نوبليست فيزيک؛ ترجمه از مجلهي Asia Pacific Physics Newsletter
پروفسور آنتوني جيمز لِگِت فيزيکدان برجسته و برنده نوبل ۲۰۰۳ براي سهم پُر رنگش در نظريهي ابرشارهها و ابر رساناها هر دو مدرک علوم اجتماعي و فيزيک را از دانشگاه آکسفورد گرفت. پروفسور لِگِت سخنران و استاد مدعو دانشگاه ساسکس در پاييز ۱۹۶۷ و سپس دانشگاه ايلينويز به سال ۱۹۸۲ بود. در سال ۲۰۰۷ سِمَتِ استاد مدعو دانشگاه واترلو در کانادا را پذيرفت. در خانوادهاي آموزشي در سال ۱۹۳۸ در جنوب لندن به دنيا آمد. پدرش معلم فيزيک، شيمي و رياضي دبيرستان بود، مادرش رياضيات دوم دبيرستان درس ميداد. ابتدا علوم اجتماعي خواند و سپس تصميم به تغيير رشته گرفت و فيزيک را به دليل کنجکاوي برگزيد و در آن تبديل به يکي از تجربي کاران موفق در نظريهي ابررسانايي و ابرشاره ها تبديل شد که در اخترفيزيک، فناوري هم کاربردهاي زيادي دارند.
۱. برخي فکر ميکنند کار پژوهشي سخت و پتانسيل بي نتيجه بودن را دارد. نظر شما در اين مورد چيست؟
آ.ل: راستش همواره ريسک وجود دارد. فکر ميکنم اگر تصميم بگيريد در شغلي که کار پژوهشي هم در خود دارد، چه تماماً چه گاه به گاه، مثل هيئت علمي يک دانشگاه، يقيقناً بايد خود را براي احتمال وقت تلف کردن براي مدتهاي مديد آماده کنيد. ولي من در اکثر موارد متوجه شدم که حتي اگر پژوهشي به ناکجاآباد رفت، در بلند مدت سودي خواهد داشت.
مثلاً در روزهاي اول تخصص خودم، روي نظريهاي کار ميکردم که در آزمايش به انجام رسيده بود. واقعاً تمام تلاشم را کردم تا نظريه را کامل کنم. به نظر ميرسيد آزمايش غلط بوده!؟ به نظر ميرسيد که کارم هدر دادن وقت بوده، ولي چند سال بعد وقتي روي اَبَرشارهي هليم ۳ کار ميکردم و ميخواستم بفهمم چه اتفاقي ميافتد، ارزش همان کار قبل اينجا برايم روشن شد. پس هرگز نبايد حس کنيد کار شما در هر مرحلهاي به درد نخور بوده. فکر ميکنم در آينده به کارتان ميآيد.
۲. چه چيزي در کارتان به شما انگيزه ميداد؟
آ.ل: اوه! اساساً کنجکاوي! دوست دارم بدانم موارد مورد مطالعهام چطور کار ميکنند و چرا فلزات مختلف در دماهاي بالا به اَبَررسانا تبديل ميشوند. اگر ايدهآلگرا باشم، دوست دارم سهمي در تجربه و بخصوص در اين مورد خاص، درک اَبَررساناها داشته باشم. در حقيقت، اميدواريم آنها را در شبکههاي الکترويکي به کار ببريم و مقدار زيادي انرژي ذخيره کنيم که اين روزها راحت هدر ميرود.
۳. در مصاحبههايتان خاطرنشان کردهايد که تجربههايتان تمرين فوق العادهاي در کار علميتان بودند. به دانشمنداني که با انگيزه ميخواهند در مسير کار شما گام بردارند و به درجهاي متعالي در علم برسند، چه توصيهاي ميکنيد؟
آ.ل: خب، ايدهآل در نظر بگيريم بله! ولي در عمل، ميترسم چندان حرف من براي ديگران کاربردي نباشد. واقعاً خوش شانس بودم که ليسانس ديگري در فيزيک گرفتم. وقتي اين رشته را در سال ۱۹۵۹ شروع کردم، تقريباً در بريتانيا کسي نميدانست يک نفر ليسانس دومي هم ميخواند! بخصوص اينکه دبيرستان اصلاً رشتهاش هم نبوده. به بسياري بايد ميقبولاندم که اين فرصت را به من بدهند، و خوش شانس بودم که چنين شد.
۴. قبل از مهاجرت به ايالات متحده، براي ادامهي کار، در دانشگاه ساسکس کار ميکرديد. چه شد که تصميم به مهاجرت گرفتيد؟
آ.ل: فکر کنم ترکيبي از عوامل کشش مختلف در ايالات متحده و دافعه در بريتانيا بود؛ چون دانشگاه ايلينويز سِمَتِ چشمگيري به من پيشنهاد کرد. مضاف بر آن، نه تنها مرا در موقعيت شخصي خوبي قرار دادند، بلکه محيط بسيار خوبي با کساني که احترام بسياري برايشان قائل بودم، فراهم کردند. در همان زمان، اوايل دهه ۸۰ شرايط در دانشگاههاي بريتانيا بسيار بد شد و دولت رابطهي خوبي با دانشگاهها نداشت. در نتيجه همه چيز دست به دست هم داد و به نظرم آمد بهترين زمان براي مهاجرت باشد، و من مهاجرت کردم.
۵. به نظر شما سنگاپور چگونه ميتواند در جذب استعدادهاي علمي موفق باشد؟
آ.ل: راستش فکر ميکنم در حال حاضر دقيقا در مسير درست قرار گرفته. من عضو هيئت بنيايد ملي علوم (NRF) هستم، که سعي ميکند بورسيه هايي براي پژوهش براي کشورهاي ديگر فراهم کند، درخواستهاي زيادي از کشورهاي آسيايي داريم. تعدادي از آنها از سنگاپور هستند و آنجا را دوست دارند. ديگراني هم که در آنسو کار ميکنند، برايشان محيط جذابيست. بنابراين فکر ميکنم سنگاپور مسير درستي را طي ميکند.
۶. از چه بابت سنگاپور براي دانشمنداني که ذکر کرديد، جذاب است؟
آ.ل: واضح است که دولت و کساني که به نوعي نفوذي در جامعه دارند، آنقدر حواسشان جمع هست که شرايط را براي خلاقيتهاي علمي و فناوري فراهم کنند. آنها آمادهي فراهم کردن منابع ضروري هستند که کاري را که بايد به انجام برسانند و به مردم آزادي عمل در کار بدهند. با يکي از همکاران تجربي امروز عصر صحبت ميکردم، و گفت که اتفاقاً آن امکاناتي را که بسياري در کشورهاي آسيايي ندارند، دارد.
۷. در خودزندگينامهتان اشاره کردهايد که آزمون پايان ترم فيزيک دانشگاه آکسفورد، يکي از «سياهترين» لحظات زندگي شما بوده. چطور بر اين مسئله فائق آمديد و به يکي از برجستهترين فيزيکدانان تبديل شديد؟
آ.ل: (خنده) بله، اولين صفحهي سؤالها! خب به طور خاص ۳ ساعت کار روي سؤالها. به خودم گفتم بايد تلاش کنم و هرجور شده از دستش خلاص بشم و يکجوري سؤالات را تمام کنم. به نظرم شد! خوشبختانه!
۸. همينطور اشاره کردهايد که بسياري در زندگي شما مؤثر بودند. به نظرتان چگونه اين مسئله ممکن شد؟
آ.ل: خب فکر ميکنم همواره سپاسگذار کساني باشم که در زندگي من مؤثر بودند. تعدادي که مرا قانع کردند راهم را ادامه دهم؛ اولين مرحله، ليسانس در فيزيک بود و بعد از آن تحصيلات تکميلي و در نهايت بورسيهي فوق دکترا. و در هر مرحله، واقعاً با کمترين شواهدي از پيشرفت، ميگفتند که ميتواني. به طور خاص در مرحلهاي که از علوم اجتماعي به سمت فيزيک رفتم. شخصي که به طور خاص باعث تغييراتي در من شد، ديويد بلينک (David Blink) بود که در کالج آکسفورد فيزيک درس ميداد. ايدهام را دربارهي تغيير رشته به او گفتم و به من نخنديد! جدي گرفت و منابعي را معرفي کرد و آزموني گرفت تا ببيند چقدر رياضيات ميدانم. بر اين اساس، اعلام آمادگي کرد تا مرا به عنوان دانشجوي فيزيک قبول کند و همه چيز تغيير کرد. ولي کسان زيادي بودند که بايد به آنها اعتماد ميکردم تا هرانچه که نميدانستم را ياد بگيرم و مسيرم را در مراحل مختلف هموار کنم.
ادامهي مصاحبه
منابع مفيد:
Anthony Leggett-Nobel prize 2003
Asia Pacific Physics Newsletter
اَبَرشارهها
اَبَررسانايي