مصاحبه و گزارش - موضوعي
 استعداد چيزي است كه به عنوان يك سرمايه ي خام به شما داده شده است (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 212)
استعداد چيزي است كه به عنوان يك سرمايه ي خام به شما داده شده است (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 212)
وقتي اسم استاد روي كسي باشد قوانيني حكمفرماست وقتي دانشجو باشي قوانين ديگريمصاحبه با دکتر «ايمان افتخاري»- قسمت چهارم

 

 

استعداد چيزي است كه به عنوان يك سرمايه ي

 خام به شما داده شده است

 

 

 

 

ايشان خيلي دوست ندارند كه اسمشان جايي برده شود شما هم در نوشته ها اين نكته را رعايت كنيد.  

من از زمان راهنمايي تا مدتي كه آمريكا بودم با ايشان رابطه داشتم، چون ايشان هنوز هم آن جا هستند، ما با هم رفت و آمد خيلي نزديكي داشتيم مثل دو دوست؛ در تمام اين مدت فكر مي كنم شأن معلمي ايشان را رعايت كردم و احترام متقابل بين ما برقرار بوده است.

 من هيچ وقت ايشان را به اسم كوچك صدا نمي زنم با اين كه از نظر سني  با هم اختلاف چنداني نداريم من شايد با خيلي از كساني كه هم سن ايشان هستند آن‌قدر رسمي نيستم يا مثلاً فرض كنيد وقتي در كنار هم هستيم معتقديم كه بين شـاگرد و معلم بايد احترام هايي وجود داشته باشد.

 سـعي مي كنم تا حدي كه فكر مي‌كنم درست است رعايت كنم و رابطه‌ي ما فوق العاده به هم نزديك است.

در كوچك ترين مسأله‌هاي زندگي از كمك در حمل بار تا مسأله‌هاي مشورتي و غيره واقعاً دوري از يكديگر را احسـاس نمي‌كنيم، هم ايشـان سر مسأله‌هاي مختلف با من مشورت مي كنند و هم من با ايشان مشورت مي كنم و كمك فكري مي گيرم.

 به نظرم در ايران در مورد اين دو مسأله خيلي افراط شده است. در كشور ما اين طور است كه احترام هايي بين معلم و شاگرد برقرار است كه آن ها هم متأسفانه اين طور كه من مي بينم آفت هاي جدي اي به آن ها افتاده است و دانش آموزان در واقع حرمت هايي را كه بايد براي اساتيد و معلم هايشـان قائل باشند نيسـتند ولي در مجموع نسـبت به محيط غرب احترام هايي وجود دارد كه نشأت گرفته از فرهنگ ما است چه در محيط ... ... ... و چه در محيط دانشگاهمان وجود دارد.

 اين نكته ي مثبت ما است. نكته ي منفي اين است كه تاحدي اين حريم ها دست و پاي افراد را مي بندد و آن‌قدر افراد از نقد يكديگر مي ترسند و حتي از اين‌كه بحث علمي كنند و وارد كار پژوهش‌ شوند و همكار علمي يكديگر باشند كه حد و حساب ندارد.

 اين جا واقعاً اين طور است كه استاد چنان فاصله اي بين خود و دانشجوهايش ايجاد مي كند كه دانشجو بايد از استاد وقت بگيرد و اگر استاد بدقولي كند دانشجو هيچ حرفي نمي زند، ولي محيط غرب اين طور بود كه من به عنوان دانشـجو يا اسـتاد اگر برخوردي مي كردم يك وزن داشـت.

 اين مسأله ي ارتباط من وشما است. هر كدام از ما كه اين كار را انجام مي‌داديم بد بود و بايد عذرخواهي مي كرد.

 در اين جا من تجربياتي كه ديدم چه نزديكان، خانمم يا ... كه با اساتيدشان ارتباط داشتند ظاهراً اساتيد هيچ اشكال و قبحي در اين كه وعده كنند ولي عمل نكنند نمي بينند حتي لازم نمي‌دانند كه عذرخواهي كنند.

 طبيعي است بالاخره استاد شأني دارد و دانشجو شأن ديگري، ايشان بايد دنبال استاد بدود.

 فرض كنيد در محيط هاي علمي چيزي كه خيلي شاخص است اين است كه دانشجو كارهاي علمي انجام مي‌دهد اسم استاد بدون اين كه همكاري جدي اي داشته باشد بايد بالاي آن نوشته شود.

 من خارج از كشور كه بودم اصلاً اين طور نبود. در يكي از پژوهش‌ها اسـتاد خيلي به من كمك كرد واقعاً خيلي روي تز من زحمت كشـيد وقتي تز به مرحله اي رسيد كه مقاله اي از آن چاپ شود من از استاد خواهش كردم كه شما اجازه بدهيد من اسم شما را هم بنويسم.

براي من افتخاري بود كه در تز من نامي از استادم باشد، اين كه ايشـان اجازه بدهند مقاله به اسم هردو نفر ما باشد حس متفاوتي براي من داشت، اما ايشان اصلاً قبول نكردند گفتند كار تز شما بوده و شما بيش تر وقت گذاشتيد.

 كار جدي را خودت انجام دادي؛ در صورتي‌كه ايشان واقعاً نقش جدي اي در كاري كه پيش رفته بود داشتند.

در كشور ما عموماً اسـتادها كاري نمي کنند، من اين مسأله را در محيط‌هاي علمي ديـدم كه فقط اسـتاد چند راهـكار كلي ارايه مي دهد و نقش يك راهـنماي عمومي را دارد و در يك كارعلمي، آن كار در حد تشـكر از اسـتاد مي شود به هر حال قوانين نانوشته اي وجود دارد كه شما از هر چيز به چه نحو تشكر كنيد.

 مثلاً اگر واقعاً آن شخص نقش جدي اي داشته باشد اسم او داخل مقاله برده مي‌شود و اگر در حد نقش جانبي بوده باشد در حد تشكر است.

اين قوانين به طور متعادل در جامعه ي ما رعايت نمي شوند اين طور است كه وقتي اسم استاد روي كسي باشد قوانيني حكمفرماست وقتي دانشجو باشي قوانين ديگري.

اين حريم ها به آن صورت وجود دارد و اين جا اين آفت ها را به وجود مي آورد؛ يعني واقعاً دو نفر نمي توانند با هم صراحت علمي داشته باشند.

محيط غرب هم مشكلات ديگري دارند. مثلاً اين ترم فلان شخص دانشجوي شماست خيلي به شما احترام مي گذارد چون نمره اش دست شما است، ترم بعد ديگر جواب سلام شما را نمي دهد حتي اگر شما به او سلام كنيد جواب سلام شما را هم نمي دهد اين مسئله‌ها را تجربه كردم.

 يكي از چيزهايي كه ما لازم داريم تعادل در اين مسأله است؛ يعني نياز دانش آموز ما اين است كه در محيط مدرسه يا دانشگاه بياموزد كه چطور مي‌تواند ارتباط سالمي با بزرگ تر خود به ويژه استاد خود داشته باشد، بزرگ تر كه مي گويم چه كسي كه چهار يا پنج سال بزرگ تر باشد و چه كسي كه چندمرحله بزرگ تر از اوست.

 شايد ما بتوانيم در محيط هاي علمي مان يك الگوي خوب مطرح كنيم و آن اين است كه افراد مرحله به مرحله نگاه كنند و ببينند بالاتر از خود چه كسي را مي بينند و چون او فاصله ي زيادي هم با آن ها ندارد مي تواند يك قدم به سمت او بردارد و در عين حال ترس از گذر از آن فرد را نداشته باشد.

وقتي شما مرزهايي بين استاد و دانشجو قايل شديد، دانشجو احساس مي كند كه نمي تواند از مرز استاد عبور كند. اما ما قصد انجام چنين كاري را نداريم، مامي خواهيم دانشجو راحت باشد، من واقعاً خوشحال مي شوم بچه هايي كه اين‌جا در كلاس من حاضر مي‌شوند، به راحتي مي توانند ظرف يك يا دو سال كاملاً از من پيش مي‌گيرند؛ چون تحت آموزش هاي بهتري قرار مي‌گيرند درضمن بايد باعث خوشحالي استاد باشد و از طرف ديگر در عين احترامي كه براي استادش قائل است اين مسأله جزو چشم اندازهاي يك دانشجو باشد.

 حتي اگر آن دانشجو از استادش صدپله بالاتر رفت بايد اين مسأله را درنظر داشته باشد كه آن شخص نقش استادي مرا دارد و من بايد احترامش را حفظ كنم و درضمن نبايد ترسي از اين كه از آن شخص عبور كند و در مباحث علمي نظرات آن شخص را نقد كند داشته باشد. اين يكي از نيازهايي است كه به نظر من وجود دارد.  

 

 

 

رسانه هاي آموزشي در آموزش و پرورش ما به معلم، تخته سياه، تخته وايت برد و كتاب منحصر شده است.

 آيا شما فكر مي كنيد اين رسانه ها نياز آموزش و پرورش ما را تأمين مي كند؟ و اگر نمي كند چه رسانه هاي ديگري را پيشنهاد مي كنيد؟ 

ما در مورد اين موضوع با آقاي« نقشينه» صحبت هايي كرديم و فكر مي كنم رسانه اي مثل راديو و تلويزيون يا اينترنت واقعاً مفيد هستند و بايد در نظام جديد  در سيستم جديدي كه در دنيا به كار مي‌رود بايد نقش جدي اي ايفا كنند ما كه در اين زمينه ها خيلي ضعيف كار كرديم كلاً در زمينه ي رسانه هاي تصويري به شدت از دنيا عقب تر هستيم.

 به لحاظ تكنيكي كار هنرپيشه‌هاي ما با آن‌ها خيلي تفاوت دارد و اين كه در زمينه هاي مختلف چقدر انرژي و هزينه سرمايه گذاري مي كنيم.

 ضعف هاي ما همه تكنيكي و سرمايه گذاري است. ضعف ديگر اين است كه بين محيط هاي علمي و رسانه اي ارتباطي برقرار نشده است؛ يعني من هم خيلي همتي نكردم كه حرفم را به گوش رؤوساي رسانه برسانم ولي اين مسأله بايد منعكس شود، من متخصص اين قضيه نيستم.

 اما در اين‌جا بايد تذكري دهم كه نبايد فكر كنيم كه كسي مي‌تواند جاي معلم را بگيرد، نه كتاب جاي معلم را مي گيرد نه حتي نظام آموزشي.

 متأسفانه به نظر من يكي از آفت‌هاي ايده هاي مطرح شده اين است كه باعث كم شدن توجه آموزش و پرورش نسبت به تربيت معلم شده است.

 واقعاً نظام فرهنگي اي كه موردنظر ما است بدون معلم به جايي نمي رسد. ما مي خواهيم افرادي را تربيت كنيم كه به صورت خوشه اي، هرمي از منبع غني اي مثل حضرت امام، آموزش شروع شود و ديدگاهي به بدنه ي معلمين ما تزريق شود و آن ديدگاه فرد به فرد به بدنه ي جامعه تزريق شود.

 نكته‌ي اول اين است كه وزنه ي بزرگي مثل حضرت امام در جامعه وجود داشته باشد كه من واقعاً فكر مي كنم نفس ايشان نفس متفاوتي بود نسبت به همه ي كساني كه آمدند و در عرصه ي جامعه ي ما بودند شما شايد بيشتر درك كرده باشيد من خيلي به مقام معظم رهبري ارادت دارم ولي من حتي فكر مي كنم نفسي كه امام داشتند، نگاهي كه ايشان داشتند واقعاً متفاوت بود.

 پس از وفات ايشان هم ما خيلي آسيب ديديم. اما فكر مي كنم كه باز هم نيروهاي عميق معنوي در جامعه ي ما هستند كه حرفي براي گفتن دارند.

 

 

اگر كه روح آن روح نيست ولي درعوض خيلي كارهاي سيستماتيكي در اين زمينه ها انجام شده و افرادي هستند كه حرفي براي گفتن دارند ولي در اين نظام آموزشي ما حرفشان خيلي خريدار ندارد دليلش هم اين است كه ما مي خواهيم خيلي خشك و از طريق چهارتا سخنراني آقاي «جوادي املي» كه در تلويزيون پخش مي كنيم اين روحيه بين نسل جوان پخش بشود. این طوری نیست.  

من خدا را شكر مي كنم كه نوع نظام آموزشي اي كه در دوره ي راهنمايي تجربه كردم اين‌طور بود كه ما با تعدادي نيروي جوان كه واقعاً دوست داشتني بودند به واسطه ي ميزان وقتي كه مي گذاشتند، همين افراد و معلم هايي كه جوان، مذهبي و از شخصيت هاي علمي تحسين برانگيزي بودند همكار شديم.

 حضورشان در اطراف ما جذب كننده بود. گرچه ممكن است شما ازلحاظ رده بندي شخصيتي بگوييد معلمين ما در مقايسه با آقاي« جوادي آملي» و مقام رهبري سطح پايين تر باشند اما ما با اين افراد برخورد ملموس معلم و شاگردي با آن ها داشتيم.

 اين طور نبود كه براي ما روشن و خاموش كردن پيچ تلويزيون باشد، در زندگي  ما حضور داشتند، يعني من انگيزه هاي علمي ام را از اين افراد دارم. من در مدرسه ي «علامه حلي» درس خواندم.

 مدرسه كه تعطيل مي شد معلم مدرسه تا ده شب براي من كه در خانه كامپيوتر نداشتم مي ايستاد تا من برنامه بنويسم و برايم غذا مي خريد كه شام بخورم سپس ساعت 11 شب مرا تا خانه همراهي مي‌كرد، از پدر و مادرم عذرخواهي مي كرد كه فرزند شما را دير رساندم و پس از آن هم به خانه‌ مي رفت.

دوباره دو روز بعد همين برنامه را داشتيم. وقتي چنين شخصيتي، چنين فردي در زندگي شما حضور دارد در همه ي ابعاد زندگي آدم تأثير مي گذارد يعني دينداري آن شخص براي شما الگو مي شود، فوتبال بازي كردن او براي شما الگو مي شود حتي حرف زدن آن شخص؛ پس از دوره‌ي راهنمايي حتي نحوه‌ي نوشتن من هم مانند معلمي در دوره‌ي راهنمايي‌ام شده بود.

 در صحبت كردن هم سعي مي كردم اصطلاحات معلمم باشد، نمي فهميدم كه اين طور است ولي واقعاً اين‌طور شده بود.

 معلم خيلي تأثير مي گذارد. علي رغم اين كه ما بايد از ابزارهاي مدرن استفاده كنيم هيچ وقت نبايد نقش معلم و توجهي كه آموزش و پرورش به تربيت معلم مي كند را تحت الشعاع قرار دهد. به نظر من بيشتر ضعف معلم است. 

 

 

 غير از معلم چه رسانه هاي ديگري را پيشنهاد مي كنيد؟  

 به نظر من همه ي ابزارهاي موجود مثل اينترنت مي‌توانند منابعي براي استفاده باشند. فرض كنيد سخنراني خوب علمي اي كه وجود دارد را روي وب سايت هاي اينترنتي كه مي توان از آن‌ها فيلم را دانلود كرد، بگذاريم و استفاده كنيم.

 مطالب آموزشي بگذاريم تا همه استفاده كنند در همه ي قسمت هاي كشور، تلويزيون در واقع مي تواند شبكه‌اي را فعال كند كه به طور جدي و با هزينه ي زياد به اين مسأله بپردازد رسالت كشور ما خنداندن مردم و اين برنامه‌هاي... نيست واقعاً باعث تأسف است. 

 

 

  الان اين همه بودجه اي كه براي سريال و ... صرف مي شود مقداري هم به مسأله ي آموزش توجه بشود نمي گويم مسأله ي آموزش علمي، مسأله اي كه ... بالاخره ما مدعي نظام فرهنگي هستيم، مثلاً الان دكوراسيون برنامه هاي طنز و ... را ببينيد و دكوراسيون برنامه هاي قرآني را ببينيد واقعاً آدم حالش به هم مي خورد يك برنامه ي قرآني كه باز مي كند از دكوراسيونش و ... كمي انرژي روي اين چيزها بگذاريد همه چيز را آدم لازم نيست كه با معيارهاي سيصد سال پيش نشان دهد تا قرآني شود.

يك سري چيزها اصل است و يك چيزهايي عرض است.  

وضعيت رسانه اصلاً خوب نيست نمي دانم شايد واقعاً كساني كه تصميم گيرنده هستند معتقد به اين كار نيستند.   

 

 

 آيا در اينترنت سايت هايي را براي بچه هاي دبيرستاني مخصوصاً علاقه مندان به رياضي و بچه هاي المپيادي مي شناسيد كه همان بحث آموزش در خانواده را ارايه كند؟  

 در حال حاضر نمي‌شناسم اما مي دانم كه زياد هستند و چند نفر از دوستانم كه كمي بيشتر كارشان مربوط به آموزش رياضي مي شد جاهاي زيادي را به من گفته بودند، اما من فعلاً حضور ذهن ندارم.

 اما مي دانم منابع زيادي براي استفاده در اينترنت وجود دارد. من در مورد هر كاري در گوگل search مي كنم و سعي مي كنم كه موضوع موردنظرم را پيدا كنم، توصيه مي‌كنم كه افراد با اينترنت و كار با آن آشنا شوند.

 يك پسرعموي كوچك دارم كه در آمريكا زندگي مي‌كند و 15 ساله است. آن زمان كه كوچك‌تر بود و مدرسه‌ مي‌رفت، به ياد دارم كه بخش‌هايي از اينترنت را مدرسه به آن‌ها معرفي كرده بود كه شامل بحث‌هاي كمك‌آموزشي بود و بايد با كمك گرفتن از آن‌ها تكاليف خود را انجام مي‌دادند البته وب‌سايت‌هايي كه مدرسه معرفي مي‌كرد مربوط به مدارس خاصي نبود يعني به طور عمومي استفاده مي كردند در حال حاضر به خاطر ندارم كه كجا مراجعه مي كردند اما در آموزش و پرورش آن ها مسأله ي پررنگي بود.

 

 

شما از چه كتاب هايي در حوزه ي المپياد استفاده مي كرديد؟    

 فكر كنم آن كتاب ها خيلي قديمي شده باشند. آن كتابي كه شروع كردم مسأله هاي المپيادهاي شوروي بود آقاي« شهرياري» ترجمه كرده بودند.

زمان ما اكثر كتاب هايي كه در بازار بود ترجمه ي ايشان بود، ايشان خيلي براي آموزش رياضيات دبيرستاني زحمت كشيدند علاوه بر اين كه خودشان نقش داشتند خيلي از شاگردان ايشان هم نقش ايفا كردند و آدم‌هاي مهمي بودند.

بعداً كتابي به اسم« Principles And Tecniques in Combinatorics  »كه به اسم اصول و روش هاي تركيبيات ترجمه شد.

 در آن زمان ما يك كتاب نظريه ي اعداد بود كه نويسنده‌ي آن« گُلداشتاين» بود و پس از اين كه خانم «ميرزاخاني» و خانم «بهشتي »كتاب نظريه ي اعداد را نوشتند كمابيش منسوخ شد.

 كم‌كم المپيادي هاي سابق تعدادي از اين كتاب‌ها را چه ترجمه و چه تأليف  مي‌خواندند. به نظرم كتاب هايي كه نوشته شد عموماً قوي تر از مشابه هايي بودند كه قبلاً وجود داشت.

كتاب المپيادي هاي ايران كه دكتر« محموديان» نوشته بودند از كتاب‌هاي خوب المپيادي‌ها بود كه آن زمان اولين نسخه هايش منتشر شده بود و بعد تكميل شد، من كسي نبودم كه در اين زمينه ها زياد كتاب خوانده باشم و كار كرده باشم.

 خيلي روحيات المپيادي نداشتم. كتاب ديگري كه به ياد دارم بازآموزي و بازشناخت هندسه بود.

 پس از آن كتاب ديگري به اسم« Colledge Geometry »(هندسه ي كالج) منتشر شد كه من خيلي كم اين كتاب را خواندم اما اكثر دوستانم آن را خوانده بودند. الان قطعاً كتاب هاي بهتري وجود دارد، استراتژي هاي حل مسأله به نظرم كتاب خوبي است كه نويسنده ي آن اِنگِلز است و كتاب تبديل هاي هندسي كه من قبلاً آن را مطالعه كردم.    

 

 

 آقاي دكتر شما با محتواي كتاب هاي درسي امروز آشنا هستيد؟   

زياد نه، بعضي از كتاب هاي رياضي را ديدم. به اضافه ي اين كه تغييراتي هم كردند من نمي دانم كتاب هايي كه من ديدم چقدر تغيير كرده است.

 

 

   به نظرتان محتواي كتاب هاي درسي نياز اجتماع ما را برآورده مي كند؟ ‌

از قبل بهتر شده است، به اين معني كه حداقل بعضي از چيزهايي كه افراد در دانشگاه به آن ها نياز دارند كمي منعكس شده است و به طريقي براي افراد بستر مطالعاتي درست تري را فراهم مي‌كند.

 شايد كمي هم از سختي آن كم شده باشد. قبلاً درس ها سختي خاص خود را داشت اما در حال حاضر كمي تلطيف شده است.

 

 به نظر شما محتواي كتاب هاي درسي ما بايد چگونه باشد؟ 

 كساني كه در دفتر تأليف هستند بيشتر از من روي اين مسأله‌ها فكر كردند. مشكلي كه به نظر من در دفتر تأليف وجود دارد، البته اين‌طور كه من مي شنوم، اين است كه خيلي ايده هاي نو را به كار نمي‌برند يعني تفكر سنتي اي وجود دارد و به كساني كه مي خواهند حرف هاي جديد بزنند كم تر اجازه ي حضور داده مي شود و روي عملكردشان انتقادهاي جدي اي دارند.

 مثلاً فرض كنيد آقاي دكتر« آرش رستگار »كه مدتي در آن جا كار كرده‌اند ايده هايي براي تغييرات داشتند ايده هايي كه شايد به تعبير برخي راديكالي بود، اما مسأله اين است كه وقتي ما مي خواهيم در يك سيستم آموزشي تغييراتي ايجاد كنيم بايد اين مسأله را مدنظر داشته باشيم كه موقعيت براي تغييرات زياد نيست.

 وقتي سيستم آموزشي ما با حالت ايده آل خيلي فاصله دارد نمي‌شود از بعضي حركت هاي راديكالي اجتناب كرد، تبعاتي هم دارد.

دكتر «رستگار» هم زماني كه اين مسأله‌ها را مطرح مي كردند مي دانستند آموزش معلم هايمان مسأله ي جدي اي است كه بايد فكري براي آن كرد. پدرم سال ها با همان نظام قبلي تدريس كرده بودند و من ديدم كه چه اندازه با انعكاس مطالب جديـد در درس هايشـان مشـكل داشـتند، ما با سـيستم آموزشي اي سر و كار داريم كه اكثر معلمين به بعضي از مباحثي كه قصد داريم در سيستم ارايه كنيم عادت و آشنايي ندارند.

 اما از اعمال تغييرات گريزي نيست، به هر حال ما بايد جايي يكي از معايب موجود را به جان بخريم تا سيستم تصحيح شود. با علم به اين كه، همه ي اين مشكلات وجود دارد من طرفدار اين مسأله هستم كه اجازه دهيم مدتي آن مشكلات در جامعه ي ما تسري پيدا كند و افراد متحمل آن آسيب ها شوند، به اين نيت كه در نهايت سيستم ما سمت سيستم آموزشي اي كه از حالت حفظي به حالتي كه تعقل و تفكر در آن ترويج پيدا كرده است اصلاح شود.

 البته در اين مدت بايد تا جايي كه امكان دارد آموزش هاي ضمن خدمت معلم ها را مدنظر داشته باشيم اما مستلزم كمي تحمل است. اتفاق خيلي خاصي هم براي دانشجوهاي جديد دانشگاه نمي افتد.

 ما فكر مي كنيم براي بچه‌ها كار بزرگي انجام مي‌دهيم و آن ها را به دانشگاه مي فرستيم در صورتي كه اصلاً به اين صورت نيست. البته من با دانشجوها سر و كار نداشتم، بيشتر با كساني كار داشتم كه مي خواستند در رياضيات متخصص شوند؛ ولي من ترجيح مي دهم با دانش‌آموز از اواخر دوره ي راهنمايي ارتباط داشته باشم بدون اين كه هيچ آموزشي ديده باشد تا كسي كه از دوره ي دبيرستان آمده است.

 زماني كه من دانشجوي ليسانس بودم راهنمايي درس دادم، طراوت ذهني اي كه بچه ها در دوره ي راهنمايي دارند با كسي كه آخر دوره ي دبيرستان يا آخر دوره ي دانشگاه مي بيند به هيچ‌وجه قابل مقايسه نيست.

متأسفانه خيلي بد عمل مي‌كنند، بايد اين مسأله را در نظر داشته باشيم كه ما كار مفيدي براي بچه‌ها انجام نمي‌دهيم، با اين ديد نگاه كنيم سپس سعي كنيم كه تصحيح كنيم.  

 

  علل موفقيت شما يا اصلاً به طور كلي شما فكر مي كنيد كه بچه ها براي موفق شدن بايد چه كارهايي انجام دهند؟  ‌

من نمي خواهم منكر نقش استعداد و توانايي هاي افراد شوم. بعضي از اشخاص استعدادها و توانايي هاي ذاتي‌اي دارند مثلاً ممكن است كسي در زمينه ي رياضي توانمندتر باشد و شخص ديگر توانايي  كم تري داشته باشد.

 اما مسأله اي كه در درازمدت پررنگ مي شود تلاش و پشتكار است. به نظرم نوع نگرش صحيح هم اين است كه هركس خود را درنظر بگيرد و توانايي‌هايش را بسنجد كه بدون تلاش و كوشش به چه جايگاهي مي‌رسد؟ و با تلاش و كوشش و پشتكار به چه جايگاهي مي رسد؟ اين است كه افراد مي توانند آن را تغيير دهند؛ اين كه فرض كنيد شما فرد باهوشي را در مدرسه‌اي ثبت‌نام كنيد و او كاري هم نكند، مدتي هم شاگرد اول، دوم يا سوم شود بعد هم موقعيت معقولي در دانشگاهي پيدا كند، به نظر من دستاورد خيلي بزرگي به دست نياورده است.

من هم در مدت تحصيلم اشخاص توانمندتر از خود زياد ديده‌ام.

 احساس مي كنم در كاري كه انجام مي‌دادند كم تر موفق ‌شدند تا آن چيزي كه من به دست آوردم، كساني را مي ديدم كه شايد آن قدر توانمند نبودند ولي پشتكار و توانمندي شان بيشتر بود و احساس مي كنم در مجموع افراد موفق تري هستند هم از ايراني ها و هم از غيرايراني ها، خارج از كشور هم بين هم كلاسي هايم اين مسأله خيلي پررنگ بود.

 چون نوعاً ايراني ها وقتي وارد دانشگاه هاي خارج از كشور مي شوند احساس مي كنند توانايي و استعدادشان بيش تر است ولي برخي داراي پشتكار و فاكتورهاي جانبي‌اي كه در كارشان نقش دارد هستند و در نهايت من احساس مي كنم آن ها در رياضي موفق تر بودند.

 بنابراين فكر مي كنم اين مسأله نبايد خيلي براي افراد گول زننده باشد چه داشتن استعداد و چه نداشتن استعداد.

 آفتي كه در جامعه ي ما وجود دارد اين است كه افراد خودشان را نسبت به كشورهاي ديگر خيلي مستعد مي دانند.

 بخشي از اين مسأله بايد با واقعيت تطابق داشته باشد يعني قسمتي از چيزي كه من به آن استعداد رياضي مي گويم شايد در ايراني ها، هندي ها، در برخي از اقوام قوي تر باشد. علم لزوماً به معني به دست آوردن موفقيت نيست.

 پشتكار از عواملي است كه بسيار در روابط اجتماعي نقش دارد، اين كه شما بدانيد با معلمتان، استادتان چطور بايد برخورد كنيد و با همكاران علمي تان چطور روابط علمي ايجاد كنيد، چگونه دوستان علمي انتخاب كنيد و غيره.

 علي رغم اين كه اين‌طور خصوصيات هيچ وقت در نظام ما به آن ها پرداخته نمي شود به نظر من به شدت در موفقيت مؤثرند.

اين عوامل را مي توان در مسأله‌هاي مديريتي كاملاً لمس كرد. اين كه نوع نگاه و انتظار شما از خودتان چگونه باشد، واقعاً جايگاهتان را درست بشناسيد؛ نه بالاتر از آن چه كه هستيد و نه پايين تر، يعني نه حالت غرور داشته باشيد و نه حالت عدم اعتماد به نفس در شما وجود داشته باشـد.

 واقعاً آن چه كه واقعيت اسـت را بشناسـيد و متناسـب با آن تلاش كنيـد، فاكتورهاي انساني متعددي كه در كنار استعداد وجود دارد و تنها يك تفاوت با استعداد دارند اين است كه استعداد چيزي است كه به عنوان يك سرمايه ي خام به شما داده شده است و هيچ نقشي در آن نداريد يعني شما نمي توانيد آن را زياد كنيد، البته شخص مي‌تواند استعدادهايش را هدر دهد و از بين ببرد ولي واقعاً پرورش دادن استعداد به ما بستگي ندارد اما چيزي مانند تعليم و تربيت درست مثل پشتكار، مثل اخلاقيات درست داشتن و ... خيلي اكتسابي و قابل به دست آوردن هستند و من فكر مي كنم كسي كه دوران تعليم و تربيت خود را طي مي كند بهتر است اين فاكتورها به او داده شود.

متأسفانه ما به بعضي از اين عوامل خيلي بي توجه هستيم و حتي برعكس آن را تبليغ مي كنيم.

 من با شوهرخواهرم بعضي وقت ها كه صحبت مي كنيم ايشان انتقادي به مدرسه ي علامه حلي دارند، ايشان مي‌گويند الگويي كه هميشه مطرح مي شود و از نظر بچه ها خيلي جذاب است كسي است كه دائم فوتبال بازي مي كند، ولي آن‌قدر باهوش است كه همه ي امتحان ها را با موفقيت پشت سر مي‌گذارد.

اين الگو و ارزشي كه در مدرسه وجود دارد به اين معني است كه آدم بدون تلاش و كوشش به جايي برسد در صورتي كه واقعاً برعكس است.

واقعيت دنيا اين نيست كه كسي بتواند با استعداد و توانايي هايش آن قدر پيش برود. هر اندازه هم كه شخص توانمندي داشته باشد بايد تحت تعليم و تربيت درستي قرار گيرد و سختي هايي را تحمل كند با تن پروري كه نمي توان به جايي رسيد.

 به نظر من اين ها همه از عوامل مهم موفقيت است به خصوص اخلاق خوب كه من فكر مي كنم خيلي مهم است. 

 

 

 شما اخلاق را به چه چيزي تعبير مي فرماييد؟   

 روحيات انساني اي كه در افراد وجود دارد و درست رشد مي‌كند را به اخلاق تعبير مي‌كنند.

 در مثالي كه من براي شما گفتم  مثال غرور و اعتماد به نفس  اين مسأله در محيط هاي آكادميك به صورت آفت گونه اي ديده مي شود كه افراد يا از اين طرف پل افتادند يا از آن طرف، يعني يا طرف واقعاً هيچ اعتماد به نفسي ندارد و نمي تواند در يك محيط علمي جايگاه خودش را درست ببيند يا مي خواهد يك رزومه ي كاري بنويسد دچار مشكل است، شرم و حياي بيش از اندازه دارد يا اين كه اصلاً هيچ كس را تحويل نمي گيرد كه اين مسأله پررنگ تر است.

 شما بين مردم برويد اين مسأله كه چه كسي دانشگاه رفته و چه كسي نرفته است كاملاً به چشم مي‌خورد.

 بين دانشگاه رفته ها هم وجود دارد مثلاً با دانشجويان دانشگاه تهران كه صحبت مي كنيد مي گويند بچه‌هاي دانشگاه شريف از دماغ فيل افتادند، و با دانشجويان دانشگاه شريف كه صحبت كنيد مي گويند المپيادي ها از دماغ فيل افتادند و اين مسأله خيلي بد است و بايد درست شود.

اين افراد با هم زندگي مي كنند و در استعدادي كه به آن ها داده شده است هيچ نقشي نداشتند و اگر طرف تلاش كرده بود و به واسطه ي تلاش شبانه روزي اش مرتبه اي كسب كرده بود مقداري قابل لمس تر بود.

 وقتي ما به اين مسأله در يك نظام ارزشي الهي نگاه مي كنيم مي گوييم اين شخص چيزي ندارد يك موهبت الهي به او داده شده است و به خاطر آن فخرفروشي مي كند و كاملاً مشخص است كه كار اشتباهي انجام مي‌دهد ولي حتي اگر شما از ديد مادي و دنيايي به آن نگاه كنيد هيچ كس حاضر نيست با يك آدم خودپسند و ازخودراضي كار كند.

 مثلاً من و شما كه قصد داريم با هم كار علمي انجام دهيم هر دو از موضع برابر مي‌نشينيم و در مورد مسأله ي علمي صحبت مي‌كنيم به هر حال هردو آدم هستيم.

 تواضع و فروتني، اخلاق خوب داشتن، اين كه فرض كنيد شخص چهره  ي خندان داشته باشد، با مردم بدخلقي نكند، با كسي از موضع بالا برخورد نكند، به موقع سر قرار حاضر شود، تمام اين فاكتورها باعث مي شود كه شخصيت اين فرد به عنوان يك همكار علمي، يك استاد يا يك دانشجو شخصيت موردپسندتري باشد و افراد به او كمك كنند.

 من اين مسأله را در كارم ديدم، افرادي كه شايد خيلي هم توانمند بودند ولي به قدري اخلاق بدي داشتند كه همه از آن ها فراري بودند، ممكن است اين افراد موفق شوند ولي در مقايسه با توانمندي اي كه دارند بسيار ضعيف  هستند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1389/10/18 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما