|
مهمترين عامل موفقيتتان چه بوده؟
|
ميگويم فقط رويم زياد بوده (با خنده)، پشتکار. يعني هميشه ميگفتم که بايد اين کار را بکنم.
من شرايط سختي را در هندوستان گذراندم، هوا گرم بود، غذا چيزي نبود که ما ميخواستيم، خيلي ناجور بود اما من ميگفتم حالا که آمدهام اينجا بايد حتماً درسم را تمام کنم و برگردم.
حتي مثل بچههاي ديگر سر سال و وسط سال و وسط ترم، ايران نيامدم، به خود ميگفتم زماني ميروم که مدرک داشته باشم يعني کارم تمام شده باشد و دلشوره نداشته باشم و ميروم و ميگويم که من با يک چيز جديدي آمدهام با دست پر آمدهام.
به همين دليل من دو بار بيشتر به ايران نيامدم، يک بار زماني که فوق ليسانسم را گرفته بودم و بعد زماني که دکترا گرفته بودم.
چون آنقدر هم پول نداشتم که دائماً بيايم و بروم و خرج هواپيما را بدهم مخصوصاً اينکه پدرم خرجم را ميداد يعني بورسيه نبودم.
اين است که خيلي بايد دست به عصا راه ميرفتم.
|
به نظر شما عوامل خاصي از جمله استعداد، هوش، محيط آموزشي در موفقيت تأثير دارد؟
|
همهي اين عوامل شرط است ولي شرط لازم نيست.
|
مواقعي که با مشکلي مواجه ميشديد چه ميکرديد؟
|
سعي ميکردم با مشکلات کنار بيايم، سعي ميکردم با مشکلات مقابله کنم چون بعضي وقتها نميتوان کاري کرد و مشکلي برايتان پيش ميآيد و از دست شما هم کاري برنميآيد.
اما سعي ميکنيد با آن راه بياييد، با آن مدارا کنيد و گاهي با آن مبارزه کنيد و به طريقي از اين مانع بگذريد.
|
به نظر شما باورهاي مذهبي تا چه اندازه مهم بوده و تأثير گذاشته؟
|
کسي که ايمان داشته باشد مسائل برايش آسانتر است.
يعني متکي به کسي باشد و بگويد که او مرا کمک ميکند و به کمکش بيايد.
يعني فکر ميکند که اين طور است و« support »دارد ولي ممكن است واقعاً اينطوري نباشد.
در نتيجه فکر ميکنم بهتر است که آدم ايمان داشته باشد تا نداشته باشد. خرافات نه، چون من با خرافات مخالفم ولي اينکه شما به چيزي اتکا داشته باشيد و بگوييد که کمک شماست و تنها نيستيد به اين ترتيب تبديل به نيرويي ميشويد تا اينکه بگوييد من تنها هستم کسي نيست که دست مرا بگيرد.
اگر هيچکس نيست لااقل خدا هست اين است که قوت قلبي است.
|
براي نخبگان يا تيزهوشان چه برنامهريزي مناسب است؟
|
يعني آن ها را جدا کنيم؟
من فکر ميکنم اينطوري نبايد باشد.
همانطور که الان اين کار انجام شده، اين افراد را بايد کاناليزه کرد نه اينکه از بقيه جدا کرد يعني نبايد انسان يک بعدي درست کرد که فقط درس بخواند، مخالفم که انسان فقط يک کار بلد باشد انسان بايد همه کار بلد باشد، آدم فقط نبايد درس بخواند.
من از ساعت 5:30 ميروم فوتبال بازي ميکنم، ورزش ميکنم خيلي هم قشنگ است با سن 55 سالگي از خيلي جوانها بهتر بازي ميکنم؛ ميگويند اين آقا استاد دانشگاه است درسش را داده و درسش را خوانده حالا ورزش هم ميکند، رانندگي خوبي هم دارد، اگر ماشين مشکل مکانيکي هم داشته باشد ميتواند برطرف کند حالا کي بهتر است؟
من آدم يک بعدي به دردم نميخورد زياد رويش حساب نميکنم ولي کسي که استعداد بالاتري دارد بايد به همان سمت سوق داده شود.
بايد کاناليزه شود يعني مثل آدمهاي عادي کارش را انجام بدهد و در کنارش دورهي مخصوصي هم براي او بگذارند جدا از بقيه مثل کسي که ميرود 2 تا کتاب اضافه بر درس ميخواند.
اگر ميخواهند آن شخص را جدا کنند بدين صورت جدا کنند نه اينکه کلاً از جامعه جدايش کنند.
|
شما اگر مسئولي با بودجهي کافي بوديد چه برنامهريزي ميکرديد؟
|
من ميگفتم شما برو مدرسهي خودت که هستي. حالا پائين شهر يا بالاي شهر با آن بچهها باش، بازي کن و درست را هم بخوان بعد زماني که شناسايي شدي بيا در مجتمعي که همه مثل خودت هستند تا در آنجا روي شما کار کنند.
يعني شما ظرفيت و قابليتت از بچههاي ديگر بيشتر است پس در نتيجه اين دورهي مخصوصي است براي شما که با بقيه فرق ميکنيد ولي از اجتماع جدا نيستيد.
درست است؟ شما در همان مدرسه درس خواندهايد و پيش همان معلمها بوديد ولي چون در آنجا بيشتر از بچههاي ديگر بلد بودي در نتيجه كاناله ميشويد يعني اين راه، سکوي پرتابي براي شماست.
|
برخي افراد در امتحانات و آزمونهاي زندگي ناموفق ميشوند، آنها بايد چه کنند؟
|
براي اين است که تجربه ندارند.
من براي همين گفتم كه آدم نبايد تك بعدي باشد.
مثلاً کسي را ديدي که ميگويند طرف بچه مثبت است و فقط درس ميخواند اين فردا زن بگيرد ميخواهد چه کار کند.
ولي اگر در اجتماع گشته باشد ميگويند به قول خودمان تيز و بز شده مخصوصاً در اجتماع ما، چون اجتماع خيلي روراستي که نيست مردم کلک هستند خيلي چيزها دور و بر آدم وجود دارد که ميتواند به او ضربه بزند و او بايد اين چيزها را ديده باشد و بلد باشد.
کسي که فقط درس خوانده باشد به درد نميخورد.
اين فرد بايد در اجتماع باشد و چون قابليتهايش کمي بيشتر است، کانالي باشد كه دو روز را هم بيرون بيايد تا در مسير قرار گيرد در مسير در خود اجتماع نه در خارج از اجتماع.
|
يعني اگر باز هم مسئول بوديد براي افراد ناموفق چه کار ميکرديد؟
|
براي آنها هم کلاس ميگذاشتم، همانگونه كه براي شما که موفق بوديد و راهت جداست، کلاس گذاشتم.
براي آنها هم که از کار افتاده و يا شکست خورده هم کلاس ميگذاشتم.
الان مگر رشتهاي تحت عنوان مددکاري اجتماعي نداريم كه کارشان اين است که در اجتماع براي كساني كه برايشان مشکلي پيش آمده به آنها کمک کنند.
پس آن افراد احتياج به کمک دارند و نبايد آنها را رها کرد، همانگونه که بچههاي با استعداد را نبايد رها کرد پس هم آن ها هم مثل شما.
|
شما چه فعاليتهاي فوق برنامهاي داريد؟
|
کوه ميروم، فوتبال بازي ميکنم، وقتم را با خانواده ميگذرانم و بيرون ميروم، با بچهها سر و کله ميزنم.
نه، گفتم که آدم نبايد يک بعدي باشد من حتي ممکن است در کارهاي خانه به خانمم هم کمک کنم.
مثلاً شب عيد است پرده هم بزنم اينها جزء زندگي است شما ميتوانيد سرتان را داخل کتاب کنيد و بگوئيد که من فقط دارم کتاب ميخوانم در نتيجه حتماً خواهيد شنيد كه ميگويند پس بقيه کارهايت چه؟
پس براي اين كه به تمامي كارهايت برسي ميتواني برنامهريزي کني و بگويي از صبح تا ظهر با من کاري نداشته باشيد من دارم کارم را انجام ميدهم اما بعد از ظهر بقيهي کارها را انجام ميدهم مثل الان که من گفتم بعد از ظهر هستم تا با شما حرف بزنم.
|
فعاليتهاي فوق برنامه مثل ورزش و ... تأثير مثبت دارد؟
|
خيلي عاليه، خيلي روحيهي انسان را عوض ميکند.
مثل الان که شما اينجا دائماً نشستي و خسته شديد در اين حالت پاهاي شما درد ميگيرد.
اما وقتي ميروي آنجا (مثلاً فوتبال) از آن حالت درميآيي و 2 ساعت هم بدنت غير از مغزت که دائماً در حال کار است نفسي ميکشد چون بدن هم مهم است اگر بدن قوي و سالمي نداشته باشيم مغز هم درست کار نميکند.
|
براي آينده چه برنامهاي داريد؟
|
در آينده هم همين برنامهها و پروژههايي را که داريم اگر خدا بخواهد ادامه ميدهيم.
يکي دوتا کتابي که در ايران نباشد را قصد دارم به روز بنويسم، همين تحقيقاتي که الان شروع کرديم را به ثمر برسانيم.
بچههايي را که دور ما هستند و الان در دورهي فوقليسانس و دکترا هستند را به جايي برسانيم که درسشان را تمام کنند و کارهاي بشوند و بروند ما هم خوشحال ميشويم چون کار ما همين است.
|
آقاي دکتر شما چرا دچار مسئلهي فرار مغزها نشديد؟
|
من براي اينکه مملکتم را دوست داشتم.
همين الان هم گلهاي که از دستاندرکاران دارم اين است که سازمانها به بچهها عرق ملي، ميهنپرستي، وطنپرستي را ياد ندادهاند.
شما در کدام کتابتان راجع به ميهنپرستي و وطنپرستي سخني بوده؟ هيچکدام نبوده بچههاي ما اکثراً نميدانند وطن چيه؟ و حتي با وطنشان ضديت مي کنند و ميگويند بگذار خراب بشود.
نمونهاش هم زباله ريختن در خيابان، ميگوييم آقا چرا اين کار را ميکنيد؟ ميگويد ولش کن بابا مگه ميخواد چي بشه و ... يا مثلاً برق را كه روشن ميکنند ديگر خاموش نميکنند.
من تمام برقها را وقتي شبها ميروم خاموش ميکنم که انرژي مملکت هدر نرود چون مملکتم را دوست دارم ميخواهم آباد بشود اما عدهاي ناخودآگاه و حتي خودآگاه اين کار را ميکنند و دانسته يا ندانسته با دست خودشان صدمه ميزنند براي اينکه مملکتشان را دوست ندارند.
اصلاً نميدانند معني کشور، مملکت و دوست داشتن چيست.
الان شما ميبينيد ورزشکار ما كه قبلاً جان خود را مي گذاشت مثل« آرش کمانگير» كه تا آخرين نفسش براي مملکتش ميجنگيد الان اگر پول به او ندهيد اصلاً به شما سلام هم نميکند جواب هم نميدهد.
يعني پول جاي انگيزه و عرق ملي و دوست داشتن و عشق را گرفته يعني الان پول به جاي عشق نشسته.
نه، الان هم سر کلاس به بچهها ميگويم که هر جا بروي ايراني هستي.
اگر کشور ما موفق و سربلند باشد شما هر جا بروي به عنوان يک ايراني سربلندي ولي اگر اين کشور سرخورده و ضعيف و فقير و بدبخت باشد تو هم هر جا بروي همين طور هستي.
« Nationality »همين است بعضي وقتها طرف اصلاً در ميرود، مثل همين الان ميگويند بچه کجايي؟ ميگه بچه تهرانم، ميگوييم پدرت کجاييست؟ ميگه مثلاً فلان جا.
آن جا هم همين طور است، طرف ميرود آنجا ميگويد من کانادايي هستم ميپرسند از کجا مهاجرت کردي؟ مجبوري بگويي از ايران يعني آنجا هم نميتواني از« Nationality »فرار کني Nationality بايد با تو باشد.
|
آقاي دکتر فکر نميکرديد اگر در خارج از کشور تحصيل ميکرديد و همانجا هم کار ميکرديد موفقتر بوديد؟
|
اگر هم موفقتر بودم تا اين اندازه ارضاء نميشدم که در حال درس دادن به بچههاي وطنم، بچههاي مملکت خودم هستم.
آنجا ميگفتم يک مشت غريبه هستند و خودم هم غريبه هستم اما حالا ميگويم که اين ها خودي هستند بد يا خوب لااقل مال خودم هستند.
|
زمانيکه دانشآموز بوديد چه اهدافي داشتيد؟ |
دورهي دانشآموزي من بگذشت به بيحاصلي و بوالهوسي اصلاً فکر اين چيزها نبودم، عقلش را هم نداشتم، کسي را هم نداشتم که واقعاً راهنماييم کند.
يک دانشآموز عاطل و باطل بودم.
هيچوقت هم دانشآموز ممتاز نبودم هميشه متوسط بودم
يعني همان دانشآموز متوسط يا حتي ضعيف. اما خارج که رفته بودم در چندتا درس که به زبان انگليسي بود فکر کنم، از آنها نمرهام بهتر شده بود يعني کسي اگر بخواهد ميتواند خيلي کارها را بکند.
|
ليسانس چه دانشگاهي بوديد؟
|
همين جا (دانشگاه شهيد بهشتي)، دانشگاه ملي.
|
بعد از کنکور با رشتهاي که ميخواستيد برويد آشنا بوديد؟ دوست داشتيد رشتهي ديگري بخوانيد؟ |
نه، همان را ميگويم، مثلاً من ميگفتم جايي باشد که آزمايشگاه داشته باشد نميدانستم شيمي هم آزمايشگاه دارد.
علوم آزمايشگاهي هم آزمايشگاه دارد مثلاً من خيلي راحت ميتوانستم داروسازي بروم ولي کسي به من نگفت که داروسازي هم همينها را دارد و اين رشته را هم ميتواني بخواني.
گفتم چون رشتهي زيستشناسي بود و ما هم داشتيم زيستشناسي ميخوانديم فکر کردم بايد اين را بروم چون زيستشناسي دوست داشتم ولي شما ميتوانيد زيستشناسي دوست داشته باشيد و پزشکي هم بخوانيد.
|
پس بدون هيچ علاقهاي رفتيد؟
|
نه، پزشکي دوست نداشتم اما زيستشناسي و کشاورزي را دوست داشتم، اولين رشتهام هم همين بود.
|
به نظر شما کسي که در رشتههاي علوم پايه تحصيل ميکند آيندهاي هم دارد؟
|
شما ميگوييد علوم پايه، اگر درست بررسي شود علوم پايه، پايهي همهي درسها و همه چيز در مملکت است.
و اگر به اين صورت باشد دانشجوي موفق ميشود ولي چون ديد ما در مملکت اينطوري نيست در نتيجه دانشجوي علوم پايه اصولاً ارج ندارد.
|
مهمترين مسئله وضع اقتصادي است؟ |
بله، به دليل اينکه درآمد ندارد چون همه چيز شده پول.
اين است که بچهها به دنبال چيزي ميروند که درآمد داشته باشد.
مثلاً شما حساب کن حسابداري، نه خيلي رشتهي تاپي است نه اينکه شخص در خود رشته زحمت آن چناني ميکشد.
مثل فيزيک نيست، فيزيک خيلي سخت است، رياضي خيلي سخت است ولي شما حساب کن کسي که حسابداري ميخواند با ليسانسش ميتواند کار کند و پول در بياورد.
اما کسي که رياضي يا فيزيک ميرود بايد چه کار کند، بايد دبير بشود اين خيلي درد است براي يک مملکت.
نه، در كل دنيا به اين صورت نيست.
شما در جاهاي ديگر حتي براي اينکه پزشکي بخوانيد بايد ابتدا زيست بخوانيد.
يعني بايد base کار را بلد باشي تازه بعد به سراغ چيزهاي ديگر بروي ولي اينجا همه چيز محدود است .
نه تنها براي علوم پايه براي تمام رشتهها مشکل کار و استخدام وجود دارد.
بايد کاري کنند که همه دانشجو نشوند.
يعني آن قدر براي جوانان انگيزه و کار وجود داشته باشد که طرف به دنبال علاقهاش برود و دوره ببيند.نه اينکه بيايد مدرک بگيرد.
در خارج به اين صورت است كه طرف دوست دارد نجاري کند ميرود دورهي نجاري را ميگذراند.
دليلي ندارد كه حتماً همه به دانشگاه بيايند و چند subject بيخود را هم بخوانند که بعد مثلاً راجع به چوب هم صحبت کنند احتياجي نيست.
ميگويند دوست داريد نجار شويد باشد به سمت کارهاي علمي کاربردي هدايت ميشويد که در اينجا فقط اسمش است.
اما واقعاً علمي کاربردي نيست چون کاربردش مشخص نيست.
اينجا دانشگاه فقط مدرک گرايي است.
|
با سايت رشد آشنايي داريد؟
|
نه، الان شما بگوييد من از اين به بعد ميروم در اين سايت و رشد ميکنم.
|
رشد سايتي است براي المپياديها، سايتي با اين محوريت موضوع بايد داراي چه ويژگيهايي باشد؟ کلاً يک سايت آموزشي چه خصوصياتي داشته باشد خوب است؟
|
فقط آموزشي نباشد، بايد آموزشي هم داشته باشد، ورزشي، سياسي، اجتماعي، اخبار هم داشته باشد.
اصلاً يک سايت يعني اين ديگه يعني همه چيز در آن باشد يعني قسمتها يا section هاي مختلفي داشته باشد.
اين موجب ميشود كه فرد کشيده شود (حتي اگر کسي کارش اين نيست) و برود آنجا و ببيند آيا چنين مجموعهاي از همهي اخبار و حوادث و علم و دانش و ... وجود دارد؟
بله، حالا نميخواهد خيلي گسترده باشد.
لااقل همان المپيادي هم بفهمد امروز در مملکت چه اتفاقي افتاده، اخبار روز را بداند يعني اينها هم در سايت باشد مگر شما در« yahoo »ميرويد، اين طور نيست؟
همه چيز در آن هست بنابراين هر کسي بنا بر« interest اش »(علاقهاش) روي بخش مربوطه کليک ميکند.
مثلاً ممکن است من هرگز متون سياسي را نگاه نکنم ولي وقتي صفحه باز ميشود در قسمت Title چيزهايي نوشته.اگر من بخواهم روي آن قسمت کليک ميکنم.
به عقيدهي من يك سايت بايد کامل باشد جنبهي علمي آن هم جاي خودش بايد High light باشد.
|