيين شود. شايد اگر جاي ديگر بودم و چيزهاي ديگر ارزش بود قطعاً مسير من هم تغيير مي‌کرد.

منظور از «جو» تنها «محيط مدرسه» نيست بلکه جمع دوستان، مدرسه و محيط خانوادگي همگي با هم مؤثرند. افرادي وجود دارند که محيط خانوادگي خوبي دارند اما جمع دوستان خوبي ندارند. در اين‌جا فرد دچار تناقض شده و اصولاً گرايش به‌سمت خلاف يا به‌تعبير ديگر به‌سمت بي‌انضباطي دارد و اين امر مشکل‌ساز مي‌شود.




 

پس با دبيرستان تيزهوشان موافق هستيد؟



بله؛ قدري به بچه‌ها فشار مي‌آيد اما خيلي بهتر است چون گزينه‌ي بهتري وجود ندارد. البته مدارس تيزهوشان و غيرانتفاعي هستند که به‌مسائل ديگري غير از درس مي‌پردازند و مي‌بينيم که بچه‌ها چقدر فعال‌اند. در کل نسبت به جو عمومي با دبيرستان تيزهوشان موافقم.




 

تمايزي بين بچه‌هاي تيزهوشان و بچه‌هاي دبيرستان‌هاي ديگر هست؟



بله؛ چون محيطي که براي شما شرح دادم در دبيرستان‌هاي عادي کم‌تر وجود دارد.



 

شما هيچ پروژه‌ي تحقيقاتي (Paper) داشتيد؟



بله. در يك مجله يك مقاله‌ي پژوهشي (Paper) ارائه كرده‌ام. در چهار كنفرانس مقاله داده‌ام. يک کنفرانس هم در ايتاليا بود که پارسال رفتم و يکي هم در اتريش بود که با يکي از دوستانم به‌صورت مشترک مقاله ارائه داديم.

دو تا مقاله‌ي ديگر هم براي «انجمن مهندسان مکانيک ايران» بود که يکي از آن‌ها در اصفهان و يکي در تبريز و يکي در دانشگاه اميرکبير برگزار شد و يک مقاله هم براي مجله‌ي دانشکده‌ي فني دانشگاه تهران پارسال ارائه کردم. البته تمامي مقاله‌ها و کارهايي که انجام داده‌ام در سايت اينترنتي‌ام موجود هست که آدرس اون از اين قراره:

http://rasoolmayahi.100webspace.net





 

 

آيا با سيستم آموزشي فعلي موافق هستيد؟


اگر بگويم موافق نيستم بايد راهکاري ارائه دهم و پيشنهادي داشته باشم:

- من با بعضي دروس در سيستم آموزشي مخالف هستم.

 

- هم‌چنين به چگونگي ارائه‌ي بعضي دروس نيز به ديده‌ي انتقادي نگاه مي‌کنم.

 

- از نيروهاي متخصص خبر چنداني نيست.

 

- متأسفانه «نمره» تنها محور شناخت دانش‌اموزان شده است.

 

- بچه‌ها صرفاً به‌دنبال گرفتن نمره‌ي بالاتر هستند.

 

- نقش مشاوره‌هاي تخصصي خيلي کم‌رنگ ديده مي‌شود.

 

- واقعاً براي مدارس به‌عنوان خانه‌ي دوم برنامه‌ريزي درستي نشده است.

 

- و ...



 

 

در پايان اگر صحبتي داريد بفرماييد.



باز مي‌خواهم بگويم که بچه‌ها به همه‌ي جنبه‌هاي زندگي بپردازند؛ فقط درس نخوانند. حتي برحسب علاقه‌ي خود ورزشي را شروع كرده يا کتاب رماني را آغاز نمايند. چون هرچه پيش‌تر مي‌روند نياز به آن‌ها بيش‌تر احساس مي‌شود.

به‌عنوان مثال:

توانايي در صحبت کردن به‌همان اندازه که گرفتن نمره‌ي خوب در رياضيات مهم است اهميت دارد.

سعي کنند دوستان خوب داشته باشند که چه بسا ارزشمندتر و بهتر از شاگرد اول بودن است.



 

آيا الگويي هم در زندگي داشته‌ايد؟

 

از دوران راهنمايي، علاقه زيادي به مجموعه کتاب‌هاي «آنتوني رابينز» داشتم و مطالعه‌ي اون کتاب‌ها تأثير فراوني در رشد و پيشرفت من داشتند.

1387/2/7 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما