ماجرای مباهله

تعریف واژه مباهله
واژه مباهله از ریشه‌ی «بهل» گرفته شده است. این ریشه و مشتقات آن، در معانی «رها ساختن» و «ترک گفتن» به کار می‌رود (زمخشری، 1960 م، ص 71/ راغب، 1412 ق، ص 149) و به همین مناسبت، به معنای لعنت و نفرین نیز به‌کاررفته است (مطرزی ، 1979، ج 1، ص 93/ ابن منظور، 1408 ق، ج 1، ص 522/ ابن حیان، 1423ق، ج 3، ص 188).
در بیان ارتباط معنای نخست و دوم گفته‌اند: لعنت الهی، موجب جدا شدن و انفکاک انسان از رحمت خداوند می‌شود (فخر رازی، 1415 ق، ج 3، ص 249) و یا آنکه لعن و نفرین، گاه همراه با دعا و تضرع بسیار و درنتیجه، همراه با توجه کامل قلب و انقطاع از محیط می‌باشد (راغب، 1412 ق، ص 149/ مصطفوی، [بی تا]، ج 1، ص 349).
در بیان تفاوت بین مباهله و لعنت نیز گفته‌اند: مباهله همواره از شدت و تأکید بیشتری نسبت به لعنت برخوردار است (ابوهلال، 1412 ق، ص 466)، اشتقاق مباهله از ریشه‌ای عربی به معنای غیر اعجمی بودن آن نیست، بلکه موارد کاربرد این واژه در زبان‌های عبری و سریانی نیز پیش از کاربرد عربی آن یافت شده که دلیل بر وام‌گیری آن در زبان عربی است (ماسینیون، 1378 ش، ص 67).
سنت مباهله از دیرباز در میان برخی جوامع بشری و به‌ویژه اقوام سامی متداول بوده است. مباهله بر پایه‌ی این باور استوار است که در موارد نومیدی از اثبات حقیقت به طریق طبیعی، به عالم غیب روی آورده و درخواست کشف حقیقت از جانب خداوند می‌شود؛ برای نمونه می‌توان از سوگند پاک‌دامنی در بین بابلیان یاد کرد که در موارد اتهام زنان به انجام عمل خلاف عفت برگزار می‌شد و یا آتش هوله که فرد متهم از آن گذر می‌کرد و در صورت بی‌گناهی گزندی به او وارد نمی‌شد و نیز برخی آزمایش‌های مشابه دیگر که برای اثبات بی‌گناهی گزندی در بین بومیان عرب مرسوم بوده است (همان، ص 65-67). برخی اقوام اروپایی نیز پیروزی هر یک از طرفین در مبارزه‌ی تن را دلیل بر حقانیت وی می‌پنداشتند (شعرانی، 1389 ق، ج 1، ص 97).
در کتاب مقدس نیز مواردی از مباهله گزارش شده است. برای نمونه از رقابت هابیل و قابیل یاد شده است که دو هدیه به پیشگاه خداوند تقدیم می‌دارند و خداوند یکی از آن‌ها را به نشانه‌ی قبولی برمی‌گزیند و دیگری را رد می‌کند (کتاب مقدس، عهد قدیم، 1988 م، سفر پیدایش، ص4 ، 3-5). نشانه‌ی قبولی خدا، نزول آتشی از آسمان بر هدیه فرد بر حق بوده است (همان، سفر اول پادشاهان، 18، 20-40). این ماجرا به شکل خلاصه‌تری در قرآن نیز گزارش شده است (مائده: 27) در روایات نیز مواردی چون مباهله‌ی موسی علیه‌السلام با قارون -که به هلاکت قارون منتهی می‌شود- آمده است (مجلسی، 1983 م، ج 21، ص 324).
مباهله، در معنای اصطلاحی آن به درخواست نزول لعن و عذاب بر مخالف پس از بی‌حاصل ماندن بحث و مناظره اطلاق می‌شود (زمخشری، [بی تا]، ج 1، ص 140) و تنها به مواردی اختصاص دارد که دو طرف برای اثبات موضوعی غالباً دینی و مذهبی، در مقابل یکدیگر قرارگرفته و از خداوند درخواست لعن و نفرین و نزول عذاب بر طرف دروغ‌گو می‌کنند (طریحی، 1367 ش، ج 1، ص 457).
این اصطلاح دو بار در قرآن به‌کاررفته است. یک مورد آن به مناظره‌ی مسیحیان نجران با پیامبر صلی‌الله علیه و آله درباره‌ی حضرت عیسی علیه‌السلام مرتبط بوده است (آل‌عمران : 61) و موضوعی کلامی به شمار می‌رود. مورد دیگر، در ارتباط با کسانی است که همسران خود را به عمل منافی عفت، متهم می‌سازند (نور: 7) که بنا بر آیه مذکور، باید طرفین برای اثبات حقانیت خود چهار بار سوگند یاد کنند و در بار پنجم برای طرف دروغ‌گو درخواست عذاب کنند. این مورد، موضوعی فقهی است و از محدوده‌ی این بحث خارج است و معمولاً در فقه نیز با اصطلاح «لعان» از آن یاد می‌شود و واژه‌ی مباهله برای آن به کار نمی‌رود. در آیه‌ای دیگر (انفال: 32) نیز برخی از کفار به‌صورت یک‌جانبه از خداوند می‌خواهند که اگر ادعای محمد صلی‌الله علیه و آله حق است، سنگی از آسمان بر سرشان فرو فرستند (فخر رازی، 1415 ق، ج 3، ص 250) لیکن از آنجا که مباهله در اصطلاح، عملی دو طرفه می‌باشد، لذا به این مورد نیز در این مقاله پرداخته نمی‌شود.

بازگشت به موضوعات مقاله


مباهله پیامبر صلی‌الله علیه و آله با مسیحیان نجران
نجران یکی از شهرهای منطقه حجاز است که در مرز یمن قرار دارد. در صدر اسلام، اهالی آنجا طبق آئین مسیحیت می‌زیستند تا اینکه در سال دهم هجرت، پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله توسط خالد بن ولید (1) اهالی آن منطقه را به اسلام دعوت فرمود و گروه بسیاری مسلمان شدند، ولی عده‌ای نیز در کیش نصرانیت باقی ماندند.
به دنبال این حادثه، حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله نامه‌ای به بزرگان نصارای نجران نوشت.
در این نامه آمده بود: «به نام خداوند یگانه؛ خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. از محمد پیامبر و فرستاده خداوند متعال به بزرگ‌ترین روحانی مسیحیان نجران. من شما را از پرستش بندگان به پرستش خداوند یکتا دعوت می‌کنم. اگر می‌خواهید مسلمان شوید و اگر اسلام را نمی‌پذیرید باید جزیه بدهید و گرنه به شما اعلان جنگ می‌دهم. (مکاتیب الرسول، ج 2، ص 502.)
آنان بعد از رسیدن نامه پیامبر صلی‌الله علیه و آله به هراس افتادند و بعد از مشورت با هیئتی مرکب از چهارده نفر و به سرپرستی سه کشیش به نام‌های اهتم، عاقب و سید به مدینه آمدند.
هیئت روحانیون اعزامی از نجران، وارد مدینه شدند و مستقیماً در مسجد، به حضور پیامبر صلی‌الله علیه و آله رسیدند. آن‌ها وقتی احساس کردند که زمان عبادتشان فرا رسیده است، ناقوس را برای اعلام نماز به صدا درآوردند. یاران پیامبر صلی‌الله علیه و آله با مشاهده این وضع ناراحت شده و گفتند: یا رسول‌الله! در مسجد شما صدای ناقوس؟! فرمود: بگذارید عبادتشان تمام شود، آنگاه آن‌ها را به اینجا دعوت کنید!
آنان بعد از ادای مراسم عبادت، به محضر پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمدند و به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله گفتند: شما چه ادعائی دارید؟ فرمود: «من مردم را به آئین توحید دعوت می‌کنم و از آنان می‌خواهم که: شهادت بدهند خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد و من پیامبر خدا هستم. از منظر دین من عیسی بن مریم بنده و مخلوق خداوند عالمیان است. غذا می‌خورد و آب می‌نوشد و سخن می‌گوید».
روحانیون مسیحی نجران پرسیدند: «اگر او بنده خداست، پس پدرش کیست؟!»
در همین حال به پیامبر صلی‌الله علیه و آله وحی نازل شد که از آن‌ها بپرس، درباره حضرت آدم چه می‌گویید؟ آیا او بنده خدا و مخلوق خدا نبود که مانند سایر بندگان می‌خورد و می‌نوشید و سخن می‌گفت؟!
وقتی پیامبر صلی‌الله علیه و آله از آنان سؤال کرد، پاسخ دادند: آری او چنین بود. پیامبر صلی‌الله علیه و آله پرسید: بسیار خوب! پدر آدم که بود؟ آنان در جواب عاجز شدند و با حالتی حیرت‌زده به همدیگر نگاه کردند.
در آن حال خداوند متعال این آیه را فرستاد: «ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون» (آل‌عمران:59)؛ «مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش! او موجود شد».
بنابراین آیه، ولادت عیسی علیه‌السلام بدون پدر، هرگز نمی‌تواند دلیل الوهیت او باشد، وگرنه باید حضرت آدم را به خدا بودن شایسته‌تر دانست که نه پدر دارد و نه مادر.

بازگشت به موضوعات مقاله


آغاز مباهله
وقتی آنان از جواب فروماندند، پیامبر صلی‌الله علیه و آله بار دیگر آنان را به اسلام دعوت کرد و آن‌ها برای رهایی خویش تظاهر به اسلام کرده و گفتند: «ما مسلمان شدیم.» پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: نه! دروغ می‌گویید و شما را علاقه به صلیب موهوم عیسی علیه‌السلام و شراب‌خواری و خوردن گوشت خوک مانع می‌شود که قلبا دین حق را بپذیرید!
چون آن‌ها از پذیرش حق سرباز زدند، در همان لحظه‌ایه مباهله نازل شد که: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین»؛ (آل‌عمران:61) «هرگاه بعد از دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، کسانی با تو به مجادله و ستیز برخیزند، بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از جان‌های خود دعوت می‌کنیم شما هم از جان‌های خود؛ آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهیم».
نصارای نجران بعد از شنیدن این آیه، گفتند: این کاری منصفانه است و بعد از قرار گذاشتن وقت مباهله، برای کسب آمادگی به منازلشان رفتند. در جلسه‌ای که مسیحیان نجران تشکیل دادند، بزرگ آنان به سایرین گفت: اگر محمد، فردا با عده‌ای از یاران و اصحابش برای مباهله آمد، ما هم با او مباهله می‌کنیم و او قطعاً پیامبر خدا نیست؛ اما اگر با خاندانش برای مباهله حضور یافت، ما نباید به این کار دست بزنیم؛ زیرا اگر او خاندان نزدیکش را برای این کار انتخاب کند و حاضر شود آن‌ها را فدا نماید، حتماً او پیامبر است و در ادعایش راست‌گو است.
صبح روز بعد، نصارای نجران آمدند و در محل مقرر ایستادند و منتظر ورود پیامبر صلی‌الله علیه و آله بودند. ناگهان مشاهده کردند که حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله کودکی را در آغوش گرفته و دست کودکی دیگر را در دست دارد و زن و مردی پشت سر او قدم برمی‌دارند و باشکوه و جلال و هیبت معنوی خاصی به پیش می‌آیند. در آن حال پیامبر به همراهانش توصیه فرمود که من هرگاه نفرین کردم، آمین بگویید.
روحانیون نجران از گروه زیادی از انصار و مهاجرین که برای تماشای مباهله آمده بودند، سؤال کردند: این‌ها چه نسبتی با محمد صلی‌الله علیه و آله دارند؟ آنان پاسخ دادند: آن مرد علی بن ابی‌طالب، داماد اوست و آن زن فاطمه، دخترش می‌باشد و آن دو کودک حسن و حسین، فرزندان فاطمه و علی هستند.
روحانیون نصارا با دیدن این منظره خود را باخته و نگران شدند؛ به‌طوری که رئیس آنان گفت: من عذاب را در چند قدمی خود احساس می‌کنم؛ زیرا او به راه خود ایمان راسخ دارد، وگرنه هیچ‌گاه فردی که در کار خود تردید داشته باشد، عزیزان و نور چشمان خود را در معرض عذاب الهی قرار نمی‌دهد. اگر با این وضع دست به نفرین برداریم، تمام ما نابود خواهیم شد و تا روز قیامت یک نفر نصرانی روی زمین باقی نخواهد ماند و نام کلیسا از حافظه تاریخ محو خواهد شد».
آنان عاجزانه عرضه داشتند: ای ابوالقاسم! ما مباهله نمی‌کنیم، تو دین خود را داشته باش و اجازه بده ما هم به دین خود باقی بمانیم.
پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: نه. اگر حاضر به مباهله نیستید، مسلمان شوید. اسقف گفت: نه! مسلمان نمی‌شویم و چون توانایی جنگ نداریم، مانند سایر اهل کتاب جزیه (2) می‌دهیم. پیامبر صلی‌الله علیه و آله پذیرفت و مصالحه نمود. (المیزان، ج 3، ص 250؛ جلوه‌هایی از نور قرآن، ص 115)

بازگشت به موضوعات مقاله

پی‌نوشت:
1- خالد بن ولید قبل از صلح حدیبیه و در سال ششم هجری به همراه عمرو بن عاص مسلمان شد. پدر او ولید بن مغیره یکی از بزرگان و متنفذان قریش بود. او در موارد متعددی فرماندهی لشکر اسلام را به عهده می‌گرفت و بعدها به‌عنوان یکی از کشورگشایان مسلمان مطرح گردید. برخی از اعمال ناروای وی موجب شد که او به‌عنوان فردی خشن، ضعیف الایمان، مخالف اهل‌بیت علیهم‌السلام، خودخواه و هواپرست، شناخته شود. قتل‌عام قبیله بنی خزیمه در یمن، شرکت در هجوم به خانه فاطمه زهرا علیها السلام، کشتن مالک بن نویره و تعرض به ناموس وی به خاطر مخالفت با ابوبکر، پذیرش دستور ابابکر در کشتن علی علیه‌السلام (که بعداً ابوبکر پشیمان شد)، نمونه‌هایی از سابقه ننگین وی را نشان می‌دهد. او در سال 21 ه. ق در زمان خلافت عمر درگذشت. عبدالرحمن بن خالد از فرزندان وی بود که در جنگ صفین با امام علی علیه‌السلام جنگید و مهاجر بن خالد فرزند دیگر او بود که برخلاف برادرش در جبهه حق از علی علیه‌السلام دفاع کرد.
2- از منظر قرآن نوعی مالیات است که باید اهل کتاب، به رهبر مسلمانان بپردازند و در مقابل، در سایه حکومت اسلامی، جان و مال آنان محترم بوده و با امنیت خاطر و آسایش کامل زندگی می‌کنند. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:
«قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله ولابالیوم الاخر ولا یحرمون ما حرم الله ورسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون»؛ با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز جزا ایمان دارند و نه آنچه را که خدا و رسولش تحریم کرده، حرام می‌شمرند و نه آیین حق را می‌پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم جزیه را با دست خود بپردازند». (توبه:29)