مصاحبه و گزارش - موضوعي
 علم را براي خود علم بخوان (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 148)
علم را براي خود علم بخوان (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 148)
به نظرم يادگيري‌هاي جمعي بيش‌تر براي كارهاي عملي مناسب است تا براي كارهاي نظري - مصاحبه با آقاي دكتر «شاهرخ كاظم‌پور»- قسمت دوم

 

 

علم را براي خود علم بخوان

نه براي پست و مقام!

 

 

 

قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم | قسمت چهارم 



اشاره

بنا داريم مصاحبه‌هايي را با اساتيد برتر رشته‌هاي مختلف علوم براي‌تان آماده كنيم. اين نويد را به شما مي‌دهيم در آينده‌اي نه‌چندان دور، خواننده‌ي مصاحبه‌هايي شنيدني از اين اساتيد گرامي خواهيد بود.

وقتي از جناب دكتر «شاهرخ كاظم‌پور» تقاضا كرديم چند كلمه‌اي صحبت داشته باشيم تا با فعاليت‌هاي اين استاد گرامي – كه داراي سوابقي هم در المپياد فيزيك هستند – آشنا شويم با روي باز از ما استقبال كردند.

سخنوري، دقت در پاسخگويي و رفع اشكال در سؤال‌هاي همكاران‌مان – كه بعضاً سؤال‌ها ناشيانه مطرح مي‌شد -، احترام بسيار به اساتيدشان از ويژگي‌هاي بارز اين استاد گرامي است.

اميدواريم از اين مصاحبه – كه در چهار قسمت براي‌تان ارائه مي‌شود – لذت ببريد.


 

 

 

به نظر شما يک دانش‌آموز موفق داراي چه ويژگي‌هايي مي‌باشد؟

به نظرم، اول استعداد (استعداد خدادادي) بعد علاقه‌مندي و سپس پشتکار.

من اين عوامل را حلقه‌هاي به هم وصل شده‌ي يک زنجير مي‌دانم. شما استعداد داشته باشيد علاقه‌مند هم باشيد اما پشتکار نداشته باشيد فايده‌اي ندارد و يا استعداد داشته باشيد علاقه نداشته باشيد فايده‌اي ندارد و اين تلاش‌ها هرز مي‌رود. پس هر سه، پارامترهاي يک انسان موفق است.

بچه‌ها بايد بيش‌تر کتاب بخوانند و مسائل آموزشي را جدي بگيرند، تنها به کلاس، درس و مدرسه اکتفا نکنند.

خوشبختانه الان در كشور ما کتاب‌هاي ترجمه شده به فارسي هم فراوان يافت مي‌شود که براي دوره‌ي کارشناسي نوشته شده و دانش‌آموزان مي‌توانند از آن‌ها به‌عنوان کمک آموزشي استفاده کنند و يا از کتاب‌هاي کمک درسي که مربوط به ليسانس هم نيست مثلاً در زمينه‌ي زيست‌شناسي عمومي مي‌توانند استفاده كنند.

 

 

در حوزه‌ي زيست‌شناسي شما چه شخصي را به‌عنوان الگوي موفق معرفي مي‌کنيد؟ آن شخص داراي چه ويژگي‌هايي است و نمونه‌ي افراد موفق ديگر را در ايران و خارج از کشور نام ببريد؟   

سوال سختي كرديد. در داخل من دو نفر را مي‌توانم بگويم. آقاي دكتر «تقي تقي‌پور بازرگاني» استاد دانشکده‌ي دامپزشکي دانشگاه تهران هستند و تخصصشان بيماري‌هاي درون دامي است. ايشان نه تنها از لحاظ علمي در سطح بالايي هستند بلکه از لحاظ اخلاق هم فردي افتاده، پرهيزکار، باوقار، فروتن و فردي صريح‌اللهجه (رک‌گو) هستند، يعني انساني چند جانبه‌‌اند. من در موارد متعددي با ايشان رابطه داشتم. ايشان علاقه‌ي وافري به گياهان سمي و دارويي ‌دارند. با چشم خود ‌ديدم كه ايشان با چه عشق و علاقه‌اي به كار خود (چه در تربيت دانشجو، چه در درس دادن و چه در تحقيق) اهميت مي‌دهند. مثلاً به درس فوق‌العاده اهميت مي‌دهند، به موقع سركلاس حاضر مي‌شوند و به موقع كلاس را تعطيل مي‌كنند، سعي مي‌كنند آخرين اطلاعات روز دنيا را در كلاسهايشان ارائه دهند يعني آن چيزي كه تدريس مي‌كنند به عينه خودشان به‌صورت عملي ديده‌اند. در واقع تجربيات خودشان را ارائه مي‌دهند، با متون علمي آشنا هستند و از دانش زبان انگليسي خيلي خوبي برخوردارند.

بارها ايشان را هنگام تصحيح برگه ديده‌ام و تمامي سؤالاتشان case study بود، از ايشان پرسيدم استاد چرا اينطور سؤال داديد؟ گفتند يك دامپزشک بايد زماني‌که دامي را براي معالجه پيش او مي‌برند بتواند دام را معاينه کند و علائم و شواهد را کنار هم بگذارد و تشخيص دهد که بيماري دام چيست. آموزش ايشان كاملاً عملي است. درست است كه تئوري صحبت مي‌كنند اما در واقع مطلب عملي را توضيح مي‌دهند و دانشجو هم بايد تمامي مطالب و آموخته‌هايش را كنار هم بگذارد تا بتواند به پرسش‌ها پاسخ دهد. مثلاً تشخيص دهد بيماري اين دام چيست؟

ايشان در مسائل علمي يك مشخصه‌ي بارز دارند و آن هماهنگ كردن و يكي كردن تئوري و عمل در علم است. ايشان هم‌چنين فقط دانش تئوري ندارند، هرچه را كه در موردش صحبت مي‌كنند يقين بدانيد كه عملاً تجربه كرده‌اند.

 

 

در پژوهش و تحقيقات:

3-2 مورد بيماري را در ايران خود ايشان معرفي كردند (ركورد دارند) و يك مورد اخير بيماري پوستي به نام «جرب» است كه در آب‌هاي خارك اتفاق افتاده و از ايشان براي تشخيص بيماري دعوت ‌كردند كه البته خودشان هم به اين بيماري مبتلا شدند و حدود 40 روز هم بيمار بودند. نهايتاً ايشان فهميدند كه اين بيماري چيست و چطور درمان مي‌شود.

گويا اين بيماري اولين بار در ايتاليا اتفاق افتاده بود. آقاي دكتر آن‌ها‌ را درمان كرده و پس از از بين رفتن چندين رأس مانع، از بين رفتن بقيه شدند.

و شخص ديگر، آقاي دكتر «علي‌اصغر معصومي» در رشته‌ي «گياه‌شناسي» هستند كه البته استاد بنده بودند و هم دوست و همكارشان هستم. ايشان هم مانند من از ليسانس كارشان را در زمينه‌ي «گياه‌شناسي» شروع كردند و با عشق و علاقه در منطقه‌ي خودشان كه رامسر است گياهان را جمع كرده و با يك ديد كارشناسانه و علمي وارد اين عرصه شده‌اند.

در دانشگاه تهران دانشجوي ممتازي بودند و پس از مدتي كار در مؤسسه‌ي گياه‌شناسي به فرانسه عزيمت كردند. در دانشگاه «لوئي پاستور» دوره‌ي فوق‌ليسانس و دكترا را گذراندند. در كارهاي ايشان چيزي كه برايم جالب بود اين است كه ايشان عزمشان را جزم كردند و به‌صورت مرتب وارد مقوله‌ي بررسي گياه گون شدند و تا به آن روز كسي در ايران مثل ايشان چنين كاري را انجام نداده بود. چون تز تخصصي ايشان در مورد گياهان تيره كلم بود و بعد به گون منتقل شد. در سال 1359 – 1358 كه به ايران تشريف آوردند به‌طور مرتب و منظم روي اين گياه كار كردند. ايشان در ايران بيش از 800 گونه را معرفي كرده‌اند و به‌طور مرتب و منظم اين گياهان را جمع‌آوري، شناسايي، رده‌بندي و كلاسه‌بندي كردند كه در آخرين جلد كه شماره‌ي 50 ام است نتايج به‌دست آمده ارائه شده است.

اين يكي از موفقيت‌هاي كاري بود كه ما را تحريك كرد كه وارد مقوله‌ي «گون» بشويم. در صورتي‌كه گياه «گون» تمامش شناخته شده بود البته در بعضي مكان‌ها ابهاماتي هم وجود دارد.

 

 

راجع ‌به «گون» توضيحاتي دهيد؟

«گون» بزرگ‌ترين گياه از گياهان «آوندي» روي زمين است، بيش از 2500 گونه در دنيا دارد كه فقط 1500 نوع آن در آسياي غربي و آسياي ميانه به مركزيت ايران است كه ايران به تنهايي بيش از 800 نوع گونه را دارد.

400 گونه‌ي ديگر در «هيمالياي» چين و 400 تا هم غرب آمريكا، 100 تا در آمريكاي لاتين در امتداد سلسله جبال «آند» است. در كشورهاي همسايه هم مانند عراق، افغانستان، تركيه خيلي كم‌تر است.

تركيه 400 گونه، افغانستان 300 گونه، و عراق 100 تا 150 گونه. از نظر ويژگي‌هاي اخلاقي آقاي دكتر، انساني افتاده‌، بسيار خوش‌صحبت و با طبع بالاست و از كسي چشمداشت ندارند. سعي مي‌كند به همه كمك كنند به قولي هميشه به ما هم دلداري و هم روحيه مي‌دهند. يعني همانطور كه گفتم اگر ايشان نبودند من اصلاً وارد اين مقوله نمي‌شدم. 

 

 

از افراد موفق خارج از كشور

استادم آقاي «شوئيچي كاوانا» (Shoichi Kawano) در ژاپن: ايشان از نظر اخلاقي بسيار جاافتاده و از نظر علمي به كارش مسلط بود، دقت نظر داشت، به موقع سر كارش مي‌آمد، زود مي‌آمد ديروقت مي‌رفت، رابطه‌اش با ما خارجي‌ها خيلي خوب بود، يك تجربه‌ي خوبي با خارجي‌ها داشت.

در حوزه‌ي آموزشي خيلي خوب بودند البته آموزش آن‌ها مانند ما نيست. آموزش‌اشان خيلي کم‌تر است و بيش‌تر کارشان هدايت دانشجوهاست. همين اواخر هم براي دانشگاه «کيوتو» يک موزه به‌نام موزه‌ي «تاريخ طبيعي» برپا کردند و يك سال هم مدير كلش بود، به اين صورت که از دولت ژاپن حدود 35 ميليون دلار گرفتند و اين موزه را براي دانشگاه ساختند که اين موزه هم بخش علوم انساني داشت هم بخش طبيعي.

در حال حاضر هم بخش‌هاي گياهي، فسيل و بخش‌هايي كه مربوط به مسائل فرهنگي است را هم راه‌اندازي كردند.

 

 

كمي درباره‌ي موزه‌ي «تاريخ طبيعي» توضيح دهيد؟

در اين موزه نمونه‌هاي گياهي جمع‌آوري مي‌شود و اين موزه هم براي بازديد عموم و هم انجام يك سري از تحقيقات باز است و اما در ايران موزه‌هاي تاريخ طبيعي، موزه‌ي پارك «پرديسان» و موزه‌ي «محيط زيست» و موزه‌ي «تاريخ طبيعي دارآباد» هستند. 

 

 

در كدام‌يك از اين موزه‌ها گونه‌هايي را كه شما كار كرديد مي‌توان ديد؟

در موزه‌ي سازمان محيط زيست يك بخش تاريخ طبيعي وجود دارد که بيش‌تر جانوران خشک شده (تاکسي‌درمي) است و يک بخش گياهي هم دارد که در پارک «پرديسان» واقع شده است که بچه‌ها مي-توانند استفاده کنند.

 

 

تأثير محيط آموزشي، محيط آموزشي برروي پيشرفت تحصيلي و تعميق يادگيري چه تاثيرات مثبت يا منفي دارد؟

زماني كه ما در حال تحصيل بوديم چه دبيرستان و چه دانشگاه، عموماً در بحبوحه‌ي جنگ بود و از وسايل آموزشي فقط در حد كتاب استفاده مي‌شد. آزمايشگاه هم بود كه بعضي وقت‌ها ما استفاده مي‌كرديم ولي از كمك آموزشي هيچ بهره‌اي نبرده‌ايم.

در دانشگاه هم در كتابخانه‌ي مركزي دانشگاه، كتاب بود. مسأله‌ي جالب توجه اين بود كه اساتيدي كه سر كلاس مي‌آمدند فقط از روي جزوه‌ي موجود تدريس مي‌كردند، يعني حتي چند تا كتاب معرفي نمي‌كردند.

من نديدم حتي يك روز استادي براي بازديد از كتاب‌هاي مثلاً گياه‌شناسي دانشجويان را دعوت به كتابخانه كند و اگر هم بوده به ندرت بوده است.

 

 

خودتان الان اين كار را انجام مي‌دهيد؟

بله. اگر دقت كنيد مي‌بينيد كه اتاق من يك كتابخانه است. من عملاً جلسه‌ي اول كه سر كلاس مي‌روم تمام كتاب‌هاي موجود را نام مي‌برم و مي‌گويم كه خيلي از اين كتاب‌ها را من دارم و اگر هم نداشته باشم به آن‌ها مي‌گويم كه در كتابخانه‌ي دانشگاه به‌دنبال آن بگردند.

اما توصيه‌ي من براي بچه‌ها اين است كه در دبيرستان بايد به غير از معلم و كتاب درسي به منابع ديگر از جمله اينترنت، كتابخانه‌هاي بزرگ، مراكز آموزشي تحقيقاتي و صنعتي … مراجعه كنند و يا از يك آزمايشگاه بازديد كنند و تحقيق كنند.

تمامي اين مكان‌ها منابعي هستند كه به دانش‌آموز كمك مي‌كند و او را براي يادگيري و وارد شدن به مراحل ديگر تحريك مي‌كند.

 

 

شما در دبيرستان خاصي درس خوانده‌اند؟ 

نه، دبيرستان معمولي بود آن زمان غيرانتفاعي نبود ولي دبيرستانمان خوب بود، مجهز به آزمايشگاه‌هاي فيزيك، شيمي و بيولوژي بود.

يادم هست كه در بحبوحه‌ي شوراي انقلاب فرهنگي، حدود سال 1360، براي ما از دانشگاه استاد فيزيك مي‌آمد و ما هر هفته آزمايشگاه فيزيك مي‌رفتيم. اگر مدرسه اين امكانات را فراهم كند قطعاً در روند پيشرفت تأثير به‌سزايي خواهد داشت.

به نظرم بايد دانش‌آموزان را با واقعيت‌ها آشنا كرد، مثلاً در دبيرستان‌ها يا كلاً مدارس مسئولين از اساتيد دانشگاه‌ها دعوت كنند. به‌عنوان مثال، از استاد فيزيك دعوت كنند تا حدود 1 يا 2 ساعت وقتشان را در اختيارشان بگذارند و براي بچه‌ها صحبت كنند كه اصلاً فيزيك چيست؟ شيمي چيست؟ و يا چرا اصلاً زيست بخوانند؟ چون در حال حاضر جو جامعه و ذهنيت بچه‌ها حول رشته‌هاي فني مهندسي مي‌گردد بايد بيش‌تر از زمينه‌ي ادامه‌ي تحصيل و انتخاب رشته‌ آگاهي داشته باشند و از اين مسئله نمي‌توان گذشت كه تنها رشته‌هاي فني مهندسي يا پزشكي در جامعه يا دنيا نيستند و در واقع تنها اين رشته‌ها نياز جامعه‌ نيستند و بايد اذعان داشت كه كشور ما به همه چيز نياز دارد.

مثل رشته‌هاي علوم پايه مثل زيست، شيمي و فيزيك و … كه از اهميت ويژه‌اي برخوردارند و آگاهي داشتن بچه‌ها به اين دليل است كه بچه‌ها با عشق و علاقه اين رشته‌ها را انتخاب كنند و بدانند كه چه رشته‌اي با چه ويژگي‌هايي را انتخاب كرده‌اند و قرار است وقت خود را به چه منظور صرف نمايند، بايد چشم بينا و گوش شنوا داشته باشند، يعني هم معايب آن‌ها و هم محاسنشان را ببينند و سپس تصميم‌ بگيرند.

 

 

 

دانشگاه‌هايي كه تحصيل كرديد، دانشگاه‌هاي خاصي بودند؟

نه، دوره‌ي كارشناسي را در دانشگاه «اروميه» بودم كه در زمان خودش بسيار موفق بود. در آن سال‌ها هر ساله از آن دانشگاه چند نفر كارشناسي ارشد قبول مي‌شدند.

در چند سال اخير است كه متأسفانه تعداد قبولي‌ها كم شده است. بعد فوق‌ليسانس را در «تربيت مدرس» بودم كه آن‌جا هم دانشگاه بسيار نوپايي بود ولي عملاً در تربيت نيرو موفق بود. بعد هم كه به ژاپن رفتم كه آن دانشگاه هم دانشگاهي بسيار جامع و جاافتاده‌اي بود.

 

 

به نظر شما در دوره‌ي تابستاني باشگاه در زمينه‌ي «زيست‌شناسي» چه آموزش‌هايي بايد ارائه شود؟

همان‌طور كه مي‌دانيد برنامه‌اي كه براي المپيادهاي جهاني تدوين شده داراي يك سيلابس خاص است كه مي‌توان گفت: زيست‌گياهي، زيست جانوري، بيوشيمي و بيولوژي مولكولي.

بدين ترتيب براي موفقيت بيش‌تر، بچه‌ها بايد با جنبه‌هاي عملي موضوع آشنا شوند، بچه‌هاي ما بيش‌تر در علوم آزمايشگاهي و عملي به دليل آشنا نبودن دچار مشكل مي‌شوند.

مثلاً در كشور چين از دوره‌ي راهنمايي 4 - 3 سال دوره‌هاي آموزشي عملي براي بچه‌ها دارند كه ممكن است براي كشور ما مقدور نباشد.

 

 

به نظر شما خانواده تا چه حد مؤثر است؟ و چه نقشي در تعميق يادگيري دارند؟ و درباره‌ي انواع متغيرهاي تأثيرگذار توسط خانواده کمي توضيح دهيد؟ 

مي‌دانيد كه خانواده كوچك‌ترين واحد اجتماعي است. فرزندي كه در محيط آرام و گرم خانواده بزرگ شود بالطبع در سير تطورش (پيشرفت تحصيلي) براي كسب مهارت آموزشي و تجربي خيلي مهم است و خانواده‌اي كه پدر و مادر آن مشكل دارند، بالطبع از نظر رواني روي دانش‌آموز اثر مي‌گذارد.

پر واضح است كه اگر محيط خانواده گرم و صميمي باشد و پدر و مادر مشوق فرزندانشان باشند بر روي پيشرفت آن دانش‌آموز تأثير مي‌گذارد. دانش‌آموزي كه سر كلاس مي‌رود بايد هم از نظر مالي پشتوانه داشته باشد و امكاناتي كه لازم دارد برايش (مثل كامپيوتر و ...) مهيا باشد و هم از نظر عاطفي.

در ضمن ارتباط تنگاتنگ مدرسه با والدين هم عامل مهم ديگري است.

 

 

تأثير دوستان در يادگيري با دانش‌آموزان بايد چه دوستاني انتخاب كنند؟

دوستان سالم، هم‌فكر، خوش‌سيرت، علاقه‌مند به درس.

مثلاً وقتي دوستي ناباب باشد و علاقه‌اي به درس نشان ندهد بالطبع در دانش‌آموز هم تأثير منفي مي‌گذارد و براي جواني كه در آن بحبوحه‌ي سني است ممكن است به گمراهي كشيده شود.

 

 

نظرتان راجع به يادگيري‌هاي جمعي چيست؟ يا اين نوع يادگيري‌هاي چه ويژگي‌هايي بايد داشته باشند؟ 

به نظرم يادگيري‌هاي جمعي بيش‌تر براي كارهاي عملي مناسب است تا براي كارهاي نظري.

البته در مورد كارهاي نظري هم اين معلم است كه مي‌تواند به بچه‌ها مسائلي را ارائه دهد تا آن‌ها هم از امكانات موجود پاسخي را كسب كنند. ولي در کارهاي عملي کار خوبي است، بايد در آزمايشگاه‌ها با هم كار كنند،‌ تبادل اطلاعات كنند و تجربيات را با هم مبادله كنند.

در دروس زيست‌شناسي بهتر است که اين کار را انجام دهند يعني با هم کار کنند. اگر يکي آزمايشي را انجام داد ديگري هم دوباره آن آزمايش را تکرار کند، نتايج را با هم مقايسه کنند و تجربيات را با هم مبادله کنند.

 

 

به نظر شما برگزاري آزمون كنكور و حتي المپياد چه مضراتي مي‌تواند داشته باشد؟

در كنكور هدف يادگيري نيست بلكه يك مسابقه است.

در كنكور هدف اين است كه آموخته‌ها به بوته‌ي آزمايش گذاشته ‌شود يعني بچه‌ها با هم رقابت مي‌كنند ولي اين مسابقه بايد عدالت محور باشد؛

منظورم اين‌ است كه آموزش قبل از كنكور در تمام كشور تقريباً در يك سطح باشد كه نيست و سؤالات هم طوري باشد كه به فهم و درك دانش‌آموز بيش‌تر كمك كند تا به حفظيات و حافظه‌اش.

نكته‌ي بعد اين‌كه، سؤالات تكراري نباشد و مهم‌تر از آن، سوابق تحصيلي دانش‌آموز بايد از اول دبيرستان تا سال چهارم لحاظ شود و براي المپياد هم همين‌طور بايد باشد يعني افرادي كه چه از نظر ضريب هوشي و چه به‌كارگيري آموخته‌هاي جديد داراي شرايط خاصي هستند بايد اين افراد گلچين شوند كه قطعاً اين كار هم انجام مي‌شود.

 

 

يعني آزمون المپياد كاملاً مي‌تواند اين‌گونه افراد را گزينش كند؟

بله، البته المپياد بايد طوري باشد كه تمام كشور حتي شهرستان‌هاي كوچك را هم شامل شود. چون در آن‌جا هم افرادي هستند كه اين توانمندي را دارند و بايد شناخته شوند.

 

 

آيا هميشه در بحث زيست‌شناسي ممتاز بوديد؟ 

جالب است من هيچ‌وقت جايزه نگرفتم. من هميشه دانش‌آموز متوسط به بالا بودم. در دوره‌ي ليسانس معدل من 17.53 و دوره‌ي فوق‌ليسانس هم 17.57 بود. دكترا هم كه اصلاً معدل مطرح نيست.

ولي هميشه علاقه‌مند به درس و مشق و علم بودم و كتاب برايم قداست خاصي داشته و دارد.

 

 

 

در مورد قداستي که فرموديد توضيحاتي دهيد؟ 

به نظرم علم متعلق به انسان نيست بلكه متعلق به خداست. ما داريم كشفيات اين عالم را به‌دست مي‌آوريم و در واقع داريم ذره ذره به علم كائنات پي مي‌بريم.

در اصل، اين مسئله يادگيري ما را دامن مي‌زند و خودمان عملاً چيزي نداريم.

اگر در طول تاريخ دقت كنيد متوجه مي‌شويد كه علم دانشمندان هيچ‌كدام براي خودشان نبوده بلكه در حال يادگيري آن علم بودند.

هر كسي كشف مي‌كند يعني چيزي را پيدا مي‌كند. البته چون ما هوش و درك را داريم، درك مي‌كنيم و در واقع قوه‌ي ادراك ماست كه چيزهايي را كشف مي‌كند.

در مورد خودم اين‌طور بود كه علم را براي خود علم خواندم نه براي پست و مقام.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1388/5/20 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما