مصاحبه و گزارش - موضوعي
 در زمان ما محيط دانشگاه صنعتي خيلي خوب بود(مصاحبه و گزارش شماره ی223)
در زمان ما محيط دانشگاه صنعتي خيلي خوب بود(مصاحبه و گزارش شماره ی223)
من آن زمان جزو ده درصد اول دانشكده¬ي برق بودم به همين دليل از شهريه 2000 توماني دانشگاه معاف شدم -مصاحبه با دکتر«محمد قدسي» _قسمت اول

لطفاً خودتان را معرفي كنيد؟

«محمد قدسي» متولد سال 1331 ملاير هستم.

مختصري از چگونگي تحصيل خودتان از شروع به تحصيل، آموزشگاه­ها و مراكز آموزشي كه در يادگيري شما مؤثر بوده، احتمالاً جهش در پايه­هاي تحصيلي، دانشگاه­هاي محل تحصيل، حتي دبستان را هم نام ببريد؟

 من تا پايان سال هشتم در ملاير درس خواندم.

 كدام مدرسه بوديد؟

 دبستان را در مدرسه­ي فروغي و دبيرستان را در دبيرستان پهلوي كه البته اکنون نمي­دانم به چه عنوانی تغيير نام پيدا کرده است، بودم يعني تا سال دوم دبيرستان آن­جا بودم بعد يك فرصتي پيش آمد و پدرم از طريق يك نفر در بازار تهران با مدرسه­ي علوي آشنا شد و تصميم گرفتند كه هر طور كه هست ما را به آن­جا بفرستند.

 آن سال من و برادر و پسرخاله­ام كه هر سه با اختلاف يك سال بوديم براي آزمون ورودي دبيرستان علوي از ملاير به تهران آمديم ولي چون اطلاعاتمان كافي نبود هر سه نفرمان در امتحان ورودي‌ رد شديم در نهايت ما به شهر خودمان برگشتيم اما به ما گفتند كه يك فرصت ديگر به شما مي­دهيم تا دوباره در آزمون شركت كنيد، تابستان آن سال را معلم گرفتيم و درس­ خوانديم و دوباره در كنكور يا همان آزمون ورودي شركت كرديم و اين بار هر سه قبول شديم.

 آن سال ما هر سه از شهرستان دور به دبيرستان علوي تهران آمديم.

 چه سالي بود؟

 فكر مي­كنم سال 1346 بود. براي مرتب شدن اوضاع و اين كه از يك جاي كوچك به يك شهر بزرگ آمده بوديم مادر يا خاله‌ام بايد مدتي را به تهران مي­آمدند.

 به هر حال دوران خيلي خوبي داشتيم رفتن به دبيرستان علوي مشهور كه دبيرستان ساده­اي هم نبود و ما مجبور بوديم كه درس بخوانيم و اتفاقاً من آن سال (1350) تقريباً رتبه­ي خيلي خوبي را داشتم و بعد اين كه، آن موقع مثل حالا، بحث المپياد و كنكور نبود.

 در آن دوران ما يك كلاس­هايي رفتيم و چون خيلي خوب، مطالب آموزشي كه مي‌دادند را خوانديم در نتيجه قبول شديم من دانشكده­ي برق شريف، برادرم محمدحسن قدسي كه رشته­ي تجربي خواندند مهندس نفت و پسرخاله­ام يعني آقاي حميد مهديان دكتر شدند.

 من آن زمان جزو ده درصد اول دانشكده­ي برق بودم به همين دليل از شهريه 2000 توماني دانشگاه معاف شدم پسر خاله‌ام هم يك سال زودتر برق اين­جا قبول شد ولي برادرم داروسازي اصفهان قبول شد و بعد زمين­شناسي دانشگاه تهران. اما چون مي­خواست تهران بماند زمين­شناسي دانشگاه تهران را انتخاب كرد. من حالا مي­فهمم كه آن موقع كار خيلي بزرگي كردم كه جزو آن ده درصد شده بودم.

به هر حال آن موقع ما نديده و چشم و گوش بسته وارد دانشگاه شديم برعكس اکنون كه مي­بينم دانشجوياني كه وارد مي­شوند خيلي چيزها را مي­دانند و از خيلي چيزها هم آگاهي دارند يعني با هدف رشته­شان را تعيين مي­كنند حتي بعد از ادامه­ي تحصيلشان مي­دانند كجا مي­خواهند بروند.

 افرادي بوده­اند كه پيش من آمده‌ و گفتند كه مي­خواهيم به رشته‌ي برق برويم و ادامه­ي تحصيلمان را براي استندفورد بدهيم چون آن­جا راحت­تر است تا اين كه افرادي بيايند و بگويند كه به برق اصلاً علاقه ندارند. خوشبختانه در زمان ما محيط دانشگاه صنعتي خيلي خوب بود برعكس امروز، اساتيد خيلي برجسته و درس­هاي خيلي عميق و كلاً افراد را به اين صورت مي­پروراندند.

 من 4 سال اين­جا برق خواندم و بعد من هم در جريان همه­ي دانشجويان برجسته­ي دانشگاه در بركلي apply كردم و از آن معدود افرادي بودم كه از رشته­ي برق آن­جا پذيرش گرفتم.

در آن­ زمان در آنجا دپارتمان برق و علوم كامپيوتر يکی بود و من خيلي هم آشنايی به علوم كامپيوتر نداشتم جز اين كه من اين­جا programming و ... را گرفته بودم تا اين كه آن­جا به عنوان دانشجوي فوق ليسانس يكي دو درس علوم كامپيوتر گرفتم که اين موجب علاقه­مندی من نسبت به کامپيوتر شد.

 در واقع من از آن­جا به علوم كامپيوتر سوئيچ كردم و فوق ليسانسم را در علوم كامپيوتر گرفتم. بعد به دوران انقلاب برخورديم و با اين كه من بورسيه­ي انرژي اتمي بودم، بورسيه­مان را ادامه ندادند که در نهايت مجبور به برگشتن شدم.

 بعد به دانشگاه صنعتي که آن زمان دانشكده­ي رياضي و علوم كامپيوتر بود و بهترين کادر اين رشته در كشور در آن زمان آنجا بودند (که البته اکنون هم خيلي آدم­هاي برجسته­اي هستند)، آمدم و به عنوان مربي استخدام شدم. بعد از يك سال انقلاب فرهنگي شد که موجب تعطيلی دانشگاه­ها گرديد. من در آن زمان، مسئوليت­هايی در دانشگاه گرفتم، بعد فرصتي پيدا شد تا دوباره ادامه تحصيل بدهم يعنی ما را بورسيه كردند.

 آن موقع شرايط سياسي طوري بود كه به اين سادگي پذيرش نمي­دادند يعني آن دانشگاه بركلي كه من علاقه­مند به رفتن به آنجا بودم ديگر به اين راحتي به كسي پذيرش نمي­داد، اين بود كه به دانشگاه pen state كه يك سري از دوستان آن­جا بودند، رفتم.

 در چه رشته­اي؟

علوم كامپيوتر، بعد از مدتی هم به سمت نظري علوم كامپيوتر يعنی مباحث نظري و الگوريتم­ها رفتم و در سال 68 بود که دكترايم را از دانشگاه ايالت پنسيلوانيا گرفتم و بلافاصله به دانشگاه برگشتم. قبل از رفتن من، دانشكده كامپيوتر جايي آن پشت مشت­ها بود و ما براي اين كه رشته­ي كامپيوتر را مستقل كنيم خيلي كار كرديم و زماني هم كه برگشتيم در واقع دانشكده­ي مستقل تأسيس شده بود که در نهايت من هم به عنوان استاديار جزو معدود استاديارهاي آن دانشكده استخدام شدم و از آن موقع تا اکنون اين­جا هستم.       

 

راجع به عناوين و مسئوليت­هاي اجرايي و اجتماعي گذشته و در حال حاضر توضيح بفرماييد؟

در حال حاضر مدير گروه نرم­افزار، دانشكده هستم ولي در گذشته رئيس دانشكده، معاون تحصيلات تكميلي و مدير گروه بودم و يك زماني هم كارهاي زيادي از دانشكده را به هر ترتيب من انجام مي­دادم به عبارتي اينها سمت­هاي اجرايي من در گذشته بود.  

 

به طور مختصر موضوعات پروژه­هاي تحقيقاتي­تان را كه تا به حال انجام داديد مطرح كنيد و در يكي از زمينه­ها توضيح بيشتري ارائه بفرماييد؟  

همان­طور كه گفتم رشته­ من برق بود ولي يواش يواش به علوم كامپيوتر و مباحث الگوريتمي علوم كامپيوتر علاقه­مند شدم و الان هم مي­توان گفت كه موضوع تحقيقاتي خودم با دانشجويان دكترا و ارشدي كه دارم عمدتاً در مباحث الگوريتمي كه كاربرد عملي دارد است يعني بيشتر در اين زمينه­ها كار مي­كنم.

 يك سري از مسائلي كه من به آنها خيلي علاقه­مندم مباحثي است كه به آن هندسه­ي محاسباتي مي­گويند، به عبارت ديگر مسائل هندسي‌اي كه جنبه­ي محاسباتي غني­اي دارد يعني براي انجام كاري كه مي­خواهيم بكنيم ديگر نمي‌نشينيم با پرگار و ... اين كار را انجام ‌دهيم ولي بايد يك الگوريتم run كنيم كه اين كار انجام بشود.

 انگليسي­اش چه مي‌شود؟

  computational geometryيعني هندسه­ي محاسباتي. كه من به اين كار بعد از اين كه فرصت مطالعاتي رفتم و برگشتم خيلي علاقه­مند شدم و براي اولين بار در ايران اين كار را شروع كردم و از آن موقع هم آن را تدريس مي­كنم. در اين زمينه دو دانشجوي دكترا فارغ­التحصيل كردم و الان هم 3 يا 4 دانشجوي دكترا در اين زمينه دارم.

 فرض كنيد كه ما نقشه­اي از يك منطقه جغرافيايي داريم و مي­خواهيم يك راه­آهن از تهران به مشهد بكشيم و در ضمن نمي‌خواهيم زياد هم هزينه كنيم، مسير راه­آهن ما از روي تپه و ... هم بايد عبور كند ولي بايد طولش كوتاه­ترين مسير باشد ولي شيب اين مسير نبايد از يك حدي هم بيشتر باشد راه­آهن نمي­تواند سرازيري و سر بالايي خيلي زيادي داشته باشد.

 بنابراين يك مسئله­ي خيلي ساده مي­تواند اين باشد كه به شما نقشه­ي جغرافيايي كه به ازاي هر نقطه­اي x و y و z اش و ارتفاعش را و دو نقطه روي اين سطح جغرافيايي مي­دهند و شما بايد كوتاه­ترين مسير بين A و B را در بياوريد به طوري كه اين شرط را ارضاء كند.

 البته مسئله­ي ساده­اي است ولي اين مي‌تواند يكي از مسائل جذاب در زمينه­ي هندسه­ي محاسباتي باشد، در واقع شما بايد براي اين مسئله يك الگوريتم در بياوريد و بعد الگوريتمتان را تحليل كنيد، ببينيد چقدر الگوريتمتان خوب و يا بد است، چقدر نسبت به داده­ها حساس است.

 اين يكي از كاربردهاي هندسه­ي محاسباتي است. البته هندسه­ي محاسباتي كاربرد خيلي زياد دارد به طور مثال در رباتيك، كه بچه­ها هم به آن خيلي علاقه­مند شده­اند و در آن شركت مي­كنند، و اگر بچه­ها با الگوريتم­هايش آشنا باشند احتمالاً آن مسائل را سريع­تر و با دقت بيشتري حل می­كنند.  

 

آقاي دكتر در مورد سوابقتان بگوييد؟          

اولين بار در سال 1992 - تاريخ شمسي­اش يادم نيست در چهارمين المپياد كامپيوتر كه در آلمان برگزار شد من سرپرست دوم يك تيم بودم و دكتر تابش سرپرست اول بودند.

 در آن سال آقاي مهديان، آقاي رستم­آبادي كه بعد دانشجوي دكتراي خود من شد، و آقاي كاوه مريان و يك نفر ديگر كه نامشان را به خاطر نمي‌آورم شركت كردند كه ماحصل آن دو مدال نقره و دو برنز بود، اين به عنوان اولين شركت ما در المپياد، خيلي نتيجه­ي چشمگيري بود.

 از آن سال به بعد يعني تقريباً از 15 سال پيش من سرپرست تيم و سرپرست كميته­ي المپياد كامپيوتر شدم. 15 سال در واقع من هم مسئول كميته­ي ملي المپياد و هم سرپرست تيم بودم.

 البته الان مدت 4-3 سالي است كه به علت مشكلات كَمري كه دارم نتوانستم در المپياد جهاني شركت كنم ولي همان اولين باري كه شركت كرديم بهترين نتيجه­ي تاريخ اين 15 سال را در آرژانتين به دست آورديم و رتبه­ي چهارم شديم كه فكر مي‌كنم نتيجه 1 طلا، 2 نقره و 1 برنز بود.

شما برای المپياد جهانی كامپيوتر چه سيلابس­هايی را پيشنهاد می­کنيد؟

 المپياد كامپيوتر واقعاً programming - برنامه­نويسي- است، اين خودش يعني سيلابس. ولي اين كه مسئله از چه زمينه­اي مي­آيد و شما بايد آن را حل كنيد كاملاً وسيع است.

 البته مسئله­اي مي­دهند كه نياز به دانش اوليه­ي خيلي مفصّلي نداشته باشد. مثلاً فرض كنيد يك مدل گراف يا مدل ديگري داشته باشد، را مي‌دهند يعني آن­ها مسائل عجيب و غريب نمي­دهند كه دانش­آموز حتي در فهم صورت مسئله هم مشكل داشته باشد و تا به حال هم نيازي مطرح نشده و چون بچه­ها مي­دانند كه روي سيستم‌ها زبان برنامه­نويسي هست پس بايد به آن­ها آشنا باشند در نتيجه مي‌دانند كه بايد برنامه­نويس خوبي باشند.

 پس ديگر مي­توان برايش سيلابس درآورد. ولي شايد چون نياز نبوده اين (سيلابس) را مطرح نكردند.

 نظر خودتان چيست؟

 ما در داخل چيزي به اسم سيلابس داريم و آن را اعمال مي­كنيم و نتايج خوبي هم گرفتيم يعني ما به بچه­هايي كه انتخاب مي­شوند تا حدي كه فكر مي­كنيم لازم است حتي خيلي بيشتر از آن حد، مطالب مي‌گوييم و اين مطالب كاملاً هم سيلابس دارد يعني مطالبي از تئوري گراف، رياضيات گسسته، programming ، حتي نظريه­ي ماشين­ها و مطالب جنبي ديگري به بچه­ها آموزش مي‌دهيم.  

 

آقاي دكتر يك خاطره­ي تلخ و يك خاطره­ي شيرين از برگزاري المپياد جهاني بگوييد؟

گفتن خاطره­ي تلخ يك كم سخت است چون اكثر خاطرات شيرين بوده، شايد يكي از شيرين­ترين خاطرات، خاطره همان سال اولي كه من سرپرست تيم بودم، بوده باشد.

 آن سال المپياد در آرژانتين برگزار شد و تيم ما هم شركت كرد و چهارم شد و اين خيلي عجيب بود چون تيم­هاي برجسته­اي شركت كرده بودند.

 المپياد آن موقع به اين صورت بود كه بچه‌ها بايد پاي كامپيوتر مي­نشستند و برنامه­شان را اجرا مي­كردند در ضمن آن موقع زمان اجرا خيلي نبود يعني مجري يا مجريان دائم به ساعت مچي نگاه مي­كردند و مي­گفتند زمان شما اينقدر است و اگر از زمان مقرر هم كمي مي­گذشت - 5 يا 10 دقيقه- مي­گفتند كه چون زمان شما از حد تعيين شده گذشته نمره شما صفر است.

 تازه اين مثلاً يك گام نسبت به المپيادهاي قبلي پيشرفته­تر بود. آن­ سال كه من سرپرست تيم بودم چون مي­دانستم كه بعضي از بچه­ها برنامه­شان كُند است سعي كردم كمكشان كنم آن هم به اين طريق كه هنگامي كه آن فرد برنامه را اجرا ­كرد من يك سري مباحثي را مطرح ­كردم و آن فرد هم خيلي علاقه­مند به آن مباحث شد طوريكه زمان از دستش رفت و يك دفعه به ساعتش نگاهي ­كرد و گفت كه 10 دقيقه هم از پايان آزمون گذشته حالا بچه­هاي ما از اين طريق توانستند نمره بگيرند يا نه نمي‌دانم.

 به هر حال اين به عنوان يك خاطره­ي شيرين هميشه در ذهن من هست و اين كه المپياد چنين سيري را طي كرد تا اين كه اكنون به جايي رسيده كه همه­چيز الكترونيكي و دقيق شده است.

 در مورد اجلاس­هايي كه برگزار مي­شود براي تصميم­گيري شما در آنها حضور داريد؟

 در حال حاضر خير، البته در زمان المپياد يك سري جلساتي هست كه سرپرست تيم­ها در آن‌ها شركت مي‌كنند حالا اگر من سرپرست باشم كه من و اگر نه كه كس ديگري شركت مي­كند، البته من يك سال جزو كميته­ي علمي المپياد بودم.

 چه سالي بود؟

يادم نيست فكر مي‌كنم بيش از 10 سال گذشته باشد.

 كدام كشور؟

 اين ديگر مستقل از كشور بود يعني المپياد كامپيوتر يك كميته­ي برگزاري و يك كميته­ي علمي دارد كه همه‌ اين­ها را به عنوان elected member (عضو منتخب) مي‌شناسند.

 general asembely يعني در واقع مجموعه­ي سرپرست‌ها يك سال بنده را به عنوان يكي از اعضاء كميته­ي علمي انتخاب كردند و اما كار كميته­ي علمي هم اين است كه ناظر مسائل سال بعد باشد كه بدون مشكل باشند يعني مسائل را مي­دهند و بررسي مي­كنند.

 من يك سال عضو آن كميته علمي و يك سال هم عضو كميته­ي اجرايي المپياد بودم.

 خاطره­ي تلخ؟ من خيلي خاطرات تلخ نداشتم اما در اين سال­ها كه ما در المپياد شركت كرديم يك نفر فقط مدال نگرفت و هنوز هم متأسفانه من به عنوان يك خاطره­ي تلخ به آن نگاه مي­كنم،

 البته حالا اين فرد يكي از استادهاي برجسته­ي دانشگاه در كاناداست ولي من خيلي آرزو داشتم كه ايشان هم، يك مدال مي­گرفت.

 چون آن المپياد شايد تنها المپيادي بود كه همه­ي افراد ما بدون استثنا در آن مدال گرفته بودند البته اين تلخي را به اين خاطر در ذهن ندارم بلكه به خاطر آن جرياني است كه ما در سوئد رفتيم و داشتيم و الي آخر، و چون ايشان يك مقدار هيجان بيشتري داشت در نتيجه موفق نشد كه مدال بگيرد اگر فكر كنم شايد خاطرات تلخ ديگري به ذهنم برسد ولي تا حالا كه چيزي به ذهنم نيامده است.    

 

به نظر شما يك دانش­آموز موفق چه ويژگي­هايي را بايد داشته باشد؟                         

راستش تعريف اينطور چيزها كمي سخت شده و علتش هم آن است كه من واقعاً فكر مي­كنم كنكور و اين انگيزه­ي قبول شدن در دانشگاه خيلي از معادلات را به هم زده است.

 در قديم فرد اينقدر دغدغه نداشت، مثلاً به نمايشگاه كتاب مي­رفت و دنبال كتاب­هاي مورد علاقه­اش مي­گشت آنها را تهيه ‌كرده و در خانه مطالعه مي­كرد ولي الان پدر و مادرها مواظبند كه مبادا سالي كه مانده به كنكور بچه‌ها بروند و كارهايي از اين تيپ انجام بدهند. اين روحيه­ي افراد را خيلي تحت تأثير قرار داده است.

 به نظر من دانشجو يا دانش­آموز خوب كسي است كه روي مسائل به طور عميق بررسي و مطالعه كند و با علاقه جلو برود و كار را ادامه بدهد

. ولي متأسفانه مي­بينيم كه ورودي­هايي كه از دبيرستان به دانشگاه مي­آيند و همچنين در مقايسه­ي دانشجويان جديد و قديم علاقه به عمق مطالب به مرور در حال كمرنگ­تر شدن است.

 بچه­ها معدل­هاي بسيار بالايي دارند يعني معدل­هايي كه زمان تحصيل من نبود، در آن زمان اگر كسي معدل 13 در دانشكده­ي برق مي­گرفت اين معدل براي او متوسط به بالا بود، ولي الان مي­گويند كه بايد نوزده بگيري تا متوسط به بالا باشي يعني رقابت براي اين كه بهترين نمره را بگيري بالا رفته ولي همان معدل 13 يا 14 گذشته عمق مطالبي كه مي­خواند بيشتر از مطالب دانشجويان جديد است.

 اين صفت­ها در مورد دانش­آموزان هم صادق است. هر چند من زياد با دانش­آموز، زماني كه در دبيرستان است تعامل نداشته و ندارم كه بتوانم قضاوت خوبي داشته باشم اما در دانشجوياني كه به دانشگاه مي­آيند مي­بينم كه اين­ها يك مقدار زيادي در اين 4-3 سال آخر قبل از اين كه وارد دانشگاه شوند طوري تربيت شده‌اند كه بسيار زيركانه و فقط دنبال گرفتن نمره يا انجام كاري كه بتوانند بعداً recommendation بگيرند و خارج بروند، هستند.

يعني اين­كه بچه­ها خيلي حساب­گر شده‌اند نمي‌دانم شايد خانواده‌اشان اين‌گونه تربيت كرده ولي مطمئنم كه اين حسابگري از دوران دانش­آموزي به آن­ها منتقل شده و در دانشگاه هم ما اين را مي­بينيم. اين نقطه ضعفي است كه به نظر من تا وقتي كنكور به اين صورت است ما شاهد آن خواهيم بود.

 حالا بچه­ها بايد چه كار كنند كه موفق بشوند؟

 بستگي دارد كه شما موفقيت را در چه ببينيد؟ اگر بخواهيم در المپياد بگوييم كه خُب به گذشتن از مراحلي است كه فرد بتواند به المپياد برود ولي من يك دانش­آموز موفق را دانش­آموزي مي‌دانم كه نسبت به چيزي كه علاقه­مند است و علاقه­اش را هم به خوبي تشخيص داده در آن عميق كار ­كند البته تا حدي كه هست يعني مي‌خواهم بگويم كه عمق مطالب در دبيرستان يك چيز است و در دانشگاه يك چيز ديگر ولي علاقه­ به كسب مطالب عميق­تر، از يك موضوع، آن چيزي است كه ما خيلي كم مي­بينيم.

1390/1/24 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما