مصاحبه و گزارش - موضوعي
 ارتباط علمي (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 137)
ارتباط علمي (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 137)
توصيه‌ي من به كساني كه براي سمينار‌ها يا همايش‌ها به خارج از كشور مي‌روند اين است كه براي شكل دادن اين‌گونه ارتباط‌ها اهميت زيادي قايل باشند ... مصاحبه با دكتر ياسمن فرزان – قسمت اول

ارتباط علمي



قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم

اشاره

بنا داريم مصاحبه‌هايي را با اساتيد برتر رشته‌هاي مختلف علوم براي‌تان آماده كنيم. اين نويد را به شما مي‌دهيم در آينده‌اي نه‌چندان دور خواننده‌ي مصاحبه‌هايي شنيدني از اين اساتيد گرامي خواهيد بود.

«ياسمن فرزان» در سال 1355 در شهر «تبريز» متولد شد. پذيرش در در سال 1369 در مدرسه‌ي فرزانگان (تيزهوشان) تحقق يافت. در سال 1372 جزو منتخبين آزمون مرحله‌ي اول و دوم كشوري در المپياد فيزيك بود. بعد از گذراندن دوره‌ي تابستاني در سال 1373 (1994 ميلادي) در تيم منتخب ايران براي شركت در آزمون المپياد جهاني در پكن چين عازم اين كشور شد.

وي اولين دختر ايراني بود كه موفق شده بود به اين مرحله راه يابد. در همان سال ضمن كسب مدال افتخار، مدال نقره در بخش تئوري، بهترين دختر دانش‌اموز نيز لقب گرفت و جايزه‌هايي به‌همين عناوين دريافت كرد.

در آن‌سال، تيم ايران موفق به كسب مقام پنجم شد كه بالاترين مقام كسب شده تاكنون براي تيم‌هاي المپياد فيزيك ايران محسوب مي‌شود.

در سال 1373 تحصيلات خود را در رشته‌ي فيزيك در دانشگاه صنعتي شريف طي كرد. اين در حالي است كه در سال 1377 هنگام فارغ‌التحصيلي بالاترين معدل را بين دانشجويان فارغ‌التحصيل كسب كرده بود.

در آزمون ورودي دوره‌ي كارشناسي ارشد نيز رتبه‌ي اول را از آن خود كرد. تز دوره‌ي فوق‌ليسانس وي عبارت بود از: «ذر‌ه‌هاي اگزيونز در ابعاد بسيار بزرگ» (Axions in Large Extra Dimensions).

پس از پايان دوره‌ي فوق‌ليسانس عازم «تريستاي» (Treste) ايتاليا شده و در آزمون «پست‌دكترا» (PHD) در دانشگاه «سيسا» (SISSA) (International School for Advanced Studies) شركت كرد. وي جزو هشت برگزيده‌ي اين آزمون شد.

در اولين سال حضور در آن دانشگاه 5 درس را گذراند و تنها در سال دوم بود بر روي تز خود كار كرد.

وي «فيزيك نوترينو» (Neutrino Physics) را به‌عنوان حوزه‌ي مطالعه‌اي خود برگزيد.

پذيرفته شدن به‌عنوان دانشجوي پروفسور «يو اسمينوف» (Yu Sminov) براي وي افتخاري محسوب مي‌شد زيرا اين پرفسور يكي از پيشتازان «فيزيك نوترينو» (Neutrino Physics) محسوب مي‌شد.

بعد از يك‌سال پژوهش به‌علت آن‌كه براي همسرش موقعيت «پست‌دكترا» (PHD) در دانشگاه «استنفورد» (Stanford) پيش آمد محبور شد وي را در اين سفر همراهي كند.

قبل از عزيمت به امريكا حدود يك‌سال بود كه همراه همسرش با رئيس گروه نظري «مركز شتاب‌دهنده‌ي خطي دانشگاه استنفورد» (Stanford Linear Center) (SLAC) پروفسور «مايكل پسكين» (Michael Peskin) همكاري داشت.

پروفسور «مايكل پسكين» (Michael Peskin) به‌مدت يك‌سال وي را تشويق مي‌كرد كه تزش را تكميل نمايد.

وي در حالي بود كه ارتباط خود را با پروفسور «مايكل پسكين» (Michael Peskin) حفظ كرده بود به‌طوري كه با هم مقاله مي‌نوشتند در عين حال از محيط علمي مهيا شده در «مركز شتاب‌دهنده‌ي خطي دانشگاه استنفورد» (Stanford Linear Center) (SLAC) نهايت بهره‌برداري را مي‌كرد.

اگرچه از يك‌سال بعد از فارغ‌التحصيلي در چند بحث در حوزه‌ي «نظريه‌ي ميدان» (Field Theory) وارد شده و با سؤال و جواب از پروفسور «مايكل پسكين» (Michael Peskin) – كه نويسنده‌ي بهترين مطالب در حوز‌ه‌ي «نظريه‌ي ميدان» (Field Theory) بود - از ظرايف اين رشته آگاه شده بود اين ارتباط و فرصت هنوز هم براي اين محقق گرامي يك افتخار محسوب مي‌شود.

در سال 1383 به «ايتاليا» برگشت و از تزش دفاع كرد.

اين محقق اگرچه پذيرش موقعيت «پست‌دكترا» (PHD) را از چند انجمن در سراسر جهان (نظير: UCLA، «دانشگاه هاوايي» (Hawaii University)، «ساكلاي» (Saclay) در فرانسه و ...) را به‌دست آورد ولي ترجيح داد به ايران برگردد و در «پژوهشگاه دانش‌هاي بنيادي» (IPM) به‌عنوان استاديار فعاليت كند.

از دي 1387 (ژانويه‌ي سال 2007 ميلادي) به عضويت «مركز بين‌المللي فيزيك نظري» (International Centre for Theoretical Physics) (ICTP) درامد.


«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)

«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)


به‌عنوان سؤال اول اگر امكان دارد در مورد

مشخصات فردي و سوابق تحصيلي‌تان توضيح بفرماييد.
«ياسمن فرزان» هستم متولد 1355 در شهر «تبريز». تحصيلات ابتدايي را در دبستان «شهيد توانا» - كه نام قبلي آن «نمونه‌ي پروين» بود - گذراندم.

بعد از دورهي ابتدايي دورهي راهنمايي را در مدرسهي «قدسيهي تبريز» طي كرده و پس از آن وارد دبيرستان «فرزانگان» تبريز شدم؛ ما اولين گروه از محصلين دبيرستان «فرزانگان» بوديم.

سال سوم در المپياد فيزيك شركت كردم؛ در آن سال اين مسابقه‌ها در كشور چين برگزار مي‌شد.

پس از قبولي در المپياد به تهران آمده و سال آخر دبيرستان را در تهران گذراندم.

سپس در دانشگاه شروع به تحصيل كرده و در رشته‌ي فيزيك دانشگاه صنعتي شريف مشغول به تحصيل شدم.

در سال سوم دانشگاه (1376) با همسرم - كه ايشان هم محقق رشته‌ي فيزيك انرژي‌هاي بالا هستند - ازدواج كردم.

در سال 1377 پس از اخذ مدرك ليسانس وارد دوره‌ي فوق‌ليسانس شدم.


«سيسا» (SISSA)
(International School for Advanced Studies)
 

«سيسا» (SISSA)
(International School for Advanced Studies)



در آن‌سال از طرف موسسه «آي. سي. تي. پي.» (ICTP) واقع در ايتاليا پيشنهاد موقعيت پسادكتري (PHD) شد. اين موقعيت براي پيشرفت علمي همسرم و همچنين من مي‌توانست شرايط بي‌نظيري را فراهم آورد.

به‌همين دليل دوره‌ي دو‌ساله‌ي فوق‌ليسانس را در يك‌سال سپري كرده و همراه همسرم به ايتاليا رفتم. در ايتاليا در امتحان ورودي «سيسا» (SISSA) (International School for Advanced Studies) - كه يك مؤسسهي بينالمللي پ‍‍‍ژوهشي است - قبول شده و شروع به تحصيل در دورهي دكترا كردم.

در اين مؤسسه سال اول دوره‌ي دكترا به اين شكل است كه دانشجويان عموماً واحدهاي درسي را مي‌گذرانند و كارهاي پژوهشي انجام نمي‌دهند.


«ميني‌بون» (MiniBoone)

«مين بون» (MinBooNE)



من در اين سال تا حدودي با «فيزيك نوترينو» (Neutrino) آشنا شدم و خوشبختانه يكي از بزرگترين اساتيد «فيزيك نوترينو» (Neutrino Physics) به‌نام پروفسور «آلكسي اسميرنف» (Alexey Smirnov) در مؤسسه‌ي «آي. سي. تي. پي.» (ICTP) - كه در كنار «سيسا» (SISSA) (International School for Advanced Studies) است - مشغول فعاليت هستند.

من پروژه‌اي را - كه به‌تنهايي و با اندك راهنمايي‌هايي از يكي از اساتيدم به‌انجام رسانده بودم - پيش ايشان بردم و پروفسور به من گفتند: آن را مطالعه كرده من را راهنمايي مي‌كنند.

علي‌رغم همه‌ي تلاش‌هايي كه من كرده بودم تا اين‌كار بي‌عيب و كامل باشد از نظر ايشان كار خيلي ضعيف و ساده‌انديشانه بود و به‌گفته‌ي ايشان خيلي از مسائل را در آن رعايت نكرده بودم!


«الكسي اسميرنف» (Alexy Smirnov)

«الكسي اسميرنف» (Alexy Smirnov)



وقتي از استاد در مورد كارم سؤال كردم ايشان خنديدند!

من ابتدا ناراحت شدم! چون تا به‌آن موقع با چنين برخوردي روبه‌رو نشده بودم.

معمولاً سعي مي‌كنم كارهايم را به‌نحو احسن انجام ‌‌دهم و تا آن زمان هميشه كارهايم مورد تأييد بود. ولي حدود استانداردهاي ايشان خيلي بالا بوده و به‌سختي دانشجو مي‌پذيرفتند.

استاد گفت:

اين پروژه اصلاً براي چاپ مناسب نيست.

اما با اين وجود احساس كردم استاد مايل است كه من دانشجويش باشم.

ايشان دير دانشجو قبول مي‌كنند چون دانشجويي در آن مقطع براي استاد، مسؤوليت‌هاي زيادي دارد و بايد حتماً روي يك پروژه‌ي مشترك با دانشجو كار كنند و ايشان هم به‌دليل اين‌كه از دانشجويان‌شان حمايت همه‌جانبه مي‌كنند با اكراه دانشجو مي‌پذيرند.

تصميم گرفتم تلاشم را افزايش دهم تا به استاد ثابت كنم استحقاق اين را دارم كه دانشجوي ايشان باشم. بعد از مدتي استاد با خواسته‌ي من موافقت كرد؛ اين موضوع به پيشرفت و افزايش بنيه‌ي علمي من خيلي كمك كرد.

هنوز بيش‌تر از دو ماه از شروع كارم با استاد نگذشته بود كه همسرم يك موقعيت پسادكتراي (PHD) ديگر از كشور امريكا گرفت و من مجبور شدم با وجود تلاش بسياري كه براي پذيرفته شدن خودم توسط استاد كرده بودم وسط انجام كار پروژه به‌‌همراه همسرم به امريكا سفر كنم؛ اين كار برايم خيلي مشكل بود.


 



















































«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)

«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)


















































«مين بون» (MinBooNE)

«مين بون» (MinBooNE)











«مايكل پسكين» (Michael Peskin)

«مايكل پسكين» (Michael Peskin)

قبل از رفتن به آن كشور با اساتيد آن‌جا نامه‌نگاري كردم. در امريكا يكي از اساتيد برجسته به‌نام استاد «مايكل پسكين» (Michael Peskin) قبول كردند كه من زير نظر ايشان پروژه‌ي دكترايم را ادامه دهم.

استاد «مايكل پسكين» (Michael Peskin) نويسنده‌ي كتابي معروف در زمينه‌ي «نظريه‌ي ميدان» از جمله اساتيدي هستند كه از دانشجو حمايت همه‌جانبه مي‌كنند.

با راهنمايي ايشان كار پروژه را ادامه دادم و هم‌زمان از طريق پست الكترونيكي با استاد راهنماي قبلي‌ام در ارتباط بودم.

در امريكا هم سعي كردم از محيط‌هاي علمي، كمال استفاده را ببرم. در مدت سه‌سال - كه در امريكا بوديم - مقاله‌هاي متعددي نوشتم.

يكي از موارد مهم در كار پژوهشي، ارائه‌ي سمينار است كه اين كار را بايد در دوره‌ي دكترا آموخت. اين اهميت تا جايي است كه به جرأت مي‌توان گفت حتي تداوم حضور هر شخص در كار پژوهشي بستگي به توانايي او در ارائه‌ي سمينارهاي خوب دارد.

در مدتي كه در ايتاليا و امريكا بودم سمينار‌هاي زيادي ارائه داده و براي هريك از آن‌ها هم وقت و هم حوصله‌ي زيادي صرف كردم. براي اين‌كار مقدار زيادي مطلب جديد ياد مي‌گرفتم.

در آن زمان تسلط كافي به زبان انگليسي نداشتم؛ به‌همين‌خاطر براي ارائه‌ي سمينار مجبور بودم جمله‌هاي مورد نظرم را با تكرار زياد مثل شعر حفظ كنم. معمولاً انرژي زيادي صرف آماده‌سازي سمينار‌هايم مي‌كردم؛ به‌همين دليل هميشه كارهايم مورد توجه قرار مي‌گرفت!

همان‌‌طور كه مي‌دانيد «سمينار» يك ارتباط انساني است به اين شكل كه يك‌نفر حرف مي‌زند و بقيه گوش مي‌كنند.

چون من دانشجو بودم و با لحن يك دانشجو سمينار مي‌دادم - لحني كه شبيه به درس پس دادن در مقابل اساتيد است - لذا سمينار‌هايم بيش‌تر از كسي كه از من با تجربه‌تر بود مورد توجه قرار مي‌گرفت.

البته اين موضوع بي‌اختيار اتفاق مي‌افتاد و من به آن توجهي نداشتم؛ ولي اين مطلب باعث جذاب‌تر شدن سمينار‌هايم مي‌شد. يعني لحن متواضع باعث مي‌شد حتي اشتباه‌هاي من در هنگام پاسخ دادن به سؤال‌ها هم جلوه‌ي خيلي بدي نداشته باشد.


«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)

«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)


آيا سمينارهاي‌تان عمومي بود يعني دانشجو‌ها هم حضور داشتند؟

بله دانشجو‌ها هم حضور داشتند ولي همه از يك رشته بودند؛ به‌اين شكل نبود كه از رشته‌هاي مختلف شركت كنند.

در همايش‌هاي مختلفي كه شركت داشتم سعي مي‌كردم در تمام سمينارها حضور داشته باشم.

هم‌چنين خارج از زمان سمينار با اساتيد صحبت كرده و به كار‌هايي كه انجام مي‌دادم اشاره مي‌كردم و سؤال‌هايم را از آن‌ها مي‌پرسيدم. ارتباط برقرار كردن به اين شكل براي پيشرفت كار علمي خيلي‌خيلي مهم است.‌ البته بايد گفت كه انرژي زيادي هم از شخص مبتدي مي‌گيرد!

«الكسي اسميرنف» (Alexy Smirnov)

«الكسي اسميرنف» (Alexy Smirnov)




يكي از كار‌هايي كه در خارج از كشور انجام دادم - ولي زياد آن را به دانشجويان توصيه نمي‌كنم! - اين بود كه روي مسائل متنوعي كار كردم. اين‌كار به اين دليل بود كه قصد بازگشت به ايران را داشتم و فكر مي‌كردم وقتي به ايران برگردم اگر در زمينه‌ي خاصي سؤالي داشته باشم ديگر اساتيدم در كنارم نيستند تا بتوانند پاسخگو‌ي من باشند! در نتيجه ديگر قادر نخواهم بود به‌تنهايي كار و پژوهش انجام دهم.

البته با اين‌كار، چيز‌هاي زيادي را از دست دادم. چون وقتي يك دانشجو براي پروژه‌ي دكترا روي يك موضوع خاص كار مي‌كند - از آن‌جايي كه بعد از مدتي با آن مطلب كاملاً آشنا مي‌شود - مي‌تواند تعداد زيادي مقاله در آن زمينه بنويسد. به اين ترتيب در جمع علمي، اين شاخه از پژوهش با نام او گره مي‌خورد و شناخته مي‌شود. در نتيجه مقاله‌ها‌‌ي چنين شخصي بيش‌تر مورد توجه قرار مي‌گيرد.

به‌دليل متنوع بودن موضوع‌هايي كه روي آن‌ها كار مي‌كردم نمي‌توانستم از اين قانون پيروي كنم؛ به‌همين‌خاطر براي نوشتن هريك از مقاله‌هايم مجبور بودم وقت زيادي صرف كنم تا كاملاً مورد توجه قرار گيرد.

«كاملند» (KamLAND)
«كاملند» (KamLAND)

«دابل چوز» (Double Chooz)

«دابل چوز» (Double Chooz)


يعني در ايران حق انتخاب در مورد استاد كم است؟!

من در اين‌جا خودم به‌تنهايي كار كردم و به‌جز دانشجويانم كسي را نداشتم كه بتوانم با او كار كنم!

البته از طريق پست الكترونيكي با استاد‌هاي قبلي در ارتباط هستم و با هم كار مي‌كنيم؛ اما اگر در مدتي كه خارج از كشور بودم روي موضوع‌هاي گوناگون كار نمي‌كردم توان ادامه‌ي كار بعد از پروژه‌ي دكترا را نداشتم.



«كاملند» (KamLAND)

«كاملند» (KamLAND)

«كاملند» (KamLAND)

«كاملند» (KamLAND)

«كاملند» (KamLAND)

«كاملند» (KamLAND)

«كاملند» (KamLAND)

«كاملند» (KamLAND)


فرموديد موضوع پروژه‌ي دكتراي‌تان «فيزيك نوترينو» (Neutrino) بود و هنوز در ايران اين رشته وجود ندارد.

بله درست است. اين قبيل اطلاعات براي دانش‌اموزي كه قصد ورود به دانشگاه را دارد خيلي مهم است.

زماني كه با همسرم به ايران برگشتيم روي پروژه‌هايي كه دردست داشتم شروع به‌كار كرده سعي مي‌نمودم ارتباطم را با استاد‌هاي قبلي‌ام حفظ كرده و حتي اين ارتباط را گسترش دهم و هم‌چنين از طريق پست الكترونيكي با استاد‌هاي ديگري هم - كه در سمينار‌هاي مختلف با آن‌ها آشنا شده بودم - ارتباط داشته باشم.

اگر اين ارتباط‌ها نبود شايد بعد از بازگشت به ايران نمي‌توانستم به كارم ادامه دهم.

چگونگي كارم به اين شكل است كه وقتي ايده‌اي در ذهنم دارم براي اين‌كه بتوانم نتايج يك آزمايش و نظريه‌ي كاربردي در اين آزمايش را توضيح بدهم ابتدا مقداري محاسبه‌هاي اوليه انجام داده و سپس كار را تا جايي كه در توانم باشد ادامه مي‌دهم.

همان‌طور كه مي‌دانيد دانش و آگاهي هركس محدود است.

در بعضي از موارد كه احساس مي‌كنم به‌تنهايي دانش انجام كامل پروژه را دارم به تنهايي ‌كار را انجام مي‌دهم ولي حتي در اين موارد هم مقاله‌ي به‌دست آمده را به‌طور مستقيم براي مجله ارسال نمي‌كنم. ابتدا مقاله‌ام را به دوستان و همكاراني كه با اين كار آشنايي دارند نشان مي‌دهم تا نظر‌شان را جويا شوم و اگر اشتباهي در كارم هست به من گوشزد كنند.




متأسفانه بيش‌تر كساني‌كه در ايران كار‌هاي پژوهشي مي‌كنند اين امكان را ندارند ‌كه مقاله‌هاي‌شان را به شخصي آگاه نشان بدهند و از او راهنمايي بخواهند و اين مقاله‌ها را به‌همان صورت اوليه به مجله يا يك آرشيو اينترنتي ارسال مي‌كنند.

اين موضوع باعث مي‌شود مقاله‌هايي كه از كشور ايران ارسال مي‌شود در مقايسه با مقاله‌هاي كشوري مثل: «ايتاليا» در سطح پايين‌تري قرار داشته باشد.

كساني كه در موًسسه‌هاي معتبر و شناخته‌شده‌ي دنيا مشغول كار پژوهشي هستند هميشه قبل از اين‌كه مقاله‌ا‌شان را روي آرشيو بگذارند از استاد‌ها و محقق‌هاي ديگر نظرخواهي مي‌كنند؛ به اين شكل كه يك سمينار غير‌رسمي ترتيب مي‌دهند و در آن حاصل پژوهش‌‌هاي‌شان را به ديگر همكاران يا استاد‌هاي‌شان ارائه مي‌دهند و يا طي يك نشست دوستانه در حين صرف چاي و عصرانه(!) به تبادل‌نظر مي‌پردازند.

به اين ترتيب آگاهي خود را در زمينه‌ي مقاله‌اي كه نوشته‌اند بالا مي‌برند و اگر در نوشتن مقاله مرتكب اشتباهي شده باشند آن‌ را برطرف مي‌كنند.

در اين نشست‌ها و بحث‌ها در مورد مقاله‌هاي ارائه شده در سال‌هاي گذشته و نتايج كار ساير اساتيد صحبت به‌ميان مي‌آيد. اين امر باعث مي‌شود حتي اگر محقق يا دانشجو بعضي از مقاله‌ها را خودش نخوانده باشد با شكل كلي آن آشنايي پيدا كرده و بتواند در زمينه‌ي كاري خود از آن بهره بگيرد. اين تبادل اطلاعات باعث بالا رفتن كيفيت مقاله‌ها نيز مي‌شود.

ما در ايران اين امكان را نداريم. من و ساير اساتيد اين دوره تلاش كرديم تا اين‌گونه نشست‌ها و تبادل‌افكار را رواج دهيم. اما اين‌كار در دوره‌هاي قبلي مرسوم نبوده است.

البته قبل از ما هم سمينار‌هاي هفتگي برگزار مي‌شد اما به‌صورت تفريحي و نا‌منظم؛ به‌طور كلي در دوره‌هاي قبلي تعداد سمينار‌هايي كه بر‌گزار مي‌شد حدوداً ماهي يك‌بار بود ولي در حال حاضر به‌طور متوسط در هر هفته سه‌سمينار ترتيب داده مي‌شود.

«كاملند» (KamLAND)

«كاملند» (KamLAND)






















فكر مي‌كنم اساتيد هم‌نسل شما كار‌هاي

بسيار مفيد ديگري هم انجام داده‌اند نظير «وبلاگ هم‌وردا» يا وبلاگ خودتان كه با نام مستعار «منجوق» در آن مي‌نويسيد. اين موضوع هم به‌نوبه‌ي خود به چنين تحول‌هايي كمك مي‌كند.

بله درست است! اين موارد با‌عث پيشرفت و ارتقاي سطح علمي شده و بسيار نويد‌بخش است. امروزه در ايران كيفيت سمينار‌ها هم بالا رفته در گذشته سمينار‌ها جدي گرفته نمي‌شد و حتي ممكن بود ما‌بين برگزاري يك سمينار بحث سياسي هم صورت بگيرد! اما در حال حاضر اين گردهم‌ايي‌ها به‌شكل حرفه‌اي‌تري انجام مي‌شود.

اين موضوع را براي دانش‌اموزان گفتم تا آن‌ها بدانند كه هميشه امكان پيشرفت و تحول وجود دارد. نسل آينده مي‌تواند تغيير و تحول‌هاي مفيد ديگري ايجاد كند.

از وقتي به ايران برگشتم كم‌تر امكان بحث و گفتگو راجع ‌به ايده‌هايم را داشتم. البته هنوز هم از نظر‌هاي دانشجو‌هاي خودم و همين‌طور همسرم استفاده مي‌كنم با اين‌كه همسرم با من هم‌رشته نيست اما باز هم اظهارنظر‌هايش برايم مفيد است.

معمولاً مقاله‌هايم را براي آن گروه از همكار‌انم - كه در اين زمينه مطالعه دارند - ارسال مي‌كنم و از نظر آن‌ها هم بهره مي‌برم.

«مايكل پسكين» (Michael Peskin)

«مايكل پسكين» (Michael Peskin)



در مواردي هم كه احساس كنم به‌اندازه‌ي كافي علم و آگاهي براي به‌پايان رساندن پروژه‌اي را كه شروع كرده‌ام ندارم مقاله را براي كساني كه در سمينار‌ها با آن‌ها آشنا شده‌ام و مي‌دانم كه روي اين موضوع كار و پژوهش مي‌كنند ارسال مي‌كنم. در اين موارد ضمن جويا شدن نظر‌هاي‌شان از آن‌ها مي‌پرسم كه آيا مايل‌اند در ادامه‌ي انجام كار پروژه با من همكاري كنند و معمولاً هم جواب مثبت دريافت مي‌كنم.

از طريق اين كار‌هاي گروهي خيلي‌چيز‌ها ياد گرفته‌ام. اين قبيل كار‌ها باعث مي‌شود معناي كار گروهي را در‌يابيم. چون همان‌طور كه مي‌دانيد ما ايراني‌ها كمي با كار گروهي مشكل داريم!

از جمله مواردي كه در انجام اين قبيل كار‌هاي پژوهشي داراي اهميت زيادي است پاسخ دادن به‌موقع و با دقت به نامه‌هايي است كه از طريق پست الكترونيكي ارسال مي‌شود. كسي كه در پاسخ دادن به اين‌گونه نامه‌ها كوتاهي كند كم‌كم از جوامع بين‌المللي طرد مي‌شود.

در ضمن براي نوشتن پاسخ اين نامه‌ها بايد وقت صرف كنيم و به‌طور كامل مطلب را توضيح دهيم و از طرح معما بپرهيزيم. چون همان‌طور كه مي‌دانيد ما به پيروي از ادبيات كلاسيك علاقه‌ي زيادي به پيچيده بيان كردن جمله‌ها داريم. اين خيلي‌خوب است و خود من هم از ادبيات كلاسيك لذت مي‌برم؛ اما اين ادبيات به‌درد كار ما نمي‌خورد!

در كار ما به‌اندازه‌ي كافي پيچيدگي وجود دارد. فيزيك و ايده‌هاي آن به‌قدر كافي پيچيده هستند. اگر بخواهيم از معما هم در توضيح‌ها‌ي‌مان استفاده كرده و باعث ايجاد ابهام شويم كار را مشكل‌تر كرده‌ايم.

چون تا آن‌جا كه من اطلاع دارم خيلي از همكاران ما در ايران همان صنايع ادبي - كه در نوشتن انشا به‌كار مي‌برند - در نوشتن مقاله‌هاي فيزيك هم استفاده مي‌كنند! اين امر باعث بي‌ميلي و كم‌توجهي خواننده‌ها به اين نوشته‌هاي علمي مي‌شود.






















«مايكل پسكين» (Michael Peskin)

«مايكل پسكين» (Michael Peskin)


به‌نظر شما آيا بيان مطلب به‌صورت مبهم جزو

فرهنگ ماست يعني ناخود‌آگاه اين كار را انجام مي‌دهيم و يا مثلاً از روي عمد اين كار را مي‌كنيم؟!

به‌نظر من هر دو! البته نمي‌توانم بگويم اصولاً واضح و روشن توضيح دادن يك مطلب علمي بهتر از بيان مبهم آن است و يا بر‌عكس؛ چون هركدام كاربرد خاص خودش را دارد.




اين موضوع كاملاً روشن است كه در فرهنگ

علمي بايد ابهام‌ها رفع شوند. اما چيزي كه مي‌خواهم بدانم اين است: كسي كه خودش با ادبيات علمي آشنايي دارد و عضوي از جامعه‌ي علمي است آيا اين خطر را مي‌پذيرد كه به‌خاطر استفاده از ادبيات متكلف از جامعه‌ي علمي جدا شود؟!

متاُسفانه بسياري از همكاران به اين موضوع توجهي ندارند. بعضي از همكاران فكر مي‌كنند همان‌طور كه استفاده از صنايع ادبي در نوشتن متون ادبي زيبا و تحسين‌بر‌‌انگيز است اين‌كار در خلق مقاله‌هاي علمي هم مي‌تواند جذاب باشد.

عقيده‌ي اين گروه اين است اگر خواننده‌ها‌ي اين‌گونه متن‌ها نتوانستند معناي علمي متن را درك كنند ايرادي متوجه نويسنده‌ي مقاله نيست و اشكال از خواننده است! اما به اين مطلب توجه ندارند كه به اين ترتيب خودشان بيش‌تر آسيب مي‌بينند.

هيچ‌يك از ما نمي‌توانيم به‌خاطر حفظ سبك خاص نوشتاري‌مان نسبت به كم شدن تعداد خواننده‌هاي مقاله‌هاي‌مان بي‌تفاوت باشيم. چون با اين طرز فكر از جامعه‌ي علمي طرد مي‌شويم و توان ايستادن در مقابل اين موج را نداريم. حتي فيزيكدان‌هاي خيلي برجسته هم اين توان را ندارند.



هر‌يك از ما مي‌توانيم سبك خاص نوشتاري‌مان را براي نوشتن وبلاگ‌ها و نوشته‌هاي شخصي‌مان حفظ كنيم و مقاله‌هايي را كه قرار است همكاران‌مان بخوانند و نظرشان را بيان كنند و احياناً براي طرح آزمايش‌هايي در رابطه با آن ايده سرمايه‌گذاري كنند به‌سبكي علمي و قابل‌فهم بنويسيم.

كسي كه بايد در روز 20 الي 30 مقاله را مطالعه و از بين آن‌ها يكي را انتخاب كند و به‌غير از اين، كار‌هاي ديگري هم از قبيل: تدريس و مقاله‌نويسي دارد فرصت كشف صنايع ادبي موجود در مقاله‌ها را پيدا نمي‌كند. در نتيجه اولويت با مقاله‌هايي است كه ساده و روان نوشته شده‌اند.


«ادوارد ويتن» (Edward Witten)

«ادوارد ويتن» (Edward Witten)



اگر نگاهي به نوشته‌هاي استاد‌هاي برجسته‌ي فيزيك مثل «ادوارد ويتن» (Edward Witten) داشته باشيم متوجه مي‌شويم كه نوشته‌هاي‌شان در عين كامل بودن بسيار ساده و زيبا هستند. البته همان آدم بسته به شرايط موجود و در بعضي از نوشته‌هايش ممكن است گاهي از جمله‌هاي مبهم استفاده كند اما در زماني كه موضوع فيزيك صرف باشد مطلب را كاملاً ساده بيان مي‌كند.

«مايكل پسكين» (Michael Peskin)

«مايكل پسكين» (Michael Peskin)



استاد! لطفاً در مورد يكي از پروژه‌هاي پژوهشي‌‌‌تان كمي توضيح دهيد.

در مورد پروژه‌ي آخري كه دردست دارم و آن را در وبلاگ هم گذاشته‌ام توضيح مي‌دهم.

ابتدا لازم است كمي راجع‌به زمينه‌ي اين تئوري توضيح دهم:

در نظريه‌‌اي كه توسط «گلا شا»، «واينبرگ» و «عبدالسلام» نوشته شده (البته كسان ديگري هم در تأييد اين نظريه سهيم بوده‌اند اما اين سه‌نفر در رأس اين هرم قرار دارند) و به «مدل استاندارد ذره‌هاي بنيادي» معروف است.


«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)

«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)



«نوترينو‌ها» (Neutrinos) بدون جرم هستند. اما در مشاهده‌هايي كه در سال‌هاي اخير صورت گرفته است نزديك به 10 سال است كه داراي جرم بودن «نوترينو‌ها» (Neutrinos) قطعي شده است.

من اين‌جا از لفظ مدل استاندارد جديد و قديم استفاده مي‌كنم. در مدل استاندارد سه نوع «نوترينو» (Neutrinos) وجود دارد. اصطلاحاً گفته مي‌شود:

سه «طعم» نوترينو موجود است.

يك آزمايش ديگر به‌نام «ال. اس. ان. دي.» (Liquid Scintillator Neutrino Detector) (LSND) در امريكا انجام شده كه در آن پديده‌اي را نشان مي‌دهد كه با مدل استاندارد «نوترينو‌ها» (Neutrinos) هم‌خواني ندارد.

براي توضيح چنين مطلبي، فرض كرده بودند كه نوترينو‌ي (Neutrino) ديگري هم وجود دارد كه بر‌همكنش آن از «نوترينو‌هاي» (Neutrinos) معمولي هم ضعيف‌تر است يعني حتي برهمكنش ضعيف هم ندارد.

«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)

«آزمايشگاه فرمي» (Fermi Lab)



البته بعد از اين آزمايش، آزمايشي ديگر به‌نام «ميني‌بون» (MiniBoone) در آزمايشگاه «فرمي» (Fermi Lab) امريكا راه‌اندازي شد. اما نتايج اين آزمايش با وجود نوترينوي چهارم سازگاري ندارد.




ذره‌اي كه نام برديد به‌عنوان يك ذره‌ي جديد پذيرفته شده است؟!

وجود اين ذره اثبات نشده و هنوز در حد يك فرضيه است. بنا به مدل اين ذره با نوترينوهاي معمولي (Neutrinos) فرق دارد؛ به‌خاطر اين‌كه حتي بر همكنش ضعيف هم ندارد. به‌همين خاطر هم به آن «استرايل» (Sterile) مي‌گويند يعني ذره‌اي كه هيچ‌گونه بر‌همكنشي ندارد.

زماني كه روي يك مقاله كار مي‌كردم ايده‌اي به‌ذهنم رسيد كه بر‌طبق آن مي‌توانيم توضيحي بيان كنيم كه نتايج «ال. اس. ان. دي.» (Liquid Scintillator Neutrino Detector) (LSND) و «ميني‌بون» (MiniBoone) را به‌طورهم‌زمان توضيح دهد. جزويات اين ايده در مقاله بيان شده است.

مدتي روي اين مسأله كار كردم تا متوجه شدم براي انجام اين‌ پروژه به پردازش يك‌سري از داده‌ها نياز دارم و من تكنيك‌هاي پردازش داده را بلد نيستم!

ما در دوره‌ي ليسانس و كمي هم در دوره‌ي دكترا با علم تكنيك‌هاي پردازش داده‌ها آشنايي پيدا مي‌كنيم!

اما در مورد اين آزمايش با توجه به كم بودن تعداد داده‌ها به تكنيك‌هاي پيشرفته‌تري احتياج بود كه من در آن‌ها تخصصي نداشتم. ياد‌گيري اين‌گونه تكنيك‌ها زمان زيادي مي‌برد و نياز به نگارش كدهاي كامپيوتري پيچيده داشت.


«توماس شوئتز» (Thomas Schwetz)

«توماس شوئتز» (Thomas Schwetz)

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)



يكي از همكارانم به‌نام «توماس شوئتز» (Thomas Schwetz) - كه اتريشي است و در حال حاضر در بخش تئوري آزمايشگاه «سرن» (CERN) است - تا به‌حال خيلي روي آناليز داده‌ها كار كرده است. من ايشان را در كنفرانس‌هاي مختلف ايشان را ديده و با كارهاي‌شان آشنا بودم.

به ايشان ايميل زدم و ضمن توضيح راجع ‌به ايده‌ام از ايشان پرسيدم:

آيا مايل هستند كه با هم روي اين پروژه كار كنيم؟

ايشان پس از 2 الي 3 ساعت پس از فرستادن ايميل طي يك نامه‌ي الكترونيكي ديگر جواب من را دادند.

اين توضيح را هم بدهم كه خواندن كامل متن حاوي اين ايده 2 الي 3 ساعت زمان مي‌برد! يعني ايشان واقعاً بلافاصله بعد از خواندن آن نامه جواب من را داده بودند! به هنگام همكاري با ايشان بود كه معناي «كار گروهي» به‌معناي واقعي كلمه را فهميدم.

ايشان گفتند:

«در ايده‌ي تو سه‌نكته وجود دارد ...»

و آن سه نكته را بيان كردند. بعد پرسيد:

«آيا من درست متوجه شده‌ام»؟! (اين يكي از روش‌هاي ارتباط برقرار كردن در هنگام كار گروهي است).

من در جواب گفتم بله كاملاً درست متوجه شده‌ايد و ايشان هم براي همكاري با من در اين زمينه ابراز علاقه كردند.

روز بعد چند پلات برايم فرستاد كه اگر خودم مي‌خواستم اين پلات‌ها را رسم كنم بايد چندين‌ماه براي ياد‌گيري و نوشتن كد‌هاي كامپيوتري مربوطه وقت صرف مي‌كردم.

ايشان گفتند:

«من اين پلات‌ها را برطبق ايده‌ي تو نوشته‌ام و ظاهراً اين ايده مي‌تواند به‌درستي نتايج هر دو آزمايش را توضيح دهد».

البته بر ايده‌ي من از نظر «تئوري» ايراد‌هايي وارد بود. متغيرهاي جديدي كه من معرفي كرده بودم به‌طور كلي به «انرژي» بستگي داشت و با «انرژي» تغيير مي‌كرد و براي اين مسأله توجيه تئوريك نداشتيم.

اگر هم‌چنين توجيهي وجود داشت ما آن را بلد نبوديم!


«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab).

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)



ايشان اين ايراد را به من گفتند و من هم در جواب گفته‌ي ايشان را تاًييد كرده و گفتم:

«بله! اين ايراد وجود دارد ولي از آن‌جايي كه اين تئوري به طبيعت بستگي دارد شايد طبيعت واقعاً اين موضوع را پذيرفته باشد».

به‌اين ترتيب كار را شروع كرديم. در ابتدا بيش‌تر روي داده‌ها كار كرده و آزمايش‌هاي مختلفي انجام مي‌داديم. با طرح اين آزمايش‌ها مي‌خواستيم بدانيم آيا اين ايده در آن آزمايش‌ها تأثيرگذار است يا خير.

ماه گذشته (اين مصاحبه ابتداي سال 1387 انجام شده است). من براي همايش به «ونيز» رفتم. در اين همايش، سخنراني‌اي ارائه شده و در آن راجع‌به آزمايشي صحبت به‌ميان آمد كه طي آن متوجه شدم مدل من در اين زمينه هم تأثير‌گذار است.

اين موضوع را هم به مقاله اضافه كرديم و به‌همين صورت كم‌كم مطالبي اضافه مي‌شد.

بعد از مدتي موضوع را با استاد راهنماي قبلي‌ام درميان گذاشتم و از او پرسيدم:

«آيا مايل‌ايد نظرتان را راجع‌به اين موضوع بيان كنيد»؟!

«الكسي اسميرنف» (Alexy Smirnov)

«الكسي اسميرنف» (Alexy Smirnov)



استاد راهنماي سابق من آقاي «الكسي اسميرنف» (Alexy Smirnov)بسيار فعال است و مقاله‌هاي زيادي مي‌نويسد. به‌همين دليل معمولا وقت آزاد زيادي ندارد و به‌ندرت براي همكاري در يك مقاله موافقت مي‌كند. هم‌چنين ايشان آن‌قدر پايبند اخلاق علمي است كه وقتي در نوشتن مقاله نقش به‌سزايي نداشته باشد نمي‌خواهد اسمش روي مقاله نوشته شود.

خوشبختانه استاد ايده‌ي من را پسنديد و عليرغم مشغله‌ي كاري‌اش قبول كرد در پيشبرد كار به ما كمك كند.

استاد با توجه به تجربه‌اي كه دارد پس از مدتي كار روي پروژه به موضوع مهمي اشاره كرد كه ما به آن توجهي نكرده بوديم. اين مطلب جديد را هم به مقاله‌‌ي‌مان اضافه كرديم و توانستيم با يك همكاري سه‌نفره مقاله را به‌اتمام برسانيم و ويرايش اوليه‌ي آن را به آرشيو الكترونيكي «فيزيك انرژي‌هاي بالا» ارسال كنيم.

البته اكنون در حال كامل‌تر كردن مقاله هستيم و تا چند روز ديگر دوباره آن را ارسال مي‌كنيم (اين مصاحبه ابتداي سال 1387 انجام شده است). البته قصد داريم براي كامل‌تر شدن كار، مطلب ديگري را هم به آن اضافه كنيم كه هنوز مشغول كار روي آن هستيم.

«بيل لوييس» (Bill Louis)

«بيل لوييس» (Bill Louis)




اين مطلب جديد مربوط است به «بيل لوييس» (Bill Louis) كه از افراد كليدي آزمايش «ال. اس. ان. دي.» (Liquid Scintillator Neutrino Detector) (LSND) است. ايشان مقاله‌ي ما را ديده بود و چند روز قبل طي يك نامه‌ي الكترونيكي از ما به‌خاطر نوشتن چنين مقاله‌اي تشكر كرد. ايشان به مطلب جديدي اشاره و پيشنهاد داشت تا در مورد آن موضوع هم آزمايش‌هايي ترتيب دهيم و ما هم‌اكنون مشغول كار روي همان موضوع هستيم.

اين تقريباً روند كار نوشتن يك مقاله است.

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)

















































«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)

«آزمايشگاه سرن» (Cern Lab)




































































































«بيل لوييس» (Bill Louis)

«بيل لوييس» (Bill Louis)


«ميني‌بون» (MiniBoone)

«ميني‌بون» (MiniBoone)


پس طرح كلي مقاله‌ي شما به اين صورت بوده است كه براي توضيح دو آزمايش - كه ظاهراً با هم متفاوت بوده‌اند - يك مدل طراحي كرده‌ايد؟

بله! متفاوت هستند و با توضيح‌هايي كه قبلاً وجود داشت با هم ناسازگار بودند.

ما يك فرضيه طراحي كرديم. ضمن آن، هر دو را توضيح داديم. عده‌ي زيادي معتقد بودند چون «ميني‌بون» (MiniBoone) با «ال. اس. ان. دي.» (Liquid Scintillator Neutrino Detector) (LSND) هم‌خواني ندارد پس حتماً يكي از اين دو اشتباه است. اغلب فرض مي‌شود نتايج آزمايش اول يعني «ال. اس. ان. دي.» (Liquid Scintillator Neutrino Detector) (LSND) اشتباه بوده است.

چون از نظر آزمايشگاهي هنوز اشكال اين دو آزمايش پيدا نشده است ما به‌عنوان پيش‌فرض هر دو آزمايش را درست فرض كرديم.

عده‌اي در همان ابتدا گفتند شايد اين تفاوت ناشي از يك خطاي آزمايشگاهي باشد. به‌همين دليل براي پيدا كردن اين خطاها آزمايش‌هاي زيادي انجام شد. در نهايت احتمال همه‌ي اين خطاها رد شد.

قبل از اين‌كه ما مقاله‌امان را بنويسيم فرض بر اين بود كه:

- يا توضيح ديگري وجود دارد كه ما از آن آگاه نيستيم
- و يا اين‌كه نتايج «ال. اس. ان. دي.» (Liquid Scintillator Neutrino Detector) (LSND) اشتباه است و در آن خطايي وجود دارد.

مدل ما توانست نشان دهد كه توضيح ديگري هم مي‌تواند وجود داشته باشد.

البته اين مقدار كافي نيست يعني دو آزمايش با هم - براي اين‌كه يك مدل مقبول افتد - كافي نيست. مدلي كه ارائه مي‌شود بايد تعدادي پيش‌بيني داشته باشد كه بتوان آن را به واقعيت نزديك كرد.

خوشبختانه مدلي كه ما ساخته‌ايم يك پيش‌بيني كاملاً مشخص دارد كه با پيش‌بيني‌اي كه مدل استاندارد دارد كاملاً متفاوت است.

حال اگر اين آزمايشها انجام بگيرند و آن‌چيزي كه ما پيشبيني كرديم درست باشد شاهدي است دال بر درست بودن اين مدل. در غير اين صورت مدل رد مي‌شود.




استاد! اين آزمايش‌ها كجا انجام مي‌شود؟

در واقع چندين آزمايش مشابه هستند كه نتايج‌شان بايد با هم تركيب (Combine) بشوند (بايد با هم جمع بشوند) يكي از آن‌ها آزمايش «دابل چوز» (Double Chooz) است و ديگري آزمايش «دايا باي» (DAYA BAY) است كه به‌ترتيب در فرانسه و چين در حال انجام است.

نتايج اين دو آزمايش بايد با نتايج يك آزمايش ديگر در ژاپن به‌نام «كام‌لند» (KamLAND) جمع شود و با مقايسهي نتايج ميشود تشخيص داد كه بين مدل ما و مدل استاندارد كدام‌‌يك درست است.

آيا شما در ادامه هم براي آزمايش مدل‌تان با اين مراكز در ارتباط خواهيد بود يا اين‌كه از نتايجي كه ارائه ميكنند استفاده مينماييد؟

اين موضوع را «زمان» روشن مي‌كند. نمي‌شود براي انجام كار روي يك بازه‌ي زماني خاص تاًكيد كرد؛ چون اين قبيل كار‌ها زمان زيادي مي‌برد. ساخته شدن اين آزمايش‌هاي فعلي هم چيزي حدود 5 الي 6 سال طول كشيده است. به‌همين خاطر از حالا نمي‌شود در مورد اين موضوع پيش‌بيني كرد.

در مورد يكي ديگر از مقالههايم با يكي از اشخاصي كه در پروژه هستند نامهنگاري كردم و قدري اطلاعات از ايشان كسب كردم. در اين مورد لازم نبود با آزمايشگرها كار كنيم و اطلاعاتي كه روي وب وجود دارد براي كارم كافي بود.

به‌همين دليل است كه مي‌گويم اين ارتباط‌ها خيلي مهم است. توصيه‌ي من به كساني كه براي سمينار‌ها يا همايش‌ها به خارج از كشور مي‌روند اين است كه براي شكل دادن اين‌گونه ارتباط‌ها اهميت زيادي قايل باشند.


قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم

1388/1/4 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما