مصاحبه و گزارش - موضوعي
 المپياد مانع تفكر «انتقادي» و «خلاق»! (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 141)
المپياد مانع تفكر «انتقادي» و «خلاق»! (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 141)
مسأله‌ي جدا كردن المپيادي‌ها و غيرالمپيادي‌ها يكي ديگر از ضررهاي «المپياد» است ... مصاحبه با دكتر كارولوكس – قسمت دوم

المپياد مانع تفكر «انتقادي» و «خلاق»!



قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم | قسمت چهارم

اشاره

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) دانشمند ايراني است كه به «پدر هوش مصنوعي ايران» شهرت دارد. وي مدرك مهندسي برق را در سال 1352 (1973 ميلادي) از دانشكده‌ي فني دانشگاه تهران اخذ كرد. سپس در سال 1355 (1976 ميلادي) مدرك دكترا (Ph.D) را از دانشگاه كاليفرنيا، بركلي گرفت.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) بنيانگذار و مدير «قطب كنترل و پردازش هوشمند» (Center of Excellence for Control and Intelligent Process) دانشكده‌ي مهندسي برق دانشگاه تهران است.

در طي سال‌هاي 1362 تا 1366 (1993 تا 1997 ميلادي) مدير «پژوهش‌کده علوم شناختی، پژوهشگاه دانش‌هاي بنيادي» (School of Cognitive Sciences, IPM) و در سال‌هاي 1345 تا 1367 (1986 تا 1988 ميلادي) رئيس دپارتمان مهندسی برق و کامپیوتر دانشگاه تهران بود.

از فعاليت‌هاي دانشگاهي وي در دانشگاه‌هاي خارج از كشور مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد:

- دانشيار مدعو دانشگاه تورنتو كانادا در تابستان 9-1368 (90-1989ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه كاليفرنيا، بركلي، 8-1367 (9-1988 ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه گاريونيس (Garyounis)، 4-1363 (5-1984 ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه كالفرنيا، لس‌آنجلس 5-1354 (6-1975 ميلادي)
- محقق «مركز بين‌المللي فيزيك نظري» (International Center for Theoretical Physics) و «مركز بين‌المللي مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي» (International Center for Genetic Engineering and Biotechnology) هر دو مركز واقع در «تريسته‌ي» (Trieste) ايتاليا
- محقق «انستيتو رياضي كاربردي» (Institute of Applied Mathematics)
- محقق «آكادمي علوم چين» ‌(Chinese Academy of Sciences)
- محقق «انستيتو تكنولوژي الكتريكي هاربين» (Harbin Institute of Electrical Technology)
- دستيار تحقيق (Research Associate) شركت پژوهشي، توليدي اونتاريو
- دستيار تحقيق (Research Associate) آزمايشگاه پژوهش‌هاي الكترونيكي (Electronic Research Laboratory) دانشگاه كاليفرنيا، بركلي.

پژوهش‌هاي مورد علاقه‌ي پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) شامل حوزه‌هايي نظير ذيل است:

- «محاسبه‌هاي زيستي» (Biological Computing)
- «هوش محاسبه‌اي» (Computational Intelligence)
- «سيستم‌هاي نامشخص» (Uncertain Systems)
- «كنترل هوشمند» (Intelligent Control)
- «شبكه‌هاي عصبي» (Neural Networks)
- «سيستم‌هاي چندعاملي» (Multiagent Systems)
- «داده‌کاوی» (Data Mining)
- «مدلسازي مالي» (Financial Modeling)
- «مديريت دانش» (Knowledge Management).

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) هم‌چنين در تأسيس چند سازمان مهندسي و نهاد پژوهشي در ايران هم‌كاري كرده و هم‌چنين دارنده‌ي حق امتياز (Speaker Persian Isolated Word Neurorecognizer) محسوب مي‌شود.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) متجاوز از 150 مقاله در مجله‌ها و 300 مقاله در كنفرانس‌ها ارائه كرده است.

سردبيري مجموعه‌ها با عناوين ذيل توسط پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) انجام شده است:

- چهره‌هاي ماندگار دانشكده‌ي مهندسي دانشگاه تهران طي سال‌هاي 70-1358 (91-1979 ميلادي)
- بررسي منتقدين رياضي (Reviews of Mathematical Reviewers) طي سال‌هاي 1-1380 (2-1990 ميلادي)
- مجله‌ي سيستم‌هاي هوشمند و فازي (Journal of Intelligent and Fuzzy Systems) طي سال‌هاي 8-1371 (9-1992 ميلادي)
- بخش ايراني IEEE.

وي تاكنون به‌عنوان دبير چند كنفرانس بين‌المللي فعاليت داشته است.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) به‌عنوان مشاور عالي سازمان‌هايي نظير ذيل فعاليت داشته است:

- بانك ملت
- مهندسين مشاور توسعه‌ي راه‌آهن جمهوري اسلامي ايران
- همكار پژوهشي شركت اونتاريو «ام. آر. سي. ا.» (Manufacturing Research Corporation of Ontario-MRCO)
- وزارت نيرو
- شركت سهامي بانكداران ايراني
(Iranian Bankers' Investment Company) (IBICO)
- «انجمن مهندسين مشاور» (Megerdumian and Associates Consulting Engineers).

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) در سال 1385 (2006 ميلادي) توسط فرهنگستان علوم ايران به‌عنوان چهره‌ي ماندگار شناخته شد.



بياييم در مورد «المپياد» بيش‌تر صحبت كنيم! بچه­هاي المپيادي پس از

پذيرفته­شدن در آزمون‌هايي، توسط باشگاه به فضاهايي مي‌روند كه به آن «دوره‌ي تابستاني» مي­گويند و دوره­هاي خاصي را براي‌شان برگزار مي­كنند تا براي المپياد جهاني آماده بشوند. به‌نظر شما در اين دوره‌ها چه آموزش­هايي بايد ارائه بشود؟

به‌نظر من اين دوره­ها هرچه كم­تر برگزار شود و يا اصلاً برگزار نشود بهتر است!!




ولي حالا فرض كنيد شما خودتان مسؤول هستيد و بچه­هاي خاصي را

جمع­اوري كرده‌اند و شما مي­خواهيد آن­ها را براي آزمون جهاني آماده كنيد ...

مي­دانم! ولي اول بستگي به آن بچه­ها داشت كه هم­ بافت آن مسابقه براي‌شان توضيح داده مي­شد و تصميم مي­گرفتند كه المپياد براي‌شان اين­قدر اهميت دارد كه زندگي­شان را به آن منحصر كنند يا نه تا واجب باشد مدتي دوره­اي را بگذرانند ...

آن­هايي كه فكر مي­كردند اين­قدر «المپياد» براي‌شان اهميت دارد اگر تعدادشان به‌اندازه­ي كافي بود چنين دوره­هايي را تشكيل مي‌داديم و اگر هم نبود تشكيل نمي­داديم.




به‌نظرتان در اين دوره­ها چه چيزهايي بايد ارائه بشود؟ در المپياد جهاني كامپيوتر

و رياضي سرفصل‌هاي خاصي وجود ندارد؛ در المپيادهاي فيزيك، شيمي، زيست­شناسي و نجوم سرفصل‌ها كاملاً مشخص است ولي در المپياد جهاني كامپيوتر اصلاً هيچ محدوديتي وجود ندارد ...

من دانش­جوبان فوق‌ليسانسي دارم كه آن­ها ضمن كارشان در مسابقه‌هاي جهاني هم شركت مي­كنند يعني مسابقه‌هاي جهاني جزوي از كار پايان­نامه­اشان است.

ما دو كار مي­توانيم انجام بدهيم:

- اين‌كه «پايان­نامه» را به‌عنوان عاملي براي شركت در اين مسابقه در نظر بگيريم.

- اين‌كه «مسابقه» را عاملي براي كار بهتر «پايان­نامه» در نظر بگيريم.

ما معمولاً راه دوم را انتخاب مي­كنيم. بنابراين هيچ دوره­ي خاصي نمي­گذاريم؛ بنابراين كسي كه بخواهد يادگيري‌هايي داشته باشد بدون آن مسابقه هم انجام مي­دهد.

فكر مي­كنم كه اگر در مورد المپياد هم خوب فكر شود به چنين جوابي خواهند رسيد؛ يعني اگر از آن بافت خودش اين­قدر خارج نشود و اين‌قدر مهم نشود كه به‌عنوان مهم­ترين عامل (به‌قول شما موفقيت) در دنيا يا ايران تلقي بشود آن وقت المپياد هم يك فعاليت در كنار فعاليت­هاي ديگر مي­شود كه نسبت به فعاليت‌هاي ديگر تفاوت چنداني ندارد و مي‌تواند با بقيه هم­جهت شود.

بنابراين براي دانش‌اموز يا دانشجو، درسي كه در دانشگاه مي­گذراند بهترين آموزش تلقي مي­شود.




مسؤولين هم اين كار را مي‌كنند. در اين دوره­ها، دروس دانشگاهي را ارائه مي­كنند.

آيا شما موافق هستيد؟

نه! چون دانشگاه­هايي كه استادهاي بهتري دارند! چرا در خود دانشگاه­ها اين دوره­ها را نگذرانند؟!




آقاي دكتر! به‌نظر شما «خانواده» چه نقشي مي­تواند در تعميق يادگيري­ها داشته باشد؟

راجع به انواع متغيرهاي تأثيرگذار توسط «خانواده» توضيح بفرماييد.

«خانواده» يك نهاد اجتماعي ديرپاست. بنابراين نمي­تواند تغييرهاي زيادي ايجاد كند.

در واقع كمكي كه مي­تواند بكند افزايش تطبيق­پذيري­ خانواده است كه نسل جوان را كمي باور كند و سعي نكند باورهاي خودشان را به نسل جوان تزريق كنند؛ علي­الخصوص با توجه به آن‌كه در قرني زندگي مي­كنيم كه از جهت‌هايي استثنايي است.

معمولاً در گذشته «تجربه» هميشه يك عامل خيلي‌خيلي مهم بوده است؛ افرادي كه تجربه­ي بيش‌تري داشتند را در يك موضع قرار مي­دادند تا بتوانند به افرادي كه داراي تجربه­ي كم­تري هستند كمك كنند و راه را از چاه نشان بدهند.

ما در دنياي برعكسي زندگي مي­كنيم كه «روند تغييرها» به‌قدري سريع است و «دامنه­اش» به‌قدري وسيع است كه در فرهنگ جديدِ اطلاعاتي اصطلاحاً مي­گويند:

نسل قديم يك مهاجر است يعني قبلاً در يك فرهنگ ديگري بزرگ شده و بعد با يك فرهنگ جديدتر خودش را تطبيق داده است.

در حالي كه در مورد نسل جديد اصطلاحاً مي­گويند:

در آن فرهنگ بومي است يعني خودش از اول با همان فرهنگ بزرگ شده است.

بنابراين در بعضي جهت‌ها نسل جديد است كه بايد به نسل قديم راه و چاه نشان بدهد!!!

براي نسل قديم سخت است كه اين مسأله را باور كند بنابراين يك مسأله­ي غامضي در خانواده­ها به‌وجود مي­آيد كه حل كردن اين مشكل، بزرگ­ترين كمكي است كه مي­تواند به نسل جديد بكند.

نسل قديم اين عقده را هرچه زودتر برطرف كرده و قبول نمايند نسل جديد بهتر از خودشان مي­فهمند!




يعني دقيقاً شما چه توصيه­اي به پدر و مادرها داريد؟

از بچه­هاي‌شان ياد بگيرند و سعي نكنند در دنياي امروز چيزهايي كه مفيد نيست را به بچه­ها ياد بدهند.

زماني كه پسر من خيلي كوچك بود و انقلاب كامپيوترهاي شخصي (PC) اتفاق افتاده بود من به‌عنوان كسي كه رشته­ام كامپيوتر است احساس مي­كردم هرچه زودتر بايد با اين تكنولوژي جديد آشنا بشوم!!!

به اين دليل كه درست نيست؛ من سر كلاس درس مي­دهم و مطالب را به‌صورت تئوري مي­گويم ولي خودم به فرهنگ كامپيوتر قبلي آشناتر باشم و با فرهنگ كامپيوتر جديد غريبه باشم!!!

پسرم هم كه مثل هر فرد نسل جديد مي­خواست زود با تكنولوژي جديد آشنا شود علاقه­مند بود كه كار با كامپيوتر را ياد بگيرد.

من هم براي تشويق او - كه خيلي كوچك بود - به او گفتم:

«بيا هرچه تو ياد مي­گيري به من ياد بده و هرچه من ياد مي­گيرم به تو ياد بدهم»!!!

و فكر مي­كردم كه اين حرف من يك جمله­ي تشويقي است كه به او مي­گويم وگرنه او كه نمي­تواند چيزي به من ياد دهد! من بايد به او ياد بدهم!

مدتي كه گذشت متوجه شدم كه فقط او به من ياد مي­دهد و من چيزي ندارم كه به او ياد بدهم!!! و بعد متوجه شدم اصلاً مسأله­ي ديگري هم درميان است: كلاً نحوه­ي يادگيري من اشتباه است؛ به‌اصطلاح در حال يادگيري فلسفه­ي كهنه­شده­اي هستم.

در حالي­كه او فلسفه­ي جديدتر يادگيري­ را دارد و زودتر از من ياد مي­گيرد و سن كم و تجربه­ي اندك او مانع از اين نيست كه هميشه من او را راهنمايي كنم يا او مرا!

در حالي كه من استاد دانشگاه و استاد رشته‌ي كامپيوتر هم بودم.




نظرتان راجع به «يادگيري­هاي جمعي» چيست؟ اين نوع يادگيري­ها

بايد چه ويژگي­هايي داشته باشند؟

«يادگيري جمعي» يكي ديگر از خصوصيات يادگيري جديد است. غير از اين‌كه مفهوم يادگيري عوض مي­شود نوع آن هم تغيير مي‌كند؛ هم از «نظر فعال بودن» هم از نظر «جمعي بودن» و هم از نظر «توأم با كار بودن» و «جدا از كار نبودن» و «منتظر نبودن».

اين­ها تغييرهايي است كه آموزش جديد چه در مرحله­ي آموزش عالي و چه به‌صورت كلي (رسمي و غيررسمي) آموزش داده مي‌شود.

در حال حاضر يك فلسفه­ي خيلي افراطي به‌نام «فلسفه‌ي هم­ساختي يا هم­ساخت­گرا» (Constructivists) از آموزش عالي وجود دارد؛ ولي اگر «ساخت­گرايي» آن را كنار بگذاريم من روي «هم» خيلي معتقد هستم كه آموزش پيشوند «هم»‌ (Con) در «فلسفه‌ي هم­ساختي يا هم­ساخت­گرا» (Constructivists) داشته باشد.

ما ممكن است «رئاليست» (Realist) باشيم يا نباشيم؛ اما باز به «هم»‌ (Con) معتقد باشيم.

اين است كه آموزش به‌صورت جمعي خيلي مؤثرتر و درست­تر انجام مي­گيرد تا به‌صورت انفرادي.

البته آموزش انفرادي نسبت به آموزش جمعي - كه با عمل و كاركرد و پياده­سازي توأم است - منزوي­تر است.




بفرماييد چه مزايايي دارد و به چه شكل بايد انجام شود و آيا خودتان در كلاس­هاي‌تان

از اين روش­ها استفاده مي­كنيد؟ به چه شكل استفاده مي­فرماييد؟

كلاس­هاي مهندسي­ ما از جهت‌هايي ساختار خيلي عقب مانده­اي دارد!!!

اولين ساختار عقب‌مانده اين است كه «حجم مطالب» زياد است و از آن بدتر سلسله توالي «پيش­نياز» و «پس­نياز» مطالب خيلي زياد است؛ طوري­كه ما شرايط غيرممكني داريم.

مطلبي كه سر كلاس گفته مي­شود آن­قدر داراي توالي منطقي است كه اگر دانشجو يك قسمت مطلب را از دست بدهد پيگيري بقيه­ي مطلب برايش دشوار خواهد بود!!!

به‌عنوان مثال:

فرض كنيد زمان كلاس يك ساعت و نيم است و مطلبي كه گفته مي­شود پيش­درامدي براي مطلب بعدي است و آن، پيش­درامدي براي مطلب سوم است ...

دانشجو كه نمي­تواند هميشه شش‌دانگ حواسش متوجه كلاس باشد ممكن است فكرش ناگهان به جاهاي ديگر منحرف ­شود اگر يك مطلب را از دست بدهد سراسر نخ پاره مي­شود و دنبال كردن مطلب خيلي سخت است!!!

اين محدوديت مانع از اين مي­شود؛ اما در رشته­هاي ديگر (غيرمهندس) ما مي­توانيم خيلي راحت­تر متدهاي آموزش عالي را پياده‌سازي كنيم مثلاً كلاس تعاملي­تر باشد.

من در يك كلاس علوم اجتماعي در يك كشور ديگر شركت كرده بودم؛ معلم آن كلاس همكارم بود و من براي كنجكاوي سَرِ كلاس او نشسته بودم كه ببينم چطور درس مي­دهد.

كلاسش شبيه به صحبت كردن بود اما با شيوه­هاي خاصي صحبت­ها را هدايت مي­كرد و در عين حال برنامه­ي درسي با همين صحبت­ها پوشيده مي­شد.

صحبت كردني كه موضوعش در اختيار استاد نبود كه موضوع را به اين سمت بكشاند؛ ممكن بود اصلاً موضوع صحبت عوض شود ولي روي‌هم رفته مي­توانست برنامه‌ي مورد نظر را پوشش داده و از نظر من خيلي مؤثر بود.

در مهندسي اين­ كارها سخت­تر است:

- اولاً
معلم تنهاتر است.

- ثانياً
حس تعامل مي­تواند خيلي كم صورت بگيرد.

در عوض «پياده­سازي» داريم و «تعامل» در آن­جا خيلي جا دارد كه صورت بگيرد؛ براي اين‌كه وظيفه­ي مهندس طراحي و ساخت چيزهاست يعني آن­جا ما امكانات خيلي زيادي داريم كه آموزش عالي را با شيوه­هاي جديدتر اجرا كنيم.

در عين حالي كه در همان سخنراني (Lecturing) سر كلاس هم سعي مي­كنيم از شيوه­هاي جديدتر استفاده كنيم ولي با اين محدوديت­ها سَر مي‌كنيم ...




به‌نظرتان برگزاري آزمون­هايي نظير «كنكور» و «المپياد» چه فوايد و ضررهايي دارد؟

از فوايدش مي‌توان به مواردي نظير ذيل اشاره كرد:

- «المپياد» يك مسابقه است و مسأله‌ي خاصي مطرح است كه «هدف­دار» است.
- تجهيزكننده است
- امكان مقايسه ايجاد مي­كند
- امكان ارزيابي ايجاد مي­نمايد
- انگيزه مي­دهد.

از ضررهاي «المپياد» مي‌توان به مواردي نظير ذيل اشاره كرد:

- بيش‌تر با «حل مسأله» و «آموزش حفظي» كار دارد تا «خلاقيت» و «مفهوم­سازي».
- مسأله­ي جدا كردن المپيادي­ها و غيرالمپيادي­ها يكي ديگر از ضررهاي «المپياد» است كه حس اشتباهِ «متفاوت بودن» را به افرادي كه از آن فيلتر مي­گذرند و انتخاب مي‌شوند مي­دهد.
- حس «هم­شكل شدن» (Conformist) مي‌دهد كه بسيار بد است
- تفكر «انتقادي» و «خلاق» را مي­گيرد
- كمي «تطبيق­پذيري» را ضعيف مي‌كند.


قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم | قسمت چهارم

1388/1/17 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما