مفهوم شناسی
واژه مباهله از ریشهی «بهل» گرفته شده است. این ریشه و مشتقات آن، در معانی «رها ساختن» و «ترک گفتن» به کار میرود (زمخشری، 1960 م، ص 71/ راغب، 1412 ق، ص 149) و به همین مناسبت، به معنای لعنت و نفرین نیز بهکاررفته است (مطرزی، 1979، ج 1، ص 93/ ابن منظور، 1408 ق، ج 1، ص 522/ ابن حیان، 1423ق، ج 3، ص 188).
در بیان ارتباط معنای نخست و دوم گفتهاند: لعنت الهی، موجب جدا شدن و انفکاک انسان از رحمت خداوند میشود (فخر رازی، 1415 ق، ج 3، ص 249) و یا آنکه لعن و نفرین، گاه همراه با دعا و تضرع بسیار و درنتیجه، همراه با توجه کامل قلب و انقطاع از محیط میباشد (راغب، 1412 ق، ص 149/ مصطفوی، [بی تا]، ج 1، ص 349). در بیان تفاوت بین مباهله و لعنت نیز گفتهاند: مباهله همواره از شدت و تأکید بیشتری نسبت به لعنت برخوردار است (ابوهلال، 1412 ق، ص 466)، اشتقاق مباهله از ریشهای عربی به معنای غیر اعجمی بودن آن نیست، بلکه موارد کاربرد این واژه در زبانهای عبری و سریانی نیز پیش از کاربرد عربی آن یافت شده که دلیل بر وامگیری آن در زبان عربی است (ماسینیون، 1378 ش، ص 67).
سنت مباهله از دیرباز در میان برخی جوامع بشری و بهویژه اقوام سامی متداول بوده است. مباهله بر پایهی این باور استوار است که در موارد نومیدی از اثبات حقیقت به طریق طبیعی، به عالم غیب روی آورده و درخواست کشف حقیقت از جانب خداوند میشود؛ برای نمونه میتوان از سوگند پاکدامنی در بین بابلیان یاد کرد که در موارد اتهام زنان به انجام عمل خلاف عفت برگزار میشد و یا آتش هوله که فرد متهم از آن گذر میکرد و در صورت بیگناهی گزندی به او وارد نمیشد و نیز برخی آزمایشهای مشابه دیگر که برای اثبات بیگناهی گزندی در بین بومیان عرب مرسوم بوده است (همان، ص 65-67). برخی اقوام اروپایی نیز پیروزی هر یک از طرفین در مبارزهی تن را دلیل بر حقانیت وی میپنداشتند (شعرانی، 1389 ق، ج 1، ص 97).
در کتاب مقدس نیز مواردی از مباهله گزارش شده است. برای نمونه از رقابت هابیل و قابیل یاد شده است که دو هدیه به پیشگاه خداوند تقدیم میدارند و خداوند یکی از آنها را به نشانهی قبولی برمیگزیند و دیگری را رد میکند (کتاب مقدس، عهد قدیم، 1988 م، سفر پیدایش، ص4، 3-5). نشانهی قبولی خدا، نزول آتشی از آسمان بر هدیه فرد بر حق بوده است (همان، سفر اول پادشاهان، 18، 20-40). این ماجرا به شکل خلاصهتری در قرآن نیز گزارش شده است (مائده: 27) در روایات نیز مواردی چون مباهلهی موسی علیهالسلام با قارون -که به هلاکت قارون منتهی میشود- آمده است (مجلسی، 1983 م، ج 21، ص 324).
مباهله، در معنای اصطلاحی آن به درخواست نزول لعن و عذاب بر مخالف پس از بیحاصل ماندن بحث و مناظره اطلاق میشود (زمخشری، [بی تا]، ج 1، ص 140) و تنها به مواردی اختصاص دارد که دو طرف برای اثبات موضوعی غالباً دینی و مذهبی، در مقابل یکدیگر قرارگرفته و از خداوند درخواست لعن و نفرین و نزول عذاب بر طرف دروغگو میکنند (طریحی، 1367 ش، ج 1، ص 457).
این اصطلاح دو بار در قرآن بهکاررفته است. یک مورد آن به مناظرهی مسیحیان نجران با پیامبر صلیالله علیه و آله دربارهی حضرت عیسی علیهالسلام مرتبط بوده است (آلعمران: 61) و موضوعی کلامی به شمار میرود. مورد دیگر، در ارتباط با کسانی است که همسران خود را به عمل منافی عفت، متهم میسازند (نور: 7) که بنا بر آیه مذکور، باید طرفین برای اثبات حقانیت خود چهار بار سوگند یاد کنند و در بار پنجم برای طرف دروغگو درخواست عذاب کنند. این مورد، موضوعی فقهی است و از محدودهی این بحث خارج است و معمولاً در فقه نیز با اصطلاح «لعان» از آن یاد میشود و واژهی مباهله برای آن به کار نمیرود. در آیهای دیگر (انفال: 32) نیز برخی از کفار بهصورت یکجانبه از خداوند میخواهند که اگر ادعای محمد صلیالله علیه و آله حق است، سنگی از آسمان بر سرشان فرو فرستند (فخر رازی، 1415 ق، ج 3، ص 250) لیکن از آنجا که مباهله در اصطلاح، عملی دو طرفه میباشد، لذا به این مورد نیز در این مقاله پرداخته نمیشود.
بازگشت به موضوعات اصلی مقاله
مباهله پیامبر صلیالله علیه و آله با مسیحیان نجران
در سال نهم هجرت و در پی اقتدار پیامبر صلیالله علیه و آله و نیز ارسال نامههای متعددی به سران قبایل و کشورهای همسایه، هیئتهای مختلفی برای اسلام آوردن یا انعقاد پیمان صلح به مدینه روان شدند؛ از این رو آن سال را «عام الوفود» به معنای سال ورود هیئتها و تشرف آنها به محضر پیامبر صلیالله علیه و آله نامیدند (ابن اثیر، 1966 م، ج 2، ص 286).
پیامبر صلیالله علیه و آله در ادامهی نامهنگاریهای خود به قبایل و کشورهای همسایه، نامهای نیز به مسیحیان نجران فرستاد. نجران، منطقهای در حوالی یمن است که مسیحیان عرب در آن سکونت داشتند. برخی مفسران و مورخان، ساکنان مسیحی این سرزمین را باقیماندهی اصحاب «اخدود» دانستهاند (حموی، 1979 م، ج 5، ص 267/ طبرسی، 1415 ق، ج 10، ص 707). پیامبر صلیالله علیه و آله در این نامه، از آنان خواسته بود اسلام بیاورند یا جزیه بدهند و یا آمادهی جنگ باشند (یعقوبی، 1415 ق، ج 2، ص 81/ ابن کثیر، 1418 ق، ج 5، ص 42).
بزرگان مسیحی نجران، پس از دریافت نامهی پیامبر صلیالله علیه و آله گرد آمدند و به گفتوگو پرداختند و سرانجام پس از مذاکرات طولانی، به نتیجهی مشخصی نرسیدند، لذا تصمیم گرفتند به دیدار پیامبر صلیالله علیه و آله بروند و سپس راه حل مناسبی بیابند (مجلسی، 1983 م، ج21، ص 288-318).
آنان ابتدا دربارهی عیسی علیهالسلام -که اساسیترین مسئله در نظرشان بود- با پیامبر صلیالله علیه و آله بحث نمودند. پیامبر صلیالله علیه و آله از عیسی علیهالسلام به بنده و پیامبر خداوند یاد کرد و این سخن برای آنان بسیار شگفتانگیز بود (طبرسی، 1415 ق، ج 2، ص 309/ سیوطی، 1414 ق، ج 2، ص 233)؛ لذا برای ابطال آن از ایشان میپرسند: همهی آدمیان، پدری دارند، پس چگونه است که عیسی علیهالسلام بدون پدر به دنیا آمده است؟ پاسخ پیامبر صلیالله علیه و آله به این پرسش آنان، در آیهی 59 سوره آلعمران منعکس شده است: «ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون».
در این آیه، آفرینش عیسی علیهالسلام بسان آفرینش آدم علیهالسلام شمرده شده است؛ پس همانگونه که آدم از خاک و بدون پدر و مادر آفریده شد، عیسی علیهالسلام نیز بدون پدر آفریده شده است (نیشابوری، [بی تا]، ص 90/ حسکانی، 1411 ق، ج 1، ص 155).
نجرانیان از پاسخ گفتن به این استدلال، عاجز ماندند و تنها به انکار شدید و مکرر آن بسنده کردند. پیامبر صلیالله علیه و آله از این رفتار ناخرسند شدند و به ستوه آمدند (طبری، 1415ق، ج 3، ص 405) تا آنکه از جانب خداوند فرمان رسید که آنان را به مباهله دعوت کند (ابونعیم، 1419 ق، ج 3، ص 405/ ابونعیم، 1419ق، ج1، ص 353-355 ). این فرمان در آیه 61 سورهی آلعمران منعکس شده است: «فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الکاذبین»: به آنان که پس از علم و یقینی که بر تو نازل گشت، باز با تو جدال میکنند، بگو: فرزندان و زنان جانهای خویش را حاضر ساخته و به مباهله نشسته و آن گروه را که دروغ میگوید، مورد لعنت خداوند قرار دهیم.
فردای آن روز در 24 یا 25 ذیحجه (ابن شهرآشوب، 1412 ق، ج 3، ص 421) همگان برای انجام مباهله در بیابانی اطراف مدینه گرد آمدند (میبدی، 1361 ش، ج 2، صص 147 و 151). پیامبر صلیالله علیه و آله به همراه امام علی علیهالسلام، فاطمه علیهاالسلام و حسنین علیهماالسلام در زمان و مکان موعود حاضر شدند (ابن عساکر، 1417 ق، ج 42، ص 121/ ابن اثیر، 1407 ق، ج 4، ص 99) و در جایگاه خویش در زیر یک چادر قرار گرفتند (مفید، 1414 ق، ص 115/ قمی، 1416، ص 417/ نجی شافعی، [بی تا]، ص 144) و فرمودند: «بار الها اینان اهلبیت من هستند» (مسلم، 1415 ق، ج 8، ص 239/ ابن حنبل، 1415 ق، ج 1، ص 302). در روایتی دیگر از عایشه نیز آمده است: پیامبر صلیالله علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (احزاب: 33) (زمخشری، 1415 ق، ج 1، ص 369).
مسیحیان نیز که برخی دختران و پسران خویش را به همراه آورده بودند، در جایگاه مقابل قرار گرفتند. در این میان، بزرگان مسیحی از همراهی عزیزترین اشخاص پیامبر صلیالله علیه و آله با ایشان، بسیار هراسیده بودند (مفید، 1414 ق، ص 115/ زمخشری، 1415، ج 1، ص 368-369/ طبرسی، 1415 ق، ج 2، ص 309). آنان با خود گفتند: «به خدا قسم که نشستن او همچون نشستن دیگر پیامبران در مراسم مباهله است (یعقوبی، 1415 ق، ج 2، ص 82-83/ ابن شهرآشوب، 1412 ق، ج 3، ص 420) بیایید جان خویش را حفظ نموده و به دادن جزیه راضی شویم» (طبری، 1415ق، ج 3، ص 408/ یعقوبی، 1415 ق، ج 2، ص 82-83/ زمشخری، 1415 ق، ج 1، ص 368-369). برخی از راویان نیز این تصمیم مسیحیان را ناشی از ظهور نشانههای عذاب دانستهاند (مجلسی، 1983 م، ج 21، ص 323).
سرانجام برخی از مسیحیان به اسلام گرویدند (طبرسی، 1415 ق، ج 2، ص 310/ ابن سعد، 1418 ق، ج 1، ص 268) و باقی آنها، صلحنامهای با پیامبر صلیالله علیه و آله امضا نمودند و به دیار خویش بازگشتند (یعقوبی، 1415 ق، ج 2، ص 83/ حموی، 1979 م، ج 5، ص 269).
روایتشده که پیامبر صلیالله علیه و آله پس از پشیمانی آنها از مباهله، خطاب به آنها فرمود: «به خدا قسم اگر با شما مباهله میکردم، تمام این بیابان پر از آتش گردیده، در دم هلاک میشدید» (طبری، 1415 ق، ج 3، ص 407-408/ زمخشری، 1415 ق، ج 1، ص 369/ ابونعیم، 1415 ق، ج 1، ص 253) و نیز فرمود: «به خدا قسم اگر با افرادی که زیر این چادر قرار دارند، با هر کس دیگری در آسمان و زمین مباهله کنم، در همان لحظه، نابود میشود» (مفید، 1414 ق، ص 115-116).
بازگشت به موضوعات اصلی مقاله
برداشتهای کلامی از آیهی مباهله
مباهله در اسلام یکی از روشهای مسالمتآمیز در مبارزههای فرهنگی به شمار رفته است و موجب فروپاشی روحیه و اطمینان کاذب مخالفان به اعتقادشان قلمداد شده است (فضلالله، 1419 ق، ج 6، صص 64-65 و 72). گرچه روی سخن در آیهی مباهله تنها با پیامبر صلیالله علیه و آله بوده و متضمن دستوری عمومی در این زمینه برای مسلمانان نیست، اما انجام مباهله تحت شرایط خاص، پس از پیامبر صلیالله علیه و آله نیز مشروع شناخته شده است (مکارم، 1375 ش، ج 2، ص 589/ حویزی، 1415 ق، ج 1، ص 351-352)؛ چه اینکه موارد متعددی از آن در تاریخ ثبت شده است (قاسمی، 1398 ق، ج 3، ص 116/ سیوطی، 1414 ق، ج 2، ص 233/ قمی، 1416 ق، ص 419)؛ البته مباهله تنها برای امور مهم دینی و پس از اقامهی دلیل و برهان و نومیدی از اقناع طرف مخالف به شکل طبیعی مشروع شمرده شده است (قاسمی، 1398 ق، ج 3، ص 116/ هاشمی، 1376 ش، ج 2، ص 470).
مفسران از آیهی مباهله، استفادههای مختلف کلامی، فقهی، اجتماعی و عرفانی نمودهاند؛ در این بین، برداشتهای کلامی، بیشترین حجم را به خود اختصاص داده و به دلیل ارتباط با مسئلهی امامت و خلافت، از بیشترین اهمیت برخوردار است؛ گرچه عموم شیعه و اهل سنت در این نقطه اتفاقنظر دارند که این آیه، دلالت بر فضیلت اهلبیت علیهمالسلام دارد؛ لیکن در این نقطه با یکدیگر اختلافنظر دارند که: غالباً نگاه اهل سنت به این پدیده تنها بهعنوان وسیلهای برای اثبات حق و باطل بوده، ولی شیعیان همواره آن را در صبغهای سیاسی و اجتماعی و در ارتباط با امر خلافت و امامت میبینند (برای آگاهی بیشتر ر.ک به: ماسینیون، 1378 ش، ص 68).
بازگشت به موضوعات اصلی مقاله
فضیلت اهلبیت (ع) در آیهی مباهله
بیش از چهل منبع مختلف اهل سنت، تصریح کردهاند که این آیه در شأن علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام و حسنین علیهماالسلام نازل شده است (برای نمونه ر.ک به: واحدی نیشابوری، [بی تا]، ص 91/ جبری، 1408 ق، ص 247-248/ حسکانی، 1411 ق، ج 1، ص 156 و نیز: شرفالدین، 1404 ق، ص 75-76)؛ از این رو عموم مفسران، محدثان و مورخان، این آیه را فضیلتی بزرگ برای اهلبیت علیهمالسلام شمردهاند (برای نمونه ر.ک به: آلوسی، 1414 ق، ج 3، ص 310/ گنجی شافعی، [بی تا]، ص 142-144/ مفید، 1414، «ب» ج1، ص 170). زمخشری و بیضاوی در ذیل این آیه، به همراه آمدن عزیزترین و نزدیکترین اشخاص پیامبر صلیالله علیه و آله با ایشان اشاره کردهاند و این واقعه را محکمترین دلیل بر فضل اصحاب کساء شمردهاند (زمخشری، 1415 ق ج 1، ص 370/ بیضاوی، 1410، ج 1، ص 260-261).
ابن حجر و دیگران از تمسک علی علیهالسلام به این آیه برای اثبات فضل خویش در جلسهی انتخاب عثمان به خلافت و اذعان همهی حاضران به آن خبر دادهاند (ابن حجر، [بی تا]، ص 93/ بحرانی، 1415 ق، ج 1، ص 631). قندوزی در روایتی از پیامبر صلیالله علیه و آله نقل میکنند: «خداوند مرا دستور داده به همراه این چند نفر که افضل مخلوقاتاند به مباهله برخاسته و او به وسیله آنان مرا بر یهود و نصاری پیروز گردانید و اگر خداوند بندگانی برتر از آنها داشت، مرا دستور به همراه آوردن آنان میداد» (قندوزی، 1416 ق، ج 2، ص 266).
آلوسی، روایت ضعیفی که همراهان پیامبر صلیالله علیه و آله را ابوبکر و عمر عثمان و فرزندانشان میشمرد، خلاف نظر جمهور مسلمانان دانسته است و پس از نقل سخن گروهی که این آیه را فضیلتی برای اهلبیت علیهمالسلام نشمردهاند، آن را نوعی هذیانگویی توصیف میکنند (آلوسی، 1414 ق، ج 3، ص 303). رشید رضا و ابن عاشور نیز به طرح این اشکال پرداختهاند که زنان و کودکان نجرانیان در مباهله با ایشان نبودند و لذا پیامبر صلیالله علیه و آله نیز دلیلی نداشته که زنان و فرزندانش را با خود ببرد و بنابراین تطبیق این آیه بر خصوص امام علی علیهالسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام و حسنین علیهماالسلام قطعی نیست؛ اما این دسته سرانجام بر اساس اجماع روایات، معترفاند هیچکس جز علی و فاطمه و حسنین علیهمالسلام در مباهله شرکت نداشته است (رشید رضا، ج 3، ص 322-323/ ابن عاشور، ج 3، ص 265-266)؛ هرچند اثبات همراه بودن زنان و فرزندان پیامبر صلیالله علیه و آله با ایشان، منوط به همراهی زنان و فرزندان مسیحیان با ایشان نمیباشد، با این حال گفتنی است برخی از گزارشها از حضور دختران و پسران مسیحیان نجران در مباهله خبر دادهاند (یعقوبی، 1415 ق، ج 2، ص 2/ مجلسی، 1983 م، ج 21، ص 321).
برخی در تطبیق تعابیر «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» بر حسنین و فاطمهی زهرا علیهمالسلام و امام علی علیهالسلام، چنین اشکال کردهاند که این تعابیر بهصورت جمع آمدهاند و جمع در زبان عربی شامل بیش از دو نفر میشود؛ درحالیکه «ابنائنا» تنها شامل دو نفر و دو تعبیر دیگر تنها شامل یک نفر است و این، از جهت قواعد زبان عربی درست نیست.
در پاسخ به این اعتراض گفتهاند: سبک بیان قرآن معمولاً چنین است که مطالب خود را بهصورت گزارههای کلی و عمومی بیان میکند و شأن نزول است که مصداق این گزاره را برای ما روشن میسازد و این سبک در آیات متعدد دیگری در قرآن نیز بهکاررفته که در آنجا نیز به اتفاق همهی مفسران، در شأن یک نفر مشخص است؛ اما تعبیر قرآن به صیغهی جمع آمده است (برای نمونه ر.ک به: مجادله 2-3/ آلعمران: 173 و 181/ بقره: 219)؛ به عبارت دیگر، خداوند در بیانی کلی به پیامبر صلیالله علیه و آله میگوید: فرزندان و زنان و جان خود را در مباهله همراه خود کن و پیامبر صلیالله علیه و آله نیز در تطبیق فرمان خداوند، تنها دختر و داماد و فرزندانشان را با خود همراه ساخت؛ بنابراین فضیلت این اشخاص از گزینش آنها توسط پیامبر صلیالله علیه و آله از میان زنان و فرزندان و پیروانشان برای انجام این امر ثابت میشود و عموم مفسران و مورخان در این اتفاقنظر دارند که تنها این چهار نفر به همراه پیامبر صلیالله علیه و آله بودهاند (طباطبایی، 1417، ج 3، ص 258/ فضلالله، 141 ق، ج 6، ص 70).
متکلمان شیعه افزون بر فضیلت اهلبیت علیهمالسلام به افضلیت آنها بر همهی آفریدهها به جز پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله باور داشته و نیاز پیامبر صلیالله علیه و آله به این چهار تن را در مباهله، دلیل بر این باور شمردهاند (سیوری، 1370 ش، ص 50). شیخ طوسی در این باره میگوید: «از آنجا که مباهله برای تمییز حق از باطل صورت گرفته است، پس الزاماً شرکتکنندگان آن در جبههی حق، باید معصوم و بهترین مردمان نزد خداوند باشند» ( طوسی، [بی تا]، ج 2، ص 485).
در فقرهی پایانی آیه مباهله، لعنت خدا شامل دروغگویان شده است: «فنجعل لعنه الله علی الکاذبین». علامه طباطبایی از تعبیر «کاذبین» بهصورت صیغهی جمع چنین برداشت میکند که: مجموعه افراد همراه با پیامبر صلیالله علیه و آله در انجام مباهله، شریک و همسان وی بودهاند؛ بنابراین آنان نیز باید در موضوع مورد اختلاف -که دعوت به اسلام است- شریک یکدیگر باشند؛ زیرا اسناد دروغ به خویشاوندانی که تنها رابطهی خویشی با انسان دارند و خود در موضوع مورد مباهله دخالتی ندارند، نادرست است و شمول لعنت و عذاب خدا بر آنها در صورت دروغگویی، بیآنکه اساساً دخالتی در دعوت به اسلام داشته باشند، برخلاف عدالت خداوند است.
نتیجهی این استدلال آن است که: اهلبیت پیامبر صلیالله علیه و آله در اصل دعوت و تبلیغ آیین اسلام، نقش و جایگاهی ویژه دارند و آیین اسلام با تلاشهای مشترک پیامبر صلیالله علیه و آله و ایشان استوار و قائم گشت (طباطبایی، 1417 ق، ج 3، ص 259-262)؛ البته مشارکت اهلبیت پیامبر صلیالله علیه و آله در وظیفهی تبلیغ رسالت به معنای مشارکت آنها در نبوت پیامبر صلیالله علیه و آله نیست (همان، ص 262).
افزون بر فضایل عمومی اهلبیت علیهمالسلام در این آیه، فقرات خاص آن نیز هر یک، به فضیلتی برای یکی از ایشان اشاره دارد. ابن ابی علان معتزلی بنا به این پیشفرض که رسیدن به سن تکلیف از شرایط حضور در مباهله است، با استناد به این آیه، از بلوغ شرعی و کمال عقلی حسنین علیهماالسلام در سن کودکی خبر داده است (طبرسی، 1415 ق، ج 2، ص 311/ طوسی، [بی تا]، ج 2، ص 485 ). طبرسی و طوسی نیز کمال فوقالعادهی عقلی را برای حسنین علیهمالسلام در سن کودکی ثابت نموده و طبرسی قول به بلوغ شرعی آن دو را در انجام مباهله لازم نشمرده است (همان). فخر رازی و دیگران نیز از تعبیر «ابنائنا» در این آیه استفاده کردهاند که: حسنین علیهماالسلام فرزندان پیامبر صلیالله علیه و آله به شمار میروند (جصاص، [بی تا]، ج 2، ص 23/ فخر رازی، 1415 ق، ج 3، ص 248)؛ همچنین از تعبیر «ابنائنا» در این آیه استفادهشده که: انتساب فرزندان دختری به پدربزرگ آنها صحیح است (فضلالله، 1419 ق، ج 6 ص 71) و درنتیجه کسانی که تنها از جانب مادر، سید هستند، جزو سادات بهحساب آمده و میتوانند از حقوق مالی سادات بهرهمند باشند (صادقی، 1365 ش، ج 3 و 4، ص 174-181) [1]
با استناد به فقرهی «نسائنا» که روایات متواتر، آن را بر فاطمه زهرا علیهاالسلام تطبیق میکند. حضرت زهرا علیهاالسلام برترین بانوی جهان شناسانده شده است (طبرسی، 1415 ق، ج 2، ص 311)؛ افزون بر آن، برخی از مفسران علیرغم اذعان به اینکه جز حضرت زهرا علیهاالسلام زن دیگری در مباهله حضور نداشته است؛ در اطلاق «نساء» بر فرزند دختر تردید نموده و این تعبیر را تنها شامل همسران پیامبر صلیالله علیه و آله شمردهاند (رشیدرضا، ج 3، ص 322/ ابن عاشور، ج 3، ص 265-266). این در حالی است که «نساء» به معنای «زنان» است و شامل هر زنی میشود که نسبت به انسان داشته باشد (فضلالله، 1419 ق، ج 6، ص 64)؛ بهعلاوه اطلاق کلمهی «نساء» بر دختران در قرآن مرسوم است (ر.ک به: قصص: 4/ جوادی، 1378 ش، ج 1، ص 111)؛ همچنین از حضور حضرت زهرا علیهاالسلام در این واقعه، بر ضرورت حضور زنان در برخی عرصههای اجتماعی و سیاسی استدلال شده است (رشیدرضا، [بی تا]، ج 3، ص 323).
مفسران شیعه و سنی به استناد روایات فراوان (برای نمونه ر.ک به: حویزی، 1415 ق، ج 1، ص 349/ مشهدی، 1410 ق، ج 3، ص 118-122) «أنفسنا» را در این آیه، بر امام علی علیهالسلام تطبیق دادهاند (برای نمونه ر.ک به: ابوحیان، 1413 ق، ج 3، ص 191/ طبرسی، 1415 ق، ج 2، ص 311). برخی نیز منظور از «أنفسنا» را در این آیه، شخص پیامبر صلیالله علیه و آله دانسته و علی علیهالسلام را داخل در «ابنائنا» شمردهاند (آلوسی، 1414 ق، ج 3، ص 301)؛ اما واضح است که انسان هیچگاه خود را برای حضور در جایی دعوت نمیکند؛ بهویژه آنکه تعبیر «انفسنا» پس از ذکر فرزندان و زنان آمده است؛ و اگر منظور از آن، شخص پیامبر صلیالله علیه و آله بود، باید بهطور طبیعی ابتدا از ایشان نامبرده میشد و سپس از فرزندان و زنان (مفید، 1414 ق، «ج» ص 22/ طبرسی، 1415 ق، ج 2، ص 311)؛ در واقع تعبیر «أنفسنا» حاکی از جایگاه ویژهی امام علی علیهالسلام نزد پیامبر صلیالله علیه و آله است و اینکه آن حضرت در نزاع میان حق و باطل، تجسم کامل و عینی پیامبر صلیالله علیه و آله به شمار میآید (فضلالله، 1419 ق، ج 6، ص 64).
بازگشت به موضوعات اصلی مقاله
برتری علی علیهالسلام بر همگان جز پیامبر صلیالله علیه و آله
متکلمان شیعه از آیهی مباهله بر افضلیت امام علی علیهالسلام نسبت به همگان به جز پیامبر صلیالله علیه و آله استدلال کردهاند (سیوری، 1370 ش، ص 50)؛ یعنی از آنجا که پیامبر صلیالله علیه و آله برترین مخلوق خدا در جهان بوده و در این آیه از علی علیهالسلام بهعنوان نفس پیامبر صلیالله علیه و آله یاد شده است، پس ایشان از همهی وجوه به جز نبوت با پیامبر صلیالله علیه و آله شباهت دارد (مفید، 1414 ق، «ج» ص 20-22/ سیوری، 137 ش، ص 50/ حلی، 1417 ق، ص 525). درنتیجه، ایشان از همهی اصحاب و همهی پیامبران و حتی از همهی مخلوقات به جز شخص پیامبر صلیالله علیه و آله برتر و بالاتر است (همان). متکلمان شیعه همچنین از این آیه بر محقتر بودن ایشان به خلافت استدلال کردهاند و انتخاب دیگران به خلافت، هنگام حضور علی علیهالسلام را نادرست و باطل شمردهاند (سیوری، 1370 ش، ص 49).
اهل سنت علیرغم اعتقاد به افضلیت علی علیهالسلام بر همه یا دستکم برخی از دیگر صحابه (ابن ابی الحدید، 1415 ق، ج 1، ص 15-17) استدلال شیعه بر محقتر بودن ایشان به خلافت را نمیپذیرند. فخر رازی در رد استدلال مذکور از اجماع مسلمانان در برتری پیامبران بر غیر پیامبران یادکرده و بر اساس آن افضلیت علی علیهالسلام بر پیامبران دیگر را نیز همانند پیامبر اسلام نادرست شمرده است؛ اما وی به نقل این اجماع بسنده کرده و هیچ دلیل و مستندی بر این ادعا نمیآورد (فخر رازی، 1415 ق، ج 3، ص 248).
گروهی دیگر سعی کردهاند دلالت «انفسنا» بر امام علی علیهالسلام را محل تردید قرار دهند و استعمال «انفس» را به معنای خویشاوند، همنژاد و همکیش شمردهاند؛ درنتیجه این آیه را الزاماً دلیل بر افضلیت علی علیهالسلام بر همگان ندانستهاند (آلوسی، 1414 ق، ج 3، ص 302-303). این در حالی است که همراه آوردن یک خویشاوند و یا همنژاد و یا همکیش اضافه بر حضرت زهرا علیهاالسلام و حسنین علیهماالسلام ضرورتی نداشته و بهعلاوه، مشارکت با پیامبر صلیالله علیه و آله در چنین امر مهمی -که بهمنظور تمییز حق از باطل صورت گرفته است- خود بیانگر وجه اطلاق نفس پیامبر صلیالله علیه و آله بر علی علیهالسلام است (طوسی، [بی تا]، ج 2، ص 485).
عرفا از تعبیر «انفسنا» در این آیه بر اتحاد نفس علی علیهالسلام با پیامبر صلیالله علیه و آله استدلال کردهاند و از سوی دیگر نفس پیامبر صلیالله علیه و آله نیز به هنگام مباهله با روحالقدس متصل شده و همین امر موجب هراس نجرانیان شد (قاسمی، 1398 ق، ج 3، ص 113)؛ بنابراین حقیقت محمدی در جریان مباهله، در صورت ولایت علوی تجلی یافت که ختم ولایت مطلقهی کلیه به شمار میآید (قمشهای، 1375، ص 446 – 452).
بازگشت به موضوعات اصلی مقاله
نتیجه
در بررسی آیه مباهله در منابع تفسیری و تاریخی و حدیثی به اهمیت این ماجرا و این آیه در اندیشه اسلامی دست مییابیم. این منافع، همگی بر حضور اهلبیت علیهمالسلام در این ماجرا تأکید کردهاند و نزول این آیه را از فضایل ایشان شمردهاند؛ گرچه همگی بر ارتباط مباهله به ماجرای خلافت تأکید نکردهاند. در این بین متکلمان و مفسران شیعه بیشترین مباحث را در اثبات افضلیت اهلبیت علیهمالسلام و نیز سزاواری امام علی علیهالسلام در خلافت بعد از پیامبر صلیالله علیه و آله در ذیل این آیه و نیز در منابع کلامی مستقل گردآوردهاند.
پینوشت:
1- البته این دیدگاه برخلاف نظر مشهور فقهاست که سادات را تنها کسانی میدانند که از طریق پدر به پیامبر صلیالله علیه و آله نسب میبرند.
منابع:
1- ابن ابی الحدید؛ عبدالحمید؛ شرح نهجالبلاغه؛ تهران: اعملی، 1415 ق.
2- ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن؛ اسدالغابه؛ سوریه: دارالکتاب، [بی تا[.
3- الکامل فی التاریخ؛ سوریه: دارالکتاب، 1407 ق.
4- ابن حجر، احمد بن علی؛ الصواعق المحرقة؛ [بی جا]، [بی نا]، [بی تا[.
5- ابن حنبل، احمد؛ المسند؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا[.
6- ابن شهرآشوب، ابوعبدالله محمد؛ مناقب آل ابیطالب؛ بیروت: دارالاضواء، 1412 ق.
7- ابن عاشور، محمدطاره؛ التحریر والتنویر؛ تونس: انتشارات التونسیه، [بی تا[.
8- ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن؛ تاریخ مدینه دمشق؛ بیروت: دارالفکر، 1417 ق.
9- ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل؛ البدایه والنهایه؛ بیروت: دارالکتب، 1418 ق.
10- ابوحیان اندلسی، ابوعبدالله محمد؛ البحر المحیط؛ بیروت: دارالفکر، 1423 ق.
11- ابوهلال عسکری، حسن بن عبدالله؛ معجم الفروق اللغویه؛ قم: جامعه مدرسین، 1412 ق.
12- بحرانی، سید هاشم؛ البرهان؛ تهران: انتشارات البعثه، 1415 ق.
13- بیضاوی، عبدالله بن عمر؛ انوار التنزیل؛ تهران: اعلمی، 1410 ق.
14- جصاص، احمد بن علی؛ احکام القرآن؛ [بی جا]، مکتبه الباز، [بی تا[.
15- جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم؛ قم: اسراء، 1378 ش.
16- حبری، حسین بن حکم؛ تفسیر حبری؛ قم: آل البیت، 1408 ق.
17- حسکانی، ابوالقاسم؛ شواهد التنزیل؛ تهران: وزارت ارشاد، 1411 ق.
18- حلی، جمالالدین؛ کشف المراد؛ قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1417 ق.
19- حموی، یاقوت؛ معجم البلدان؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1979 م.
20- حویزی، عبدعلی بن جمعه؛ نورالثقلین؛ قم: اسماعیلیان، 1415 ق.
21- رشیدرضا، محمد؛ المنار؛ قاهره: دارالمعرفه، [بی تا[.
22- زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه؛ دمشق: دارالشعب، 1960 ق.
23- الفائق؛ به کوشش علی محمد البجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم؛ بیروت: دارالمعرفة، [بی تا[.
24- الکاشف؛ قم: نشر البلاغه، 1415 ق.
25- سیوری، فاضل مقداد؛ شرح باب حادی عشر؛ [بی جا]، انتشارات مصطفوی، 1370 ش.
26- سیوطی، جلالالدین؛ الدر المنثور؛ بیروت: دارالفکر، 1414 ق.
27- شرفالدین، عبدالحسین؛ النص والاجتهاد؛ قم: سیدالشهدا، 1404 ق.
28- صادقی تهرانی، محمد؛ تفسیر الفرقان؛ تهران: فرهنگ اسلامی، 1365 ش.
29- طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان؛ تهران: اعلمی، 1417 ق.
30- طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن؛ مجمعالبیان؛ تهران: اعملی، 1415 ق.
31- طبری، ابن جریر؛ جامع البیان؛ بیروت: دارالفکر، 1415.
32- طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین؛ تهران: فرهنگ اسلامی، 1367 ش.
33- طوسی، محمد بن جعفر؛ التبیان؛ بیروت: احیاء التراث العربی، [بی تا[.
34- فخر رازی، محمد بن عمر؛ التفسیر الکبیر؛ بیروت: احیاء التراث العربی، 1415 ق.
35- فضلالله، محمدحسین؛ من وحی القرآن؛ بیروت: دارالملاک، 1419 ق.
36- قاسمی، جمالالدین؛ محاسن التأویل؛ بیروت: دارالفکر، 1398 ق.
37- قمشهای، محیالدین؛ تعلیقه بر شرح فصوص الحکم، در ضمن شرح فصوص الحکم قیصری رومی؛ به کوشش سید جلالالدین آشتیانی؛ تهران: علمی و فرهنگی، 1375.
38- قندوزی، سلیمان بن ابراهیم؛ ینابیع الموده؛ تهران: دارالاسوه، 1418 ق.
39- کتاب مقدس؛ بیروت: دارالمشرق، 1977 م.
40- گنجی شافعی، محمد بن یوسف؛ کفایه الطالب؛ [بی جا]، [بی نا]، [ بی تا[.
41- ماسینیون، لویی؛ مباهله در مدینه؛ تهران: رسالت، 1378 ش.
42- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1983 م.
43- مشهدی، میرزا محمد؛ کنزالدقائق؛ تهران: وزارت ارشاد، 1410 ق.
44- مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ تهران: وزارت ارشاد، [بی تا [.
45- مطرزی، ناصرالدین؛ المغرب فی ترتیب المعرب؛ سوریه: مکتبه اسامه بن زید؛ [بی تا[.
46- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الاختصاص؛ قم: دارالمفید، 1414 ق.
47- الارشاد؛ قم: دارالمفید، 1414 ق.
48- مسار الشیعه؛ قم: دارالمفید، 1414 ق.
49- میبدی، رشیدالدین؛ کشف الاسرار؛ تهران: امیرکبیر، 1361 ش.
50- واحدی نیشابوری، ابوالحسن علی بن احمد؛ اسباب النزول؛ قاهره: دارالحدیث، [بی تا[.
51- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ بیروت: دار صادر، 1415 ق.
نویسنده: دکتر علی معموری
منبع: کتاب شیعهشناسی