جستجو بر اساس تاريخ مطلب
 تنظيم عرض صفحه
 يادگيري زبان انگليسي (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 139)
يادگيري زبان انگليسي (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 139)
من به همه‌ي دانش‌اموزان توصيه مي‌كنم براي ياد‌گيري زبان «انگليسي» كوشش كنند ... مصاحبه با دكتر ياسمن فرزان – قسمت سوم

يادگيري زبان انگليسي



قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم

اشاره
بنا داريم مصاحبه‌هايي را با اساتيد برتر رشته‌هاي مختلف علوم براي‌تان آماده كنيم. اين نويد را به شما مي‌دهيم در آينده‌اي نه‌چندان دور خواننده‌ي مصاحبه‌هايي شنيدني از اين اساتيد گرامي خواهيد بود.

«ياسمن فرزان» در سال 1355 در شهر «تبريز» متولد شد. پذيرش در در سال 1369 در مدرسه‌ي فرزانگان (تيزهوشان) تحقق يافت. در سال 1372 جزو منتخبين آزمون مرحله‌ي اول و دوم كشوري در المپياد فيزيك بود. بعد از گذراندن دوره‌ي تابستاني در سال 1373 (1994 ميلادي) در تيم منتخب ايران براي شركت در آزمون المپياد جهاني در پكن چين عازم اين كشور شد.

وي اولين دختر ايراني بود كه موفق شده بود به اين مرحله راه يابد. در همان سال ضمن كسب مدال افتخار، مدال نقره در بخش تئوري، بهترين دختر دانش‌اموز نيز لقب گرفت و جايزه‌هايي به‌همين عناوين دريافت كرد.

در آن‌سال، تيم ايران موفق به كسب مقام پنجم شد كه بالاترين مقام كسب شده تاكنون براي تيم‌هاي المپياد فيزيك ايران محسوب مي‌شود.

در سال 1373 تحصيلات خود را در رشته ِ فيزيك در دانشگاه صنعتي شريف طي كرد. اين در حالي است كه در سال 1377 هنگام فارغ‌التحصيلي بالاترين معدل را بين دانشجويان فارغ‌التحصيل كسب كرده بود.

در آزمون ورودي دوره‌ي كارشناسي ارشد نيز رتبه‌ي اول را از آن خود كرد. تز دوره‌ي فوق‌ليسانس وي عبارت بود از: «ذر‌ه‌هاي اگزيونز در ابعاد بسيار بزرگ» (Axions in Large Extra Dimensions).

پس از پايان دوره‌ي فوق‌ليسانس عازم «تريستاي» (Treste) ايتاليا شده و در آزمون «پست‌دكترا» (PHD) در دانشگاه «سيسا» (SISSA) (International School for Advanced Studies) شركت كرد. وي جزو هشت برگزيده‌ي اين آزمون شد.

در اولين سال حضور در آن دانشگاه 5 درس را گذراند و تنها در سال دوم بود بر روي تز خود كار كرد.

وي «فيزيك نوترينو» (Neutrino Physics) را به‌عنوان حوزه‌ي مطالعه‌اي خود برگزيد.

پذيرفته شدن به‌عنوان دانشجوي پروفسور «يو اسمينوف» (Yu Sminov) براي وي افتخاري محسوب مي‌شد زيرا اين پرفسور يكي از پيشتازان «فيزيك نوترينو» (Neutrino Physics) محسوب مي‌شد.

بعد از يك‌سال پژوهش به‌علت آن‌كه براي همسرش موقعيت «پست‌دكترا» (PHD) در دانشگاه «استنفورد» (Stanford) پيش آمد محبور شد وي را در اين سفر همراهي كند.

قبل از عزيمت به امريكا حدود يك‌سال بود كه همراه همسرش با رئيس گروه نظري «مركز شتاب‌دهنده‌ي خطي دانشگاه استنفورد» (Stanford Linear Center) (SLAC) پروفسور «مايكل پسكين» (Michael Peskin) همكاري داشت.

پروفسور «مايكل پسكين» (Michael Peskin) به‌مدت يك‌سال وي را تشويق مي‌كرد كه تزش را تكميل نمايد.

وي در حالي بود كه ارتباط خود را با پروفسور «مايكل پسكين» (Michael Peskin) حفظ كرده بود به‌طوري كه با هم مقاله مي‌نوشتند در عين حال از محيط علمي مهيا شده در «مركز شتاب‌دهنده‌ي خطي دانشگاه استنفورد» (Stanford Linear Center) (SLAC) نهايت بهره‌برداري را مي‌كرد.

اگرچه از يك‌سال بعد از فارغ‌التحصيلي در چند بحث در حوزه‌ي «نظريه‌ي ميدان» (Field Theory) وارد شده و با سؤال و جواب از پروفسور «مايكل پسكين» (Michael Peskin) – كه نويسنده‌ي بهترين مطالب در حوز‌ه‌ي «نظريه‌ي ميدان» (Field Theory) بود - از ظرايف اين رشته آگاه شده بود اين ارتباط و فرصت هنوز هم براي اين محقق گرامي يك افتخار محسوب مي‌شود.

در سال 1383 به «ايتاليا» برگشت و از تزش دفاع كرد.

اين محقق اگرچه پذيرش موقعيت «پست‌دكترا» (PHD) را از چند انجمن در سراسر جهان (نظير: UCLA، «دانشگاه هاوايي» (Hawaii University)، «ساكلاي» (Saclay) در فرانسه و ...) را به‌دست آورد ولي ترجيح داد به ايران برگردد و در «پژوهشگاه دانش‌هاي بنيادي» (IPM) به‌عنوان استاديار فعاليت كند.

از دي 1387 (ژانويه‌ي سال 2007 ميلادي) به عضويت «مركز بين‌المللي فيزيك نظري» (International Centre for Theoretical Physics) (ICTP) درامد.



در مورد نقش خانواده در موفقيت و پيشرفت خودتان بفرماييد.

نقش «خانواده» غيرقابل‌انكار است. حمايت روحياي كه خانواده از شخص ميكند خيلي مؤثر است.

اگر زندگي فيزيكدانهاي موفق را درنظر بگيريد متوجه مي‌شويد كه همگي در خانواده، حامي‌اي‌ دلسوز داشته‌اند!

به‌عنوان مثال

- خواهر «لاندائو» از هرنظر از او حمايت فكري مي‌كرد.

- مادر «اينيشتين» بزرگترين حامي او بوده است.

- حامي بزرگ «فرمي» همسرش بوده است.

معمولاً كساني موفق‌اند كه كسي را دارند كه ميتوانند در هنگام سختي كار پيش او بروند و همه‌چيز را فراموش كنند. اين خيلي مهم است.

معمولاً خانوادهها در اكثر موارد حسن‌نيت دارند. اما در خيلي از موارد، خانوادهها با وجود حسن‌نيت خاصي كه دارند مانع از پيشرفت عزيزان‌شان ميشوند.

به‌طور مثال

بعد از مرحلهي المپياد به آن‌ها مي‌گويند كه ديگر نبايد خودت را خسته كني.

البته خانوادهي من اين‌طور نبودند.

علت اين امر هم اين است كه خانوادههاي ايراني اغلب با ذهنيت و دنيا محققان آشنا نيستند.

«:دانشگاه استنفورد» (Stanford University)

«:دانشگاه استنفورد» (Stanford University)

«:دانشگاه استنفورد» (Stanford University)



در «استنفورد» سالي دوبار درها را باز ميكردند كه خانوادهها از نزديك با كار پژوهشي‌اي كه در آن‌جا انجام مي‌شود آشنا شوند؛ يكي از اين روز‌ها داراي نام ذيل است:

Take Your Daughters to Work

اين كار خرج بالا و زحمت زيادي براي دانشگاه داشت. ولي نتيجه به زحمت و هزينه‌ي آن مي‌ارزيد؛ چون بعد از بازديد و آشنايي همين خانوادهها در خانه از محقق حمايت فكري و روحي بيش‌تري مي‌كردند.



































































استاد! لطفاً در مورد نوع حمايت خانوادهها كمي توضيح بفرماييد؟

خانوادهاي كه دانشجوي دكترا دارند يا يك عضو از خانواده‌اشان مشغول كار پژوهشي است بايد متوجه باشند كاري كه اين شخص انجام مي‌دهد كاري است باارزش كه بايد براي آن، وقت صرف كرد.

محقق بعضي وقتها ممكن است شب هم بيدار بماند و كار كند. همايشهايي كه ميرود تفنن نيست بلكه قسمتي كاملاً جدي از كار است. اين همايش‌ها واقعاً انرژيبَر هستند.

مثال ميزنم:

اگر نصف شب به خانه‌ي پزشكي زنگ بزنند و بگويند كه بايد فوري خود را به بيمارستان برسانند خانواده معمولاً حمايت ميكنند و مخالفتي نمي‌نمايند. چون اين مسؤوليت به‌عنوان بخشي از زندگي پذيرفته‌اند و اهميت كار را درك مي‌كنند.

خانواده‌ها بايد بدانند كاري كه فرزند دانشجو‌ي‌شان انجام ميدهد يك كار حرفهاي است و واقعاً بايد براي آن وقت صرف كرد.




در مورد نقش دوستان توضيح دهيد.

دوستان هم خيلي‌مؤثر بود‌ه‌اند. اما چون من در سالهاي اخير دايماً در حال رفتن به كشور‌هاي مختلف بوده‌ام بيش‌تر دوست‌هايم مجازي بوده‌اند.

در دورهي دبيرستان و همينطور سالهاي اول دانشگاه مخصوصاً براي دخترها دوست خيلي مهم و تأثيرگذار است.

حمايت دوستان من در آن دوره خيلي تأثيرگذار بود. حمايت دوستانم واقعاً مثل يك سپر بود. دخترهايي كه در المپياد همكلاسي من بودند و هم‌چنين آنهايي كه در «فرزانگان تبريز» همكلاسي‌ام بودند مدام با من تماس تلفني داشتند و با وجود اين‌كه خودشان هم مشغول درس خواندن براي كنكور بودند به من روحيه ميدادند.

اگر حمايت‌هاي فكري آنها نبود من هيچوقت نميتوانستم در آن مرحله موفق بشوم.




جدا از قضاياي احساسي در مورد دوست‌ها نظر شما راجع‌به تأثير

درس خواندن با هم و با دوست‌ها در پيشرفت درسي چيست؟ آيا شما تجربه‌اي در اين زمينه داريد؟

قبل از امتحان المپياد براي امتحانهاي ثلث با يكي از دوستانم درس ميخوانديم. به اين ترتيب فصل امتحانات - كه معمولاً بدترين زمان زندگي براي دانشاموزان است - براي من شيرينترين زمان بود.

وقتي مسألهاي را با هم شروع و حل ميكرديم خيلي خوش‌حال مي‌شديم.

كلاً با هم درس خواندن خوب است.




پس كلاً يادگيري جمعي خوب است به‌شرط اين‌كه احتمالاً حوزه‌ي كاري‌شان يكي باشد؟

بله.




استاد نظرتان در مورد كنكور، المپياد و ... چيست؟

من الان يك خواهر كنكوري دارم. استرسي كه كنكور براي افراد ايجاد مي‌كند واقعاً غيرقابل‌تحمل است. ولي جايگزين بهتري براي آن موجود نيست.

عده‌اي معتقدند اگر كنكور برداشته شود اتفاق خاصي رخ نمي‌دهد و فقط كلاس‌هاي كنكور تعطيل مي‌شوند!

اگر اين امتحان تستي نباشد امكان اجحاف وجود دارد. كنكور يك وضعيت دموكراتيك ايجاد مي‌كند. يعني يك شخص از يك روستاي دورافتاده هم مي‌تواند در اين امتحان رتبه‌خوبي كسب كند؛ يعني اعمال نظر انجام نمي‌شود.

در صورتي كه اگر امتحان به‌صورت تشريحي باشد نتيجه‌‌ي امتحان به نوع تصحيح شدن آن بستگي پيدا مي‌كند. معلم‌هاي شهرستان خيلي سخت‌گير‌تر از معلم‌هاي تهران هستند. در نتيجه اجحاف بيش‌تري رخ مي‌دهد.

آمار نشان ميدهد خيلي وقتها شاگرد اول كنكور اهل روستايي دورافتاده است.

به‌نظر من اين‌كه كنكور بدي‌هاي زيادي دارد كاملاً درست است. با اين حال به‌نظر من برگزاري كنكوري بري از فساد، ارتشا و غيره در اين ساليان متمادي يك افتخار ملي است.

كنكور اين فرصت را ايجاد مي‌كند كه يك نفر با سطح مالي خيلي پايين بتواند خودش را از نظر علمي و اجتماعي بالا بكشد.

اگر كنكور برداشته شود اين مزيت‌ها هم از بين مي‌روند.

از طرف ديگر هم استرس كنكور وجود دارد. در حال حاضر جايگزين بهتري براي كنكور نمي‌شناسم.

توصيه‌ي فردي من اين است كه استرس فقط مي‌تواند مشكل‌ساز باشد؛ پس بهتر است كنكوري‌ها و المپيادي‌ها با خيال راحت كار كنند و درس بخوانند و فشار را از خودشان دور نمايند.




به‌نظر شما آموزش بچههاي تيزهوش با بچههاي ديگر بايد متفاوت باشد يا نه؟

از نظر من بله! بايد متفاوت باشد؛ چون مثلاً خانمي كه قصد دارد بعد از ديپلم يا ليسانس به كار خانهداري بپردازد احتياجي به اين ندارد كه بعضي از مسائل را خيلي دقيق و كامل بياموزد.

و يا كسي كه مي‌خواهد در آينده شغل تعمير‌كاري را انتخاب كند يا كار‌هاي فني انجام دهد احتياجي به اين ندارد كه مثلاً جزويات قضيه‌هاي رياضي را دقيق و مو‌شكافانه بياموزد.

ولي كسي كه قصد دارد كار پژوهشي انجام دهد بايد تمام جزويات را ياد بگيرد. در نتيجه آموزش اين دو گروه بايد متفاوت باشد.




چه رسانههاي آموزشي ديگري غير از كتاب را براي دانشاموزان توصيه ميكنيد؟

چون مدت زمان زيادي است كه از آموزش دانشاموزان دور هستم در اين زمينه زياد تجربه ندارم.

در زمان خودم كتابهاي آْقاي «پرويز شهرياري» مخصوصاً كتابهاي رياضيشان را زياد ميخواندم. يعني شب و روز من با آن كتاب‌ها ميگذشت!




استاد! شما تدريس هم ميكنيد؟

به‌صورت مشخص نه! ولي دانشجوي دكترا دارم.




شما در واقع رشتهاتان را خودتان انتخاب كرديد؛ انگيزهي شما از انتخاب اين رشته چه بوده است؟

طبق معمول اين تصميم «احساسي» بوده است. من به اين رشته علاقه داشتم.




الان پشيمان نيستيد؟

نه! به‌هيچ وجه! در كشور‌هاي خارجي مي‌گويند چون رشته‌ي «فيزيك» در آينده درامد بالايي ندارد بهتر است اين رشته را انتخاب نكنند!

من مي‌خواهم موضوعي را عنوان كنم كه معمولاً همكاران من راجع‌ به اين موضوع صحبت نمي‌كنند! درامد ما به‌عنوان استاد دانشگاه كم نيست و براي يك زندگي مرفه كافي است.

البته چند سال پيش اينطور نبود ولي حالا وضعيت فرق كرده است.




پس يعني اگر بچه‌ها اين رشته را انتخاب كنند در صورتي كه ادامه بدهند و به سطحي برسانند كه بتوانند عضو هيأت علمي يك پژوهشگاه بشوند ميتوانند موفق زندگي كنند؟

بله! البته از حالا قابل پيش‌بيني نيست ولي اميدواريم كه رو به پيشرفت باشد.




شما در روز چند ساعت به مطالعه ميپردازيد؟

چيزي حدود حداقل 8 ساعت. البته من تعداد ساعت خالص آن را ميگويم.

مدت زماني كه من در محل كارم ميگذرانم بيش‌تر است يعني ساعت ناهار و يا احياناً صحبت كردن با يك دوست و كار‌هايي از اين قبيل را از اين مدت كم مي‌كنم.




كار يك فيزيكپيشهي حرفهاي اصولاً خيلي بيش‌تر از يك كارمند معمولي است.

شما مي‌گوييد در روز 8 ساعت مطالعه ميكنيد؛ احتمالاً يك كارمند معمولي در روز در اين 8 ساعت فقط به سر كار ميرود.

بله ما ساعت كار نداريم. يكي از موهبتهاي فيزيكپيشه بودن و كار پژوهشي انجام دادن اين است كه در كار ما، ساعت كار وجود ندارد يعني شما لازم نيست حتماً 8 صبح در محل كار‌تان باشيد و بعد در ساعت 4 عصر به منزل برويد.

شما ممكن است يك روز ساعت 10 صبح به محل كار بياييد ولي در پايان همان‌روز شب تا صبح در اين محل مشغول انجام كار باشيد. پس كاملاً آزادي عمل وجود دارد.

اين يكي از مزاياي كار ما است. ولي نبايد از اين موضوع سوء‌استفاده كرد؛ چون باعث ضرر خود شخص مي‌شود.




به‌نظر شما يك سايت براي بچههاي المپيادي بايد داراي چه ويژگيهايي باشد؟

تا به‌حال در موردش فكر نكرده‌ام. شما سؤال‌هاي تخصصي خودتان را از من ميپرسيد كه من هيچكدام را نميدانم!

من فكر ميكنم بايد به اين نكته پرداخته شود كه المپياد آخر كار نيست. توصيه‌ي من در اين مورد اين است كه با فيزيكپيشههاي مسنتر، جاافتادهتر، نوبليستها و يا كساني كه در حد نوبل هستند مصاحبه انجام شود.

البته اين كافي نيست؛ بهتر است در كنار اينها با كساني كه در مرحلهي مياني هستند هم مصاحبه شود.




 

بله دقيقاً انگيزهي ما هم همين است كه اين روش به‌گونه‌اي باشد كه بچه‌ها با اين موضوع زياد

گنگ و كليشهاي برخورد نكنند. چون بچهها الان در مرحلهي انتخاب رشتهي تحصيليشان در دانشگاه براساس ترازهايي كه در كنكور كسب ميكنند اولويتهايي در رشته‌ها و دانشگاهها در نظر مي‌گيرند و براساس آن رتبهبندي رشتهشان را انتخاب ميكنند بدون اين‌كه هيچ زمينهي ذهنياي در مورد آن رشته داشته باشند.

منظور من حتي قبل از انتخاب است. نوبليستها حتي براي من ستارههاي خيلي دست‌نيافتني هستند.

ولي همكاران ديگر كه 5 الي 6 سال بزرگتر از من هستند ديگر براي من خيلي دور از دسترس نيستند؛ ولي آنها هم خيلي بيش‌تر از من ميدانند؛ چون در همين 5 الي 6 سال كه بزرگتر بوده‌اند خيلي چيزها ياد گرفته‌اند.

در ضمن ارتباط برقرار كردن هم با اين افراد سادهتر است.

فرض كنيد يك بچهي 12ساله خودش را به شما نزديك كند. مسلماً شما حوصلهاش را نداريد ولي با كسي كه 2 الي 3 سال از شما كوچكتر است خيلي راحتتر ارتباط برقرار ميكنيد. از نظر ذهني خيلي نزديك‌تر است.

حتي با يك نسل قبل يا شايد دو نسل قبل كه صحبت ميكنيم مشكلات‌شان مشكلات ديگري بوده كه شايد خيلي فضاي ذهن‌شان با ما متفاوت است ما در حال حاضر فكرمان مشغول كنكور است بعد انتخاب شغل و ... ولي آنها دغدغههاي‌شان چيزهاي ديگر بوده است.

اتفاقاً من فكر ميكنم يكي از دلايلي كه المپياديها خيلي زود متوقف ميشوند اين است كه حد مياني ندارند. يك المپيادي اهل كشور آلمان اگر وارد دانشگاه شود و با يك شخص داراي مدرك «پست‌دكترا» (Post Doc) (PHD) برخورد كند - كه شايد اساساً المپيادي هم نبوده است ولي از خودش بالاتر است - متوجه مي‌شود كه:

المپياد آخر خط نيست.




نظرتان در مورد سايت رشد چيست؟

كار جالبي است ولي من در اين زمينهها فعاليتي ندارم. بعضي از همكاران ما هستند كه خيلي به‌دنبال اين فعاليت‌ها ميروند و خيلي خوش‌ذوق هستند و مطالب جالبي مطرح ميكنند.

ولي من مدتي است كه از اين‌گونه مسائل دور شده‌ام ولي برايم جالب است حتماً اين سايت را مي‌بينم.

سعي ميكنيم رشته‌هاي مختلف و رشته‌هاي جديد را به بچهها معرفي كنيم كه تقريباً دورنمايي از آيندهي شغليشان داشته باشند.

اين خيلي عالي است. در زمان ما اصلاً چنين امكاناتي وجود نداشتند. ما تقريباً چشم‌بسته انتخاب‌رشته كرديم.


حالا اگر شما تمايل همكاري افتخاري با مجموعه‌ي ما را داشته

باشيد تا بتوانيم از راهنماييهاي‌تان استفاده كنيم خيلي براي سايت خوب است.

همان‌طور كه گفتم من از سال‌هاي دبيرستان خيلي دور هستم. در غير اين‌صورت از اين همكاري خوشحال مي‌شدم.




در مورد باورهاي مذهبيتان اين‌كه چقدر در موفقيت شما تأثير داشته توضيح بفرماييد.

من شخص نسبتاً مذهبي هستم. نماز ميخوانم؛ روزه ميگيرم؛ موقعي كه درمانده ميشوم دعا ميكنم و به او متوكل مي‌شوم.

اتفاقاً فكر ميكنم بهتر است بيش‌تر از اين مذهبي باشم يعني در آن حد كه احساس كنم سرنوشت من اول به خدا و بعد به تلاش خودم بستگي دارد.

اگر كسي بد‌خواه من باشد و بخواهد براي من مشكلي ايجاد كند او را به خدا واگذار مي‌كنم.

اگر بتوانم اين كار را انجام دهم خيلي از دغدغههاي ذهنم از بين ميروند و ميتوانم در كارم موفقتر هم باشم.




زماني كه در مقاطع مختلف علمي فعاليت ميكرديد با چه

مشكلاتي مواجه بوديد و آنها را چطور رفع ميكرديد؟

بعضاً ممكن است سؤالي براي انسان پيش بيايد يا با مسألهي خيلي مشكلي روبه‌رو شود كه فكر كند هيچ‌وقت نميتواند آن را حل كند. ولي در اين موارد نبايد جا زد.

هر مسأله و مشكلي را ميشود سادهسازي و به مسائل كوچكتر تبديل كرد و بعد آرام‌آرام آن مسائل را مي‌توان حل كرد.

همين‌طور اگر مقالهاي هست كه فهم آن براي‌مان دشوار است مي‌توانيم به مقالههاي قبلياي كه اين مقاله از آن‌ها نشأت گرفته است مراجعه كنيم. هيچ‌گاه نبايد نااميد شد.




اگر شما در نهادهاي متولي امور نخبگان مسؤوليت داشتيد چه مي‌كرديد؟

«بنياد نخبگان» شروع خوبي داشته است. بنياد با روش‌هاي مختلف از جمله: اختصاص دادن مقداري «پژوهانه» (Grant) از محققان جوان حمايت مي‌كند يعني مقداري اعتبار به آن‌ها اختصاص مي‌دهد تا براي پيشبرد كار پژوهشي‌شان از آن استفاده كنند.

به اين ترتيب دست محقق جوان باز است كه ايده‌هاي خود را دنبال كند.

به‌عنوان مثال

مي‌تواند از محل اين «پژوهانه» با ارائه‌ي فاكتور، وسايل لازم براي كار پژوهشي خود خريداري كند يا همايشي از محل اين بودجه برگزار نمايد و ...

البته در ايران اين تجربه‌ي جديدي است و مانند هر تجربه‌ي جديد مخالفان خود را خواهد داشت.

اما اين روش در جوامع ديگر به‌نيكي آزموده شده و كار كرده است.

به‌عنوان مثال

در امريكا «بنياد علوم ملي امريكا» (National Science Foundation) يك نهاد دولتي است كه به‌همين طريق مستقيم از محققان (دقت كنيد از محققان نه از مؤسسه‌هاي علمي و يا دانشگاهي) حمايت مي‌كند. در مجموع اگر نهادهاي مختلف از طرق مختلف از پژوهش حمايت كنند امكان فساد مالي و انحصارطلبي در استفاده از امكانات پايين مي‌آيد.

اگر تمام بودجه از يك دريچه وارد سيستم دانشگاهي شود طبيعتاً عده‌اي سعي مي‌كنند كنترل آن دريچه را به‌دست بگيرند. اندك‌اندك نتيجه آن مي‌شود كه تنها آن‌هايي كه زور بيش‌تري دارند بر اين دريچه كنترل پيدا كرده و امكانات تنها نصيب آن دسته از محققان جوان‌تر و كم‌زورتر مي‌شود كه كرنش بيش‌تري بكنند!!!

در اين محيط «تملق‌گويي» و «تملق‌پذيري» رشد مي‌كند. واقعيت اين است كه افراد لايق و شايسته معمولاً از تملق‌گويي مي‌پرهيزند. نتيجه‌ي طبيعي اين خواهد بود كه امكانات به‌دست «افراد نالايق» مي‌افتد.

همه‌ي اين‌ها كه مي‌گويم در داخل محيط دانشگاهي مي‌افتد. من فعلاً به خارج از محيط دانشگاهي كاري ندارم.

اگر محقق جوان خود مستقيماً از دريچه‌ي ديگري مقداري امكانات دريافت كند راه اين انحصارطلبي تا حدي معقولي بسته شده و مشكلات كم‌تري پيش مي‌آيد. واقعيت اين است كه در دانشگاه‌هاي كشوري مثل: «امريكا» زورگويي و نخبه‌كشي كم‌تر از ايران است.

علت آن نيست كه امريكايي‌ها «آدم‌تر و انسان‌تر» از ما هستند. علت اين است كه نهادهايي مثل: «بنياد علوم ملي امريكا» (National Science Foundation) شاهرگ اقتصادي زورگويي را سد مي‌كنند.

اقدام‌هايي كه «بنياد نخبگان» شروع كرده است در همين جهت بسيار مثبت است. طبيعي است كه انحصارطلبان در جوامع دانشگاهي زياد از اين نكته راضي نباشند و چوب لاي چرخ بنياد بگذارند.

معمولاً هم اينان با استدلال‌هاي «جوان‌پسند» از دانشجويان و جوانان نخبه مي‌خواهند كه «بنياد نخبگان» را جدي نگيرند و برگه‌هاي مربوط را پُر نكنند!

به من هم همين را گفته بودند! خوشحالم از اين‌كه برگه‌ها را پُر كرده و درخواست‌هاي خود را به‌صورت كتبي و‌ به‌روشني بيان كردم. برعكس شايعاتي كه انحصار طلبان مي‌پراكندند «بنياد» درخواست‌هاي مرا پاسخ گفت. از اين بابت از مسؤولان «بنياد» متشكرم.




آيا شما توصيهاي براي المپياديهاي ناموفق داريد؟

من در اين زمينه از تجربه‌هاي همسرم صحبت مي‌كنم. همسر من جزو 40 نفر منتخب مرحله‌ي دوم المپياد بود ولي جزو تيم پنج‌نفره نشده بود.

اميدوارم اين به‌عنوان تعريف از همسرم تلقي نشود. ايشان يكي از بهترين فيزيكپيشه‌هاي ايران است و از خيلي از كساني كه عضو آن تيم بودند موفقتر است.

بهترين قسمت دورهي المپياد همان كلاسهاي آموزشي‌اش است. عضو تيم بودن ارزش چنداني ندارد.

البته همسر من بعداً در كنكور هم خيلي‌خوب درخشيد. تلاش بعد از ورود به دانشگاه خيلي‌خيلي مهم است.




در مورد فعاليت‌هاي فوق‌برنامه، ورزش، تفريح و ... چقدر اهميت

ميدهيد؟ آيا در موفقيت شما تأثيري داشته است؟

من در دورهي المپياد ورزش نكردم و از اين بابت خيلي ضرر كردم. چون به‌محض اين‌كه المپياد تمام شد پايم پيچ خورد و دچار مشكل بزرگي شدم. بعد از آن قضيه اين درس را آموختم كه در هيچ شرايطي نبايد از ورزش غافل شد.

توصيه ميكنم بچهها در دورهي المپياد هم ورزش را كنار نگذارند.

بر اثر ورزش تنشهاي‌ روحي‌شان را هم كم‌تر ميكنند. البته فعاليت دورهي المپيادم خوب بود؛ با اين‌كه ورزش نميكردم ولي مطالعه‌ي «رُمان» را قطع نكرده بودم. شديداً اهل مطالعه‌ي «رُمان» هستم.



آخرين رماني كه خوانديد چه بود؟

آخرين رماني كه خواندم و خيلي هم خواندنش را توصيه ميكنم رماني بود در مورد زندگي «ميكل‌آنژ»؛ البته به‌زبان انگليسي است.

اين رمان يك زندگي‌نامه‌ي كاملاً مستند نيست ولي در آن به مدارك باقي‌مانده بارها استناد شده است.

بعد از خواندن آن ميبيند كه يك انسان چه قابليتهايي ميتواند داشته باشد.



اهل شعر و ادبيات هستيد؟

فقط ميخوانم؛ شعر نمي‌گويم!



به چه شعرهايي علاقهمنديد؟

شعرهاي «حافظ» را خيلي‌دوست دارم



استاد! لطفاً در مورد فرار مغزها صحبت بفرماييد.

در اين‌باره زياد صحبت شده است. رفتن به خارج و كلاً ارتباط با جهان خارج علي‌الاصول مي‌تواند منشأ ثمره‌هاي بسيار باشد؛ البته به‌شرط آن كه بين رفتن و برگشتن تعادلي باشد.

حالت ايده‌آل براي محيط علمي آن است كه دانشجويان در دانشگاه‌هاي خارجي بعد از تحصيل به كشورشان بازگردند و يا اگر در ايران دكتري گرفته‌اند به‌صورت «پست‌دكترا» (Post Doc) چند سالي به خارج از كشور بروند و دوباره برگردند.

اين‌كار از نظر علمي، فرهنگي و اقتصادي براي دانشگاه‌هاي ايران خيلي مفيد است. كسي كه در كشوري پيشرفته «پست‌دكترا» (Post Doc) مي‌شود مي‌تواند پول پسانداز كند و پس از بازگشت ديگر مشكل مسكن نخواهد داشت. من و همسرم هم اين كار را كرديم.

اما براي اين‌كه اين بازگشت انجام شود بايد در داخل كشور كمي تلاش كرد و استانداردها را بالا برد.

باز هم ميگويم مسائل فرهنگي زيادي وجود دارد يعني كسي كه برميگردد بايد اين موضوع را قبول كند. البته من اين مطلب را بيش‌تر از هركس به خودم ميگويم. او با يك‌سري ايدههاي جديد بازگشته است. شايد بعضي‌ها بعضي از عقيده‌هاي او را قبول نكنند. بايد با يك ديد بازتر به جهان اطراف‌شان نگاه كند. كسي كه برميگردد ايدههايي خواهد داشت و چيز‌هاي قبلي را قبول نخواهد كرد.



منظورتان از چيزهاي قبلي چيست؟ منظور در جامعه است يا در حوزههاي علمي؟

البته جامعه هم جزوش است. البته من از آن دسته از فرنگ‌برگشته‌ها نيستم كه از موضوع‌هايي مثل: چگونگي لباس پوشيدن مردم و يا ‌طرز رانندگي آن‌ها مدام ايراد مي‌گيرند.

به‌نظر من چيزي كه بيش‌تر از همه ممكن است انسان را اذيت كند جو محيط كاري خودش است. بايد بازتر نگاه كرد يعني من هم كه الان در اينجا هستم بايد بدانم كه به‌طور مثال 5سال ديگر ممكن است يك‌نفر ديگر پيدا شود كه خيلي از كارهاي مرا قبول نداشته باشد و خيلي‌كارها را بهتر از من انجام بدهد. اگر ديدم او از من بهتر است نبايد جلوي او ايستاد‌گي كنم؛ بايد به او پرو بال دهم.

اين طرز فكر كه اگر من نباشم زمين از مدارش خارج ميشود كاملاً نادرست است؛ ولي متأسفانه به‌شدت در محيط هاي دانشگاهي ايران رواج دارد.



وقتي دانشاموز بوديد چه اهدافي داشتيد؟ و به چه تعداد از آنها دست پيدا كرد‌ه‌ايد؟

يعني وقتي خيلي‌كوچك بودم يا زماني كه دبيرستاني بودم؟



در آن سال‌هايي كه يك‌نفر براي آيندهاش برنامهريزي ميكند؟

راستش وقتي من دانشاموز بودم خيلي دوست داشتم در المپياد قبول شوم. مخصوصاً با توجه به اين‌كه تا آن‌موقع هيچ دختري در تيم المپياد ايران نبود خيلي مايل بودم اولين دختر المپيادي باشم.

بيش‌تر از آن به موضوعي فكر نميكردم چون فرصتش نبود. همان‌طور كه ميدانيد يك دانشاموز دبيرستاني تمام فكرش روي همان مرحله متمركز است. وقتي به آن آرزويم رسيدم متوجه شدم چيزهاي مهم ديگري هم وجود دارند كه من اصلاً به آنها فكر نكرده بودم!



المپياد فقط در انتخاب رشتهي شما تأثير گذاشته است؟

المپياد خيلي تأثيرگذار بوده است.



يعني بعد از اين‌كه از المپياد بازگشتيد به رشته‌ي ديگري فكر نكرديد؟

نه به رشته‌ي ديگري فكر نكردم. البته پدر و مادرم مايل بودند كه من «مهندسي عمران» بخوانم چون رشته‌ي خودشان هم همين است! ولي من به «فيزيك» علاقهمند شدم و در اين زمينه انتظار آنها را براورده نكردم.



آيا توصيه‌اي براي جوان‌ها داريد؟

از جوانها ميخواهم كه قدر خودشان را بدانند و بدانند كه با ارزش‌اند.

در پايان يك تبليغ براي وبلاگم مي‌كنم؛ نشاني اين وبلاگ عبارت است از:

http://monjoogh.blogspot.com

در اين وبلاگ چه در لفافه و چه به‌صراحت مطالبي را بيان مي‌كنم كه اگر كسي ده، پانزده سال پيش به اين صورت به من مي‌گفت به‌مراتب در زندگي جلوتر و موفق‌تر مي‌بودم و بسياري از اشتباه‌هايي را كه كرده‌ام نمي‌كردم.

قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم

1388/1/10 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 تنظيم عرض صفحه - وسط
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما
 بازديدها
خطایی روی داده است.
خطا: بازديدها فعلا" غیر قابل دسترسی می باشد.

 تنظيم عرض صفحه - راست