مصاحبه و گزارش - موضوعي
 کشتن روحیه شاگرد اولی(مصاحبه و گزارش شماره ی230)
کشتن روحیه شاگرد اولی(مصاحبه و گزارش شماره ی230)
کسی که روحيه شاگرد اول بودن را در خودش می كشد اين فرد در بلند مدت موفق می شود در حال حاضر تقريباً همه كساني كه در آزمون ورودی دانشگاهها شركت مي‌كنند پذيرش مي شوندمصاحبه و گزارش با آقای«سهراب راهوار»-قسمت دوم

 

 

کسی که روحيه شاگرد اول بودن را در خودش می­كشد

 

 

 اين فرد در بلند مدت موفق می­شود

 

 

 قسمت اول

|قسمت دوم         

 

 

 

در آمريكا يكي از موفق­ترين تست­هايي كه در آموزش انجام شد اين است كه  گروههاي دانش­آموزي و يا دانشجويي به صورت فعال يا (active learning) در كنار هم مي­نشستند و بحث مي­كردند و يك معلم هدايت كننده‌ي بحث بود، نظرتان درباره چنين شيوه آموزشي چيست؟ و آيا چنين شيوه­اي را ما در آموزش عالي داريم؟

اين مسئله مي­تواند به صورت غيررسمي باشد يعني به صورت دوستانه، چند نفر كه در علم علائق مشترك دارند بحث كنند. اين از قديم بوده، شما اگر حتي در تولد شاخه­هاي مختلف علوم نگاه كنيد چند نفر بودند كه مدت­هاي طولاني با هم صحبت و بحث كردند تا از بين آن بحث­ها آن علم متولد شد.

 درست مثل زماني كه بوهر و انيشتين كنار هم بودند

در كتاب «جزء و کل» هايزنبرگ مي­توانيد نمونه­اش را ببينيد.

 

 

نظرتان درباره كنكور چيست؟ واقعاً به عنوان يك شيوه غربال كردن تا چه حد مي­تواند درست باشد؟

 کنکور چيزي است كه از قديم بوده، ولي اگر بخواهيم روش جديدي بياوريم كسي بايد روش عملي جديدي را پيشنهاد كند. به نظر من اين يك اصل است كه نبايد هر چيز بدي را تعويض كرد تا زماني كه بهتر از آن ارائه نشده است. در مورد كنكور هم من روش بهتري نمي­دانم ولي اين روش خوبي نيست.

 در واقع به قول خود بچه­هايي كه در بخش مشاوره مي­آيند در يك مدت كوتاه خواندن و حفظ كردن يكسري از دروس­ برای کنکور و دور شدن از علائق است.

 در حال حاضر تقريباً همه كساني كه در آزمون ورودی دانشگاهها شركت ­مي‌كنند پذيرش مي­شوند.

 

 

شما در زمينه‌ي فيزيك امتياز خاصي داشتيد؟ يعني جزو افراد ممتاز به حساب مي­آمديد يا اين‌كه شما هم يك پروسه‌ي معمولي را طي كرديد تا به اين­جا رسيديد؟

كاملاً معمولي بود. در دبيرستان آدم شاخصي نبودم. هيچ­وقت هم شاگرد اول نبودم، جزء دانش‌آموزان خوب بودم اما علاقه­اي نداشتم كه شاگرد اول باشم.

واقعاً مهم است؟

نه، تجربه نشان داده که کسی که روحيه شاگرد اول بودن را در خودش می­كشد اين فرد در بلند مدت موفق می­شود چون اگر ممتاز هم نشود پشتکار خود را از دست نداده و به کار خود ادامه می­دهد و اين بسيار خوب است و اصولاً بازدهي بلند مدت مهم است نه كوتاه مدت. بطور مثال ترم پيش من به حدود 200 نفر از دانشجويان برق كه تازه از دبيرستان آمده بودند و همه‌ي آنها نفرات اول، پنجم، دهم و ... بودند فيزيك درس مي­دادم در نهايت اين دانشجويان ممتاز هم بايد گروهبندی می­شدند.

 و از بين آنها بالاخره يك نفر شاگرد آخر مي­شد در حالي كه هميشه آن شخص اول بوده و حالا اين شخص اگر همچنان روحيه شاگرد اولی را داشته باشد يعنی روحيه پذيرش شاگرد آخری را نداشته باشند از نظر روحي خرد مي­شود و بعضي از آنها حتی ممکن است که كارشان به جاهاي خيلي بدي بكشد.  

 

 

شما در چه حوزه غير تخصصي كار كرده‌ايد؟ غير از فيزيك دوست داريد به چه چيزهايي بپردازيد و تا حالا پرداختيد؟

من به موسيقي علاقه دارم و ويولون مي­زنم. البته ­هر آدمی با تشكيل خانواده و مسائل آن بتدريج فرصت­هايش خيلي محدودتر می­شود پس بنابراين بايد علائقش را خيلي محدود (باريك) كند.

من در دوره‌ي كارشناسي كه مجرد بودم زياد كوه مي­رفتم بطوری که در سال دو بار به كوههاي مرتفع مي­رفتم و نزديك 9 سال هم در شنا عضو تيم منتخب استان بودم البته عضو تيم دانشگاه هم بودم ولي در حال حاضر ديگر نيستم، چون وقتم را بايد روي كارهاي خاصي متمركز كنم.

 

 

براي دانش­آموزان تا چه حد اين امر مي­تواند صادق و مؤثر باشد؟ مثلاً چون دانش­آموز  مي‌خواهد مهندسي برق بخواند حتماً بايد فقط درس بخواند يا از مسائل مختلف ديگر هم استفاده كند؟

به نظر من خير، بايد واقعاً روي كاري كه مي­خواهد انجام بدهد متمركز شود ولي آدم هميشه وقت اضافه دارد و بايد با انجام كارهاي ديگر بتواند از وقت اضافه استفاده كند، بعضي مواقع اوقات فراغت به كار آدم غلبه مي­كند كه اين خيلي بد است چون من در اين دانشكده معاون دانشجويي هم هستم مي­بينم زماني كه دانشجوها مي­خواهند اوقات فراغت‌شان را پر كنند آنقدر بزرگش مي­كنند كه ديگر خود كارشان و وقتشان پر و گرفته مي­شود.

يعنی تمام وقتشان اوقات فراغت مي­شود؟

 بله، و اينطوري اصلاً خوب نيست، هميشه و هر بيست و چهار ساعت، يك ساعت آدم وقت اضافه دارد و مي­تواند كارهاي اضافه ديگر هم انجام دهد؛ مثلاً ورزش كند يا كار هنري انجام دهد.

 

 

آيا با نيازهاي آموزشي بچه­هاي دبستاني، راهنمايي و دبيرستاني آشنايي داريد؟ و به نظر شما اکنون وضعيت ما چگونه است؟   

به نظر من آنها به يك‌سري از نيازهاي آموزشي كلاسيك كه همان دروسشان است و همه جاي دنيا آن را مي­خوانند، لازم دارند. البته آنها به يك‌سري نيازهايي هم مانند مهارت­هاي زندگي يا آموزش روان­شناسي در سطحي بسيار ساده تا جايی که از آنها حتی امتحانی گرفته نشود بلكه فقط در مورد آن صحبت و بحث كنند و جلسه داشته باشند نيز نياز دارند كه متأسفانه سيستم آموزشي ما نه تنها به آن نپرداخته بلکه اصلاً اين مسائل در آن وجود ندارد.

 و با توجه به تحولات مختلفي که در روح و جسم يك نوجوان و جوان اتفاق مي­افتد نبايد آنها، در جامعه رها باشند چون ممكن است به هر سمتي كشيده شوند در نتيجه بايد به اين افراد به‌صورت كنترل شده آموزش داد تا بتوانند تحولات درونيشان را خود كنترل كنند و جلو روند. چون ممکن است که بعضي از آن­ها كنترل از دستشان خارج ­شود و مسير زندگي­شان كاملاً متحول گردد.

 اين­ موضوع به اندازه همان رياضي كه مي­خوانند، مهم است.

 به نظر شما نوجوانی كه در سنين دبيرستان و در اوج تغييرات روحي و رواني است چطور مي­تواند اين مهارت­ها كه لازمه يك زندگي است و در سيستم آموزشي­مان وجود ندارد و حتی ممکن است بسياري از خانواده­ها هم نحوه آموزش آن را ندانند، را به دست آورد. آيا شما پيشنهاد خاصي داريد؟

 من شخصاً نمي­دانم، چون متخصص اين كار نيستم. ولي پيشنهاد مي­كنم كه به صورت سيستماتيك توسط سيستم آموزشي­ يعني از طرف آموزش و پرورش و همچنين وزارت علوم در دانشگاه­ها به آن توجه شود. اين موضوع مي­تواند زندگي آن­ها را بسيار تحت تأثير قرار دهد.

 شما حتماً  بچه­هايي را كه درسشان عالی بوده اما به يكباره افت كرده­اند را ديده­ايد و دليل آن هم، اين است که قطعاً برايشان اتفاقاتي ­افتاده است که بايد مورد بررسی قرار گيرد.

 

 

به نظر شما تيزهوش يا نخبه تعريف خاصي دارد؟ نيازهاي آموزشي اين­گونه افراد چيست؟ و آيا نيازهايشان با ديگر افراد كه به صورت معمولي درس مي­خوانند متفاوت است؟

ممكن است بعضي­ها قدرت ذهني­شان كمي بيشتر باشد ولي من فكر مي‌كنم تفاوت بين قدرت ذهني از تفاوت بين قدرت جسماني كمتر است؛ يعني اگر مثلاً ما قدمان واريانس پنج درصد با هم اختلاف داشته باشد تفاوت ذهني ما شايد يك درصد باشد. اين مهم است كه ذهن چگونه آموزش ديده و پرورش يافته، اختلاف واقعي اينجاست.

 در واقع اختلاف نرم­افزاري است نه سخت افزاري و اگر بپذيريم كه نرم افزاري است آموزش و پرورش مي­تواند از اول آن نرم­افزار را در ذهن بچه­ها درست نصب و هدايت كند.

 حال اگر به دلايلي اينطور نشده و سيستم آموزشي ما آدم­ها را سياه و سفيد مي­كند به نظر من اين کار اشتباه و خيلي مضر است، چون­ وقتی كه يك عده از بچه­ها را از بقيه جدا می­کنند و به آنها اتيكت يا برچسب نخبه مي­زنند اين مسئله خود موجب ديد منفی ديگر بچه­ها به آنان می­شود بطوری که بقيه فکر می­کنند که آنها بالا ايستاده و خودشان پايين قرار دارند، خود آن افراد هم توهم خود بزرگ­بيني به نام تيزهوش پيدا مي­كنند و اين اصلاً خوب نيست.

 و اما از ديگر مضرات اين است که زمانی که آن افراد وارد جامعه مي‌شوند مي­بينند كه كس خاصي نيستند.

 كاش همه جاي سيستم آموزشي ما خوب بود، يك عده را شارژ نمي­كردند كه اين­ها بزرگ شوند بعد آن طرف جامعه را رها كنند.

 در واقع يك مرزبندي وجود نداشته باشد؟

 بله، آنوقت همه استعدادها مي­توانند رشد كنند و جذب شاخه­هايي كه علاقه دارند، شوند.   

 

شما چه منابعي را به بچه­ها معرفي مي­كنيد براي آن­هايي كه دانش­آموزند به خصوص كساني كه از دوره‌ي راهنمايي شروع مي­كنند و مي­خواهند با فيزيك و نجوم آشنا شوند تا دوره دانشگاه، چه كتاب­هاي فرعي غير از كتاب­هاي درسي وجود دارد؟      

من كتاب خاصي را نمي­دانم هر كتابي در مورد فيزيك يا نجوم كمك كننده است البته مجلات هم مؤثرند. به طور مثال خود من مجله دانستني­ها را خيلي دوست داشتم و برايم خيلي جالب بود. از مجلات ديگر هم می­توانم مجله­ی دانشمند را نام ببرم.

 

 

به نظر شما آيا متغير تفاوت جنسيت (دختر يا پسر بودن) در نوع آموزش‌هاي ارائه شده تفاوت ايجاد مي‌كند؟  

تجربه­ی من در زمينه علومی که كار كرده‌ام می­گويد که در زمينه­ی علوم خير. علم علم است و فرقي نمي­كند که فرد سياه باشد يا سفيد، زردپوست باشد يا مؤنث و يا مذكر. ولي در مورد مهارت­هاي اجتماعي كه گفتم بله مي­تواند متفاوت باشد.

 

 

چه نهادهايي از جامعه فيزيك، انجمن فيزيك، IPM ، پروژه­هاي تحقيقاتي، از يك دانشجوي فيزيك به‌خصوص در مقطع فوق ليسانس و دكترا يا كسي كه به فيزيك علاقه دارد حمايت مي‌كند؟   

بايد ديد كه روال آن در تجربه‌ي دنيا چيست؟ تجربه‌ي دنيا اينست كه اگر كسي دانشجوي فوق ليسانس يا دكتراست و پروژه­اي دارد و دنبال پول است اين را استاد راهنمايش با بستن قرارداد با جايي بايد تهيه كند. مثلاً در آمريكا دانشجوي دكترا براساس بورسيه‌اي (grant) كه آن استاد راهنما مي­آورد تعريف مي­شود، يعنی براساس آن بورسيه و مقدار پولی که می­گيرد آن استاد می­تواند يك، دو يا n تا دانشجو داشته باشد. در واقع هيچ نهادي وجود ندارد.

 ولي طبق روال ساير كشورها قرارداد با دانشگاه بسته می­شود اين مسئله در ايران هم شروع شده و در دانشگاه اجرا مي‌شود؛ به طور مثال آنهايي كه فيزيك بنيادي كار مي‌كنند يعنی رشته‌ي علوم پايه هستند و قرارداد ندارند قراردادشان در اين دانشگاه با معاونت پژوهشي است و از طريق آن به دانشجويان حقوق و پول داده مي‌شود. كساني كه كار تجربي مي­كنند و با سند قرارداد مي­بندند استاد راهنمايشان و يا كساني كه فني هستند ابتدا با سند قرارداد مي­بندند بعد بودجه مي­آورند آن بودجه هم حقوق و وسايلي كه براي كار آن دانشجو لازم است را تأمين مي­كند.

 خيلي از بچه­هاي مهندسي برق يا مكانيك يا هر رشته­ي ديگري فكر مي­كنند كه فيزيكي­ها بيشتر رياضيات مي­خوانند در حالي­كه مي­دانيد ما مباني دروس آنها را خيلي قوي­تر مي­خوانيم و آن­ها مطالب تخصصي و تجربي بيشتري را  دارند. آيا ديگران و به‌خصوص صنعت‌گران اين را مي‌دانند و شناخت كافي از فيزيك دارند؟

 كسي نمي­آيد آدم را بشناسد در نتيجه اين خود فرد است که بايد به خودشناسی برسد؛ به طور مثال همكاران من در اينجا، برای ساخت sensor با مبالغ­ كلان قرارداد بسته‌اند و روي چيزهاي مختلف در حال كار هستند. اينست كه شخص بايد خودش برود و كارش را معرفي كند اينطور نيست كه آدم در اتاقش بنشيند و مردم به سراغش بيايند. در واقع هيچ جاي دنيا اينطور نيست.  

 

 

آيا شما براي تدريس، روش­هاي خاصي داريد يا در ذهنتان روشي براي تدريس يك درس خاص داريد؟

در كل من درس را با سؤال شروع مي­كنم، هر مبحثي كه مي­خواهم بگويم سؤالات مربوط به آن را مطرح مي­كنم تا دانشجويان بتوانند به ذهن خود فشار بياورند و سعي كنند تا جواب را پيدا كنند، بعد در مورد آن موضوع و راه­حل آن بحث مي­كنم. يعني در واقع قبل از اين كه دانشجو به كتاب مراجعه كند بايد در مورد آن مسئله فكر كند و با اطلاعات کسب شده­اش ببيند که مي­تواند به آن سؤال پاسخ دهد يا نه.

 در واقع به طريقي پرسش و پاسخ ايجاد مي­كنيد و اعتماد به نفس آن­ها را هم بالا مي­بريد؟

 بله، و بعد از اين مرحله­ی پرسش و پاسخ درس را به روش استاندارد مي­گويم.

 

 

از چه موقع تصميم به خواندن فيزيك و ادامه دادن آن در دانشگاه ‌ گرفتيد؟

در حقيقت چون من مي­خواستم كار نجوم بكنم بايد فيزيك مي­خواندم.

 

 

در كلاس­ها شيوه گزينش يا سنجش­تان به چه شكل است؟ آيا روال تشويق و تنبيه­هاي متناوب داريد؟

من فكر مي­كنم براي كسي كه دانشگاه آمده تنبيه معني ندارد. بلکه بايد علاقه را در آن ايجاد كرد. اصلاً تنبيه توهين به شعور انسان است. فرض كنيد من يك دانشجوي دكترا دارم كه 28-27 ساله است اگر ببينم که او مسير را اشتباه مي­رود مي­توانم راهنمائيش كنم يا حتی در بعضي مواقع ممكن است مقداري لحنم را عوض كرده و تندتر حرف بزنم. به نظر من تنبيه نه تنها براي اين شخص بلکه برای بچه­ها هم اصلاً درست نيست.

 در شيوه گزينش­تان چطور؟ آيا پس از امتحانات به كاركرد دانشجو در طول ترم هم نگاه مي­كنيد و اين‌كه آيا فهميده چه كار كرده؟

من معمولاً به دانشجوها در طول ترم پروژه مي­دهم تا كار كنند و يك امتحان پايان ترم هم مي­گيرم، در واقع پروژه­هاي شخص نشان مي­دهد كه اين شخص چقدر كار كرده و چقدر مطالب را درك كرده است.

 

 

آيا كساني كه موفقيتي كسب كرده‌اند بايد دچار غرور شوند؟

مقابل واژه غرور کلمه­ی اعتماد به نفس وجود دارد. مي­توانيم از موفقيت اعتماد به نفس كسب كنيم كه اگر يك قدم برداشتيم قدم بعدي را هم بتوانيم برداريم. مي­توان با اين احساس به سمت هدف قدم برداشت ولي اين را بايد دقت كرد كه با غرور آميخته نشود.

 اگر انسان هدف را بزرگ­تر و بلندتر ببيند غرور پيدا نمي­كند. شبيه كوهنوردي كه در مه كوهنوردي مي­كند و تا دو سه قدمي­اش را بيشتر نمي­تواند ببيند و نمي­داند قله كجاست ولي كسي كه از اول قله را مي­بيند مي‌داند كه هدفش رفتن به آن قله است و هر قدمي كه برمي­دارد به قله نزديك­تر مي­شود.

 خودتان در اين زمينه تجربه­ای داشتيد؟

انسان هميشه در حال خطاست ولی بايد اشتباهاتش را اصلاح كند. پس نبايد خود را خيلي بزرگ ديد و بقيه را كنار گذاشت. اين مسائل را آدم در طول زمان ياد مي­گيرد البته هر چه زودتر ياد بگيرد بهتر است.

 

 

تا چه حد برنامه­ريزي دانشگاه يا محيط آموزشي­ تأثير داشته است؟

آموزش و محيط آموزشی خيلي تأثيرگذار بوده و هست و بايد جدي گرفته شود. متأسفانه بعضي دانشگاهها كه از آموزش محور به سمت پژوهش محور مي­روند آموزش را فراموش مي‌كنند البته ضرر اين مسئله در بلند مدت به خود ما برمي­گردد. دانشكده­ها و دانشگاهها نبايد مسئله آموزش را در حاشيه بگذارند و بگويند كه ما پژوهش محور هستيم چون آموزش هم به اندازه پژوهش اهميت دارد و نبايد در درجه دوم قرار گيرد.

 علت اين‌ كه در حال حاضر عده­اي توانسته­اند كارهاي پژوهشي انجام دهند اينست كه آن زمان ايشان به آموزش خوب توجه كرده­اند.

به نظر شما محتوای آموزشی کتاب­های فيزيک در دبيرستان چگونه است؟

اطلاعی ندارم. ولی اين که ما بخواهيم سيستم آموزشی را در دبيرستان بطور کلی عوض کنيم کار بسيار خطرناکی است تصحيحات بايد خيلی جزئی باشد.

 اين يکی از چيزهايی است که آدم در کار اجتماعی ياد می­گيرد هيچ وقت نبايد تغييرات را خيلی شديد انجام داد. اگر سيستم آموزشی در جايی اشتباه داشت بايد آن را تصحيح کرد بعد ديد که پاسخ آن تغيير چيست اگر پاسخ آن تصحيح مثبت بود کار را همچنان ادامه می­دهيم يعنی بايد دائماً فيد بک داشته باشد تا ببينيم تغييرات چقدر مفيد بوده است.

 اما اگر پاسخ تغييرات بد بود دوباره به سر جای اول برگرديم.

جامعه از ارتباط فيزيک با فن­آوری و صنعت و کاربرد و بازخورد فيزيک اطلاعی دارد؟

 اگر آموزش علوم در سطح عموم بيشتر شود يعنی آگاهی عمومی از طريق برنامه­های علمی تلويزيون و ... بيشتر شود ديگر کسی فيزيک را اتفاقی و از روی شانس و برگه­ی کنکور که فقط می­تواند اين رشته را بخواند، آن را تعيين نمی­کند و مردم نيز از کاربرد آن آگاه خواهند شد.   

 

 

شيوه ارزشيابي و سنجش تا چه حد مي­تواند براي بچه­ها مهم باشد؟ اين كه معلمي يا هر شخصي براي خودش شيوه­اي را در نظر مي­گيرد و آن شيوه را پيش مي­برد، مدرسين همه جا آزمون و خطا انجام مي­دهند به خصوص در بخش­هاي آموزشي كه در حال انجام تحقيق هستند بعد حالا تا چه حد اينجا انجام مي­شود و تا چه حد مهم است؟

در يک قالب درس دادن كه خوب نيست. درس دادن مثل يك كار هنري است، قالبش يكي است ولي اين كه بيانش چطور باشد در مورد هر كس متفاوت است. ولي مدارس و وزارت آموزش و پرورش مي­توانند كلاس­هايي بگذارند و شيوه­هاي جديد تدريس را به مدرسين آموزش بدهند تا در نهايت هر كدام از آنها که تمايل داشتند از روش­های جديد استفاده كنند، فرض کنيد در يک درس بهتر است که اسلايد تهيه شود در پاور پوينت و ... البته بستگی به بودجه آموزش و پرورش دارد بايد از حالت سکون خارج شود ولي اين‌كه ديكته شود بايد به فلان روش درس بدهيد روش خوبی نيست.

 

 

شما چند ساعت در روز براي خودتان و چند ساعت براي كارهاي دانشگاه و كلاس، فيزيك مطالعه مي­كنيد ؟

اين ديگر خواندن نيست، كار كردن است. من هفته­اي دو روز در دو تا كلاس درس مي­دهم و بقيه­اش را با دانشجوها در وقت­هاي مشخصي كار مي­كنيم. اما در کل، وقت مشخصي ندارد يك موقع نصف شب بلند مي­شوم و كار مي­كنم يعنی به جز زمانی که صرف خوابيدن و غذا خوردن می­شود تقريباً بقيه­­ی وقتم، كار است و كار هم كه تمام شدن ندارد.

 براي دانش­آموزان چطور؟

در دوره دانش­آموزي آدم بايد خيلي سعي و تلاش كند و از وقتش براي يادگيری و تفريح هم استفاده كند يعنی بايد وقتش را تقسيم بندي كند و به سراغ ورزش، هنر، سينما، تئاتر، کوه و ... هم برود. بطور مثال با جامعه هنري برخورد داشته باشد چون آن­ها چيزهايي دارند كه جامعه علمي ندارد و بالعكس. بطور مثال من خودم از جامعه هنرمندان - که يك ديد خيلي general به تمام جامعه دارند- چيزهايي ياد گرفتم. مخصوصاً اگر آدم در دوره­ی جواني با اين­ها كار كند و از صحبت­هايشان استفاده كند برايش بسيار كمك كننده است. پس در نتيجه دانش­آموزان نبايد تمام وقتشان را فقط به درس خواندن، ضرب و تقسيم كردن بگذرانند. حيف است كه آدم خودش را در خانه حبس كند چون هر آدمی فقط يك بار به دنيا مي­آيد.

 يعني واقعاً نمي­توان قالب خاص تعيين كرد؟

 خير، زيرا وقتي که مي­گويم به جز اين زمان­ها - خوابيدن و غذا خوردن- دنبال كار هستم براي اين است كه اين شغل من است. من هم زماني از اين چيزها استفاده كرده­ام يعني اينطوري نبود كه هميشه در حال درس خواندن باشم. بچه­هاي دبيرستاني بايد از طبيعت استفاده كنند.

 

 

چرا شما براي ادامه تحصيل به خارج از کشور نرفتيد؟

من حدود دو سال در رفت و آمد بودم.

 چرا نخواستيد بمانيد؟

 آنجا در حقيقت برايم نه تنها جذاب نبود و نيست بلکه خسته كننده هم هست.

 دانشگاه كه اينطوري نيست؟

 اگر در آن جامعه­ بخواهي زندگي كني اين­گونه است. همه اين نظر را دارند اما جرأت گفتنش را ندارند و تا آخر عمر زجر مي­كشند و اكثر ايراني­ها اگر مدت زيادي در آنجا بمانند حالشان بد مي­شود.

 چرا مگر چه چيزي آنجاست كه فرد را دلزده مي­كند؟

فضايي كه آنجاست با ما متفاوت است، خيلي خشك، بي­روح و مكانيكي است و اين براي ايراني­ها كه دوست دارند دائماً حرف بزنند و با هم رابطه داشته باشند خيلی سخت است در نتيجه در آنجا افسرده مي­شوند و كارشان به هم مي­ريزد.

 خيلي به ندرت پيدا مي­شود ايراني­ای كه 10 سال در فرنگ است و قرص­هاي افسردگي و آرام­بخش و ... نمي­خورد، اين افراد با قرص و ... مي­توانند خودشان را نگه دارند وگرنه زندگي برايشان خيلي سخت مي­شود.

 

 

وضع اقتصادي فيزيكي­ها چگونه است؟

بستگي به اين دارد كه شما سطح زندگي را كجا ببينيد و اين كه خطتان را كجا مي­گذاريد. اگر آدم قانعي باشيد، براي يک زندگي معمولي خوب است اگر نباشيد، نه!!!

 در مقايسه با رشته­هاي ديگر چطور؟

 خُب در رشته­هاي ديگر مثل مهندسي درآمد بيشتر است. ولی همه چيز كه پول نيست، اين بستگي به فلسفه زندگي آدم­ها دارد و اين که هر فرد يك مينيممي را در نظر مي­گيرد. 

 

 

به نظرتان كساني‌كه به فيزيك، شيمي و ... علاقه دارند از كجا و چگونه شروع كنند؟

بايد از دوران دبيرستان و بعد از آن، به علوم علاقه­مند شوند بدين ترتيب که، دنبال مطالب بگردند تا ببيند اصلاً به آن علاقه­مند هستند يا خير؟ البته در حال حاضر تلويزيون، مخصوصاً شبكه چهار برنامه­هايش خيلي خوب است.

دانشگاهها و اساتيد در اين مورد با دانش­آموزان همكاري مي­كنند؟ مثلاً اجازه استفاده از كلاسها را به آنها می­دهند؟

من که خودم خيلي دوست دارم و از اين موضوع استقبال می­کنم يعنی كلاسهايم آزاد است و هر كس بخواهد مي­تواند بيايد بنشيند و استفاده کند.

 در واقع هيچ محدوديت خاصي وجود ندارد؟

 بله، البته ببينيد ممكن است يكي اصلاً از موضوع پرت باشد مثلاً درس كيهان­شناسي 1 كه مربوط به دكتراست اصلاً به درد دانش‌آموزان نمي­خورد ولي برای كسي ‌كه ليسانس فيزيك دارد و علاقه­مند است که كيهان­شناسي ياد بگيرد مي­تواند بيايد و بنشيند. ولی در کل اكثراً مي­توانند بيايند و استفاده كنند حداقل در اين دانشكده كسي محدوديت نمي­گذارد.

 پس ما نيازمند ياري سبزتان هستيم.

1390/4/19 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما