جستجو بر اساس تاريخ مطلب
 تنظيم عرض صفحه
 فعاليت حرفه‌اي نه آماتور! (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 142)
فعاليت حرفه‌اي نه آماتور! (مصاحبه و گزارش شماره‌ي 142)
دخترها در «استفاده‌هاي جمعي» بيش‌تر وقت صرف مي‌كنند و پسرها در استفاده‌هايي كه «افزايش‌دهنده‌ي موقعيت» (Status Increasing) باشد كه معمولاً از آن با عنوان (Status Solidarity Dimension) نام مي‌برند ... مصاحبه با دكتر كارولوكس – قسمت سوم

فعاليت حرفه‌اي نه آماتور!



قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم | قسمت چهارم

اشاره

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) دانشمند ايراني است كه به «پدر هوش مصنوعي ايران» شهرت دارد. وي مدرك مهندسي برق را در سال 1352 (1973 ميلادي) از دانشكده‌ي فني دانشگاه تهران اخذ كرد. سپس در سال 1355 (1976 ميلادي) مدرك دكترا (Ph.D) را از دانشگاه كاليفرنيا، بركلي گرفت.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) بنيانگذار و مدير «قطب كنترل و پردازش هوشمند» (Center of Excellence for Control and Intelligent Process) دانشكده‌ي مهندسي برق دانشگاه تهران است.

در طي سال‌هاي 1362 تا 1366 (1993 تا 1997 ميلادي) مدير «پژوهش‌کده علوم شناختی، پژوهشگاه دانش‌هاي بنيادي» (School of Cognitive Sciences, IPM) و در سال‌هاي 1345 تا 1367 (1986 تا 1988 ميلادي) رئيس دپارتمان مهندسی برق و کامپیوتر دانشگاه تهران بود.

از فعاليت‌هاي دانشگاهي وي در دانشگاه‌هاي خارج از كشور مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد:

- دانشيار مدعو دانشگاه تورنتو كانادا در تابستان 9-1368 (90-1989ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه كاليفرنيا، بركلي، 8-1367 (9-1988 ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه گاريونيس (Garyounis)، 4-1363 (5-1984 ميلادي)
- دانشيار مدعو دانشگاه كالفرنيا، لس‌آنجلس 5-1354 (6-1975 ميلادي)
- محقق «مركز بين‌المللي فيزيك نظري» (International Center for Theoretical Physics) و «مركز بين‌المللي مهندسي ژنتيك و بيوتكنولوژي» (International Center for Genetic Engineering and Biotechnology) هر دو مركز واقع در «تريسته‌ي» (Trieste) ايتاليا
- محقق «انستيتو رياضي كاربردي» (Institute of Applied Mathematics)
- محقق «آكادمي علوم چين» ‌(Chinese Academy of Sciences)
- محقق «انستيتو تكنولوژي الكتريكي هاربين» (Harbin Institute of Electrical Technology)
- دستيار تحقيق (Research Associate) شركت پژوهشي، توليدي اونتاريو
- دستيار تحقيق (Research Associate) آزمايشگاه پژوهش‌هاي الكترونيكي (Electronic Research Laboratory) دانشگاه كاليفرنيا، بركلي.

پژوهش‌هاي مورد علاقه‌ي پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) شامل حوزه‌هايي نظير ذيل است:

- «محاسبه‌هاي زيستي» (Biological Computing)
- «هوش محاسبه‌اي» (Computational Intelligence)
- «سيستم‌هاي نامشخص» (Uncertain Systems)
- «كنترل هوشمند» (Intelligent Control)
- «شبكه‌هاي عصبي» (Neural Networks)
- «سيستم‌هاي چندعاملي» (Multiagent Systems)
- «داده‌کاوی» (Data Mining)
- «مدلسازي مالي» (Financial Modeling)
- «مديريت دانش» (Knowledge Management).

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) هم‌چنين در تأسيس چند سازمان مهندسي و نهاد پژوهشي در ايران هم‌كاري كرده و هم‌چنين دارنده‌ي حق امتياز (Speaker Persian Isolated Word Neurorecognizer) محسوب مي‌شود.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) متجاوز از 150 مقاله در مجله‌ها و 300 مقاله در كنفرانس‌ها ارائه كرده است.

سردبيري مجموعه‌ها با عناوين ذيل توسط پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) انجام شده است:

- چهره‌هاي ماندگار دانشكده‌ي مهندسي دانشگاه تهران طي سال‌هاي 70-1358 (91-1979 ميلادي)
- بررسي منتقدين رياضي (Reviews of Mathematical Reviewers) طي سال‌هاي 1-1380 (2-1990 ميلادي)
- مجله‌ي سيستم‌هاي هوشمند و فازي (Journal of Intelligent and Fuzzy Systems) طي سال‌هاي 8-1371 (9-1992 ميلادي)
- بخش ايراني IEEE.

وي تاكنون به‌عنوان دبير چند كنفرانس بين‌المللي فعاليت داشته است.

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) به‌عنوان مشاور عالي سازمان‌هايي نظير ذيل فعاليت داشته است:

- بانك ملت
- مهندسين مشاور توسعه‌ي راه‌آهن جمهوري اسلامي ايران
- همكار پژوهشي شركت اونتاريو «ام. آر. سي. ا.» (Manufacturing Research Corporation of Ontario-MRCO)
- وزارت نيرو
- شركت سهامي بانكداران ايراني
(Iranian Bankers' Investment Company) (IBICO)
- «انجمن مهندسين مشاور» (Megerdumian and Associates Consulting Engineers).

پروفسور «كارو لوكس» (Caro Lucas) در سال 1385 (2006 ميلادي) توسط فرهنگستان علوم ايران به‌عنوان چهره‌ي ماندگار شناخته شد.



آيا شما هميشه در رشته­ها و كلاس­هايي كه تشريف داشتيد دانش­اموز ممتازي بوده‌ايد؟

نه! «ممتاز» به چه معني مي­گوييد؟

من معمولاً نمي­توانستم وقتم را صرف يك موضوع بكنم! زماني «شطرنج» بازي مي­كردم؛ علتي كه بازي «شطرنج» را قطع كردم به‌خاطر اين بود كه آن بازي تمركز بيش از حد مي­طلبيد و ديدم در بين شطرنج­بازهاي نامدار آن زمان افرادي بودند كه حتي نمي‌توانستند پشت صفحه بنشينند يعني بازي­ مي كردند سپس براي آرامش بيش‌تر مشغول قدم زدن مي­شدند!

شايد من به‌اندازه­ي كافي كوشش نكردم كه هميشه شاگرد اول كلاس باشم و يا هميشه در بالاترين رده­ي كلاس باشم. معمولاً دانشجو يا دانش­اموز موفقي بودم ولي در حد متوسط.

مواردي كه شاگرد اول شدم در دوره­هاي طولاني بوده است.

به‌عنوان مثال:

نمره­ي كل ديپلم يا نمره­ي كل دانشگاهم - بدون اين‌كه در يك ترم خاص شاگرد اول شده باشم - تنها مواردي بوده است كه ممتاز شناخته شده‌ام.

وقتي آموزش طولاني‌مدت مي­شد موفقيت‌ام بد نبود ولي وقتي در يك زمان مشخص بايد آموزش‌هايي را فرامي‌گرفتم معمولاً جزو بهترين­ها نبودم!




آقاي دكتر! غير از حوزه­ي تخصصي‌تان آيا در حوزه­هاي ديگر

هم به‌صورت تخصصي فعاليت كرده‌ايد؟
من معتقدم آدم نبايد «فعاليت آماتور» انجام بدهد. من در خيلي حوزه­ها فعاليت مي­كنم. در همان زمينه به‌قول شما «دانشمند» (Scientist) به‌قول من «محقق» يا «پژوهشگر» باشم ... ولي سعي مي­كنم همه را به‌صورت «حرفه­اي» (Professional) انجام بدهم.




مي­توانيد نام ببريد در چه حوزه‌هايي؟

مثلاً آموزش‌عالي.

من غير از مهندسي در «آموزش‌عالي» هم فعاليت مي­كنم

به‌عنوان مثال

داراي پست مديريت هستم. اين­ها همه در حوزه­ي مالي (Finance) بود؛ از آن طريق به‌دنياي «كسب و كار» (Business) كشيده شدم.




در حوزه­ي مالي چه كاري انجام مي­داديد؟

تدريس مي­كنم. سرپرستي پروژه‌اي به‌عهده­ي من است؛ مقاله مي­نويسم؛ پژوهش مي­كنم.




آقاي دكتر! كجا اين كارها را انجام مي­دهيد؟

دانشگاه تهران تدريس كرده‌ام؛ دانشكده­ي مديريت هم در حوزه­ي «مالي» هم در حوزه‌ي «مديريت» و هم در حوزه­ي «تكنولوژي اطلاعات در مديريت» درس داده‌ام.




در حال حاضر هم درس مي‌دهيد؟

الان عضو هيأت علمي هستم. اين ترم درس نداشته‌ام.




آقاي دكتر! به‌نظر شما دانش‌اموزان براي موفقيت بايد

فقط در يك حوزه فعاليت كنند و تمركز داشته باشند؟

نمي­دانم! شايد نتوانم جواب صريحي به اين سؤال بدهم.

آدم­هاي موفق از روش­هاي مختلف موفقيت حاصل مي­كنند؛ نمي­توان گفت:

فرد خيلي متخصص، موفق­تر مي­شود.




به‌عنوان مثال شما فرموديد: «من هميشه سعي مي­كنم در حوزه‌ها

«حرفه‌اي» (Professional) باشم؛ پس اين يك الگوي خوب است ولي آيا دانش‌اموز هم بايد به همين­صورت عمل كند؟

بله! يعني آدم چرا در زندگي كاري را به نحو احسن انجام ندهد؟!

خيلي جالب است؛ همان­طور كه خودم درباره­ي بعضي چيزها كه از اساتيدم ياد گرفتم يكي دو بار صحبت­ كردم همكارهايم بعضي مواقع اين كار را مي­كنند و آن موضوع را به خود من هم انتقال مي‌دهند.

به‌عنوان مثال

از اساتيدي نام مي­بردند كه مي­گفتند اگر رفتگر هم هستي بايد سعي كني رفتگري را درست انجام دهي.

آدم يا يك كاري را نبايد انجام بدهد يا وقتي شروع به كار كرد بايد در آن كار درگير باشد يعني باعلاقه انجام بدهد؛ باانگيزه كار كند و سعي نمايد به‌نحو احسن انجام آن را اجرا كند؛ نه اين‌كه بگويد اين كار فرعي من است.




آقاي دكتر! تا الان كه صحبت شد متوجه شدم شما در بحث­هاي روان­شناسي پرورشي

خيلي مطالعه داشته‌ايد و ما مي­خواهيم سؤال‌هاي‌مان را تخصصي­تر از شما بپرسيم. راجع به بحث «نيازهاي آموزشي» (ويژگي‌هاي آموزشي مخاطبان) به‌نظرتان نيازهاي آموزشي افراد دبيرستاني، دانشگاهي و دانشجو چيست؟ از تجربه‌هايي كه در مدت مديد آموزش به‌دست آورديد هم صحبت بفرماييد.

شما قبلاً سؤالي پرسيديد. اجازه دهيد جواب اين سؤال و سؤال قبل را با هم بدهم.

سؤالي كه پرسيديد و من فكر كنم جواب ناقص دادم اين بود كه از تكنيك­هاي جديد آموزش چطور در كلاس استفاده مي­كنم يا چطور در كلاس انعكاس پيدا مي­كند؟

يكي از روش­هاي من اين است كه ارزيابي را با كاري كه دانشجو انجام ­داده انجام مي­دهم نه با امتحاني كه مي­گيرم.




آقاي دكتر! راجع به «ارزيابي» بعداً صحبت مي­كنيم. من راجع

به «نياز آموزشي» صحبت بفرماييد.

براي آن مسأله، نظريه­اي به اسم «هوشمندي‌هاي چندگانه» داريم كه مطابق آن، افراد داراي ديدگاه­ها و نيازهاي متفاوت هستند:
    - يكي تصويري­تر فكر مي­كند 
    - يكي تعليلي­تر 
    - يا يكي موسيقيايي­تر فكر مي­كند ...




پس شما از تجربه‌هاي‌تان بفرماييد! ما متأسفانه از اساتيدمان

اين سؤال را نپرسيده‌ايم كه آن‌ها تجربه‌هاي‌شان را در برخورد با دانش‌آموزان يا دانشجوها بيان كننند. يعني بچه­ها چه نيازهايي دارند كه بر اساس آن نيازها ما فعاليت­ها را طراحي كنيم. حالا ما مي‌خواهيم از خدمت شما اين سؤال را بپرسيم.

منظور من از «ارزيابي­اي» كه مي­گفتم فقط «ارزيابي» نيست؛ در عين حال، انگيزه­ي كلاس و كار كلاس را هم تشكيل مي­دهد.




پس بفرماييد!
در كلاس من فرقي بين «آموزش» و «پژوهش» نيست. كلاس من بيش­­تر جنبه­ي «پژوهشي» دارد «آموزش» و «پژوهش» در كنار هم انجام مي­شود يعني ما «آموزش» نمي­دهيم كه پيش­نيازي براي پژوهش كردن باشد بلكه «آموزش» را «همراه با پژوهش» و «براي پژوهش» انجام مي­دهيم.

به‌اصطلاح چيزي را ياد نمي­گيريم در واقع «كشف مجدد» مي­كنيم و آموخته­هاي ما زمينه­اي مي­شود كه براي اكتشاف‌هاي بعدي و راهنما و دانسته­هاي ما را تشكيل مي­دهد.

بنابراين كلاس من عبارت است از «زمينه­اي» كه در آن دانشجو از ابتدا در انتخاب درس مختار بوده و هر درس را به‌دليل نياز به آن و احساس مفيد بودن آن درس گرفته است.

بنابراين با توقع خاصي سَرِ اين كلاس حاضر مي­شود كه اين درس براي هدف خاصي تدريس مي­شود و قرار است دانشي كسب كند و من هم اين درس را به‌منظور تأمين همين هدف تدريس مي­كنم.

به‌همين دليل فقط به «برنامه­ي درسي خاصي» كه بتواند به سؤال­ها جواب بدهد عمل نمي­كنم.

هدف اين درس آن‌چيزي است كه دانشجو به‌خاطرش اين درس را گرفته و آن هدف اين است كه در نوشتن رساله و پايان­نامه (يعني تزي كه نشان‌دهنده­ي اتمام تحصيلات است) با مشكلي مواجه نشود و در ضمن كمك هم داشته باشد.

هم­چنين در كنار براورده شدن اين هدف، موضوع­هاي مطرح شده در كلاس نيز ياد گرفته مي­شوند.

پس هر اصل يادگيري خود پژوهش كردن است؛ بنابراين سعي مي­كنم:

- اولاً: كلاس را طوري سازمان بدهم كه باعث تشويق دانشجويان شود

- ثانياً: از ابتدا بگويم كه با انتظارهاي آگاهانه سَرِ كلاس بياييد.


به آن‌ها مي‌گويم:

«خودتان سعي كنيد به كلاس جهت بدهيد اين‌كه سر كلاس درباره­ي چه مطلبي صحبت كنيم و اين‌كه چه مواردي پوشش داده خواهد شد و كار مفيدي هم انجام داده باشيد كه در نهايت جنبه­ي تحقيق داشته باشد و در دنياي امروز بتوانيد آن را به‌عنوان مقاله­ي علمي منتشر كنيد ...»




آقاي دكتر! راجع به نيازهاي آموزشي توضيح دهيد؛ يعني در دانشجويان

چه ديده‌ايد؟ شما فرموديد روحيه­ي پژوهش در دانشجويان وجود دارد و اگر فضاي مناسب را ايجاد كنيد مي­بينيد كه مي­پذيرند. ديگر چه نيازهايي در دانش­جويان ديده‌ايد؟

جنبه­ي ديگري كه كمي تازگي دارد «روحيه­ي كارافريني» است و اين‌كه خيلي از دانشجويان را مي­بينم كه در دوره­ها و نشست­هايي كه براي انتخاب رشته برگزار مي­شود شركت مي­كنند تا بررسي نمايند بازار فلان رشته داغ است يا نه؟

چرا بايد بازار را دانسته و از پيش داده شده فرض كنيم و سعي كنيم خودمان را با آن بازار تطبيق بدهيم؟! چرا نبايد خودمان آن بازار را جهت بدهيم و ايجاد كنيم؟!

اين نياز جديد دانشجويان است كه بفهمند ما مي­توانيم خودمان بازار ايجاد كنيم و اصلاً هدف هم همين است. ما دانشگاه مي­آييم كه اين قدرت را پيدا كنيم نه اين‌كه خودمان تابع خوبي از بازار از پيش داده شده باشيم.

به‌عنوان مثال

نقش قبلي دانشگاه­ها اين بود كه اين برچسب را بزنند كه چه كسي چه توانايي­اي دارد تا در آينده استخدام‌كننده بتواند با توجه به آن انگيزه و اين‌كه آن شخص قادر به انجام آن كار است تصميم بگيرد كه آيا او را استخدام كند يا نه.

بنابراين نقش عمده­ي آموزش‌عالي در دنياي نه‌چندان دور 7 الي 8 سال پيش اين بود كه درست برچسب بزنند. به‌همين دليل هم من اين­قدر امتحان مي­گيرم.

حالا به‌جاي اين‌كه برچسب بزنيم كه استخدام‌كننده را قادر كنيم كه كاري از قبل تعيين شده انجام دهد ما اين توانايي را به‌وجود بياوريم كه دنياي آينده را فارغ­التحصيل‌هاي ما بتوانند رهبري كنند و تصميم بگيرند كه خودشان در چه جهتي حركت كنند و اين‌گونه بر روي آن­ها تأثير بگذارند.




به‌نظرتان نيازهاي آموزشي بچه‌هاي تيزهوش و به‌ويژه

المپيادي‌ها چه تفاوتي با سايرين دارد؟

اولاً: آن­ها بايد متوجه باشند كه تيزهوش نيستند و فقط با يك ملاك اجتماعي و فرهنگي موجود اين افراد را فيلتر كرده‌اند. بايد بدانند آن‌ها با اين ملاك فيلتر شدند و در اين ملاك بالاتر شده‌اند و اين مسأله لزوماً به اين معني نيست كه اين افراد تيزهوش هستند.

من هم در تيزهوشان و هم در رشته­هاي پُرطرفدار بسيار ديدم كه معلم­ها باور اشتباه در دانشجويان و دانش­اموزان ايجاد مي­كنند.

به‌عنوان مثال

در همين دانشكده­اي كه تدريس مي­كنم (دانشكده‌ي مهندسي كامپيوتر دانشگاه تهران) در درس­هاي عمومي ديدم جلسه‌هاي معارفه و جلسه هاي توجيهي و ... و حتي اردوهايي براي دانشجويان تدارك مي­بينند؛ به‌طريقي شستشوي مغزي داده مي­شوند يعني رئيس دانشكده، معاون دانشكده، استاد و غيره يكي پس از ديگري يك‌نفر و دو نفر يا حتي بيش­تر به دانشجويان القا مي­كنند كه شما جزو افراد برگزيده­ي اجتماع هستيد!

در اين «كنكور» از هر هزارنفر يك‌نفر هم مثل شما انتخاب نمي­شود. ولي شما بدانيد كه در اين اجتماع شاخص هستيد؛ و اگر يك‌دهم اين افراد هم اين صحبت­ها را بپذيرد تا آخر عمر زندگي­اش سياه است و بايد خيلي آدم روشن‌بيني باشد كه عليرغم تبليغاتي كه وجود دارد متوجه باشد كه نه اين­طور هم نيست تا اين اندازه هم از بقيه­ي انسان­ها متمايز نيست.

همان­طور كه گفتم از نظر روانشناسي آموزشي ما چيزي به‌عنوان يك «مدل هوش» نداريم بلكه هوشمندي­هاي مختلف(Multiple Intelligence) داريم. آن كسي كه در يك شاخص عملكرد نمره‌ي پاييني مي­آورد غير از اين‌كه به‌اندازه­ي كافي تمرين و ممارست نديده ممكن است در نوع ديگري از هوشمندي تواناتر باشد؛ يعني از روي استعداد ذاتي و هم‌چنين پرورش­هاي قبلي بتواند نوع ديگري از هوشمندي را در آن انجام بدهد.

بنابراين استاد بايد هوشمندي­ها را بشناسد و بداند كه يك مدل هوشمندي وجود ندارد.

من بعد از سي سال تدريس لااقل اين موضوع را خوب فهميدم. چيزي به اسم «انگيزه» داريم اما چيزي به اسم «هوشمندي» نداريم. مي‌توانيم به دانشجويان صفت­هاي «پُرانگيزه» و «كم­انگيزه» بدهيم اما نمي­توانيم بگوييم اين شخص هوش كمي دارد.

بنابراين اولين چيزي كه بايد به آن­ها گفته شود اين است كه بفهمند اين حس اشتباه است.




متأسفانه در آموزش و پرورش، «رسانه‌ي آموزشي» معلم و

 تخته‌سياه يا وايت‌بورد و كتاب است. شما چه رسانه­هاي آموزشي ديگري به غير از كتاب را براي دانش­اموزان توصيه مي­كنيد؟

مهم­ترين رسانه­ي آموزشي امروز «اينترنت» است. «كتاب» كه در دنياي امروز عملاً بي‌مصرف شده است! به‌طور متوسط حدود دوسال طول مي­كشد تا كتاب نوشته و عرضه شود.

زمان دوبرابر شدن دانسته­هاي علمي كم­تر از دو سال است يعني اگر نوشته شدن را دوسال تلقي كنيم 2 + 2 = 4 مي­شود.

در اين چهار سال فقط 25 درصد از ارزش كتاب حفظ مي­شود و روزي كه دردسترس خواننده قرار مي­گيرد عملاً ارزش اوليه را ندارد.

الان بيش­تر چيزهايي كه به‌صورت مجلد چاپ مي­شود «كتاب تأليفي»‌ (Authored Book) نيست بلكه «كتاب تدويني» (Edited Volume) است يعني مجموعه­اي است كه نويسندگان مختلف تكه­هاي كوچك‌كوچك نوشته‌اند:

- هم سريع­تر جمع­اوري شده است

- هم كم­تر قديمي شده است

- هم اين‌كه يك ديدگاه واحد از خودش نشان ندهد داراي ديدگاه­هاي معتنابهي از خودش است.


همانند «ويكيپديا»‌
(Wikipedia) كه حالت كاملي از «كتاب تدويني» (Edited Volume) است.

بسياري از كتاب­ها، «كتاب‌هاي تدويني» (Edited Volumes) هستند كه در دنيا چاپ مي­شود.

ما در ايران متأسفانه به «كتاب تدويني» (Edited Volume) بهاي لازم را نداده‌ايم و به‌خصوص در دنياي امروز تعداد كتاب­هاي تدويني فارسي خيلي‌خيلي كم است و «كتاب­هاي تأليفي» بيش از حد زياد است كه اغلب آن­ها هم ارزش تأليف ندارد.

در اصل همه­ي كتاب‌ها گرداوري شده است ولي آن گرداوري فقط اسم تأليف را به‌خودش گرفته است!

اگر شما بررسي كنيد متوجه مي­شويد حدود 5 درصد از كساني كه در ايران كتاب تأليف كرده‌اند اولين كار مكتوب‌شان محسوب مي‌شده است.

تعداد زيادي كتاب منتشر مي­شود كه اولين كار مكتوب نويسنده­اش است يعني در تمام عمر حتي يك مقاله هم ننوشته است اما كتاب نوشته است!!!

مگر چنين چيزي امكان دارد؟! اين مسأله نشاندهنده­ي مفيد نبودن آن كتاب است.




غير از «اينترنت» و «وب‌سايت» چه رسانه‌هاي ديگري را توصيه مي‌فرماييد؟

غير از «اينترنت» و «وب‌سايت» الان ابزارها، ايندكس­ها و شاخص­هاي اينترنتي ما هم هستند مثل:

- «تامسون آي. اس. آي.» (Thomson ISI)
- «اسكاپوس آي. اي. اي. اي.» (Scopus IEEE)
- مجله‌هاي تخصصي هم است كه هنوز به‌صورت كاغذي­اش ارزش دارند.
- سپس پتنت­ها (Patent) است يعني نوشته‌ها و مداركي كه براي ثبت اختراع به‌كار مي­رود.

الان در درجه­ي اول با اين مدارك كار مي­كنيم.

-  من كمي نسبت به كتاب «بايوس» (Bios) منفي دارم ولي روي‌هم‌ رفته كتاب مورد استفاده‌ي من به‌صورت «تكست‌بوك» (Text Book) و ... به‌كار مي­برم ولي عمده­ي مصداق‌شان به اين چيزهاست

- تماس­هاي رودررو يعني كنفرانس­ها و سمينارها و مبادله‌ي تجارب.

در يكي از صحبت­هايي كه با هم داشتيم فرموده بوديد «محيط علمي»؟ «محيط علمي» در دنياي آموزش‌عالي و آموزش امروز بسيار بسيار مهم است. همان­طور كه شما در مورد «يادگيري جمعي» تأكيد كرديد يكي از جنبه­هايي كه يادگيري را جمعي مي­كند اين است كه در آن­جا محيطي وجود داشته باشد كه يك‌نفر پژوهش نكند بلكه همه پژوهش كنند و هركس در زمينه­اي تجربه و تخصصي دارد.

به‌عنوان مثال

من ضمن پژوهشي كه انجام مي­دهم به مسأله­ي خاصي برمي­خورم و مي­خواهم روش بهينه­سازي خاصي را به‌كار ببرم؛ بدانم فلاني هم هست كه در اين زمينه كارهاي جديدي انجام داده و در لبه­ي تيز دنياست و من مي‌توانم از او هم بهره بگيرم و اين مسأله بسيار مهم است؛ اگرنه كار يك محقق تنها خيلي‌سخت خواهد بود.

يك محقق هرچقدر هم خوب پژوهش كند تا زماني كه «محيط پژوهشي» مهيا نباشد نمي‌تواند كار خوب ارائه كند. منظور من از «محيط پژوهشي» ابزارها و دستگاه­ها نيست منظورم افراد ديگري است كه مشغول پژوهش هستند و اين پژوهش به‌صورت تعامل روي هم تأثير متقابل مي­گذارد.

«پژوهش» در آموزش‌عالي بسيار مهم است و يكي از وظايف ما اين است كه «محيط پژوهشي» به‌وجود بياوريم.




پيشنهاد شما براي ايجاد «محيط پژوهشي» چيست؟

يكي از همكاران من آقاي دكتر «باقري» در دانشگاه «صنعتي شريف» رئيس دانشكده­ي كامپيوتر بودند.

از ايشان پرسيدم:

شما چطور اين دانشكده را متحول كرديد كه تا اين حد خوب شده به‌صورتي كه به محض وارد شدن از راهروي دانشكده متوجه تغييرهاي آن در چند سال اخير مي­شوم؟!

وي مي‌گفت:

خيلي ساده است؛‌ من آزمايشگاه­هاي پژوهشي به بچه­هايي اختصاص داده‌ام كه تزهاي مختلف و هم­جهت اجرا مي­كنند. وقتي بچه‌ها در اين آزمايشگاه­ها نزديك هم هستند با هم تبادل‌نظر مي­كنند و بقيه­ي اين «محيط صميمانه­اي» است كه مي­بينيد به‌تبع آن حاصل شده است. من كار خاصي نكرده‌ام!


آقاي دكتر! به‌نظر شما آيا متغير «تفاوت جنسيت» در نوع آموزش­هاي

ارائه شده تفاوت ايجاد مي­كند؟ آيا بايد آموزش براي دختر و پسر متفاوت باشد؟

سؤال تخصصي‌اي است و خانم من هم در اين زمينه پژوهشي كرده است كه من اين سؤال را براساس پژوهش ايشان پاسخ مي‌دهم.




بسيار عالي! اسم ايشان را هم بفرماييد.

اميليا نرسيسياس.




اين پژوهش كجا انجام شده است؟

ايشان رئيس گروه انسان­شناسي دانشگاه تهران در دانشكده­ي علوم اجتماعي است.

خود پژوهش به‌عنوان جزوي از دوره­اي به‌نام «يونيستا» انجام شده است. «دوره­ي يونيستا» يك دوره­ي بين­المللي است؛ كنفرسيومي از دانشگاه­هاي آلمان با كشورهاي مختلف امريكاي لاتين، افريقا، آسياي شرقي و ايران براي آموزش‌عالي آن را انجام مي‌دهند.

در اين پژوهش هر شركت‌كننده­، زمينه­ي پژوهشي­اي انتخاب مي­كند و ايشان اين موضوع را انتخاب كرده بود:

«رابطه­ي سه­گانه­ بين جنسيت، فن­شناسي و آموزش‌عالي و به‌طور كلي آموزش»

من «فن­شناسي» را هم ضمن پاسخ وارد مي‌كنم.

شما دو رأس از اين سه‌رأس را نام برديد يعني: «آموزش» و «جنسيت».

اولاً: بله! «جنسيت» در آموزش بي­تأثير نيست

به‌عنوان مثال

فرض كنيد «فن­شناسي» نسبت به «جنسيت» بي­طرف است (ولي در باطن اين­طور نيست!) «عوامل تربيتي» باعث مي‌شود كه «جنس نَر»‌ (Male)، پسرها و مردها بيش­تر سراغ «فن­شناسي» بروند تا «زن­ها» (Female).

يك دليل اين است كه مردها «فن­شناسي» را به‌شيوه­اي مردانه استفاده مي­كنند.

به‌عنوان مثال

استفاده از «فن­شناسي اطلاعات اينترنت» را درنظر بگيريم.

در ايران بر طبق آماري كه روي استفاده­ي اينترنت بين «دخترها» و «پسرها» گرفته شده متوجه شدند كه «رفتار» و «نوع» استفاده متفاوت است.

دخترها در «استفاده­هاي جمعي» بيش­تر وقت صرف مي­كنند و پسرها در استفاده­هايي كه «افزايش­دهنده­ي موقعيت» (Status Increasing) باشد كه معمولاً از آن با عنوان (Status Solidarity Dimension) نام مي­برند.

يك بُعد، بُعد «پرستيژ» و «موقعيت اجتماعي» است و بُعد ديگر «همبستگي»، «هويت» و «هويت جمعي» است.

در وضعيت فعلي جامعه - كه مردسالاري رواج دارد! - مردها در بُعد «موقعيت» (Status) بيش‌تر متمركز هستند و جنسيت دوم در بُعد «همبستگي» (Solidarity).

بنابراين از ابزار هم اين‌گونه استفاده مي­شود يعني استفاده­هاي مردانه استفاده­هايي است كه «افزايش­دهنده­ي موقعيت» (Status Increasing) باشد.

ممكن است در خبرها آمده باشد كه «مردها» وقت بيش­تري براي خواندن خبر صرف مي­كند ولي استفاده‌كننده­ي زن وقت بيش­تري را براي «چت كردن» صرف مي‌كند چون حالت «اجتماعي­تري» دارد.

خوشبختانه بدون اين‌كه دولت كوشش خاصي انجام داده باشد مسأله­ي افزايش تعداد ورودي جنس دوم (زن) به دانشگاه در ايران خودبه‌خود حل شده است؛ آن هم به‌دلايلي كه زن­ها در كنكور موفقيت بيش­تري كسب مي­كنند!

البته اين مسأله محدود به دوره­هاي پايين ليسانس و بيش­تر در رشته­هايي مثل: «اجتماعي» مي­شود.

هنوز در رشته­هاي پُرتقاضاتر و در دوره­هاي تخصصي­تر، تسلط با مردهاست! ولي به‌تدريج در آن­جا هم تسري پيدا خواهد كرد و اين يك فرصت است كه آموزش دوگانه صورت بگيرد يعني هم خانم­ها:

- استفاده از تكنولوژي را بهتر ياد بگيرند (نمي‌گويم خود آموزش‌عالي هم بيش‌تر بهره‌مند شود)

- ضمن بهره­مندي بيش­تر از آموزش‌عالي فعاليت بيش­تري داشته باشند

- با تكنولوژي روز پيش بروند و كار كنند

- و تكنولوژي را هم ياد بگيرند كه در كنار استفاده­ي مردانه استفاده­ي زنانه هم وجود داشته باشد.

خود پسرها هم ياد بگيرند كه فقط يك‌راه براي استفاده از تكنولوژي ميسّر نيست:

- در كنار استفاده­هاي «افزايش­دهنده­ي موقعيت» (Status Increasing) استفاده‌هاي «افزايش‌دهنده‌ي همبستگي» (Solidarity Inhancing) هم وجود دارد..

بنابراين جواب سؤال دوم از نظر من منفي است يعني پسرها و دخترها خيلي لازم است كه با هم كار كنند تا با هم زيستن را ياد بگيرند.

يكي از اهداف آموزش بنا به تعريف جديد از آموزش عالي «با هم زيستن» است. در هر حال، جدا كردن دختر و پسر رسيدن به اين هدف را سخت مي­كند يعني با هم زيستن را دچار مشكل مي­كند.

به‌عنوان مثال

يك پسر چطور مي­تواند «افزايش‌دهنده‌ي همبستگي» (Solidarity Inhancing) را بدون حضور دختر راحت ياد بگيرد؟! وقتي يك دختر آن‌جا باشد و رفتار او را ببيند خودبه‌خود آن را راحت­تر ياد مي­گيرد تا اين‌كه بدون حضور او بخواهد به‌صورت نظري آن را فهميده و استفاده كند.

بنابراين به‌طريقي يادگيري دوگانه­ صورت مي‌گيرد كه دخترها ضمن بهره گرفتن از مزاياي آموزش‌عالي و مزاياي آموزش مي­توانند تكنولوژي را ياد بگيرند كه بيش­تر به‌كار ببرند.

با توجه به اين‌كه فعلاً بيش­تر به‌كار بردن تكنولوژي مستلزم به‌كار بردن مردانه­ي بيش­تر است و هم تكنولوژي ياد گرفته مي­شود كه غير از استفاده­ي مردانه، استفاده­ي زنانه هم مي­توان از آن كرد.

منظورم از استفاده­ي مردانه و زنانه، استفاده‌ي فرهنگي مردانه و زنانه است نه ژنتيكي مردانه و زنانه! چون از نظر ژنتيكي استفاده­ي مردانه و زنانه بي­معني است.




واقعاً خوشحال شديم از اين‌كه شما با يك پژوهش در ايران در مورد دختر و پسر

مواجه بوديد. آيا در اين پژوهش ويژگي­هاي دختر و پسر را از هم مجزا كردند؟ در واقع سؤال ما اين است تفاوت ويژگي‌هاي دختر و پسر در آموزش چيست؟

من قبلاً پاسخ دادم.




غير از بُعدي كه شما فرموديد بحث «افزايش­دهنده­ي موقعيت» (Status Increasing)

و «افزايش‌دهنده‌ي همبستگي» (Solidarity Inhancing) و اين‌كه فرموديد در چگونگي استفاده از اينترنت كدام توسط دخترها و كدام توسط پسرها بيش­تر استفاده مي‌شود تحقيق‌هايي در مورد پسرها و دخترها انجام شده و به اين نتيجه رسيده­اند كه تفاوت‌هايي در آموزش و يادگيري وجود دارد مثلاً: وقتي مسأله­اي مطرح مي­شود دخترها راه­حل‌هاي بيش­تري به ذهن‌شان مي­آيد؛ مي‌خواستم در مورد اين ويژگي­ها از شما سؤال بپرسم آيا تا به‌حال روي اين مسأله دقت و تمركز داشته­ايد‌؟

مسأله­ي تفاوت­هاي ژنتيك بين پسرها و دخترها عمدتاً از ترشح هورمون­هاي متفاوت ناشي مي­شود. در بعضي مواقع هم از موارد ديگر كه به‌نسبت تفاوت­هاي فرهنگي و آموزشي دختر و پسر مربوط مي‌شود درصد بسيار كمي است؛ يعني اگر تفاوت­هايي وجود دارد 80 الي 90 درصد است ... البته اين­ها مستقل از هم نيستند.

«تفاوت ژنتيكي» بر «آموزش» هم تإثيرگذار است و هر نكته­ي آموزشي­اي بايد مبتني بر «سازگاري» باشد؛ بنابراين اين­طور نيست كه دو دسته تفاوت باشد يك دسته تفاوت صددرصد ژنتيكي و دسته­ي ديگر كاملاً فرهنگي باشد؛ همه­ي تفاوت­ها ضمن اين‌كه زمينه­ي ژنتيك دارد ولي در عين حال بيش­تر فرهنگي است.

و در مسائل فرهنگي چه چيزي غالب است؟! اين‌كه نقش مسلط با مرد است؛ بنابراين اين يك‌بُعد تفاوت است كه اين تفاوت­ها را طبقه­بندي اصلي يا محوري مي­كند.

بُعد ديگر آن است كه در جامعه، مرد در برنامه­ريزي و تصميم­گيري نقش اصلي را دارد و زن تابع­تر است.

به‌عنوان مثال

در ضمن «صحبت كردن» اين‌كه كدام­يك از گروه پسرها يا دخترها بيش­تر ابتكار عمل دارد و صحبت مي­كند و نظر خودش را آزادانه ابراز مي‌كند نشان داده شده است كه مردها بيش­تر اين كار را مي­كنند ولي خانم­ها قادر هستند در صحبت كردن «اجماع يا توافق عام» (Consensus) درست كنند و مجموعه را به يك نتيجه­گيري جمعي برسانند. خانم­ها بيش­تر اين كار را مي­كنند.

اين­ها همه ناشي از جنبه­ي مسلط تفاوت نقش فرهنگي مردها و زن­هاست كه در اين جزويات بروز مي‌كند.




به‌نظر شما آيا روش­ موجود در بعضي از بخش­هاي آموزش و پرورش

كه در آن معلم يك نوع سخنران بوده و دانش‌اموز صرفاً شنونده­ي مطالب است در فرايند يادگيري و ياددهي تأثيرگذار است؟

بله! تأثير منفي مي­گذارد و قبلاً هم جزوياتش را گفتم كه چرا تأثير منفي مي­گذارد.



راجع به روش­هاي آموزشي فعال صحبت بفرماييد. تجربه­ي خودتان را مطرح كنيد.

من همين‌مطلب را توضيح مي­دادم كه شما فرموديد بعد به «ارزيابي» مي­رسيم. ولي فقط «ارزيابي» نيست يعني اصلاً محوريت كلاس با اين هدف است كه هركسي در اين كلاس پژوهشي را در رابطه با موضوع كلاس و به‌كارگيري موضوع كلاس در يك كاربرد خاص انجام بدهد.

من گفتم اين‌كار سه جنبه دارد و من در پايان برمبناي همين سه‌جنبه نمره مي­دهم:

- يك جنبه اين است كه در رابطه با «موضوع كلاس» باشد. هر كار خيلي‌خوبي كه در رابطه با موضوع كلاس نباشد در اين كلاس نمره نمي‌گيرد.

- دوم اين‌كه در رابطه با يك كاربردي در پياده­سازي باشد؛ هر كاري كه به‌صورت نظري باشد من آن را جزوي از اين تعريف نمي­بينم و به «ديروز»‌ (Yesterday) نمره نمي­دهم

- و سوم اين‌كه از نظر علمي «با ارزش» باشد يعني بتواند در يك مقياس ارزيابي فايده­اش را نشان بدهد.

و برمبناي اين سه‌بُعد است كه من ارزيابي مي­كنم و بايد فعاليت كلاسي صورت بگيرد يعني هدف از كلاس فقط و فقط همين است.

همكارهايم از من خيلي ايراد مي­گيرند كه چرا از دانشجويان امتحان نمي­گيرم.

حتي مثلاً زماني در مراسم چهره­هاي ماندگار برنده شده بودم و رئيس خودم در دانشگاه تهران هم برنده شده بود. در جمع يكديگر را ديديم و ايشان گفت:

«من شنيدم تو امتحان نمي­گيري؟ موضوع چيست»؟

من هم جواب دادم:

«بله! درست به شما گفتند اما اصل مشكل را به شما نگفته‌اند. مشكل اصلي اين‌جاست كه من چيزي ياد نمي­دهم كه بعد امتحان بگيرم. هدف كلاس من اين نيست كه چيزي ياد بدهم؛ هدف كلاس من اين است كه در يك زمينه بچه­ها را توانا كنم».

مشكل اين‌جا است كه «ياد دادن» را يك‌جور تعبير مي­كنند و «توانا كردن» را طور ديگري تعبير مي­نمايند.

من اگر بخواهم ميزان يادگيري فرد را بررسي كنم مي­توانم يك سؤال بدهم تا او جواب دهد يا يك مسأله بدهم تا حل كند؛ ولي اين راه خوبي نيست.

براي اين‌كه ميزان «توانايي فرد» را بسنجيم. براي اين‌كه ببينم چقدر توانا شده­ يك «تكليف» (Task) مي­دهم تا انجام بدهد؛ وقتي آن‌كار را انجام داد من متوجه مي­شوم چقدر «توانا» شده است.

هدف كلاس هم همين است يعني فقط «روش ارزيابي» نيست؛ روش ارزيابي در جهت «هدف» است.

كلاس من براي اين نيست كه مطلبي از آن‌چيزي كه «در فكر من» (Mental State) است پرواز كند برود و در فكر دانشجوي من تزريق شود بلكه هدف كلاس اين است كه اين دانشجو توانايي­اي كسب كند و من هم اگر مي­توانم او را در كسب اين توانايي كمك كنم.



آقاي دكتر! بچه­ها دوست دارند بدانند از چه روش­هايي براي مطالعه

و يادگيري استفاده مي‌كنيد. تجربه‌هاي خودتان را به بچه­ها منتقل بفرماييد

اولاً: من هر كلاسي كه مي­روم قبل از دانشجو خودم ياد مي­گيرم.

در ابتدا گفتم كلاس­هاي من جنبه­ي «پژوهش» دارد و بنابراين همه­ي مطالب جديد است.

ولي حتي در مورد مطلب­هايي هم كه جديد نيستچگونگي بازگو كردن همان مطالب كلاسيك هم روحيه‌ي «كشف مجدد» ايجاد مي‌كند.

در دانشگاه يادگيري­ها «متقابل» است يعني من هم مانند دانشجوها ياد مي­گيرم. حتي اگر آن­ها صحبت نكنند از برداشت­ها هم نكته‌هايي ياد مي­گيرم.

چون متأسفانه فرصت دانشجويان مهندسي براي صحبت كردن در كلاس خيلي‌كم است يعني به‌اندازه­ي رشته­هاي ديگر فرصت همه‌گويي در كلاس­هاي مهندسي نداريم و معلم در كلاس خيلي متكلم­وحده است ولي در عوض مهندس با اجرا، ساختن و پياده‌سازي، كار دارد و آن­جا زمينه­ي خوبي براي ما فراهم مي­كند كه ايده­هاي‌مان را - اگر در وقتي كه به دانشجويان براي مشاركت در بحث تقسيم مي‌كنيم نمي­توانيم پياده كنيم - آن­جا و در حين عمليات اجرا، ساختن و پياده‌سازي مطرح كنيم.

به‌عنوان مثال

شما اشاره كرديد به اين‌كه «بازي» (Game) خيلي مهم و جزو نيازهاي مخاطبين محسوب مي‌شود.

خانم من - كه علوم اجتماعي درس مي­دهد - بيش­تر كلاس­هايش را به‌صورت «بازي» (Game) اجرا مي­كند.

من نمي­توانم كلاس­هايم را به‌صورت «بازي» (Game) دراورم ولي مي­توانم پژوهش­هايم را به‌صورت «بازي» (Game) اجرا كنم يعني فعاليت­هاي كلاسي غير از زماني كه در كلاس صرف صحبت كردن مي­شود بقيه­ي فعاليت‌هايم را مي­توانم به‌صورت «بازي» (Game) دراورم.



شما معمولاً مقاله‌هاي علمي را مطالعه مي­كنيد؟!

بله!



به چه صورت؟ مثلاً وقت خاصي را براي مطالعه­ي آن­ها اختصاص مي‌‌دهيد؟

مقاله‌‌هايي كه ما در دنياي امروز توليد مي‌كنيم تعدادي است كه اگر چند سال پيش كسي به ما مي­گفت ما مي­گفتيم باور كردني نيست و شدني نيست.

به‌عنوان مثال

من در طي سال گذشته 100 مقاله­ در كنفرانس‌هاي مختلف ارائه كرده‌ام. البته مقاله‌ها، مقاله‌هاي جمعي است؛ مقاله‌هاي انفرادي نيست. تنها چيزي كه انفرادي است «سخنراني» است كه آن‌هم تعدادش خيلي‌زياد است.

من حدود چهل يا بيش­تر مقاله‌هاي نشريه‌اي (Journal) داشته‌ام و همان­قدر هم «سخنراني»؛ و اگر همه را جمع بزنيد مي‌بينيد كه تقريباً هر روز يك‌كار انجام شده است.

اين مقاله­ها را اگر به‌طور متوسط 7 الي 8 صفحه درنظر بگيريد من هر روز 7 الي 8 صفحه به ادبيات مكتوب دنيا اضافه مي­كنم.

براي هر مقاله­ من بايد حداقل 10 مرجع بدهم؛ بنابراين اگر شما ضرب كنيد متوجه مي­شويد كه فقط چند مقاله در ارتباط با اين مقاله خوانده مي­شود.

سپس براي دادن مرجع براي هر مقاله بايد تعدادي مقاله‌ي ديگر را نيز بخوانم كه يكي را از بين آن‌ها انتخاب كنم.

از طرف ديگر «تأثير» (Impact) مقاله­ام را «بررسي»‌ (Monitor) مي‌كنم كه مقاله­اي را كه مي­نويسم بعداً چه مي­شود؟ آيا كسي اين مقاله را مي­خواند؟ كسي به آن ارجاع مي‌دهد؟ چه كساني ارجاع مي­دهند؟ به چه جنبه­هايي ارجاع مي­دهند؟ اصلاً كدام جنبه­ي مقاله استفاده مي‌شود؟



در رابطه با «انگيزه»، انگيزه­ي شما از پژوهش در حوزه­ي تخصصي­تان چيست؟

من اگر بگويم از بچگي به اين موضوع علاقه­مند بودم حرف نادرستي زدم!

زماني كه من كار مي­كردم برخلاف امروز - كه برنامه­ريزي عضوي از زندگي شده است يعني يك بچه هم ياد مي­گيرد كه برنامه­ي روزش را از قبل فكر كند و برنامه­ريزي كند - اين­طور نبود.

ما در دنياي ديگري زندگي مي­كرديم كه در آن‌جا وقايعي پيش مي­آمدند و خودشان را به ما تحميل مي­كردند. چون به‌خاطر دارم زماني كه كنكور مي­داديم تازه به اين فكر مي­افتاديم كه بايد چه رشته­اي انتخاب كنيم! تا قبل از كنكور نه من و نه هم­كلاسي­هايم اصلاً راجع به رشتن‌ي مورد علاقه‌ي خود فكر نكرده بوديم.

در صورتي كه بچه­اي كه امروز متولد مي­شود از زمان تولد فكر مي­كند در آينده مي­خواهد چه بكند.

بنابراين ما در آن دنيايي كه توصيف كردم حرفه انتخاب مي‌كرديم؛ پس از «قضاي روزگار» بود كه ما به اين خط كاري كشيده شده‌ايم!!! و به خط ديگري متمايل نشده‌ايم.

در آن دنيا «ابتكار عمل» خيلي كم‌تر از ابتكار عمل در دنياي فعلي بود و بسياري از اتفاق‌هايي كه براي افراد مي­افتاد حاصل اراده‌ي خودشان نبود بلكه حاصل‌جمع محيطي بود كه آگاهانه يا ناآگاهانه در آن قرار داشت.

همان­طور كه گفتم من هميشه از انجام كارم لذت برده‌ام. چون اين‌كار در كنار كسب معاش به شكوفايي برخي از استعدادهايم كمك بسياري مي­كند.

من ابتدا از جانب خودم و سپس ديگران مورد ارزيابي و قضاوت قرار مي­گيرم و اين موضوع باعث ايجاد انگيزه در من مي­شود. روي هم‌رفته من اسم اين فرايند را در يك كلمه «درگير بودن» اطلاق مي­كنم!



آقاي دكتر! به‌نظر شما چه ميزان «تشويق» و يا احتمالاً

«تنبيه» روي شكوفاشدن شما تأثيرگذار بوده است؟

كسي دوست ندارد قبول كند ولي خيلي زياد بوده است.

من آدمي بودم كه جزو كساني محسوب مي‌شدم كه سال­ها پيش «پژوهش محوري» را مطرح كردند و خيلي هم كار و كوشش كرديم و جنگ و دعوا هم به‌راه انداختيم و اين موضوع هنوز هم ادامه دارد.

بعد هم هميشه برمي­گرديم كار خودمان را با ايده­امان هماهنگ كنيم؛ ديگران مي­خواهند باور نداشته باشند اما خودمان كه باور داريم «پژوهش» مهم­تر است و كار ما بايد در درجه­ي اول «پژوهش» باشد.

در حال حاضر مسأله­ي كوچكي كه وجود دارد اين است كه چگونه به پژوهش­ها امتياز مي­دهند و اين مسأله روي پژوهش­هاي من هم تأثير مي­گذارد.

وقتي آمار را در مورد خودم نگاه مي­كنم مي­بينم قبل و بعد از اين‌كه يك‌سري امتيازها قايل بشوند ميزان فعاليت‌هاي من فرق مي­كند.

هنوز اين «تشويق» است كه در انزوا قرار دارد؛ يعني هنوز هم مقررات ديگري داريم كه مربوط به قبل از باور «پژوهش محوري» است به سال‌هاي گذشته بازمي­گردد.

به‌عنوان مثال

حق‌الپژوهش معادل دو صفحه‌ي معقول تدريس ارزش دارد يعني به يك‌ساعت پژوهش كسري از يك‌ساعت تدريس بها داده شده و پول پرداخت مي­گردد ولي هنوز روال­ها و چيزهاي «آموزش محور» از قبل باقي است و بعضي از چيزهاي جديد هم بيش‌تر از روال­ها و نكته‌هاي «پژوهش محور» است!

در حال حاضر همان‌چيزهاي مختصري كه براي «تشويق» در روال‌ها و مقررات موجود است در من تأثير مي­گذارد!!! در حالي­كه من جزو آدم­هايي بودم كه سعي مي­كردم خودم را از تأثير خارجي بركنار و مصون كنم و تابع افكار خودم باشم. با اين وجود، «تشويق» و «تنبيه» بسيار در من تأثيرگذار هستند.



به‌نظر شما «عزت نفس» چقدر مي­تواند در تعميق آموزش و يادگيري مؤثر باشد؟

بسيار زياد! ما متأسفانه يك كشور نفتي هستيم كه اين وضعيت تك‌محصولي استخراجي صنايع­مان روي روانشناسي جمعي ما تأثير منفي گذاشته است!

يعني به دو چيز عادت كرديم:

- اول
درامد بدون زحمت كه موجود است

- دوم
به آن‌چه داريم قانع باشيم و براي به‌دست آوردن بيش‌تر، كوشش زيادي نكنيم؛ در نتيجه روحيه‌ي «تكدي عمومي» در ما ايجاد شده است كه بايد سعي كنيم بر اين روحيه پيروز شويم.

به‌عنوان مثال

شما ببينيد رويكرد ما نسبت به نرم­افزار چگونه است؟

اگر ما يك صندلي كهنه داشته باشيم سعي مي­كنيم آن را دور بياندازيم و يك صندلي نو بخريم؛ بعضي مواقع هم همان صندلي كهنه قابل‌استفاده است خيلي هم با صندلي نو فرقي ندارد.

ولي يك نرم­افزار دزدي شده يا كپي‌شده­ي مجاني يا خيلي‌ارزان - كه از «بازار رضا» پيدا مي­كنيم - ديگر حاضر نيستيم بابت ابزار واقعي­اي كه مناسب كار ما است پول بدهيم!

به‌جاي اين‌كه ابزار را با كارمان تطبيق بدهيم كارمان را با آن ابزار تطبيق مي­دهيم!!!

يعني حاضر نيستيم براي ابزار واقعي پول بدهيم. به «مفت گير آوردن» عادت كرده‌ايم.

روي ديگر سكه اين است كه به «قانع بودن» نيز عادت كرديم؛ همين‌كه سعي مي­كنيم به‌جاي اين‌كه: «نرم­افزاري كه مخصوص كارمان است را تهيه كنيم كاري مي‌كنيم كه با همين نرم­افزار كارمان راه بيافتد» نشانه­ي «قانع بودن» است.

اين مسأله در كل اقتصاد ما همين‌حالت را دارد.

سياستي كه در حال حاضر باعث شده كالاي ما با كالاهاي ديگر كشورهاي دنيا غيرقابل رقابت بشود آن است كه كالاي ما خيلي گران‌تر و خيلي كم كيفيت‌تر توليد مي شود؛ به‌گونه‌اي كه فقط در بازار داخلي حمايت مي‌شود.

در نتيجه متضرر از اين موضوع هم خود ما هستيم.

مردم كشورمان هم همه همين روحيه را دارند؛ تا وقتي خود را از بند اين روحيه خلاص نكرديم گرفتار اين سرنوشت خواهيم بود ...



به‌نظر شما يك دانش­اموز با عزت نفس بالا بايد چه ويژگي­هايي داشته باشد؟

خودش را از اين روحيه خلاص كند يعني عادت كند حاضر باشد:

- هميشه براي چيزي كه مي­خواهد زحمت بكشد

- و به آن چيزي كه دارد قانع نباشد.



خودتان راجع به ميزان «عزت نفس» خودتان چه برداشتي داريد؟

آيا موفقيت­هاي خود را نتيجه­ي زحمت­هاي خودتان مي‌دانيد يا نتيجه‌ي استعداد خدادادي يا حمايت پدر و مادر يا عوامل ديگري غير از تلاش؟

اولين مورد آن است كه موفقيت خود را نتيجه‌ي زحمت خودم مي­دانم.



آيا فكر مي­كنيد عزت نفس بالايي داريد؟

بسيار راضي هستم. اين عزت نفس من را در موقعيتي قرار مي­دهد كه با كم‌تر كسي لازم بوده ملاحظه­اي داشته باشم.



امكان دارد توضيح دهيد تا بچه­ها اين روحيه را حس كنند؟

موقعيتي كه دارم و كسب كرده‌ام و به من داده نشده است به من آرامش عصبي و رواني مي‌دهد كه بتوانم كارم را بهتر انجام بدهم؛ و نگران اين موضوع نباشم موقعيتي كه به من داده شده را از دست بدهم و يا كسي نفهمد كه من صلاحيت ندارم ...



 

موفقيت‌تان تا چه ميزان به برنامه‌ريزي دانشگاه ارتباط دارد؟

عرض كردم خيلي بيش‌تر از آن چيزي كه من دلم مي­خواهد سعي كردم خودم را از پاداش و تشويق­هاي لحظه­اي مصون كنم؛ ولي من در دنياي واقعي زندگي مي­كنم هيچ‌وقت بي­تأثير نيستم.

تأثيرپذيري هميشه نسبت به پاداش و جزاهايي كه محيط به من مي­دهد در من بوده است.

قسمت اول | قسمت دوم | قسمت سوم | قسمت چهارم

1388/1/19 لينک مستقيم

نظر شما پس از تاييد در سايت قرار داده خواهد شد
نام :
پست الکترونيکي :
صفحه شخصي :
نظر:
تایید انصراف
 تنظيم عرض صفحه - وسط
 فعاليت‌هاي علمي رشد

 

     

 

 

صفحه‌ي اصلي

     

 

راهنماي سايت

     

 

 

آموزش

     

 

بانك سوال

     

 

 

مسابقه

     

 

 

زنگ تفريح

     

 

 

مصاحبه و گزارش

     

 

 

معرفي كتاب

     

 

 

مشاوره

     

 

 

پرسش‌و‌پاسخ‌علمي

     

 

اخبار

     

 

فعاليت‌هاي علمي

 تماس با ما
 بازديدها
خطایی روی داده است.
خطا: بازديدها فعلا" غیر قابل دسترسی می باشد.

 تنظيم عرض صفحه - راست