مصاحبه و گزارش - موضوعي
 نظام ديني به ما مي گويد كه علم ارزشمند است، علم نور است(مصاحبه و گزارش شماره‌ي 210)
نظام ديني به ما مي گويد كه علم ارزشمند است، علم نور است(مصاحبه و گزارش شماره‌ي 210)
نظام ديني به ما مي گويد كه علم ارزشمند است مصاحبه با دکتر «ايمان افتخاري»- قسمت سوم

 

 

نظام ديني به ما مي گويد كه

 علم ارزشمند است، علم نور است

 

 

 

 

به نظر شما روشي كه در مدارس كشور حاكم است اين كه يك امتحان ميان ترم مي گيرند و پايان ترم دارند يا امتحان هاي سراسري هست؛ اين آزمون ها مي تواند عمق يادگيري بچه ها را مشخص كند؟   

كم كم وارد بحث هايي مي شويم كه من هيچ توضيحي براي آن‌ها ندارم.

 اين سؤال‌ها را كساني بايد پاسخ دهند كه داراي چند ويژگي باشند اولاً كه با مدارس به شدت در ارتباط بودند، به طور خاص معلمي كرده باشند، يا حداقل با معلم ها زياد مرتبط بوده باشند، ثانياً اين كه دغدغه هاي ارزشي ما را بدانند، ارزشي كه مي‌گويم منظورم ديني نيست، ما مي خواهيم بدانيم كه اگر يك دانشمند از سيستم خارج مي شود بايد چه ويژگي‌هايي داشته باشد؟ ويژگي‌هاي علمي، اخلاقي، تعهدي را داشته باشد؟

يا مثلاً اگر شخصي از مدارس ما وارد محيط كار مي شود داراي چه ويژگي‌هايي باشد؟

 كسي باشد كه با اين نظام ارزش گذاري ما آشنا باشد به اضافه‌ي اين كه مطالعه كرده باشد يا در اين رشته، آموزش دانشگاهي ديده باشد، چون يك رشته است رشته ي آموزش رياضي، آموزش علوم، سياست گذاري علم و تكنولوژي ... اين‌ها رشته هايي است كه ولو در يك سيستم ارزشي متفاوت، ولي روي آن ها كار علمي شده است.

 اگر حتي كسي مدعي اين است كه ما حرف نظام ارزشي مان متفاوت از حرف نظام ارزشي غرب است لازم و واجب است كه نظامي كه غربي‌ها طراحي كردند  نظامي كه روي آن كار علمي و دانشگاهي انجام شده است  را مطالعه كرده باشد پس از آن در اين رابطه نظر دهد.

 به همين دليل حرف هاي من قطعاً حرف هاي دقيقي نيست مي‌توان گفت دغدغه‌هاي كسي است كه كمي با محيط‌هاي آموزشي سر و كار داشته است.

من فكر مي كنم ما نمي‌توانيم اين نظام ارزشيابي را نداشته باشيم. اما مسأله اين است كه قصد داريم چه چيزي را در نظام ارزشيابي بسنجيم و نظام آموزشي ما چه چيزي را براي سنجش ارايه مي كند.

 يكي از اساتيد ما حرف خوبي مي زد، او مي‌گفت ما نظامي داريم كه جامعه اسماً به آن معتقد است.

 ما مي خواهيم علم ياد بگيريم كه دانا شويم، كه مسير زندگي مان را درست بشناسيم و اين كه دانستن بهتر از ندانستن است.

 حرف هايي از اين دست زياد مي گوييم، و نظام ديني هم به ما مي گويد كه علم ارزشمند است، علم نور است، قرار است مسير زندگي را براي ما تشريح كند.

 اين حرف‌ها لَق لَقه ي زبان همه ي ما است.

 زماني در نظام آموزشي متوجه مي‌شويم كه با چه انگيزه اي در حال آموزش افراد هستيم؟ ابتداي كار از "ب" بسم الله كه دانش‌آموز وارد دبستان مي شود به قول ايشان مي پرسيم كه "شما مي خواهيد چه كاره شويد؟" يكي مي خواهد دكتر شود يكي خلبان، يعني از همان اول به دانش‌آموز القا مي‌كنيم كه شما علم مي‌آموزي كه كاري را در جامعه تصدي كني، يعني براي به دست آوردن شغل است كه علم مي آموزي.

 انگيزه هاي علمي افراد را در حد انگيزه هاي شغلي پايين مي آوريم سپس همان انگيزه هاي شغلي كم‌كم به انگيزه هاي مادي صِرف تبديل مي شود و فرد احساس مي كند كه اگر برود خارج از كشور شغل پردرآمدتري تصدي مي كند شما هم كه با اين نظام او را تربيت كرديد، چطور انتظار داريد اين فرد به نفع شما تصميم بگيرد و با انگيزه هاي غير مادي داخل كشور بماند و كار ديگري انجام دهد، با ديد ديگري به زندگي نگاه كند و خيلي آفت هاي ديگري كه در نظام ما وجود دارد.

 پس از همان ابتدا شكل مي گيرد يعني ما حرفي را مي زنيم كه به آن معتقد نيستيم.

 وقتي در نظام آموزشي افراد را تربيت مي كنيم جاي مؤلفه هايي خالي است.

من نمي‌گويم اين آموزش ها نبايد داده شود، قطعاً در دنياي امروز كه تكنولوژي و ... تا اين حد پيشرفت كرده است، علم خيلي واجب و لازم است و ما هم بايد خود را به چنين سلاحي تجهيز كنيم.

 اين كه اولاً مفهوم علم را به چنين چيزي محدود كنيم و ثانياً اين روحيات سالم و آزادي كه بين دانش آموزان و دانشجوها ما وجود دارد را خفه كنيم كه واقعاً يك دانشجوي بي رمق به دانشگاه برسد؛ اين مسئله آفت هاي زيادي دارد كه نتايج آن در نظام ارزشيابي هم منعكس مي شود درواقع در همه چيز هم منعكس مي شود.

 اگر ما از ابتدا ديدگاه متفاوتي داشته باشيم كم‌كم مي توانيم ارزشيابي هايمان را به سمت ارزشيابي هاي معني‌دارتر ببريم.

 البته انرژي زيادي مصرف مي‌شود. فرض كنيد اين ارزشيابي متفاوتي كه در دوره هاي المپياد انجام مي شود و به نظر من نتيجه ي نسبتاً خوبي داده است، بسيار انرژي‌بر بوده است.

 در حال حاضر من به هيچ‌وجه نمي‌توانم تصور كنم كه اين ارزشيابي را به كل نظام آموزشي تَسرّي دهيم اما مي توانيم در آن راستا كار كنيم.

 سعي كنيم تحصيلات و آموزش هاي معلمين نظام آموزشي كم‌كم به اين سمت برود كه بدانند چطور ارزشيابي هاي متفاوت انجام دهند.

 در كل صحبت من اين است كه براي رفتن به سمت سيستم متفاوت بايد انگيزه ي اوليه در كل نظام آموزشي ما ايجاد شود.  

 

 

نمي دانم اطلاع داريد يا نه، حدود چند سال پيش شوراي عالي آموزش و پرورش سندي را تدوين كردند و بهترين پژوهشگران ايراني در رشته‌هاي مختلف را دعوت كردند و در حوزه اي كه بحث كرديم، انسان كاملي كه هدف آموزش و پرورش است تعريف كردند.

 مثلاً ما مي خواهيم انسان كامل در زمينه هاي فرهنگي چنين ويژگي هايي داشته باشد، از نظر سياسي چنين ويژگي هايي داشته باشد اجتماعي همين طور و كاملاً ريز شدند.

 من در بخش آموزش تيزهوش آن سند، به واسطه ي اين كه در چند مصاحبه با كسي كه در تهيه ي سند همكاري مي كرد صحبت هايي كرده بودم آشنايي هايي دارم.

 به نظر من اين دغدغه وجود دارد. من متكلم وحده اين مسأله نيستم. من خودم هم از كسان ديگر چيزهايي در اين راستا ياد گرفتم.

 در بين تعدادي از كساني كه در مناطق مختلف تصميم گيري هستند اين ايده كه نظام آموزشي ما نياز به تغييراتي دارد وجود دارد.

 اما تا اين ايده در سيستم اجرايي شود نمي دانم چه اتفاقاتي مي‌افتد. من از كارهاي اجرايي‌اي كه در اين راستا انجام شده است مطلع نيستم.

مثلاً ايجاد ستاد تحول نظام آموزشي، كه مانند اين است ما فكر كنيم با ايجاد يك ستاد، تحول ايجاد مي شود.

اين ها واكنشهاي لحظه اي به تفكر عميقي است كه از طرف مقام معظم رهبري ارايه مي شود. ايشان حرفي را مي زنند كه فكر مي كنم نتيجه ي تفكرات خودشان و مشورت هاي مختلفي است كه از افراد صاحب نظر (از نظر مقام معظم رهبري) مي گيرند، راهكار فكر شده اي را ارايه مي دهند سپس با كلامي كه نتيجه‌ي آن مطالعه است مسأله را به اين دليل كه راهي باز شود و كار از آن جا شروع شود بازگو مي‌كنند.

 اگرنه به اين معني نبوده است كه كار انجام شده را تحويل نظام آموزش و پرورش ما بدهند.

 به اين معني بوده كه شما راه را شروع كنيد و بررسي كنيد به كجا كشيده مي شويد اما با حرف ايشان چنين برخوردي مي شود.

از اين مثال ها در سيستم اداره ي كشور زياد است. من فكر مي كنم تهيه ي سند كار ارزشمندي است و تا جايي كه من ديدم از قسمتي كه آقاي آشتياني داشتند ... ... ... من نمي دانم بقيه چطور كار كردند ولي ايشان كار ميداني خوبي انجام دادند.

 ايشان با افراد زيادي صحبت كرده بودند و اگر ايشان با افراد ديگر، آنقدر كه ما با هم وقت گذاشتيم و صحبت كرديم، گذاشته باشند شايد مجموعه ي خوبي جمع مي شد.

 البته افراد ديگري كه ايشان صحبت كردند مثل من افراد ناشي و تازه‌ به دوران رسيده بودند و به قول خودشان فقط مي خواست كه اسم هاروارد روي اين جا برود كه مثلاً كمي بار بگيرد اگرنه خيلي به عنوان فرد صاحب نظر روي ما حساب نكرده بودند.

 شايد افراد ديگري كه با آن ها صحبت كرده بودند حرفي براي گفتن داشتند، ولي من فكر مي كنم كه اين كار ارزشمندي است و مرحله ي بعد اين است كه ما چطور بخواهيم اين سند را منعكس كنيم آن مسأله شايد مهم تر است. 

 

 

سؤال بعد درباره‌ي ارزشيابي است. به هر حال شما در دانشگاه هاي خارج از كشور هم تدريس كرديد، آن جا به چه صورت است؟ مخصوصاً آمريكا كه مدعي است در بحث آموزش حركت هاي خيلي عميقي انجام مي دهد.

 اگر شما ملاحظه كنيد سايت آموزش و پرورش آمريكا يكي از پربيننده ترين سايت هاي دنياست؛ يعني از تمام دنيا خودشان را پيشتاز در مسأله‌هاي آموزشي مي دانند، آن ها در دانشگاه روش هاي ارزشيابي شان چطور بوده است؟   

من مي توانم تجربيات خودم را منتقل كنم اين كه به طور كلي چه سيستمي در حال پياده شدن است قطعاً اين طور است كه متفاوت است.

اولين مسأله اين است كه آموزش بخصوص آموزش دبيرسـتان قبل از دانشگاه در آمريكا مسأله اي است كه واريانس خيلي زيادي دارد، يعني يكنواختي اي كه در آموزش و پرورش ما در آموزش افراد قبل از دانشگاه وجود دارد در آمريكا وجود ندارد.

 يعني مدارس متفاوتي كه شما در آمريكا مي بينيد، نوع آموزشي كه افراد مي بينند و بعد دانشجويي كه از اين دبيرستان‌ها وارد دانشگاه مي‌شود خيلي متفاوت است و اين مسأله كه آموزش ها متفاوت بوده است كاملاً محسوس است.

به عنوان مثال، اگر شما وارد يك كالج معمولي در آمريكا شويد سطح آموزشي كه افراد مي بينند بسيار پايين است.

كلياتي از آن در بحث نظري و رياضي وجود دارد و چون كشش ذهني افراد ممكن است كه تفاوت هاي فاحش كند آموزش هاي سـطح پايين و معمولي به افراد داده مي شـود، اين يـك طرف ماجرا اسـت يعـني نوع كالج هاي آمريكايي يا حتي مثلاً دبيرستان هاي آمريكايي خيلي سـطح پايين آموزش مي دهند شايد در حد سيلابس اول دبيرستان ما مطالبي را پوشـش مي دهند و لذا دانشـجويي كه از محيـط اين دبيرسـتان‌ها وارد محيط دانشگاهي مي شـود در ابعاد نظـري و رياضي و فيـزيك و ... خيلي ضعيف است.

 از طرف ديگر تعدادي از دبيرستان هاي خوبشان است كه وقتي پرينستون بودم با بعضي از اين دبيرستان ها ارتباط‌هايي داشتم . 

 

 

 اگر امكان دارد نام مدرسه را بفرماييد؟  

در حال حاضر اسم دبيرستان را به ياد ندارم، واقعيت اين است كه از بچه ها نپرسيدم كه از كدام دبيرستان مي آيند ولي من تعداد زيادي دانش آموز داشتم حدود سـنين 13-12 سال كه سر كلاس‌ها و درس هاي دانشـگاهي مي آمـدند و خوب هم بودند.

 فرض كنيـد كلاس رياضي2 كه من ارايه مي كردم، درس تئوريكي بود مثل رياضي2 دانشگاه شريف، شايد در همان سـبك و سـياق كمي بالاتر يا پايين تر؛ يعني درس سنگيني كه ارايه مي شد شايد در هر كلاس سي چهل نفره چهار يا پنج دانش آموز دبيرستاني در سنين 13-12 سال، سال هاي آخر دبيرسـتان نه سال هاي ابتدايي دبيرسـتان مي آمدند و سر كلاس مي نشـستند.

 تا اين حد، يعني آموزش هايي كه به بچه ها در محيط دبيرستان ارايه مي‌شد كه دانش‌آموز به اين مرحله مي‌رسيد كه دبيرستان او را به دانشگاه معرفي مي‌كرد درضمن آن ها درس هاي دانشگاهي بلد هستند.

 انعطافي كه در سيستم آموزشي  آن‌ها وجود دارد اين امكان را به وجود آورده است كه طيف هاي مختلف استعدادشان را در جاهاي مناسب بتوانند به كار گيرند.

 الان در كشور خودمان اين مسأله كاملاً محسوس است، بخشي از آموزش هايي كه به نيروهاي كاري مي دهيم كاملاً هدر مي رود، هيچ نيازي نيست كه افراد تا اين اندازه متخصص شوند.

 وقتي شخصي ليسانس مهندسي برق مي گيرد و مي خواهيم كه جذب محيط كار شود متوجه مي‌شويم توانايي هايي كه در دانشگاه به دست آورده است اصلاً براي او مفيد نيست.

 در صورتي كه، اگر ما توانايي هاي ديگر اجتماعي‌اي به اين فرد مي داديم در ادامه ي زندگي اش مي توانست مفيد باشد.

 ما خودمان با افراد مختلف جامعه در ارتباط هستيم مثلاً اگر يك نفر تاريخ بداند احساس مي كند كه در جمع خانوادگي يا دوستان مي‌تواند حرفي براي گفتن داشته باشد يا اطلاعات او براي ديگران جالب و آموزنده باشد، و يا ممكن است در زندگي شخصي‌اش فاكتورهايي را از آن استخراج كند و استفاده كند.

 ادبيات همين طور، اين ها رشته هايي است كه نوعاً توانايي هاي خيلي ويژه و خاصي را براي رشد فرد در آن رشته نمي طلبد.

 نمي گويم كه فرد دكتراي تاريخ بگيرد در حد چيزي كه ما در دبيرستان ارايه مي كنيم، ولي رياضياتي كه شما ارايه مي‌كنيد همه از آن فراري هستند. به نظر مي رسد دوز تزريقمان بالاتر از توانايي و بستري است كه وجود دارد.

 يا فرض كنيد زبان انگليسي يا زبان خارجي اي كه ما ارايه مي كنيم، ميزان وقتي كه صرف آن مي‌شود و ميزان استفاده اي كه ممكن است براي افراد داشته باشد متفاوت است.

 آموزش هاي ديني ما همين طور، آموزش هاي موسيقي و آموزش هاي كابردي در جامعه، آموزش هاي تكنيكي‌اي كه فرد تفكر را ياد بگيرد حتي در درسي مثل تاريخ كه فرد بايد مطالبي را حفظ كند در مقايسه با اين كه يك كار ميداني و پژوهشي بتواند انجام دهد.

 اين مسأله‌ها در سيستم ما خيلي مشهود است. در سـيستم آمريكايي انعطافي وجود دارد كه به نظر من امكان خوبي را فراهم مي كند.

 مسأله ي ديگر، نوع ورود افراد به دانشـگاه است. ما از بچـه هاي 18-17 سـاله مي خواهيم كه انتخاب رشـته كنند، انتخاب رشـته در وضعيتي است كه در يك رقابت خـيلي شديد قرار گرفتند، مثلاً فرض كنيد كه فرد در دبيرستان خود، رتبه ي اول كسب كرده است و اين امكان را دارد كه رشـته ي برق شـريف را انتخاب كند.

 براي اين شـخص اگر بخواهد به جاي برق شـريف، فيـزيك در فلان دانشگاه انتخاب كند اين معني را مي دهد كه من موقعيتي را كه با اين همه تلاش به دست آوردم هدر بدهم اين كار را مي توانستم با رتبه ي فلان هم انجام دهم.

 همين طبقه بندي  باعث مي شود افراد به طور خودآگاه يا ناخودآگاه تصميماتي را بگيرند كه جوّ جامعه به آن ها تزريق مي كند.

 در يك وضعيت خيلي احساسي، فشار خانواده، عدم شناخت محيط كار، اين كه در دانشگاه قرار است چي ببينند؟ تصميمي مي گيرند. پس از آن هم چهار سال در دانشگاه آن رشته را مي خوانند و نتيجه اين مي شود كه دانشـكده ي اقتصاد و مـديريت كه به منظور تغيير رشته‌ي بچه‌ها پس از ليسانس در شـريف افتتاح مي‌شود راهي براي بچه‌ها باز مي‌كند و بسياري از دانشجوهاي خوب رشته‌ي مهندسي مثل اين كه از زندان آزاد شدند تغيير رشته مي‌دهند و آن رشته را انتخاب مي كنند، اشخاص ديگري كه استعدادشان جاي ديگري بوده است و احساس مي كنند كه ما اين رشته را شروع كرديم عوض نكنيم آن ها بماند ... و ما چقدر آدم در محيط كار مي بينيم كه از رشته اي كه انتخاب كردند پشيمان هستند.

محيط آمريكا اين طور نيست افراد وارد دانشگاه مي شوند همان طور كه وارد دبيرستان مي شوند هيچ رشته اي هم انتخاب نمي كنند، مثلاً يك دانشگاه هر سال 1000 نفر يا 2000 نفر ورودي ليسانس مي گيرد.

 اين افراد دو سال اول دروس عمومي بايد از همه ي رشته ها انتخاب كنند سپس نتيجه اين مي شود كه دانشجوهاي خوبي كه به دانشگاه هاروارد، دانشگاه MIT، دانشگاه پرينستون، دانشگاه هاي خوب رفتند اين موقعيت را دارند كه در هر رشته اي از بهترين هاي آن رشته خبر بگيرند كه در آن رشته چه خبر است.

دو سال هم از خانواده دور هستند و بيشتر با محيط واقعي تماس دارند ديگر با آن وضعيت اوليه اي كه وارد دانشگاه شدند، با آن اضطراب‌ها و فشارهاي بيروني كه وجود دارد تصميم نمي گيرند.

 يك محيط واقعي تري به آن ها نشان داده مي‌شود و آن ها تصميم مي گيرند كه چه رشته هايي را انتخاب كنند.

 زماني كه من هاروارد درس مي دادم در يك دوره ي آموزشي كه براي تدريس براي ما گذاشته بودند قبل از اين كه سال شروع بشود در واقع يك سري نكات آموزشي را به ما منتقل مي كردند.

 از نكاتي كه متذكر مي‌شدند اين بود كه قبل از اين كه درس به صورت جدي شـروع شـود با دانشـجوهايتان مصاحبه كنيـد.

 متوجه مي‌شويد هـمه ي دانشجوها يا تصميم دارند دكتر شـوند يا وكيل يا مي خواهند علوم كامپيـوتر بخوانند و واقعاً هم همين طور بود.

 با هر كسي كه صحبت مي كرديم مثل اين جا كه همه مي خواهند دكتر يا مهندس شوند آن جا هم رشته هاي كليدي اي وجود دارد كه همه مي خواهند سراغ آن رشته ها بروند و دانشگاه به ما مي گفت كه ما پس از آموزش  به افراد در انتخاب رشـته، چيـزي حـدود 80-70 درصد افراد جذب رشـته هاي علـوم اجتماعي مي شـوند شـاخه هاي مختلف زميـنه هاي علـوم اجتـماعي مانند جامعه‌شـناسي، علوم سـياسي، رشته هايي كه علوم انساني تلقي مي شوند.

اين مسأله ي قابل توجهي است. بستري كه براي دانشـجوهايشان ايجاد مي كنند باعث مي شـود بچه ها انتخاب هاي درست تري انجام دهند.

 افراد بين رشـته هاي مختلف واقعي تر تقسـيم شوند، همه ي رشـته ها دانشـجوي خوب بگيرند بتوانند رشـد كنند.

 از اين جهات جامعه ي علمي ما خيلي بيمار است، در خيلي از رشـته ها واقعاً كار علمي و پژوهشي انجام نمي شود فقط دانشجوي ضعيف به ... ... ... من نمي دانم از چه سؤوالي شروع كرديم كه به اين‌جا رسـيديم؟ 

 

 

  صحبت سيسـتم ارزشـيابي بود اما شما بحث‌هاي جالبي فرموديد، اين كه آن جا تمركز و برنامه ريزي نيست برنامه ريزي مطابق نيازها به صورت منطقي انجام مي شود.  

من نمي خواهم اين نتيجه گيري را كنم كه ما هم آن سيستم را پياده كنيم. مي خواهم بگويم كه ما به هر دليلي به دليل كمبود نيرو، برنامه ريزي اي كه از قبل وجود داشته است، نظام آموزشي اي كه از قبل به دست ما رسيده است  در حال حاضر سيستمي داريم كه خيلي خشك است و خيلي انعطافي را برنمي تابد مثلاً چيز ساده‌اي كه وجود دارد اين است كه آن جا خيلي رايج است به خصوص بين يهودي ها  كه بچه هايشان را «home school» مي كنند يعني بچه در خانه مي ماند و پدر و مادر يا چند خانواده درخانه به او آموزش  مي دهند سپس امتحان مي دهد.

 چنين چيزي در سـيستم آموزشي ما قابل قبول نيسـت.   

 

 

  چرا اين كار را انجام مي‌دهند؟  

 چون احساس مي كنند خودشان از محيط مدرسه اي كه اطرافشان است تواناتر هستند و مي خواهند آموزش هاي خاص ارايه دهند يا مي خواهند قسـمتي از ارزش هايشان حفظ شـود. 

 

 

پس نظام آن ها به شـدت ارزشي است؟    

 بله. بسياري از يهودي هايي كه در محيط آمريكا مي بينيد آدم هاي مذهبي اي نيستند. افرادي هستند كه خيلي (secular) «وابسته به دنيا» هستند.

 يهودي بودن براي اين دسته از افراد مسأله ي نژادي است  من خيلي وارد اين مباحث نمي شوم  اما مي خواهم بگويم كه آن‌ها احساس مي‌كنند نظام ارزشي به معني كلي در خانه يا در جمع خانواده‌شان بهتر برآورده مي شود.

 در آن سيستم براي انجام كار كاملاً انعطاف وجود دارد. ما سيستم فوق‌العاده بسته‌اي داريم واقعاً افراد نمي‌توانند از يك چهارچوب خارج شوند هرچند كه همه ي ما معترف هستيم آن چهارچوب خيلي مقدس و خوب نيست.

 در حال حاضر همه چه شما كه در سازمان پژوهش هستيد و من كه دانشگاه هستم تا معلمين مدرسه معترف هستند كه نظام كنكور و ارزشيابي حاكم در دبيرستان صدمه‌زننده است.

 من هم در خانواده‌اي بزرگ شده‌ام كه پدر و مادرم هر دو دبير هستند. آن ها و همه ي دوستانشان از اين مسأله شاكي هستند. با وزير آموزش و پرورش كه صحبت مي‌كنيم ايشان هم دغدغه هاي خاص خود را دارند.

 ايشان نمي‌توانند صددرصد نقد كنند ولي پيداست كه ايشان هم راضي نيستند. ما همه منتقد اين سيستم هستيم ولي سيستم اجازه نمي دهد شخصي حتي با عملكرد مورد تأييد، راه متفاوتي برود.

 من همان زمان مي‌خواستم جهشي بخوانم، من آن زمان بسياري از دروس دانشگاهي را بين دو دوره‌ي المپياد گذرانده بودم و نمره هاي خوبي هم گرفته بودم.

 آقاي نجفي هم  كه وزير آموزش و پرورش بودند  به چهره و اسم مرا مي‌شناختند. در كل من موقعيتي داشتم كه داراي فاكتورهايي كه مي توانست به نفع شما تمام شود بودم. مثلاً دبيرستان خوبي درس خواندم.

 براي عبور از دوم دبيرستان به سوم، يا براي رد كردن دوره ي ديپلم من راه طولاني‌اي را طي كردم و كميته هاي موارد خاص تشكيل شد؛ البته همه ي اين افراد خيلي به من كمك كردند ولي سيستم مانع جدي اي براي اين كار داشت و فقط به دليل شناخت بسياري از افراد، اجازه‌ي جهشي خواندن داده شد.

 در هر حال مقصودم اين بود كه سيستم مشكلات انعطاف ناپذيري دارد. البته دغدغه هايي هم وجود دارد، اما من فكر مي كنم اين راه درستي نيست كه بگوييم چون چنين خطري وجود دارد ما هم دست روي دست بگذاريم.

 در هر حال افرادي هستند كه صاحب نظرند و مي توانند حدس بزنند كه چه اتفاقاتي رخ مي‌دهد، از آن ها بايد كمك گرفت.    

 

 

 بحث هاي خوبي كرديم اما به سؤال من پاسخي داده نشد، آزمون ها و ارزشيابي هاي آن ها در دانشگاه چگونه است؟  

اگر بگويم كه دانشگاه در لحظه ي اول تفاوت ملموس دارد، اين طور نيست.

در دانشگاه هم سيستم زمينه‌اي وجود دارد كه شما امتحان مي گيريد مانند امتحان هاي كشور خودمان، تمرين مي دهيد؛ شايد اين مسأله خيلي پررنگ باشد كه بچه ها روي تمرين‌هايي كه از طرف استاد داده مي شود خيلي وقت مي گذارند، تعداد درس هايي كه يك نفر در يك ترم مي گيرد خيلي كم تر از اين جا است، حجم مطلبي كه در يك درس ارايه مي شود سنگين تر است.

 اما مسأله اين بود كه من آن جا يك ساعت درس مي دادم سپس حجم زيادي تمرين مي دادم كه قرار بود همه ي مطالب را پوشش دهد، جلسه ي بعد همه انجام مي دادند حتي كساني هم كه ضعيف بودند.

 در هر حال آن‌ها هميشه آزاد بودند كه اگر لازم شد تمرين ها را با كمك دوستان انجام دهند.

 بحث نمره آن‌قدر كه اين جا پررنگ است آن جا نبود البته بود، كساني بودند كه براي نمره چانه مي زدند ولي در بين آمريكايي ها اين مسأله خيلي كم رنگ تر بود؛ يعني دانشجوهايي كه چانه مي زدند، يا چيني بودند يا اهل جايي بودند كه فرهنگ شرقي تري داشتند و فرهنگ آموزشي شان به ما نزديك تر بود.

 ثانياً اين كه مسأله‌ها ديگري هم در ارزشيابي وجود داشت و مسأله ي ديگر اين بود كه در سيستم ارزشيابي سيستم منحصر به فردي نبود.

 وقتي دانشجوي من مي خواست پس از درس جايي كار كند يا براي دوره ي تحصيلات تكميلي دانشگاه برود خيلي مهم تر از نمراتش، توصيه نامه هايي بود كه از اساتيد مي گرفت.

استاد هم توصيه‌نامه را براي كسي مي نويسد كه با آن استاد كمي كار كرده باشد يعني خارج از چهارچوب استاندارد درسي چيزي از خود نشان داده باشد يا پروژه اي تحويل داده باشد يا مسأله اي گرفته باشد و كار كرده باشد، مطالعه ي اضافه اي انجام داده باشد و آن توصيه ها، توصيه هايي است كه از يك نمره‌ي كم خيلي كيفي تر است و اين مسائل در اين كه شخص بتواند در فلان دانشگاه براي ادمه‌ي تحصيل برود يا نه نقش داشتند.

 من چون در كميته ي پذيرش دانشجوي دكترا در هاروارد هم بودم، كارنامه ي دانشجو به دست ما مي رسيد سه يا چهار توصيه نامه هم از اساتيد آن دانشجو مي آمد تقريباً به آن كارها نگاه هم نمي‌كردند درواقع كميته فقط نامه‌ها را مي خواند.

 تعدادي نمره ي ديگر هم بود كه همه بايد جزو كارنامه و پرونده شان بايد بدهند به اصطلاح «submit» كنند ولي در مرحله‌ي بعد خواندن توصيه‌نامه‌هاي استادها توصيه نامه هاي كمي بود.

 اين ها باعث مي شود دانشجو هم بفهمد كه همه چيز نمره نيست در عين حال كه نبايد نمره را هم رها كنيم.

 چون مثلاً كسي مثل من، وقتي مي‌خواهد درباره‌ي دانشجويي چيزي بنويسد سوابق آن دانشجو را بررسي مي‌كند. به اين مسأله توجه مي‌كندكه آن دانشجو در آن درس خاص چه نمره‌اي كسب كرده است؟ يا نمره‌اش جزو بالاترين‌ها بوده است يا نه؟ اما معيارهاي ديگري هم در كنار آن بود.

 مسأله‌ي ديگر اين بود كه لازم نبود از 50 استادي كه با آن‌ها درس داشته است توصيه‌نامه بگيرد كافي بود در سه زمينه‌ي كاري خوب كار كرده باشد و استاد مي‌دانست كه او در آن سه زمينه كار خوبي ارايه كرده است و همان براي ادامه‌ي فعاليتش كفايت مي‌كرد.

 

 

  آقاي دكتر آيا شما هميشه در رياضي محتاط بوديد؟ ‌

شايد بله. فكر كنم رياضي از زمينه هايي بود كه به نسبت خوب بوده.

 

  آيا شما غير از حوزه ي تخصصي‌تان در حوزه هاي ديگر هم به صورت تخصصي فعاليت مي كنيد؟  

 نه تخصصي واقعاً نه تفنني فعاليت مي‌كنم.

 مثلاً من در برحه اي از زمان به ادبيات خيلي علاقه مند بودم به خصوص دوره ي دبيرستان، ولي در حال حاضر كم تر مطالعه مي كنم.

به شعر علاقه‌مندم، گاهي اگر حوصله داشته باشم پيش آمده است كه چيزهايي بنويسم، به مطالعات مذهبي خيلي علاقه دارم.

 در مدت سه سالي كه هاروارد بودم كتاب خانه ي خيلي غني اي در حوزه هاي علوم اسلامي و ادبيات و فارسي داشت و براي مطالعه از آن استفاده مي‌كردم و بايد گفت كه بخش فارسي شان واقعاً باعث شرمندگي ماست، آن كتاب‌خانه در دسترس من بود در كشور خودمان به هيچ وجه كتاب خانه اي به آن غنا و راحتي ندارم.

 به خاطر دارم زماني من 70 كتاب از بخش اسلامي كتاب خانه ي هاروارد هركدام به مدت نه ماه امانت گرفته بودم، آدم مي توانست يك كتاب خانه از چيزهايي كه ممكن است موردنيازش باشد در خانه داشته باشد.

ما در اين زمينه ها متأسفانه خيلي مشكل داريم هم كتابخانه هاي ما زياد سخت گيري مي كنند و از طرف ديگر هم آن قدر اعتماد ندارند كه كتاب امانت داده شده به همان كيفيت و سلامت برمي گردد يا نه؟ و هم اين كه ارزش گذاري روي اين مسأله كه چقدر مي تواند براي قشر محقق ارزشمند باشد ندارند، نكته‌ي بعد اين كه دسترسي خيلي راحت بود.

به اين صورت نبود كه من بين كتاب‌ها بگردم تا كتاب موردنياز خود را پيدا كنم در اينترنت روي سايت كتاب خانه جستجو مي‌كرديم، مختصري از آن كتاب روي سايت بود و شما توجه مي‌شدي كه آيا اين كتاب همان كتابي است كه شما مي خواهيد يا نه، پس از اين كه مطمئن مي‌شديد اين كتاب موردنظر شما است با فشار دكمه‌ي درخواست روي كامپيوتر آن را از سايت كتاب‌خانه امانت مي‌گرفتيد.

 در مورد من، كتاب ظرف يك روز به دستم مي‌رسيد، چون خود كتاب خانه آن جا نبود و كمي فاصله داشت ولي يك روزه به نزديك ترين محلي كه من مي توانستم كتاب را از آن جا تحويل بگيرم مي‌فرستادند، چنين تسهيلاتي را قائل مي شدند خيلي بي دغدغه شما مي توانستيد مطالعه تان را شروع كنيد.

 اين جا چنين ساختاري هنوز شكل نگرفته است. من انتظار ندارم فردا اين امكانات مهيا شود اما زميـنه اي كه ما صاحب آن هسـتيم زمينه اي اسـت كه حرفش را ما مي زنيم، علوم اسلامي است كه ما داعيه اش را داريم اين مسأله براي كشوري مانند كشور ما خوب نيست كه جايي حتي براي پژوهشگرترين افراد كشورمان هم چنين امكاناتي فراهم نيست.

من كسي را مي شناختم كه عرفان اسلامي كار مي كرد خيلي هم روي مطالعه وقت مي گذاشت ولي براي استفاده كردن از كتاب خانه ي مجلس كه مي‌گفت تنها كتاب خانه اي است كه در تهران مي‌توانست از آن استفاده كند آن‌قدر به ايشان سخت گيري مي كردند مي گفتند: "فقط بايد آن جا بنشيني و بخواني و ..." چنين وضعيتي را پياده مي كنند در نتيجه سخت مي شود.

 ما حداقل براي بخش گزيده اي از پژوهشگرهاي‌مان بايد امكانات خوب كتابخانه اي فراهم كنيم.

بگذريم من سؤال ديگري را بايد پاسخ مي‌دادم به اين چيزها هم علاقه دارم. كمي به مسأله‌هايي كه به حوزه ي اجتماع خودمان مربوط مي شود كتاب هايي با مخاطب عام كه نوشته مي شود چه در حوزه ي اقتصاد و چه در حوزه ي علوم اجتماعي چيزهايي كه در مورد مسأله‌ها فرهنگي است دوست دارم كه بخوانم كتاب هايي كه تخصصي نيستند و مخاطب عام دارند.  

 

  آيا شما با اصطلاح نياز آموزشي آشنا هستيد؟ ‌

 نمي دانم دقيقاً به چه معني است. 

 

 

  منظور ويژگي آموزشي است مثلاً فرض كنيد كه بچه ها در سنين دبستان به پايين نياز آموزشي شان بازي است اگر در قالب بازي آموزش هايي ارايه شود آن ها مي پذيرند.

 بچه ها همين طور كه سنشان بالا مي رود مسأله‌ها هم بزرگ تر مي شود مثلاً دبيرستاني و دانشگاهي يكي از نيازهاي آموزشي شان الگو است.

 اگر در دانشگاه پلاكارتي نصب كنند كه قرار است فلان استاد دانشگاه هاروارد سخنراني كند كسي نمي آيد، اما وقتي مي گويند فلان نوبليست مي آيد كل دانشگاه در سخنراني او شركت مي‌كنند، چون به دنبال الگو هستند. اگر شما در قالب الگو چهارچوب هايي را ارايه كنيد ... شايد اصلاً هدف ما از اين مصاحبه هم همين است. با توجه به اين كه خود شما دانش آموز بوديد با بچه هاي تيزهوش و المپيادي ارتباط داشتيد خودتان هم جزو اين قشر بوديد به نظرتان نيازهاي آموزشي بچه هاي دبيرستاني و دانشگاهي چيست؟   

  من فكر كنم اين سؤالي است كه نياز به تفكر دارد.

 

 

  ما حتي مي توانيم سؤوال ديگري مطرح كنيم و اگر شما جواب اين سؤال به ذهنتان آمد مابين سؤوالات ديگر بفرماييد.    

 پس من همين طور چيزهايي كه به ذهنم مي آيد مي گويم و اصلاً به ترتيب اهميت نگفتم چون شايد چيزهاي ديگر مهم‌تر باشد."

 معضلي كه وجود دارد چه اين جا و چه در محيط غرب اين است كه به طور كلي روابط بين معلم و شاگرد خوب تبيين نشده است. در برخي موارد اين جا افراط‌هايي  وجود دارد و تفريط‌هايي هم در غرب وجود دارد، در زمينه هاي ديگر برعكس است تفريط هايي اين جا وجو دارد و افراط هايي آن جا.

 به نظر من بين معلم و شاگرد حريم هايي لازم است مثالي كه مي خواهم براي شما بگويم جريان خودم با معلميني كه دوره ي راهنمايي داشتم مثل آقاي «توكلي» است. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1389/10/12 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما