مصاحبه و گزارش - موضوعي
  مصاحبه با مارتین هِِیرِر، برنده‌ی مدال فیلدز
مصاحبه با مارتین هِِیرِر، برنده‌ی مدال فیلدز
بخش اول از مصاحبۀ ژورنال انجمن ریاضیات اروپا با مارتین هِیرِر

 

 

 

من این سوال را از همه‌ی مدال‌آوران فیلدز می‌پرسم، آیا شما از دریافت این مدال غافلگیر شدید؟
 
نمی‌توانم بگویم «نه». اما هنگامی که از طرف اینگرید دوبیشی در IMU پیامی به دستم رسید مبنی بر اینکه چه زمانی می‌توانم با او تماس بگیرم، کم و بیش دریافتم که انتخاب شده‌ام. البته باید بگویم شایعاتی هم درباره‌ی برگزیده شدنم به گوش خودم رسیده بود. 
 
اما نام شما هرگز در یک لیست رسمی منتشر نشده بود، مانند روشی که در گرفتن مدال از EMS اتخاذ شد؟
 
خیر. کاری که من بخاطر آن جایزه گرفتم تنها در چهار سال گذشته به انجام رسیده و من تعجب کردم که چگونه پیشبینی‌های مؤسسه‌ی جایزه‌ی فرما تا این حد درباره‌ی جایزه‌ی فیلدز درست از آب درآمدند (چهار مورد صحیح در شش سال اخیر).

این جایزه چه تأثیری بر زندگی شما خواهد گذاشت؟
 
امیدوارم زیاد اثرگذار نباشد، اما تأثیر آن اجتناب ناپذیر است. امیدوارم مانند گذشته کارهایم را در ریاضیات با جدیت دنبال کنم و صرفاً تبدیل به یک قهرمان ریاضی و تصویر روی پوسترها نشوم.
 

منظورتان این است که در نهایت هدف شما تشویق جوانان برای ادامه دادن راه ریاضیات با جدیت است؟ 
 
دقیقاً
 

اجازه دهید کمی به عقب برگردیم. پیش‌زمینه‌ی زندگی شما چگونه است؟ پدر و مادرتان چه شغلی داشتند؟
 
 
پدرم یک پروفسور ریاضی در شهر ژنو بود. او همچنین یک تحلیل‌گر عددی بود. مادرم هم معلم دوره‌ی ابتدایی بود که پس از بچه‌دار شدن ناچار شد شغل خود را کنار بگذارد. من یک خواهر و یک برادر دارم.
 

ژنو، پس شما در محیطی دو زبانه رشد کرده‌اید، در منزل آلمانی صحبت می‌کردید و در سایر جاها فرانسوی؟ 
 
بله درست است.

خب پس در این شرایط به ریاضیات علاقه‌مند شدید؟
 
بله خیلی زود. من عاشق ریاضی بودم و با وجود پدرم، در دوره‌ی جوانی کاملاً در انتخاب ریاضیات مصمم شدم.
 
 
 
 

آیا حقیقتاً به ریاضی علاقه‌مند بودید؟ به عقیده‌ی من میان کسانی که در حوزه‌ی ریاضی خوب ظاهر می‌شوند و مسائل آن را مرتب حل می‌کنند (مانند اکثر همکاران ما) با کسانی که حقیقتاً شیفته‌ی این علم هستند و هدفشان کشف ریاضیات است تفاوت وجود دارد. 
 
به نظرم از همان ابتدا شیفته‌ی ریاضی شدم. روزی از پدرم خواستم معادلات دیفرانسیل را برایم توضیح دهد و او با کشیدن نمودارهایی روی کاغذ، مفهوم این معادلات را توضیح داد. بعدها فهمیدم این توضیح همان منحنی‌های انتگرال است. همچنین ما یک ماشین حساب داشتیم که قابل برنامه‌ریزی بود و میشد بازی‌ها و گراف‌های ساده‌ی ریاضی را روی آن برنامه‌نویسی کرد. 

در آن زمان شما چند ساله بودید؟
 
فکر می‌کنم 11 سال داشتم.

من در کودکی خودم به چنین وسیله‌ای دسترسی نداشتم. یعنی شما یاد گرفتید آن ماشین حساب را برنامه‌ریزی کنید؟
 
بله همین‌طور است.
 
 
 
 

برنامه‌نویسی برخلاف ریاضیات بسیار جذاب و سرگرم‌کننده است. آیا هرگز بین ریاضی و برنامه‌نویسی بر سر دوراهی انتخاب قرار نگرفتید؟
 
به نظرم این صحیح  نیست. من خیلی زود متوجه شدم که برنامه‌نویسی محدودیت‌های بسیاری دارد. در ابتدا ساده‌لوحانه با آن برخورد می‌کردم و محدودیت‌هایش را نمی‌دیدم. من برنامه‌نویسی در زبان پاسکال رایاد گرفتم، اما دریافتم که هیچ راه دینامیکی برای به روزرسانی توابع اشاره‌گر وجود ندارد. 

بدون شک حرف شما درست است، اما چنین قیاسی بیرحمانه است. منظور من این است که در هنگام برنامه‌نویسی شما بازخورد کارتان را خیلی زود می‌بینید. اما چنین خصلتی در ریاضیات وجود ندارد.
 
درست است. اما در روزهای ابتدایی برنامه‌نویسی با استفاده از رایانه‌های شخصی شرایط متفاوت بود. من درباره‌ی اواسط و اواخر دهه‌ی 1980 حرف می‌زنم...

چه جالب! من هم در همان دوران یادگیری برنامه‌نویسی را آغاز کردم. با وجودی که من و شما تقریباً یک ربع قرن با هم تفاوت سنی داریم، اما هر دو در یک زمان برنامه نویسی را آموخته‌ایم.
 
و بنابراین شما می‌توانستید کدهایی ساده را بنویسید که نمودارهای ساده را نمایش می‌دهند و در مورد نمودارهای پیچیده تا جایی که به لحاظ تجاری مقرون به صرفه بود عمل می‌کردید.

ولی امروز دیگر چنین چیزی صحت ندارد.
 
حقیقتاً نه. منحنی یادگیری شیب بسیار بیشتری پیدا کرده است. در آن زمان شما خودآموخته و خودشمول بودید. اما امروزه بیشتر کارهای شما بر اساس مدول‌ها انجام می‌شود. با نگاهی به نرم‌افزارهای موجود این واقعیت را درمی‌یابید.
 
 
 
 

این پدیده جذابیت و لذت برنامه‌نویسی را از بین برده است، اما اگر برنامه‌نویسی را در گام‌های اولیه‌اش دنبال کنید، روشی بسیار خوب برای ارائه‌ی ایده‌های ریاضی خواهید یافت. اگر از اصول برنامه‌نویسی استفاده کرده و موقتاً از ابزارهای موجود چشم‌پوشی نمایید، بسیار کارآمدتر خواهد بود، هرچند که شما آن را خسته‌کننده می‌دانید. مانند این است که شما ریاضی را با فرضیاتی پیش ببرید که مفهوم آن‌ها را درک نمی‌کنید. این فرضیه‌ها مانند جعبه‌ی سیاهی هستند که برای نتیجه‌گیری و اتمام محاسبات لازم‌اند، اما جذابیت را از محاسبه‌ها سلب می‌کنند. برگردیم به زمانی که من با ریاضیات مواجه شدم. ابتدا هندسه‌ی اقلیدسی توجهم را جلب کرد. به بخش‌هایی علاقه‌مند شده بودم که به ما اجازه می‌داد با دیدگاهی اخلاقی و در نهایت منطق و عقلانیت استدلال کنیم. آیا شما چیزی از آن را خوانده‌اید؟ این درس مدت‌هاست که از برنامه‌ی درسی کشور سوئد حذف شده است.
 
اگر منظورتان اثبات برابری دو زاویه با استفاده از قضیه‌ی تجانس و چنین مسائلی است، ما هم آن‌ها را خوانده‌ایم. اما هندسه‌ی اقلیدسی هرگز از این فراتر نرفته‌است.

یعنی تأثیر چندان عمیقی بر شما نداشت؟
 
حقیقتاً خیر.

برنامه‌نویسی هم تقریباً همین است، اجرای گام‌های کوچک منطقی.
 
اما چیزی که واقعاً تآثیر عمیقی بر من گذاشت، فرمول مانده‌ی کوشی بود. گویی این رابطه از جهانی دیگر آمده است. تا قبل از آن، تمامی آنچه خوانده بودم را کم و بیش می‌فهمیدم و می‌توانستم اثبات کنم، اما این فرمول برای من کاملاً متفاوت و غیرمنتظره بود.

پس هنگامی که وارد حوزه‌ی توابع تحلیلی شدید، احساس کردید که نوعی جادو در آن‌ها وجود دارد، درک کردید که روابط میان آن‌ها بسیار عمیق است.
 
بله درست است.
 
 

منبع:
 
European Journal of Mathematics
 
منابع مفید:
 
1395/2/18 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما