جایگاه معلم در آیات قرآن

ویژگی‌های معلّم و متعلّم:
عالم بايد علم خود را به ديگران بياموزد، زيرا علم رزقی است كه خداوند بدو عطا كرده و از او انفاق آن را خواسته است: «و مِمّا رَزَقنـهُم يُنفِقون».) بقره/2،3) امام صادق (علیه‌السلام) در تفسير اين آيه فرمود: «و‌ممّا علّمناهم يبثّون». [1] از آيات 65 ـ 70 كهف/ 18 دو ويژگی را می‌توان برای معلم و مربی دريافت كه با آيات ديگری نيز تأييد می‌شوند:

1. معلّم خود به آنچه تعليم می‌دهد عالم باشد. (نيز نك: مريم/ 19، 43)

 2. معلم استعداد متعلّم را بشناسد و هر موضوعی را به هر كسی نياموزد. [2]

در آيات ديگر به صفاتی ديگر نيز برای معلم برمی‌خوريم؛ مانند عمل به علم و الگو بودن برای متعلّم (انعام/6، 90؛ احزاب/ 33، 21؛ فصّلت/41، 33)، اخلاص در تعليم و تربيت (فرقان/25،57؛ شعراء/26، 164)، ترس از خدا (احزاب/33، 39)، تواضع (شعراء/26، 215)، اهتمام به انجام وظيفه تعليم و تربيت (ق 50،45؛ ذاريات/51،55)، عدم سخت‌گيری و اجبار (شوری/42، 48؛ يس/36،17)، رأفت و مهربانی نسبت به متعلّم و مترّبی ـ كه از تناسب صفت «الرحمن» با فعل «علم القرآن» در آيات 1 و 2 الرحمن/ 55 (نيز نك: آل‌عمران/3،159) به دست می‌آيد [3]، غافل نشدن معلم از تربيت خود و تكاپو و تلاش برای رشد خود كه از توصيه گفتن دعای «رَبِّ‌زِدنی عِلمـا»(طه/20،114) به پيامبر (صلی‌الله عليه وآله) استفاده می‌شود [4] و عشق و علاقه به پيشرفت شاگردان. (توبه/ 9،128)
افزون بر اين، از آيه 33 فصّلت/41 فهميده می‌شود كه تعليم معارف الهی، هرگاه با عمل صالح و تسليم معلم در برابر حق همراه شود، او را در زمره بهترين انسان‌ها قرار می‌دهد.
بر اساس آيات 65 ـ 70 كهف/18 متعلّم بايد اين شرايط را داشته باشد: علاقه‌مندی به يادگيری موضوع (نيز ‌طه/20، 114)، داشتن آمادگی و استعداد يادگيری موضوع، رشد و کمال خواهی از تعلّم نه تحصيل دنيا و متاع آن، تابع و مطيع معلم خود بودن و حرمت‌گذاری وی (نيز كهف/18،56) و صابر و بردبار بودن در مسير تعلّم. [5] در آيات ديگر ویژگی‌های ديگری نيز آمده است؛ مانند عبرت‌آموزی از خطاها و تجارب ديگران (يوسف/12، 109؛ روم/30،9)، داشتن روحيه پرسشگری (نحل/16، 43)، انتخاب استاد شايسته (نحل/16،43؛ انبياء/21، 7) و اهل دقت و تفكر بودن. (عبس/80، 24 به بعد)
 
روش‌های تعليم در قرآن:
روش‌های تعليم را می‌توان به دو دسته تقسيم كرد:
1. مستقيم كه عموماً گفتاری بوده و در آن‌ها متعلّم با قصد قبلی برای يادگيری حاضر می‌شود؛
2. غيرمستقيم كه كلامی و گفتاری نيست. [6]
 
روش‌های مستقيم
الف. خطابه و سخنرانی:
آيه شريفه «اُدعُ اِلی سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ...»(نحل/16،125) اين روش را به پيامبر اعظم (صلی‌الله عليه وآله) سفارش می‌كند. «موعظه حسنه» عبارتی است كه نفس شنونده را نرم و قلبش را رقيق می‌سازد و اين همان خطابه است.[7] آنچه در اين شيوه تعليم مهم است سخن گفتن روشن و آشكار (نحل/16، 82؛ يس/36، 17) همراه با تأنی شمرده و با نظمی زيباست، زيرا خداوند خود آيات قرآن را به شيوه ترتيل بر پيامبر خواند: «و رَتَّلنـهُ تَرتيلا»(فرقان/25، 32) و به پيامبر نيز دستور داد تا چنين بخواند: «و رَتِّلِ القُرءانَ تَرتيلا».) مزمّل/73،4)
 
ب. گفت‌و‌گو:
موفقيت اين روش را می‌توان مرهون احساس مشاركت ياد گيرنده دانست[8] روش گفت‌و‌گو، روش‌های خردتری را در برمی‌گیرد؛ بدین شرح:
1. پرسش و پاسخ:
از روش‌های مفيد و كاربردي قرآن براي آموزش و تعليم، بهره‌گیری از طرح سؤال و پرسش است. قرآن در بيان و تبيين بسياري از مسائل سخت و پیچیده با طرح پرسش می‌كوشد تا در ذهن مخاطب انگيزه و چالشي را برانگيزد تا در جستجوي پاسخ برخيزد. این‌گونه می‌شود كه پس از تلاش پرسش‌شونده، امكان استقرار و جا افتادن مطلب براي او بيش از پيش فراهم می‌گردد. آياتی كه با «يسئلونك» شروع می‌شود و سپس به پاسخ آن‌ها می‌پردازد از اين دسته‌اند؛ مانند آيات 189، 215، 217 و 219 بقره/‌2.
 
2. مباحثه:
يكی از صفات مؤمنان مشورت با يكديگر است: «و اَمرُهُم شوری بَينَهُم».( شوری/42،‌38) پيامبر نيز مكلف بود در برخی امور اجتماعی با مردم مشورت كند: «و شاوِرهُم فِی الاَمرِ».( آل‌عمران/3،159)
3. مجادله:
قرآن کریم اين روش را با قيد احسن به رسميت می‌شناسد: «اُدعُ اِلی سَبيلِ رَبِّكَ... وجـدِلهُم بِالَّتی هِی اَحسَنُ».) نحل/16،125) مجادله احسن جدالی است كه طرف را به عناد و لجبازی نكشاند و مقدّمات كذب را هرچند خصم آن‌ها را باور كند به كار نبندد و از بی‌عفتی در كلام و سوءتعبیر اجتناب كند.[9] آيات 258 بقره/ 2، 74 ـ 82 انعام/6 و 42 اسراء/17 نمونه‌هايی روشن از روش مجادله‌اند.
 
روش‌های غیرمستقيم
الف. روش‌های مشاهده‌ای:
اين روش خود مشتمل بر سه روش نمايشی، ايفای نقش و تقليد از الگوست؛ بدين شرح:

1. روش نمايشی:
قرآن بسيار بر تفكر و تعقل تأكيد می‌ورزد. اساس بيان قرآن در اين‌گونه تأكيدها برخورد نزديك حسّی و بررسی دقيق موضوعی حسّی است.[10] در بسياری از آيات قرآن صحنه‌های گوناگون طبيعت به‌صورت پياپی به نمايش درآمده و ضمن زدودن غفلت، توجه دادن به آن پديده‌ها و تشويق به تفكر در آن‌ها، تأثیری شگرف بر نفس مخاطب می‌گذارد. آيات 4‌رعد/13، 48 ـ 50 روم/30، 21 زمر/39 و... نمونه‌هايی از اين روش‌اند.[11]

2. روش ايفای نقش:
قرآن کریم در اين روش مخاطب را به ايفای نقشی فرا می‌خواند كه گاه نقش موردنظر در عمل به او نشان داده می‌شود؛ مانند آنچه در آيه 31 مائده/5 آمده است: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا يَبحَثُ فِی الاَرض» و بر اساس آن قابيل دريافت كه بايد بدن برادرش را در زمين دفن كند و گاه نقش موردنظر به‌صورت غیرمستقیم به او بيان می‌شود كه ثبات يك موضوع و استحكام آن يا تأكيد بر اهميت يك موضوع مورد توجه است؛ مانند ايفای نقش مادری كه از آيه 233 بقره/2 استفاده می‌شود: «والولِدتُ يُرضِعنَ اَولـدَهُنَّ حَولَينِ كامِلَينِ‌...».

3. روش تقليد از الگو:
در اين روش، يادگيری به طور مستقيم و از طريق مشاهده انجام می‌گيرد. قرآن کریم اطاعت از نياكان و پيشينيان را نكوهيده است (بقره/2،17)؛ ليكن اصل تبعيت جاهل از عالم را تأييد می‌كند (نحل/16، 43؛ انبياء/21،7)، بر اين اساس ابراهيم و همراهان او (ممتحنه/ 60، 4)، آسيه و مريم (تحريم/66، 11 ـ 12) و سرانجام پیامبر اکرم (صلی‌الله عليه وآله)(احزاب/ 33، 21) را الگوی ديگران معرفی می‌كند. در مقابل، با ارائه نمونه‌های منفی (مسد/111، 1 ـ 5) و گاه مقايسه آن‌ها با الگوهای مثبت (تحريم/ 66، 10 ـ 12) ضمن بيان آسیب‌ها، بر ژرفايی تأثير پيام می‌افزايد.
 
ب. روش اكتشافی:
حسن كنجكاوی، نياز به دانستن، فهميدن، شناخت محيط و كشف حقيقت، از ویژگی‌های بارز انسان است و اين انگيزه انسان را به سوی بررسی، تحقيق و تفكر سوق می‌دهد. لذتی كه انسان از حل مستقل مسئله احساس می‌كند به مراتب بيشتر از آن است كه شخصی ديگر كليد حل معما را در اختيارش قرار دهد.[12] روش‌های زير مجموعه روش اكتشافی‌اند:

1. روش مقايسه‌ای:
در يادگيری مطالب ارتباط ميان مفاهيم نقش اساسی را بر عهده دارد؛ به اين معنا كه هرگاه انسان موفق شود ميان چند مفهوم رابطه موجود را كشف كند ذهن او از اين ارتباط منطقی به مفهومی جديد می‌رسد و آن را فرامی‌گیرد. قرآن کریم در آيه 256 بقره/2 به خوبی تذكر داده است كه وقتی مرز ميان رشد و غی روشن بوده و تشخيص آن‌ها از هم دشوار نباشد در اجرای دين الهی اجبار و اكراهی نيست، بلكه مردم هم فطرتاً و هم عقلا با جان و دل آن را می‌پذيرند. آيات 24 هود/ 11؛ 16 رعد/13 و 39 يوسف/12 نمونه‌هايی روشن از كاربرد روش مقايسه‌ای‌اند.

2. روش تمثيل:
علامه طباطبايی ذيل آيه 89 اسراء/17 می‌فرمايد: «تصريف اَمثال» به معنای برگرداندن و دوباره آوردن و با بیان‌ها و اسلوب‌های گوناگون ايراد كردن است و مَثَل به معنای وصف مقصود است به چيزی كه آن را ممثّل و مجسّم و به ذهن شنونده نزديك كند.[13] آيه 21 حشر/ 59 اين روش را برانگيزاننده تفكر انسان‌ها و دانشمندان می‌داند.
3. روش قصه‌گویی:
قرآن بسياری از مباحث اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی را در قالب قصه بيان می‌كند و هدف از قصه‌گويی را عبرت گرفتن از گذشتگان و تاريخ آن‌ها: «لَقَد كانَ فی قَصَصِهِم عِبرَةٌ لاُولِی الاَلبـبِ»(يوسف/ 12،111) و واداشتن انسان‌ها به تفكر: «فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرون»(اعراف/ 7،176) بيان كرده است.
 
معلمان و مربيان قرآنی:
در قرآن کریم تعليم و تزكيه به چند فاعل نسبت داده شده است.

1- خداوند:
تعليم چنان‌كه پيش‌تر اشاره شد در 25 آيه قرآن به خداوند نسبت داده شده و بر اساس آيات 31 و 251 بقره/ 2؛ 6 يوسف/ 12؛ 65 كهف/18؛ 3 ـ 4 الرحمن/55 و 4 علق/ 96، نخستين معلم بشر است. فخر رازی اين تعبير را برای خداوند نمی‌پسندد و می‌گويد: معلم در عرف و كاربرد مردم كسی است كه حرفه‌اش تعليم و تلقين باشد و در نتيجه كاربرد آن بدون تقييد و اضافه كردن به چيزی برای خداوند شايسته نيست.[14] در باب تربيت و تزكيه نيز اين نكته شايان توجه است كه خداوند در حدود 1000 مورد در قرآن مجيد با كلمه مقدس «ربّ» مربّی بودن خود را به بندگانش گوشزد فرموده است. او اولين مربّی انسان‌هاست كه بر اساس شأن ربوبی خود به انسان آنچه را نمی‌دانست آموخت. (علق/96، 3‌ـ‌5)
آموزه‌هايی را كه خداوند در مقام معلمی به انسان تعليم داده و در قرآن از آن‌ها ذكری به ميان آمده عبارت‌اند از:
1. آنچه انسان نمی‌دانست يا نمی‌داند (بقره /2، 151، 239؛ نساء/ 4، 113؛ علق/ 96، 5) كه بنا به مورد، به اخبار پيامبران [15]، شرايع دينی [16] مانند نماز واجب [17]، داستان امت‌های گذشته، اخبار آيندگان [18]، مجهولات عصر پيامبر [19]، اسرار و حقايق كتاب و حكمت [20]، نوشتن با قلم، يا مطلق مجهولات بشر [21] تفسير شده است.

 2. بيان (الرحمن/55،4) كه به بيان حلال و حرام، بيان دنيا و آخرت، بيان خير و شر و نيز كلام و سخن تفسير شده است. از آنجا كه اين واژه به‌صورت مطلق در قرآن ذكر شده می‌توان آن را اعم از همه اين مطالب دانست؛ يعنی بيان هرچه كه بشر به آن نيازمند است.[22]
 3.‌كتابت. (بقره/2، 282؛ علق/ 96، 4)

4.‌كتاب (مائده/ 5، 110) كه مجموعه امر و نهی و شرايع دينی خداوند است.[23]

5.‌تورات و انجيل. (مائده/‌5،110)

 6. حكمت (بقره/ 2، 231، 251، 269؛ آل‌عمران/ 3، 81 ...) كه به صائب بودن در قول و عمل تفسير شده است [24]، بر اين اساس، تلاوت كتاب، تعليم كتاب و تعليم حكمت از ترتيبی منطقی برخوردار است، چون كسی كه كتاب را خواند (تلاوت) و حقايق آن را دريافت و عمل كرد (تعليم) يقيناً به حكمت دست می‌يابد.[25] برخی، مانند قتاده و شافعی، حكمت را به سنت تفسير كرده‌اند.[26] معرفت به دين و فهم تأويلات، احكامی كه دانستن آن‌ها تنها از طريق پيامبران ميسّر است و يكی از اوصاف كتاب خدا، از جمله معانی حكمت بيان شده است.[27] در جامع‌ترين ديدگاه، علامه طباطبايی بر آن است كه حكمت، معارف حقيقی است كه خداوند برای روشنگری بشر در كتابش آورده است.[28]

7. علم غيب (كهف/18، 65[29]؛ جنّ/ 72، 26 ـ 27) كه خداوند به طور خاص و انحصاری به اوليا و دوستان خود عطا می‌كند.

8.‌تربيت حيوانات شكاری. (مائده/5،4)

9. علم اسما كه خداوند به آدم آموخت (بقره/ 2، 31) و مفسران آن را به نام هر چيز، اصناف مخلوقات و ويژگی هر يك، نام فرشتگان، نام همه فرزندان آدم تفسير كرده‌اند.[30]

10. تأويل احاديث (يوسف/ 12، 6، 21، 37، 101) كه مراد از آن تعبير خواب، عواقب امور كه از طريق وحی به پيامبر اعلام می‌شود، يا تأويل سخنان پيامبران و امت‌هایشان است.[31]

11.‌يقين و معرفت يعقوب به خدا. (يوسف/ 12، 68)[32]

12.‌منطق‌الطير (نمل/27، 16) كه به حضرت سليمان تعليم داده شد.

13.‌آنچه به خواست خدا به حضرت داود تعليم داده‌شد (بقره/2،251) و آن بر اساس تفاسير، امور دینی و دنيوی، مانند قضاوت بين مردم، زبور، صدای خوش، فهم سخن حيوانات و صنعت زره‌سازی [33] (انبياء/21، 8) بود.

 
2-پيامبران (علیهم‌السلام):
پس از خداوند، پيامبران معلم و مربّی واقعی بشر بوده‌اند و چنان‌كه امیر مؤمنان، علی (علیه‌السلام) فرمود انبيا آمدند تا گنج‌های نهفته خردها را برانگيزانند: «و يثيروا لهم دفائن العقول».[34] عقل بشر نيازمند تحريك و به حركت درآورده شدن و آزاد گشتن است و به شهادت تاريخ و عقل، جز پيامبران (علیهم‌السلام) كسی اين كار را نكرده و نمی‌تواند انجام دهد.[35] به همين سبب خداوند وظيفه تربيت و تزكيه را بر عهده پيامبران نهاده (بقره/2،129؛ آل‌عمران/3، 164؛ جمعه/62،2) و از آنان می‌خواهد پیام‌های الهی را به مردم برسانند. (احزاب/33، 39)
 
3- اهل‌بيت (علیهم‌السلام):
در آيات 7 انبياء/21 و 43 نحل/16 خداوند امر می‌كند از اهل ذكر سؤال كنيد و به علم و معرفت برسيد. اهل‌الذكر را برخی به اهل کتاب [36]، آگاه به اخبار امت‌های گذشته [37] و اهل قرآن [38] تفسير كرده‌اند؛ ليكن روايات اهل‌بيت (علیهم‌السلام) آن را بر امامان معصوم تطبيق كرده‌اند.[39]
 


پی‌نوشت:
1-مجمع البيان، ج‌1، ص‌122؛ نور الثقلين، ج‌1، ص‌26؛ الصافی، ج‌1، ص‌93.
2-البصائر، ج‌57، ص‌563 ـ 564.
3-جامع البيان، ج‌27، ص‌149.
4-ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، ج‌19، ص‌282.
5-البصائر، ج‌57، ص‌563.
6-شيوه‌های تعليم، ص‌83، 116.
7-الميزان، ج‌12، ص‌372.
8-شيوه‌های تعليم، ص‌90.
9-الميزان، ج‌12، ص‌372.
10-شيوه‌های تعليم، ص‌117 ـ 118.
11-التصوير الفنی، ص‌66 ـ 68.
12-شيوه‌های تعليم، ص‌163.
13-الميزان، ج‌13، ص‌201.
14-التفسير الكبير، ج‌2، ص‌208.
15-جامع البيان، ج‌2، ص‌51؛ مجمع البيان، ج‌3، ص‌168.
16-جامع البيان، ج‌2، ص‌49؛ مجمع البيان، ج‌3، ص‌168.
17-جامع البيان، ج‌2، ص‌782؛ الميزان، ج‌2، ص‌247.
18-جامع البيان، ج‌2، ص‌51.
19-جامع البيان، ج‌2، ص‌51.
20-التفسير الكبير، ج‌11، ص‌40.
21-جامع البيان، ج‌30، ص‌320 ـ 321؛ مجمع البيان، ج‌10، ص‌781 ـ 782.
22-جامع البيان، ج‌27، ص‌150.
23-همان، ج‌28، ص‌120.
24-التفسير الكبير، ج‌4، ص‌74.
25-كشف الاسرار، ج‌1، ص‌368.
26-جامع البيان، ج 28، ص‌120؛ التفسير الكبير، ج‌4، ص‌74.
27-مجمع البيان، ج‌1، ص‌395.
28-الميزان، ج‌19، ص‌365.
29-مجمع البيان، ج‌6، ص‌746.
30-همان، ج‌5، ص‌381.
31-همان، ج‌5، ص‌320.
32-همان، ص‌381.
33-مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌621؛ التفسيرالكبير، ج‌6، ص 202 ـ 203.
34-نهج‌البلاغه، خطبه 1.
35-نثر طوبی، ج‌2، ص‌183.
36-مجمع البيان، ج‌6، ص‌557.
37-مجمع البيان، ج‌6، ص‌557.
38-جامع البيان، ج‌17، ص‌8.
39-تفسير عياشی، ج‌2، ص‌260؛ البرهان، ج‌3، ص‌424 ـ 425.
 
 
نویسنده: محمود کریمی
منبع: دائرة‌المعارف قرآن كريم، جلد 7، مرکز فرهنگ و معارف قرآن
 

 منوی اصلی