مصاحبه و گزارش - موضوعي
 پيگيري منجر به موفقيت! (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 143)
پيگيري منجر به موفقيت! (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 143)
توصيه مي‌كنم دانش‌اموزان روحيه‌ي «پژوهش» را از ابتدا شروع كنند يعني آموزش را در جهت اجراي پياده‌سازي‌ها و به‌كارگيري و نه‌فقط براي افزايش اندوخته‌هاي نظري خود فراگيرند ... مصاحبه با دكتر كارولوكس – قسمت چهارم

پيگيري منجر به موفقيت!



قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم | قسمت چهارم

اشاره

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) دانشمند ايراني است كه به «پدر هوش مصنوعي ايران» شهرت دارد. وي مدرك مهندسي برق را در سال 1352 (1973 ميلادي) از دانشكده‌ي فني دانشگاه تهران اخذ كرد. سپس در سال 1355 (1976 ميلادي) مدرك دكترا (Ph.D) را از دانشگاه كاليفرنيا، بركلي گرفت.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) بنيانگذار و مدير «قطب كنترل و پردازش هوشمند» (Center of Excellence for Control and Intelligent Process) دانشكده‌ي مهندسي برق دانشگاه تهران است.

در طي سال‌هاي 1362 تا 1366 (1993 تا 1997 ميلادي) مدير «پژوهش‌کده علوم شناختی، پژوهش‌گاه دانش‌هاي بنيادي» (School of Cognitive Sciences, IPM) و در سال‌هاي 1345 تا 1367 (1986 تا 1988 ميلادي) رئيس دپارتمان مهندسی برق و کامپیوتر دانشگاه تهران بود.

از فعاليت‌هاي دانشگاهي وي در دانشگاه‌هاي خارج از كشور مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد:

- دانشيار مدعو دانشگاه تورنتو كانادا در تابستان 9-1368 (90-1989ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه كاليفرنيا، بركلي، 8-1367 (9-1988 ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه گاريونيس (Garyounis)، 4-1363 (5-1984 ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه كالفرنيا، لس‌آنجلس 5-1354 (6-1975 ميلادي)
- محقق «مركز بين‌المللي فيزيك نظري» (International Center for Theoretical Physics) و «مركز بين‌المللي مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي» (International Center for Genetic Engineering and Biotechnology) هر دو مركز واقع در «تريسته‌ي» (Trieste) ايتاليا
- محقق «انستيتو رياضي كاربردي» (Institute of Applied Mathematics)
- محقق «آكادمي علوم چين» ‌(Chinese Academy of Sciences)
- محقق «انستيتو تكنولوژي الكتريكي هاربين» (Harbin Institute of Electrical Technology)
- دستيار تحقيق (Research Associate) شركت پژوهشي، توليدي اونتاريو
- دستيار تحقيق (Research Associate) آزمايشگاه پژوهش‌هاي الكترونيكي (Electronic Research Laboratory) دانشگاه كاليفرنيا، بركلي.

پژوهش‌هاي مورد علاقه‌ي پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) شامل حوزه‌هايي نظير ذيل است:

- «محاسبه‌هاي زيستي» (Biological Computing)
- «هوش محاسبه‌اي» (Computational Intelligence)
- «سيستم‌هاي نامشخص» (Uncertain Systems)
- «كنترل هوشمند» (Intelligent Control)
- «شبكه‌هاي عصبي» (Neural Networks)
- «سيستم‌هاي چندعاملي» (Multiagent Systems)
- «داده‌کاوی» (Data Mining)
- «مدلسازي مالي» (Financial Modeling)
- «مديريت دانش» (Knowledge Management).

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) هم‌چنين در تأسيس چند سازمان مهندسي و نهاد پژوهشي در ايران هم‌كاري كرده و هم‌چنين دارنده‌ي حق امتياز (Speaker Persian Isolated Word Neurorecognizer) محسوب مي‌شود.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) متجاوز از 150 مقاله در مجله‌ها و 300 مقاله در كنفرانس‌ها ارائه كرده است.

سردبيري مجموعه‌ها با عناوين ذيل توسط پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) انجام شده است:

- چهره‌هاي ماندگار دانشكده‌ي مهندسي دانشگاه تهران طي سال‌هاي 70-1358 (91-1979 ميلادي)
- بررسي منتقدين رياضي (Reviews of Mathematical Reviewers) طي سال‌هاي 1-1380 (2-1990 ميلادي)
- مجله‌ي سيستم‌هاي هوشمند و فازي (Journal of Intelligent and Fuzzy Systems) طي سال‌هاي 8-1371 (9-1992 ميلادي)
- بخش ايراني IEEE.

وي تاكنون به‌عنوان دبير چند كنفرانس بين‌المللي فعاليت داشته است.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) به‌عنوان مشاور عالي سازمان‌هايي نظير ذيل فعاليت داشته است:

- بانك ملت
- مهندسين مشاور توسعه‌ي راه‌آهن جمهوري اسلامي ايران
- همكار پژوهشي شركت اونتاريو «ام. آر. سي. ا.» (Manufacturing Research Corporation of Ontario-MRCO)
- وزارت نيرو
- شركت سهامي بانكداران ايراني
(Iranian Bankers' Investment Company) (IBICO)
- «انجمن مهندسين مشاور» (Megerdumian and Associates Consulting Engineers).

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) در سال 1385 (2006 ميلادي) توسط فرهنگستان علوم ايران به‌عنوان چهره‌ي ماندگار شناخته شد.



آقاي دكتر! راجع به محتواي كتاب‌هاي درسي دبيرستان اطلاعي داريد؟

نه زياد! تا حالا كه پسر من مدرسه مي­رفت مي­ديدم و انتقادهايي هم به كتاب­ها وارد بود ولي اگر تغييرهايي كرده است من به آن صورت اطلاعي ندارم.




سؤال من اين است كه به نظر شما محتواي كتاب­هاي درسي ما

بايد چه ويژگي­هايي داشته باشد؟

من فكر مي­كنم «كتاب» كم‌اهميت است. زماني كه ما درس مي­خوانديم بيش از حد كم‌اهميت شده بود. يعني آن‌زمان معلم به‌جاي كتاب بود؛ «معلم محوري» بود.

حتي معلم­ها در بعضي مواقع بچه­ها را از خواندن كتاب درسي منع مي­كردند؛ مي­گفتند:

«بايد جزوه­ي من را بخواني! چرا رفتي كتاب خوانده‌اي»؟

حالا هم دوره­ي «كتاب محوري» شده ات كه هيچ­كدام از اين حالت­ها خوب نيست.

يادگيرنده كسي است كه بايد تبعيت كند؛ دنبال مطلب بگردد نه اين‌كه يك «مأخذ» (Authority) داشته باشد و سعي كند خودش را به آن «مأخذ» (Authority) برساند.




راجع به محتوا چطور؟

اولين نكته­ي مهم اين است كه آن كتاب درسي آن­قدر مهم در نظر گرفته نشود تا محتوايش بهتر شود.

همان­طور كه در مورد معلم ادبياتم مثال زدم آن­جا معلمي داشتيم كه جهتِ درسِ او را «كتاب» يا «شخص» تعيين نمي­كرد بلكه «تعامل» بين دانش­اموز و خودش به‌اضافه­ي كتاب­ها و مراجع ديگر بود كه جهت درس را تعيين مي­كرد.

به‌عنوان مثال

معلم ادبيات ما درس خاصي را تدريس مي‌كرد. ما هم فرهنگ لغت‌هايي كه مي‌آورديم در ارتباط با درس‌مان بود.

بالاخره يك كتاب درسي بود كه او تدريس مي‌كرد و اگر آن هم نبود برنامه­ي درسي­اي بود كه مشخص مي­كرد قرار است در اين سال اين مطالب پوشش داده شود؛ در نتيجه فعاليت‌هاي ما در ارتباط با آن بود ولي محدود به آن نمي‌شد.




به‌نظر شما آيا محتواي كتاب­هاي درسي نيازهاي اجتماع ما را

براورده مي­كند؟

نه! حتي اگر بهتر هم شود نخواهد توانست نيازها را براورده كند.

قبلاً گفتم كه بايد «كتاب محوري» كنار گذاشته شود؛ ضمن اين‌كه بايد كتاب­ها هم بهتر شود.

البته بعضي مواقع كتاب­­ها خيلي بد است مثلاً خيلي ساده‌انگارانه است.

به‌عنوان مثال

در فيزيك دبستان مي­گويند:

چطور ابرها توليد صاعقه يا رعد و برق مي­كنند؟!

اين موضوعي است كه فيزيك امروز هنوز جواب قطعي­اي براي آن ندارد. سپس سؤال امتحان مي­آيد كه مثلاً آن مطلبي كه در كتاب درسي نوشته شده است را دانش­اموز بايد حفظ كرده و طوطي­وار جواب بدهد!

نكته­ي جالب اين‌كه با هيچ­كدام از توضيح‌ها هم قانع نمي­شود چون مي­فهمد كه اين فرايند به اين شكل نيست.

درست است اگر دو چيز را به هم مالش دهيد «الكتريسيته‌ي ساكن» ايجاد مي­شود ولي اين مسأله غير از آن است. در واقع يك مطلب اشتباه را طوطي­وار حفظ مي­كنند و مجبور هستند همان را پاسخ دهند.

بعضي مواقع كتاب­هاي درسي بداموزي هم دارد(!!!) ولي اصل مشكل اين نيست كه يكي يا دو مطلب اشتباه در كتاب است دو سه مطلب هم به‌نحو خوبي تدريس نمي­شود و براي تدريس بهتر نمي­توان روش بهتري به‌كار برد. اصل موضوع اين است كه «هدف آموزش» نبايد «يادگيري كامل» يك كتاب باشد.




به‌نظر شما براي ارزشيابي ميزان تعميق آموزش و يادگيري

چه فعاليت‌هايي توسط معلم، مدرسه و استاد بايد انجام بشود؟

بله! الان «ارزشيابي» يك علم به‌حساب مي­آيد و باز هم روش­ها فلسفه­هاي مختلفي دارند كه ما بايد ياد بگيريم.

من در دانشگاه هم - كه معمولاً به اين چيزها عادت بيش‌تري دارم - هنوز برايم تازگي دارد يعني وقتي به دانشگاه ديگري مي­روم همان‌طور كه تابستان گذشته فرصتي برايم به‌دست آمد تا در يك دانشگاه خارجي تدريس كنم. آن­جا ارزشيابي­اي كه انجام مي­دادند برايم خيلي جالب بود.

متأسفانه امروزه روش­هاي خيلي كهنه‌شده­اي وجود دارد مثل: پرسش­نامه­ي ارزشيابي كه به دانش­اموزان مي­دهند تا پُر كنند كه هدف از آن اصلاً «ارزشيابي آموزشي» نيست؛ هدف راهنمايي دانش­اموزان يا دانشجويان است كه اين درس را با فلان استاد بگيرند يا نه!!! يا راهنمايي اساتيد كه از دانشجويان «بازخورد» (Feedback) بگيرند كه نحوه­ي تدريس‌شان موردپسند دانشجويان بوده است يا خير.

ولي براي ارزشيابي خود درس روش­هاي ديگري وجود دارد و بايد انجام بشود كه ما هيچ‌كدام را انجام نمي­دهيم.




به‌نظر شما آزمون­هايي كه در مدارس انجام مي­شود مثل

امتحان‌هاي مدرسه­اي در ارزشيابي ميزان تعميق آموزش و يادگيري مؤثر است؟

اگر منظورتان ارزشيابي دانشجوها باشد و نه خود برنامه، بله!

من ارزشيابي برنامه را مي­گفتم.

نه! فعلاً «برنامه» مورد نظرمان نيست. همان­طور كه قبلاً گفتم اگر هدف آموزش توانا ساختن باشد نه دانش­دادن يا مهارت دادن، ارزشيابي دانشجوها بايد همراه با «تكليف» (Task) باشد.




به‌نظر شما آزمون­هايي كه در مدارس انجام مي­شود مثل

امتحان‌هاي مدرسه­اي، سراسري، المپياد چقدر مي­تواند موفقيت دانش‌اموزان را در يادگيري مسائل آموزشي نشان بدهد؟

هيچي! آن­ امتحان­ها اصلاً گمراه مي­كند! چون معلوم نيست كه قرار است چه چيزي را اندازه بگيرد؛ معلوم نيست هدف از اين آزمون‌ها كدام‌يك از موارد ذيل است:

- «آزمون دانش» (Achievement Test)

- «آزمون مهارت» (Aptitude Test)

- «آزمون هوش» (Intelligent Test).


اين امتحان ابزار اندازه­گيريِ چه چيزي است؟

جواب به اين سؤال مسأله را روشن مي‌كند. در دنيايي كه «امتحان» محور كار است لااقل مي­گويند كه اين امتحان چه چيزي را مي‌خواهد بسنجد؟!




چه روش­هايي را براي ارزشيابي ميزان پيشرفت تحصيلي پيشنهاد مي­كنيد؟

كار پژوهشي ايجاد شود كه دانشجوها آن كار را ضمن كلاس انجام دهند.




در روز چند ساعت به مطالعه در حوزه­ي تخصصي­تان اختصاص مي‌دهيد؟

تقريباً تمام وقتم صرف همين موضوع مي‌شود.




براي دانش­اموزان چه پيشنهادي داريد؟ چقدر از روز را صرف مطالعه كنند؟

كاملاً بستگي به فرد دارد. پيش آمده زماني دانش­اموز يا دانشجويي داشته‌ام كه مسؤوليت خانوادگي دارد

به‌عنوان مثال

پدرش مريض است و بيش‌تر وقتش به مداواي او مي­گذرد.

يك الگوي كلي نمي­توان در نظر گرفت؛ ولي «انگيزه» خيلي مهم است.

هرچقدر زمان درنظر مي­گيرد بايد آن زمان را به‌طور كامل، با علاقه­ي كامل و درگيريِ كامل انجام بدهد.




آقاي دكتر! چقدر به مسائل مذهبي باور داريد؟ چه ميزان

اعتقادها در موفقيت شما تأثيرگذار بوده است؟

اعتقادها يا مذهب؟




اعتقادها مثلاً همان مسيحيت ...

به‌نظر من يك آدم مذهبي متقابل از ديدگاه‌هاي بلندمدت و كوتاه­مدت است. يعني دانسته‌هايي كه اضافه مي­كند جهت­گيري­هاي خاصي هم در زندگي و فلسفه دارد و هم داراي ديدگاه­هاي عام­تري در زندگي است كه اين عوامل روي هم تأثير متقابل مي­گذارند. حالا اسمش را باور، مذهب، اعتقاد و ... هركدام كه مي­گذاريد اهميتي ندارد.

من اگر بخواهم الان چيزي را پژوهش كنم ابتدا بايد سؤال پژوهشي را مطرح كنم بعد هم براي كسب اين سؤال بايد اطلاعاتي را جمع كنم تا پاسخي را پيدا كنم. پس بنابراين باور من در هركدام از اين­ها تأثير مي­گذارد.

نمي­توان گفت كه من بدون تأثير از اعتقادهايم كار علمي­ انجام مي­دهم؛ براي اين­كه كارهاي علمي از باورهاي بلندمدت تأثير مي‌پذيرد. آن كار علمي هم روي اعتقادها تأثير مي­گذارد.

به‌عنوان مثال

من نمي­توانم بگويم اعتقادهايم از روز تولد ثابت شده و از آن به بعد تغيير نكرده است؛ به‌دليل اين‌كه من خيلي اصولگرا هستم. ولي من هرچيزي كه ياد مي­گيرم لااقل يك تأثير جديدي به‌اعتقاد قبلي اضافه مي­كند؛ ضمن اين‌كه ممكن است بعضي مواقع باعث تجديدنظر شود.




هنگام فعاليت­هاي‌تان در زمينه‌هاي علمي، مدرسه،

دانشگاه با چه مشكلاتي مواجه بوديد؟ اين مشكلات را چه‌طور برطرف كرديد؟

شما يك‌بار گفتيد: «شاخص موفقيت» و من هم اعتراض كردم كه «شاخص موفقيت» را چه نوعي مي­دانيد؟ كدام «موفقيت» را مي‌گوييد؟!

ولي اگر موفقيتي هست به اين دليل است كه تا اندازه­اي من شانس آوردم و شرايطي كه از من خواسته شده بود شرايطي بود كه با وضعيت من سازگاري داشت و با مشكل خاصي مواجه نشدم. وگرنه قاعدتاً اين موفقيت­ها حاصل نمي­شد.

بنابراين ممكن است تا حدي هدايت شده باشد يعني اگر خودم را در جهت درست قرار بدهم در جهتي قرار بدهم كه توانايي­اش را داشته باشم، شوق و استعدادش را داشته باشم، ذوقش را داشته باشم، امكان موفقيت را ببينم و ...

اين مسائل عامل مهم موفقيت مي­شود. بنابراين مشكلات هم به‌اندازه­ي خود آدم برايش پيش مي­آيد؛ يعني:

- آدمي كه درگيرانه زندگي كند هميشه مشكلات را دور مي­زند.

- آدمي كه منفعلانه زندگي كند هميشه مشكلاتي وجود دارد كه آن مشكلات بر زندگي‌اش حاكم مي­شود.




اگر شما مسؤول يك نهاد متولي امور نخبه­ها بوديد و همه­ي

امكانات كافي را هم در اختيارتان مي‌گذاشتند براي آن­ها چه كار مي‌كرديد؟

آن‌ها را در مسير اصلي زندگي‌شان (Mainstream) مي­كردم.




يعني چه كار مي­كرديد؟

جدايي­شان را از بين مي­بردم. زمينه­هايي براي پيشرفت در اختيارشان مي­گذاشتم.

در حالي كه در اجتماع هستند بيش‌ترين زمينه براي پيشرفت­شان اين است كه بقيه را هم ببينند يعني فرض نكنند جدا از بقيه هستند.

به‌قول شما چون ديدگاه تصويري قوي­تري دارند از بقيه متمايزند و برترند چون افراد با يكدگر تفاوت دارند:

- يكي ديدگاه تحليلي قوي­تري دارد
- يكي هم ديدگاه موسيقيايي قوي­تري دارد
- و ...

بنابراين افرادي كه «نخبه» ناميده مي‌شوند با ديدن آدم­ها زندگي را خيلي بهتر درك مي­كنند تا اين‌كه آن­ها را جدا كنيم و بگوييم:

«نه! تو از بقيه متفاوتي»!

و اين در حالي است كه شايد يك عامل ژنتيكي يا عامل ديگري باعث اين نمايش شده باشد ...




آقاي دكتر! ما با مشكلي مواجه هستيم به‌نام «المپيادي­هاي ناموفق»؛

تعداد زيادي از بچه­ها در راه المپياد پدر و مادرشان هزينه مي‌كنند؛ فقط 6 نفر به المپياد جهاني مي­روند! 12 نفر از كنكور معاف مي­شوند! تعداد زيادي سرخورده مي‌شوند. شما براي اين افراد چه پيامي داريد؟

خوشحال باشند! براي اين‌كه تعدادي المپيادي ناموفق داريم كه موفقيت در المپياد اين باور اشتباه را در آن­ها به‌وجود آورده است كه از بقيه متمايز و برترند و متعاقب آن انتظار دارند بدون درس خواندن در دانشگاه موفق بشوند و لذا پس از رفتن به دانشگاه آن­جا ناموفق مي‌شوند.

تعداد خيلي بيش­تري از اين بچه­ها در دانشگاه چنين شرايطي دارند. آن­ها كساني هستند كه در المپياد مدال آورده‌اند؛ مقام دارند اما درس­ها را نتوانستند خوب انجام بدهند! يا در پژوهش ضعيف بوده‌اند!

كساني كه در المپياد ناموفق هستند خوشحال باشند كه در اين مسير اشتباه نيافتاده‌اند!

به‌غير از خوشحالي مانند هر كار ديگري كه برنده دارد آن بازنده هم بايد خوشحال باشد كه نفر دوم يا نفر چهارم شده‌اند! درضمن پيگير هم باشند.

من يك همكلاسي داشتم كه علاقه­ي زيادي به «بسكتبال» داشت؛ در تيم كلاس هم نبود به‌خاطر اين‌كه نمي­توانست خوب بازي كند ولي خيلي علاقه داشت! پس از مدتي شنيدم كه عضو تيم ملي كشور شده است!

من مدت كوتاهي شطرنج بازي مي­كردم؛ تابستان­­ها در حياط فدراسيون به اين ورزش مي‌پرداختم. محل استقرار افراد در محوطه‌ِ فدراسيون شطرنج به اين صورت بود كه از نزديك ساختمان تا نزديك «دَرِ» ورودي قشربندي شده بود به‌گونه‌اي كه شطرنج‌بازهاي ضعيف­تر نزديك «دَرِ» ورودي مي‌نشستند و به‌ترتيب هرچه سطح‌شان بالاتر مي‌رفت به ساختمان اصلي نزديك‌تر مي‌شدند.

من هم در ابتدا كه ضعيف­تر بودم از همان «دَرِ» ورودي شروع كردم.

كسي بين ما بود كه از «دَرِِ» وردي خيلي جلوتر نمي­رفت!! يعني تا آخرين روزي كه آن‌جا مي‌رفتم هم نزديك «دَرِ» ورودي مي­نشست. از نظر پيشرفت در آن رشته خيلي كند بود!

من مدتي شطرنج را ترك كرده بودم و به فدراسيون شطرنج پا نگذاشته بودم؛ يك‌بار به دو الي سه نفر برخوردم كه آن­ها هم مثل من ديگر شطرنج بازي نمي­كردند؛ يعني هم­زمان بازي مي­كرديم.

ضمن صحبت و ياداوري خاطره‌هاي گذشته تصميم گرفتيم با هم به فدراسيون برويم و يك‌بار ديگر بازي كنيم. رفتيم اما خيلي­ها را نمي­شناختيم و طبعاً ما هم كنار «در» ورودي نشستيم. البته محل فدراسيون عوض شده بود

سپس آن بازيكن آشنايي را ديديم كه آن‌قدر ضعيف بود كنار «در» باقي مي‌ماند. با اكراه مجبور شديم با وي بازي كنيم؛ براي اين‌كه بازيكن ديگري نبود كه بتوانم با او بازي كنيم!

بار اول به او باختم و خودم را خيلي سرزنش كردم كه اين­قدر مهارتم در بازي پايين آمده است كه در مقابل اين بازيكن هم باخته‌ام! بازي دوم را بازي كردم باز باختم! بازي سوم را كه باختم فهميدم چيزهايي غير از اين‌كه ممكن است در بازي من تغيير كرده باشد در بازي او هم تغيير كرده است كه من اين­قدر مي‌بازم.

بعداً شنيدم همان شخص قهرمان تهران شده است!

بنابراين پيگيري خيلي مهم است و آدم پيگير اين­طور نيست كه بي­استعداد باشد و نتواند موفق شود. اگر اوايل هم مشكلاتي داشته باشد كه مانع از پيشرفت سريع او باشد دير يا زود اين مشكلات هم برطرف مي­شود و بالاخره مي‌تواند موفق شود.




آيا به فعاليت­هاي فوق‌برنامه مثل: ورزش، تفريح و ... اهميت مي‌دهيد؟

به‌طور كلي اين فعاليت‌ها ممكن است چه تأثيري بر آموزش و يادگيري داشته باشد؟

بله! اهميت مي­دهم؛ به‌شرط اين‌كه هيچ­كدام را آماتور انجام ندهم.

ضمن اين‌كه اين فعاليت­ها نبايد طوري باشد كه كار اصلي آماتوري بشود؛ كار دانشجويي‌اش هم نبايد آماتوري باشد ولي كار فوق‌برنامه بايد حرفه‌اي (Professional) دنبال شود.


براي ادامه­ي فعاليت­هاي علمي خودتان چه برنامه­اي داريد؟

شما چرا اصلاً مشمول مسأله­ي فرار مغزها نبوديد؟

به‌نظر من اين سؤال اشتباهي است. به‌خاطر اين‌كه اگر «بحران هويت» در جهان ما حاكم نبود همه سعي نمي­كردند ماندن يا نماندن در جايي را توجيه كنند.

جواب اين بود كه شرايط اين­طور ايجاب كرد. بعضي مواقع شرايط طوري ايجاب مي­كند كه عده­ي زيادي از افراد در محل تولدشان زندگي مي­كنند و عده­ي كمي هم برحسب شرايط، محل زندگي­شان را تغيير مي­دهند.

آن‌چيزي كه باعث مي­شود اين مطلب به‌صورت سؤال حادي پيش بيايد «بحران هويتي» است كه در جامعه حاكم است و همه سعي مي‌كنند براي چيزي كه خيلي عادي است و هر كسي هم عاملي براي تعيين محل زيستش است توجيهي پيدا كنند.

به‌عنوان مثال

ابراز مي­كنند كه من به‌دلايلي ايثار كردم در كشور ماندم يا دنبال واقعيت رفتم و در كشور نماندم.

اما در مورد خودم مي‌توانم بگويم شرايطم در ايران به‌اندازه­ي كافي ارضاكننده بوده است به‌طوري كه شامل فرار مغزها نشده‌ام.




براي آينده­ي فعاليت­هاي علمي‌تان مي­خواهيد در ايران

چه كار كنيد؟

فعاليت­هاي علمي من تقريباً آخر خط است! چون سال آينده من به سن بازنشستگي مي‌رسم.

سيستم بازنشستگي در دانشگاه­ها به اين صورت است: كسي كه به سن بازنشستگي مي­رسد لزوماً بازنشسته نمي­شود؛ اگر دانشگاه بخواهد مي­تواند او را بازنشسته كند. اگر خود فرد هم خواست مي­تواند بازنشسته شود و اگر هر دو نخواستند مي­توانند ادامه­ي فعاليت بدهند.

من لزوماً سال آينده بازنشسته نمي­شوم و در صورتي كه دانشگاه بخواهد ادامه بدهد من هم حيات علمي خود را ادامه خواهم داد؛ به‌خصوص كه در اوج بهره­وري (Productivity) هستم، ولي احساس مي­كنم ديگر تازه‌كار نيستم كه ميزان پيشرفتم خيلي‌بالا باشد. من در سال­هاي بلوغ كاري و علمي هستم كه بايد روي «كيفيت كار» فكر كنم؛ در فكر تغيير «نوع كار» باشم؛ چون جهت ماندگارتر شدن كار بايد تغييرهايي در «نوع كار» ايجاد شود؛ هم­چنين بايد بيش­تر از «بهره­وري» به «كيفيت كار» فكر كنم.




آقاي دكتر! زماني كه دانش­اموز بوديد چه اهدافي داشتيد؟

آيا مي­خواستيد در همين رشته فعاليت كنيد؟! قطعاً آن زمان رشته‌ي كامپيوتر وجود نداشته است ...

اصلاً آن‌زمان خواستني مطرح نبود. براي ما سؤالي مطرح نمي­شد. هروقت حوادث پيش مي­آمد و ما را در موقعيت تصميم­گيري قرار مي‌داد براي خود سؤال مطرح مي­كرديم.




آيا اين كامپيوتري كه در دانشگاه با آن برخورد كرديد همان چيزي

بود كه در دبيرستان به آن علاقه‌مند بوديد؟

اصلاً! زمان دبيرستان ما كامپيوتر وجود نداشت. من از نسلي بودم كه اولين‌بار در ايران شروع به‌كار با «كامپيوتر» كرد يعني نسل قبل از من اصلاً به كامپيوتر دست نزده بود و كامپيوتر نبود كه دست بزند.




آقاي دكتر! كسي كه در رشته‌هاي علمي، رشته­هاي

علوم يعني: شيمي، فيزيك، رياضي، كامپيوتر و زيست درس مي­خواند چه آينده‌اي در انتظار اوست؟

نمي­دانم رشته­ي من كه مهندسي است. غير از «مهندسي» به كسب و كار و به آموزش‌عالي هم مي­رسم در اين زمينه ادعاي تخصص دارم ولي به «علوم» نه!




مي­خواستم بدانم شما توصيه­اي براي دانش­اموزان علاقه­مند

به فراگيري علوم داريد؟
هيچ توصيه‌اي ندارم! چون اصلاً تخصص من آن نيست. اگر بگوييد در جهت «مهندسي» ميتوانم چيزهايي بگويم.




اگر توصيه­اي براي بچه­ها داريد بفرماييد.

روحيه­ي «پژوهش» را از ابتدا شروع كنند يعني آموزش را در جهت اجراي پياده­سازي­ها و به‌كارگيري و نه‌فقط براي افزايش اندوخته‌هاي نظري خود فراگيرند.




از اين‌كه وقت گران‌بهاي خود را در اختيار سايت رشد قرار داديد تشكر مي‌كنيم.


قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم | قسمت چهارم

1388/1/20 لينک مستقيم

فرستنده :
سید امین HyperLink HyperLink 1391/1/28
مـتـن : سلام
امشب از طریق یکی از دوستان خبر بدی در مورد پروفسور لوکس شنیدم.
آیا حقیقت دارد؟
لطفا پیگیری کنید و سریعتر خبر رسانی کنید.

فرستنده :
احسان HyperLink HyperLink 1389/6/23
مـتـن : روحش شاد و یادش گرامی باد.

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما