مروري بر زندگي شهيد مظلوم

     

من محمد حسيني بهشتي كه گاه به اشتباه محمد حسين بهشتي مينويسند . نام اولم محمد و نام خانوادگي تركيبي است از حسيني بهشتي.در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محلة لومبان متولد شدم . منطقه زندگي ما يك منطقه قديمي از مناطق بسيار قديمي شهر است . خانواده من يك خانواده روحاني است . پدرم روحاني بود . پدرم در هفته چندر روز در شهر به كار و فعاليت مي‌پرداخت و هفته‌اي يك شب به يكي از روستاهاي نزديك شهر براي امامت جماعت وكارهاي مردم مي‌رفت و سالي چند روز به يكي از روستاهاي دور كه نزديك حسين آباد بود و روستاي دورتر از آن حسن آباد نام داشت . آمد و رفت افراديكه از آن روستاي دور به خانه ما مي‌آمدند برايم بسيار خاطره انگيز است . پدرم وقتي به آن روستا مي‌رفت ، در منزل يك پنبه زن بسيار فقير سكونت مي‌كرد ، آن پيرمرد اتاقي داشت كه پدرم در آن زندگي مي‌كرد . اين پيرمرد نامش جمشيد بود ، داراي محاسن سفيد ، بلند و باريك ، چهره‌اش بياباني روستائي ، و نوراني بود . پدرم مي‌گفت ما با جمشيد نان و دوغي مي‌خوريم و صفا مي‌كنيم و هميشه مي‌گفت : من سفره سادة‌نان و دوغ اين جمشيد را به هر جلسه ديگري ترجيح مي‌دهم و اين جمشيد هر سال دو بار از روستا به شهر و به خانه ما مي‌آمد و من بسيار به او انس داشتم .

تحصيلاتم را در يك مكتب خانه در سن چهار سالگي آغاز كردم . خيلي سريع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را ياد گرفتم و در جمع خانواده بعنوان يك نوجوان تيز هوش شناخته شدم . و شايد سرعت پيشرفت و يادگيري ، اين برداشت را در خانواده بوجود آورده بود . تا اينكه قرار شد به دبستان بروم ، دبستان دولتي ثروت در آن موقع كه بعدها بنام 15 بهمن ناميده شد . وقتي آنجا رفتم از من امتحان ورودي كردند و گفتند كه : بايد به كلاس ششم برود ، ولي از نظر سن نمي‌تواند . بنابراين در كلاس چهارم پذيرفته شدم و تحصيلات دبستاني را در همانجا به پايان رساندم .

در آن سال در امتحان ششم ابتدائي شهر نفر دوم شدم . آن موقع همة كلاسهاي ششم را يكجا امتحان مي‌كردند . از آنجا به دبيرستان سعدي رفتم . سال اول و دوم را در دبيرستان گذراندم و اوائل سال دوم بود كه حوادث شهريور 20 پيش آمد . با حوادث 20 شهريور علاقه و شوري در نوجوانها براي يادگيري معارف اسلامي بوجود آمده بود .

دبيرستان سعدي هم در نزديكي ميدان شاه آن موقع و ميدان امام كنوني قرار دارد ، نزديك بازار است ، جائيكه مدارس بزرگ طلاب هم همانجاست . مدرسه صدر ، مدرسه جده و مدارس ديگر . البته بطور طبيعي بين اينجا و منزل ما حدود چهار ، پنج كيلومتر فاصله بود كه معمولاً پياده مي‌آمديم و برمي‌گشتيم . اين سبب شد كه با بعضي از نوجوانها كه درسهاي اسلامي هم مي‌خواندند آشنا شوم . علاوه بر اينكه در يك خانواده روحاني بودم و در خانواده خود ما هم طلاب فاضل جواني بودند ، يك همكلاسي داشتم يادم مي‌آيد كه او هم فرزند يك روحاني بود . نوجوان بسيار تيز هوشي بود و پهلوي من مي‌نشست . او در كلاس دوم به جاي اينكه به درس معلم گوش كند ، كتاب عربي مي‌خواند . يادم هست و اگر حافظه‌ام اشتباه نكند او در آن موقع كتاب معالم الاصول مي‌خواند كه در اصول فقه است . خوب اينها بيشتر در من شوق به وجود مي‌آورد كه تحصيلات را نيمه كاره رها كنم و بروم طلبه بشوم .

به اين ترتيب در سال 1321 تحصيلات دبيرستاني را رها كردم و به مدرسه صدر اصفهان تحصيلات ادبيات عرب ، منطق ، كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه اين سرعت و پيشرفت موجب شده بود كه حوزه آنجا با لطف فراواني با من برخورد كند . و چون پدر مادرم مرحوم حاج مير محمد صادق مدرس خاتون آبادي از علماي برجسته‌اي بود و من يكساله بودم كه او فوت شد و اين تداعي مي‌كرد در ذهن اساتيد من كه شاگردهاي او بودند به اينكه اين مي‌تواند يادگاري باشد از آن استادشان . در طي اين مدت تدريس هم ميكردم . در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم كه اجازه بدهند در يك حجره‌اي كه در مدرسه داشتم ، شبها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه روزي باشم . از يك نظر هم فاصله منزل تا مدرسه 4-5 كيلومتري مي‌شد و هر روز رفت و آمد مقداري وقت از بين مي‌رفت و هم بيشتر به كارهايم مي‌رسيدم و هم در خانه‌اي كه بوديم پرجمعيت بود و من اتاق تنها نداشتم و نمي‌توانستم به كارهايم بپردازم . البته من در آن موقع فقط يك خواهر داشتم ولي با عموها و مادر بزرگ همه در يك خانه زندگي مي‌كرديم ، به اين ترتيب خانه ما شلوغ بود و اتاق كم .

سال 1324 و 1325 را در مدرسه گذراندم و اواخر دوره سطح بود كه تصميم گرفتم براي ادامه تحصيل به قم بروم . اين را بگويم كه در دبيرستان در سال اول و دوم زبان خارجي ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم ولي در محيط اجتماعي آن روز آموزش زبان انگليسي بيشتر بود و در سال آخر كه در اصفهان بودم تصميم گرفتم يكدوره زبان انگليسي ياد بگيرم . يك دوره كامل ً ريدر ً خواندم پيش يكي از منصوبين و آشنايانمان كه او زبان انگليسي را مي‌دانست ، و با انگليسي آشنا شدم .

در سال 1325 به قم آمدم . حدود شش ماه در قم بقيه سطح ، مكاسب و كفايه راتكميل كردم و از اول 1326 درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزيزمان مرحوم آيت الله محقق داماد مي‌رفتم و همچنين درس استاد و مربي بزرگوارم و رهبرمان امام خميني و بعد درس مرحوم آيت الله بروجردي ، مقداري درس مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري و مقداري خيلي كمي هم درس مرحوم آيت الله حجت كوه كمري .

در آن شش ماهي كه بقيه سطح را مي‌خواندم كفايه را هم مقداري پيش آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري يزدي خواندم و مكاسب و مقداري از كفايه كه پيش آيت الله داماد مي‌خواندم كه بعد همان را به خارج تبديل كرديم . در اصفهان منظومه منطق و كلام را خوانده بودم و در قم ادامه اين قطع شد ، چون استاد فلسفه در آن موقع كم بود ، يكسره بيشتر به فقه و اصول و مطالعات گوناگون مي‌پرداختم و تدريس ، معمولاً در حوزه‌ها طلبه‌هائيكه بتوانند تدريس كنند ، هم تحصيل مي‌كنند و هم تدريس مي‌كنند و من هم اصفهان تدريس مي‌ كردم و هم قم .

به قم كه آمدم به مدرسه حجتيه رفتم . مدرسه‌اي بود كه مرحوم آيت الله حجت ، تازه بنيان گذاري كرده بودند . از سال 1325 در قم بودم و اين درسها را مي‌خواندم . در آن سالهائي بود كه استادمان آيت الله طباطبائي از تبريز به قم آمده بودند . در سال 1327 به فكر افتادم كه تحقيقات جديد را هم ادامه بدهم بنابراين با گرفتن ديپلم ادبي بصورت متفرقه و آمدن به دانشگاه معقول و منقول آن موقع كه حالا الهيات و معارف اسلامي نام دارد ، دوره ليسانس را آنجا گذراندم . در فاصله 27 تا 30 ، و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخر دانشگده را براي اينكه بيشتر از درسهاي جديد استفاده كنم و هم زبان انگليسي را اينجا كاملتر كنم و با يك استاد خارجي كه مسلط تر باشد يك مقداري پيش ببرم در سال 1329 و 1330 اينجا ، در تهران بودم و براي تامين هزينه‌ام تدريس مي‌كردم و خودكفا بودم ، خودم كار مي‌كردم و تحصيل مي‌كردم .

سال 1330 ليسانس شدم و براي ادامه تحصيل به قم برگشتم و ضمنا براي تدريس در دبيرستانها ، بعنوان دبير زبان انگليسي در دبيرستان حكيم نظامي قم مشغول تدريس شدم و آن موقع‌ها بطور متوسط روزي سه ساعت كافي بود كه صرف تدريس كنيم و بقيه وقت را صرف تحصيل مي‌كردم . از سال 1330 تا 1335 بيشتر به كار فلسفي پرداختم و به درس استاد علامه طباطبائي به درس اسفار و شفاء ايشان مي‌رفتم ، اسفار ملاصدرا و شفاء ابن سينا و همچنين شبهاي پنجشنبه و جمعه با عده‌اي از برادران ، مرحوم استاد مطهري و آيت الله منتظري و عده ديگري جلسه بحث گرم و پرشور و سازنده‌اي داشتيم .

5 سال طول كشيد كه ما حصل آن بصورت متن كتاب روش رئاليسم تنظيم و منتشر شد . در طول اين سالها فعاليتهاي تبليغي و اجتماعي داشتيم . در سال 1326 يعني يك سال بعد از ورود به قم با مرحوم آقاي مطهري و آقاي منتظري و عده‌اي از برادران حدود هجده نفر ، برنامه‌اي تنظيم كرديم كه برويم به دورترين روستاها براي تبليغ و دو سال اين برنامه را انجام داديم . در ماه رمضان كه گرم بود با هزينه خودمان مي‌رفتيم براي تبليغ ، البته خودمان پول نداشتيم ، مرحوم آيت الله بروجردي ، توسط امام خميني ، آنموقع با ايشان بودند نفري صد تومان در سال 26 و نفر صد و پنجاه تومان در سال 27 بعنوان هزينه سفر به ما دادند چون قرار بود كه به هر روستائي مي‌رويم مجبور نباشيم مزاحم يك روستائي بعنوان مهمان او باشيم و خرج خوراكمان را در آن يكماه خودمان بدهيم و براي كرايه آمد و رفت و هزينه زندگي يكماه ، خرج سفر را با خودمان مي‌برديم . فعاليت‌هاي ديگري هم در داخل حوزه داشتيم و اينها مفصل است و نمي‌خواهم در يك مقاله فعلاً گفته شود .

در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم ، مقارن بود با اوج مبارزات سياسي اجتماعي نهضت ملي نفت به رهبري مرحوم آيت الله كاشاني و مرحوم دكتر مصدق و بصورت يك جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و ميتينگها شركت مي‌كردم . در سال 1331 در جريان 30 تير ، آنموقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تير فعاليت داشتم و شايد اولين يا دومين سخنراني اعتصاب كه در ساختمان تلگراف‌خانه بود را به عهده من گذاشتند .

يادم هست كه مقايسه مي‌كردم كار ملت ايران را در رابطه با نفت و استعمار انگليس با كار ملت مصر و جمال عبدالناصر و مسئله كانال سوئز و انگليس و فرانسه و اينها در آن موقع ، موضوع سخنراني اين بود . اخطاري بود به قوام السلطنه و شاه و اينكه ملت ايران نمي‌تواند ببيند نهضت ملي‌شان مطامع استعمارگران باشد . به هر حال بعد از كودتاي 28 مرداد در يك جمع بندي به اين نتيجه رسيديم كه در آن نهضت ما كادرهاي ساخته شده كم داشتيم ، باز اين مسئله مفصل است . بنابراين تصميم گرفتيم كه يك حركت فرهنگي ايجاد كنيم و در زير پوشش آن كادر بسازيم . و تصميم گرفتيم كه اين حركت اصيل ، اسلامي باشد و پيشرفته باشد و زمينه‌اي براي ساخت جوانها .

دبيرستاني بنام دين و دانش در قم تاسيس كرديم با همكاري دوستان ، كه مسئوليت اداره‌اش مستقيماً به عهده من بود ، در سال 1333 تاسيس شد . تا سال 1342 كه در قم بودم و همچنان مسئوليت اداره آن را بعهده داشتم و در ضمن در حوزه هم تدريس مي‌كردم و يك حركت فرهنگي نو هم در حوزه بوجود آورديم و رابطه‌اي هم با جوانهاي دانشگاهي برقرار كرديم . پيوند ميان دانشجو و طلبه و روحاني را پيوندي مبارك يافتيم و معتقد بوديم كه اين دو قشر آگاه و متعهد بايد هميشه دوشادوش يكديگر حركت كنند ، بر پايه اسلام اصيل و خالص و در ضمن ، آن زمانها ، فعاليتهاي نوشتني هم در حوزه شروع شده بود ، مكتب اسلام ، مكتب تشيع ، اينها آغاز حركتهائي بود كه براي تهيه نوشته‌هائي با زبان نو و براي نسل نو ، اما با انديشه عميق و اصيل اسلامي و در پاسخ به سئوالات اين نسل مختصري در مكتب اسلام و بعد بيشتر در مكتب تشيع همكاري مي‌كردم . و بعد در سالهاي 1330 تا 1338 دوره دكتراي فلسفه و معقول را در دانشكده الهيات گذراندم ، در حالي كه در قم بودم و براي درسها و كارها به تهران مي‌آمدم . در همان سال 1338 جلسات گفتار ما در تهران شروع شد . اين جلسات براي رساندن پيام اسلام بود به نسل جستجوگر با شيوه جديد ، در هر ماهي در كوچه قائن در يك منزل بزرگي بود و جلسه تشكيل مي‌شد . و در هر ماه يكنفر صحبت مي‌كرد و سخنراني مي‌كرد و موضوع سخنراني قبلاً تعيين مي‌شد كه در مورد سخنراني مطالعه بشود . و نوار از آنها گرفته مي‌شد و اين نوارها را پياده مي‌كردند و بصورت جزوه و بعد كتاب منتشر مي‌كردند كه از عمدة آنها بصورت سه جلد ً كتاب گفتار ماه ً و يك جلد ً پيام ً گفتار عاشورا ً منتشر شد . در اين جلسات هم باز مرحوم آيت الله مطهري و آيت الله طالقاني و آقايان ديگر شركت داشتند و جلسات پايه‌اي خوبي بودو در حقيقت گامي بود در راه كاري از قبيل آنچه بعدها در حسينيه ارشاد انجام گرفت و رشد پيدا كرد . در سال 1339 ما سخت به فكر سامان دادن به حوزه علميه قم افتاديم . مدرسين حوزه جلسات متعددي داشتند براي برنامه ريزي نظم حوزه و سازمان دهي به حوزه ، در دوتا از اين جلسات بنده هم شركت داشتم . كارما در يكي از اين جلسات به ثمر رسيد و در اين جلسه آقاي رباني شيرازي و مرحوم آقاي شهيد سعيدي و خيلي ديگر از برادران شركت داشتند ، آقاي مشكيني و خيلي‌هاي ديگر . و ما در يك برنامه‌اي در طول يك مدتي توانستيم يك طرح و برنامه تحصيلات علوم اسلامي در حوزه تهيه كنيم در هفده سال و اين پايه‌اي شد براي تشكيل مدارس نمونه‌اي كه نمونه معروفترش مدرسه حقانيه ، يا مدرسه منتظريه ، بنام مهدي منتظر سلام الله عليه است ولي بنام حقاني كه سازنده آن ساختمان است . مردي است كه واقعاً عشق و علاقه سرمايه و همه چيزش را روي اين ساختمان گذاشت . خداوند او را به پاداش خير ماجور بدارد ، بنام او معروف شد . مدرسه حقاني تاسيس شد و اين برنامه در آنجا اجرا شد و در اين مدارس باز مقداري از وقت مي‌گذشت و صرف مي‌شد .

در سال 1341 كه انقلاب اسلامي با رهبري امام و رهبري روحانيت و شركت فعال روحانيت نقطه عطفي در تلاشهاي انقلابي مسلمانان ايران بوجود آورده بود ، در اين جريان‌ها حضور داشتم تا اينكه در همان سالها ما در قم به مناسبت تقويت پيوند دانش آموز و فرهنگي و دانشجو و طلبه به ايجاد كانون دانش آموزان قم دست زديم و مسئوليت مستقيم اين كار را برادر و همكار و دوست عزيزم مرحوم شهيد دكتر مفتح بدست گرفتند . بسيار جلسات جالبي بود ، در هر هفته يكي از ما سخنراني مي‌كرديم و دوستاني از تهران مي‌آمدند ، گاهي مرحوم مطهري و گاهي ديگران ، مدرسين قم مي‌آمدند در يك مسجد و در يك جلسه طلبه و دانش آموز و دانشجو و فرهنگي همه دور هم مي‌نشستند و اين در حقيقت نمونه ديگري بود از تلاش براي پيوند دانشجو و روحاني و اين بار در رابطه با مبارزات و در رابطه با رشد دادن و گسترش دادن به فرهنگ مبارزه و اسلام . اين تلاشها و كوششها بر رژيم گران آمد و در زمستان سال 42 من را ناچار كردند كه از قم خارج بشوم و به تهران بيايم .

سال 42 به تهران آمدم و در ادامه كارها با گروههاي مبارز از نزديك رابطه برقرار كرديم . با جمعيت هيئت‌هاي موتلفه رابطه فعال و سازمان يافته‌اي داشتيم و در همين جمعيت‌ها بود كه به پيشنهاد شوراي مركزي اينها ، امام يك گروه چهار نفري بعنوان شوراي فقهي و سياسي اين جمعيتها تعيين كردند ، ( مرحوم آقاي مطهري ، بنده آقاي انواري و آقاي مولائي ) اين فعاليت‌ها ادامه داشت . در همان سالها به فكر اين افتاديم كه با دوستان اين كتابها و برنامه تعليمات ديني مدارس را كه امكاني براي تغييرش فراهم آمده بود تغيير بدهيم .

دور از دخالت دستگاههاي جهنمي رژيم ، در جلساتي توانستيم اين كار را پايه گذاري كنيم و پايه برنامه جديد و كتابهاي جديد تعليمات ديني را با آقاي دكتر باهنر و آقاي دكتر غفوري و آقاي برقعي و بعضي از دوستان ، آقاي رضي شيرازي كه مدت كمي با ما همكاري داشتند و بعضي ديگر مانند مرحوم آقاي روزبه كه خيلي نقش مؤثري داشتند ، با همكاري اينها پايه‌هاي اين برنامه فراهم شد . مقداري از كارهائي را كه فراموش كردم بگويم ، سال 1341 اگر اشتباه نكرده باشم 41 يا اوائل 42 ، در يك جشن مبعث كه دانشجويان دانشگاه تهران در امير آباد در سال غذاخوري برگزار كرده بودند ، دعوت كردند كه من در آن روز مبعث سخنراني كنم . در اين سخنراني موضوعي را من مطرح كردم بعنوان : ً مبارزه با تحريف يكي از هدفهاي بعثت است ً و در اين سخنراني طرح يك كار تحقيقاتي اسلامي را ارائه كردم كه آن سخنراني بعدها در مكتب تشيع چاپ شد . مرحوم حنيف نژاد و چند تاي ديگر از دانشجويان كه براي اين دعوت به قم آمده بودند و عده‌اي ديگر از طلاب جوان كه باز آنجا بودند ، اينها اصرار كردند كه اين كار تحقيقاتي آغاز بشود . در پائيز همان سال ما كار تحقيقاتي را آغاز كرديم و با شركت عده‌اي از فضلا در زمينه حكومت در اسلام ، ما همواره به مسئله سامان دادن به انديشه حكومت اسلامي و مشخص كردن نظام اسلامي علاقمند بوديم و اينرا بصورت يك كار تحقيقاتي آغاز كرديم . اين كارهاي مختلف بود كه به حكومت گران آمد و من را ناچار كردند به تهران بيايم و در تهران آن همكاري را با قم ادامه مي‌داديم . بعد از چند ماه فشار دستگاه كم شد ، باز گاهي آمد و شد مي‌كرديم ، هم براي مدرسه حقاني و هم براي همين جلسات حكومت در اسلام كه البته بعدها ساواك اينها را گرفت و دوستان ما را تار و مار كرد .

در سال 1343 كه تهران بودم و سخت مشغول اين برنامه‌هاي گوناگون ، مسلمان‌هاي هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنيان گزارش روحانيت بود كه به دست مرحوم آيت الله بروجردي بنيان گذارده شده بود ، فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققي آمده بودند به ايران بايد يك نفر روحاني به آنجا برود . اين فشارها متوجه آيت الله ميلاني و آيت الله خوانساري شده بود و آيت الله حائري و آيت الله ميلاني به بنده اصرار كردند كه بايد برويد به آنجا .

آقايان ديگر هم اصرار مي‌كردند ، از طرفي ديگر چون شاخه نظامي هيئت‌هاي موتلفه تصويب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعلام انقلابي منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود ، دوستان فكر مي‌كردند كه به يك صورتي من را از ايران خارج كنند و در خارج مشغول فعاليتهائي باشم . وقتي اين دعوت پيش آمد بنظر دوستان رسيد كه اين كار خوبي است و زمينه خوبي است كه برويد و آنجا مشغول فعاليت بشويد . البته خود من ترجيح مي‌دادم كه در ايران بمانم ، مي‌گفتم كه هر مشكلي كه پيش بيايد اشكالي ندارد ولي در جمع دوستان مي‌پذيرفتند كه بروم خارج بهتر است . مشكل من گذرنامه بود كه به من نمي‌دادند ولي دوستان گفتند از طريق آيت الله خوانساري ميشود گذرنامه را گرفت و در آن موقع اين گونه كارها از طريق ايشان حل مي‌شد و آيت الله خوانساري اقدام كردند و گذرنامه را گرفتند . به اينطريق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با اين آقايان مراجع ، بخصوص آيت الله ميلاني به هامبورگ رفتم . دشواري كار من اين بود كه از اين فعاليتهائي كه اينجا داشتيم دور مي‌شدم و اين براي من سنگين بود و تصميم اين بود كه مدت كوتاهي آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت بلكه برگردم ، ولي در آنجا احساس كردم كه دانشجويان سخت محتاج هستند به يك نوع تشكيلات ، تشكيلات اسلامي ، چون جوانهاي عزيز ما از ايران ، خيلي‌شان با علاقه به اسلام مي‌آمدند و كنفدراسيون و سازمانهاي الحادي چپ و راست اين جوانها را منحرف و اغوا مي‌كردند . با همت چند تن از جوانهاي مسلماني كه در اتحاديه دانشجويان مسلمان در اروپا بودند كه با برادران عرب و پاكستاني و هندي و آفريقائي و غيره كار مي‌كردند و بعضي از آنها هم در اين سازمانهاي دانشجوئي ايراني هم بودند ، هسته اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان گروه فارسي زبان آنجارا بوجود آورديم . مركز اسلامي گروه هامبورگ سامان گرفت . فعاليتهائي براي شناساندن اسلام به اروپائيها داشتيم و فعاليتهائي براي شناساندن اسلام انقلابي به نسل جوانمان داشتيم .

بيش از 5 سال آنجا بودم ، كه در طي اين 5 سال سفري به حج مشرف شدم سفري به سوريه ، لبنان و آمدم به تركيه براي بازديد از فعاليتهاي اسلامي آنجا و تجديد عهد با دوستان مخصوصاً برادر عزيزمان آقاي صدر ( امام موسي صدر ) و اميدوارم هر كجا كه هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاء الله به آغوش جامعه‌مان باز گردد و سفري هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 1348 و به هر حال كارهاي آنجا سروسامان گرفت و در سال 1349 به ايران براي يك مسافرت آمدم اما مطمئن بودم كه با اين آمدن امكان بازگشتم كم است ، ضرورتهائي ايجاب مي‌كرد از نظر ضرورتهاي شخصي كه حتما سفري به ايران بيايم . به ايران آمدم و همانطور كه پيش بيني مي‌كردم مانع بازگشت من شدند . در اينجا مدتي كارهاي آزاد داشتم كه باز مجددا قرار شد كار برنامه ريزي و تهيه كتاب‌ها را دنبال كنيم . و اين كار را دنبال كرديم و همچنين فعاليتهاي علمي را در قرم و در رابطه با مدرسه حقاني ، فعاليتهاي تحقيقاتي گسترده‌اي را با همكاري آقاي مهدوي كني و آقاي موسوي اردبيلي و مرحوم مفتح و عده‌اي ديگر از دوستان شروع كرديم ، بعد مسئله تشكيل روحانيت مبارز و همكاري با مبارزات بخشي از وقت ما را گرفت . تا اينكه در سال 1355 هسته‌هائي براي كارهاي تشكيلاتي به وجود آورديم و در سال 1356-1357 روحانيت مبارز شكل گرفت و در همان سالها در صدد ايجاد تشكيلات گسترده مخفي يا نيمه مخفي و نيمه علني بعنوان يك حزب و يك تشكيلات سياسي بوديم و در اين فعاليت‌ها دوستان مختلف هميشه با هم بوديم .

در سال 56 كه مسائل مبارزاتي اوج گرفت ، همه نيروها را متمركز كرديم و در اين بخش و بحمدالله باشركت فعال همه برادران روحاني در راهپيمائي و مبارزات به پيروزي رسيد . البته اين را باز فراموش كردم بگويم از سال 50 من يك جلسه تفسير قرآني را آغاز كردم كه روزهاي شنبه بعنوان مكتب قرآن ، مركزي بود براي تجمع عده‌اي از جوانان فعال از برادرها و خواهرها ، در اين اواخر حدود 400 الي 500 نفر شركت مي‌كردند . كلاس سازنده‌اي بود ، در سال 54 به مناسبت جريانهاي اين جلسه و فعاليتهاي ديگر كه در رابطه با خارج داشتيم ، ساواك ، كميته مرا دستگير كرد . چند روزي در كميته مركزي بودم كه بعد با كارهائي كه قبلا كرده بوديم كه برگ‌هاي زياد به دست دشمن نيافتد ، توانستيم از دست آنها خلاص شويم . البته قبلا مكرر ساواك من را خواسته بود . قبل از مسافرتم و بعد از مسافرتم ، ولي در آن نوبت‌ها بازداشتها موقت و چند ساعته بود . اين بار چند روز در كميته بودم و آزاد شدم ، ديگر آن جلسه تفسير را نتوانستيم ادامه بدهيم تا در سال 57 بار ديگر به مناسبت فعاليت و نقشي كه در اين برنامه‌هاي مبارزاتي و راهپيمائي‌ها داشتيم در عاشورا چند روزي مرا دستگير كردند و به اوين و بعد به كميته بردند و باز آزاد شدم .

و به فعاليتها ادامه دادم تا سفر امام به پاريس . بعد از رفتن امام به پاريس چند روزي خدمت ايشان رفتيم و هسته شوراي انقلاب تشكيل شد يا نظرهاي ارشادي كه امام داشتند و دستوري كه ايشان دادند شوراي انقلاب ، اول هسته اصلي‌اش مركب بود از آقاي مطهري و آقاي هاشمي رفسنجاني و آقاي موسوي اردبيلي و آقاي باهنر و بنده ، بعدها آقاي مهدوي كني اضافه شدند . بعد آقاي خامنه‌اي و مرحوم آيت الله طالقاني و آقاي مهندس بازرگان و دكتر سحابي و عده ديگر آنها هم اضافه شدند تا بازگشت امام به ايران ، فكر مي‌كنم كه ديگر از بازگشت امام به ايران به اينطرف ، فراوان در نوشته‌ها گفته شده كه ديگر حاجتي نباشد كه در باره‌اش صحبت كنيم .

و اما خانواده ما سه فرزند داشت كه من و دو خواهر هستيم و هم اكنون هر دو خواهرم هستند . ولي پدرم در سال 1341 به رحمت ايزدي پيوست و مادرم هنوز در قيد حيات است . مرگ پدر در زندگي ماجز يك تاثير عاطفي و يك مقدار بار مسئوليت مادر و خواهر تاثير ديگري نداشت ، تاثير شكننده‌اي نداشت ، البته از نظر عاطفي بسيار ناراحت شدم ولي چنان نبود كه در شيوه زندگي من تاثير بگذارد و آن موقع من ازدواج كرده و داراي فرزند هم بودم .

در ارديبهشت سال 1331 با يكي از بستگانم ازدواج كردم . او هم از يك خانواده روحاني است و ثمره ازدواجمان تا امروز ، 29 سال زندگي مشترك با سختي‌ها و آسايش‌ها و تلخي‌ها و شاديها ( چون همسر من همه جا همراه من بوده در خارج همينطور ، در اينجا همينطور ) چهار فرزند ، دو پسر ودو دختر ميباشد .

 بعد از پيروزي انقلاب و تشكيل شوراي انقلاب شهيد بهشتي يكي از مؤثرترين و فعالترين و با استقامت ترين افراد شوراي انقلاب بودند و نيز را راي مردم تهران به مجلس خبرگان راه يافت و همچنين از سوي امام امت به رئيس ديوان عالي كشور برگزيده شد .

شهيد بهشتي همچنين با تعدادي از افراد مؤمن و معتقد ، حزب جمهوري اسلامي ايران را تاسيس نمودند و ايشان را به دبير كل حزب برگزيدند و تا لحظه شهادت در اين سمت بودند .

يادش گرامي و راهش پررهرو باد .


سال شمار زندگی شهید بهشتی

 

2 آبان 1307 تولد در محله لُنبان اصفهان در يك خانوادة روحاني (پدر: حجت الاسلام سيد فضل الله حسيني بهشتي. مادر: معصومه بيگم خاتون آبادي. پدر بزرگ مادري: آيت الله العظمي مير محمد صادق خاتون آبادي)

1311 :‌ آغاز تحصيل در سن چهار سالگي

1314 : تحصيل در دبستان ثروت (اصفهان)

1317: تحصيل در دبيرستان سعدي (اصفهان)

1321: ترك تحصيل در دبيرستان (سال سوم) و آغاز تحصيل علوم حوزوي در مدرسه صدر (اصفهان)

1324: تحصيل ادبيات عرب,‌ فقه و اصول , منطق و دروس ابتدايي فلسفه (اصفهان)

شهريور 1325: مهاجرت و اقامت در مدرسه حجتيه و استفاده از محضر اساتيدي چون آيت الله داماد, آيت الله اردكاني (قم)

فروردين 1326: شروع درس در محضر امام خميني، آيت الله حجت و آيت الله العظمي بروجردي (قم)

رمضان 1326:‌ آغاز سفرهاي تبليغي به دورترين روستاها همراه آقايان مرتضي مطهري و حسينعلي منتظري به توصيه آيت الله العظمي بروجردي

1327:‌ مباحثه و آشنايي با آقايان محمد مفتح,‌ موسي شبيري زنجاني،‌ موسي صدر, ناصر مكارم شيرازي, احمد آذري قمي, سيد مهدي روحاني, علي مشكيني اردبيلي و عبدالرحيم رباني شيرازي

1328:‌ شروع جلسات «گفتار ماه » و انتشار مقالات آن جلسه‌ها در كتابهاي «گفتار ماه» و «گفتار عاشورا»

1329: شركت در امتحان ديپلم ادبي و امتحان ورودي دانشكدة معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامي) دانشگاه تهران

1330: عزيمت به تهران و آموختن زبان انگليسي (به طور فشرده)

29 / 4 / 1330: حضور در ستاد اعتصاب تلگراف‌خانة اصفهان، عليه صحبتهاي قوام و سخنراني كه منجربه احضار در شهرباني شد

1330: بازگشت به قم و تدريس زبان انگليسي در دبيرستانها و تكميل تحصيلات و تدريس در حوزة علميه قم؛ آشنايي با علامه سيد محمد حسين طباطبايي و شركت در جلسات بحث كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم»

1333: تأسيس دبيرستان «دين و دانش» در قم

1334: اخذ مدرك كارشناسي رشته معقول (فلسفه و حكمت اسلامي) با عنوان پايان نامه «بساطت يا تركّب جسم» زير نظر دكتر محمود شهابي و تصويب هيأت داوران با درجة عالي از دانشگاه تهران

1335: آغاز دورة‌ دكتري در رشتة معقول

1338: تهيه و تنظيم كتاب «نماز چيست؟»

1339: سازماندهي نحوه آموزش در حوزه علميه قم با همكاري جمعي از فضلا و تشكيل كلاس زبان انگليسي و مكالمه عربي روزمره و علوم طبيعي براي طلاب مستعد (مدرسه حقاني)

1339: تهيه و تنظيم مقالة «بانكداري و قوانين مالي اسلام»,‌ «مقاله عالم خلق و عالم امر در قرآن» و مقاله «يك قشر جديد در جامعه ما»

فروردين 1340: فوت آيت الله العظمي بروجردي

شهريور 1340: اجراي آزمايشي طرح نوين آموزش در حوزه به همراه آقايان علي مشكيني, عبدالرحيم رباني شيرازي و همكاري آيت الله العظمي گلپايگاني

1340: تهيه و تنظيم مقاله‌هاي «حكومت در اسلام» و «قانون عليت در علم و دين» در كنار سخنراني‌هاي مهم در جلسات ماهيانة انجمن اسلامي مهندسين

خرداد 1341: زمينه سازي نهضت براي رهبري امام خميني با ايجاد «كانون دانش آموزان قم»، با همكاري آقاي محمد مفتح

1342: پيشنهاد امام خميني جهت اقامت در اصفهان به منظور سامان دادن به فعاليتهاي مبارزاتي آن شهر و عدم پذيرش ايشان به علت اهميت شهر قم

1342: تشكيل هسته تحقيقاتي به منظور كار پژوهشي دربارة حكومت اسلامي و ايراد سخنراني‌هاي مهم از جمله سخنراني در جشن مبعث دانشگاه تهران

1342: منع اقامت در قم به دستور ساواك و مهاجرت به تهران. عضويت در شوراي روحانيت و فقاهت هيئتهاي مؤتلفه اسلامي به توصيه امام خميني همراه آقايان مرتضي مطهري, محي الدين انواري, مهدي مولايي

1343: منتظر خدمت شدن از آموزش و پرورش بر اثر فشارهاي ساواك و سخنراني در جشن ميلاد پيامبر(ص) در مدرسه چهارباغ كه منجربه احضار در شهرباني اصفهان شد

فروردين 1344: عزيمت به آلمان با توصيه مراجع تقليد و ايجاد مركز اسلامي هامبورگ (آلمان )

1345:‌ ارسال و تنظيم گزارشاتي از مركز اسلامي هامبورگ براي مبارزان داخلي همچون آقايان محمد علي رجائي ، مرتضي جزايري، مهندس مهدي بازرگان و مرجع مبارز آيت الله العظمي ميلاني و ...

1347:‌ تهيه و تنظيم كتاب «صداي اسلام در اروپا» به پنج زبان دنيا

1348: تهيه و تنظيم مقاله‌هاي «كدام مسلك» و «نقش ايمان در زندگي اسلام»

تابستان 1348: سفر به عراق و ديدار و گفتگو با امام خميني، آيت الله العظمي خوئي، آيت الله سيد محمد باقر صدر و آيت الله العظمي حكيم

1348: سفر به كشورهاي سوريه و لبنان و تركيه و بازديد از فعاليتهاي اسلامي و تجديد عهد با امام موسي صدر

1349: بازگشت به ايران و ممنوعيت خروج از كشور به دستور ساواك

1349: پرونده سازي ساواك به واسطه سخنراني‌ها و فعاليتها در آلمان به ويژه سخنراني پيرامون «خداپرستي و قوانين عادلانه اسلام»

18 / 12 / 1349: اشتغال مجدد در آموزش و پرورش و كسب عنوان كارشناس ارشد كتابهاي علوم ديني در« سازمان كتابهاي درسي ايران»

1350: تأسيس مركز تحقيقات اسلامي، با همكاري آقايان سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي, محمدجواد باهنر و محمدرضا مهدوي كني

1350: آغاز جلسات تفسير قرآن و تحليل مسائل سياسي تحت پوشش هيأت «مكتب قرآن»

1351: تنظيم طرح ناتمام «ايدئولوژي اسلامي براي نسل جوان» با همكاري آقاي مرتضي مطهري (به توصيه امام خميني)

1351: تهيه و ارسال مقالة «حكم الجهاض و التعقيم في الشريعة الاسلامية»، جهت كنفرانس سازمان بهداشت جهاني در شهر رباط (پايتخت كشور مراكش) در زمينة تنظيم خانواده از ديدگاه اسلام

1353: دفاع از پايان نامه دكتري تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبيعه در قرآن »، با حضور هيأت داوران آقايان مرتضي مطهري، محمد مفتح، اميرحسين آريان پور و مصلح (با درجة بسيار خوب)

1353 :‌ تنظيم كتاب «خدا از ديدگاه قرآن»

25 / 8 / 1353: ‌سخنراني‌هاي متعدد پيرامون مرجعيت , رهبري ، امامت و امت كه منجر به انعكاس در گزارشات ساواك شد.

1354: دستگيري و بازداشت چند روزه در كميته مركزي ضد خرابكاري (بر اساس گزارشهاي ساواك از سخنرانيها)

16 / 1 / 1354: برقراري مجدد جلسات «مكتب قرآن» (بعد از بازداشت)

5 / 11 / 1355:‌ ادامه فعاليتهاي روشنگرانه, عليه رژيم و صدور اعلاميه به مناسبت فوت آقاي محمد همايون بنيان گذار حسينيه ارشاد و تبديل مجلس مزبور به يك تجمع سياسي اعتراض آميز

1356: برقراري جلسات بحث پيرامون «شناخت از ديدگاه قرآن» (در منزل)

فروردين 1357:‌ سفر به اروپا و آمريكا جهت هماهنگي بين حركتهاي سياسي معتقد به رهبري امام خميني

1357: پي‌ريزي جامعه روحانيت مبارز همراه با آقايان مرتضي مطهري, محمد مفتح, محمد امامي كاشاني, ملكي ، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، علي اصغر مرواريد و …

1357: صدور اعلاميه در اعتراض به محاصره منزل امام خميني در عراق

16 / 7 / 1357: ارسال نامه به رئيس جمهور فرانسه براي حفظ حرمت امام خميني در مدت اقامت ايشان در آن كشور

30 / 7 / 1357: صدور اعلاميه همراه با آقايان محمد جواد باهنر, مرتضي مطهري, مهدي كروبي ومحمد رضا مهدوي‌كني و محكوم كردن فاجعه مسجد كرمان

آبان 1357: سفر به پاريس جهت مذاكره و هماهنگي با امام خميني, صدور فرمان امام خميني براي تشكيل شوراي انقلاب

14 / 8 / 1357: صدور اعلاميه در اعتراض به حكومت نظامي و كشتار 13 آبان دانشگاه تهران همراه روحانيون از جمله آقايان مرتضي مطهري, ‌محمد مفتح، محمد رضا مهدوي كني ، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي, اكبر هاشمي رفسنجاني.

1357: حضور و سخنراني در راهپيمايي عظيم عاشورا همزمان با اوج مبارزات مردم عليه رژيم ستمشاهي

25/ 10/ 1357: فرار شاه از ايران

4 / 11 / 1357: سخنراني با عنوان «اسلام دين آزادي است»

بهمن 1357: تشكيل شوراي انقلاب به فرمان حضرت امام با همكاري آقايان مرتضي مطهري, محمد جواد باهنر,‌ اكبر هاشمي رفسنجاني, سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي, سيد محمود طالقاني، سيد علي خامنه اي , محمدرضا‌مهدوي كني, ‌مهدي بازرگان, مصطفي كتيرايي, يدالله سحابي و احمد صدر سيد حاج جوادي.

8 / 11 / 1357: تحصن همراه ديگر روحانيون در دانشگاه تهران به علت ممانعت از آمدن امام خميني به كشور.

17 / 11 / 1357: ‌معرفي مهندس بازرگان از طرف امام خميني به عنوان رئيس دولت موقت

22 / 11 / 1357: پيروزي باشكوه انقلاب ملت مسلمان ايران

26 / 11 / 1357: ‌فرمان خلع سلاح عمومي و تحويل اسلحه ها به مساجد و كميته‌هاي انقلاب

29 / 11 / 1357: اعلام موجوديت حزب جمهوري اسلامي به همراه آقايان سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي, اكبر هاشمي رفسنجاني,

سيد علي خامنه‌اي و محمد جواد باهنر

9 / 12 / 1357:‌ بازگشت امام خميني به قم

11 / 12 / 1357:‌ انتساب آقاي مهدي هادوي، بعنوان اولين دادستان كل انقلاب اسلامي

9 / 12 / 1357: تأسيس بنياد مستضعفان

14 / 12 / 1357: تأسيس كميته امداد

2 / 1 / 1358: سفر به كردستان همراه با آقايان , داريوش فروهر, اكبر هاشمي رفسنجاني, احمد صدر حاج سيد جوادي, ابولحسن بني صدر, به سرپرستي آقاي طالقاني براي رسيدگي به تشنجات كردستان

12 / 1 / 1358: همه پرسي جمهوري اسلامي

21 / 1 / 1358: تأسيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي

2 / 2 / 1358: تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

3/ 2/ 1358: ترور سرلشكر قره ني توسط گروه فرقان

6 / 2 / 1358: ديدار عبدالسلام جلود (وزير امور خارجه ليبي) با برخي از رهبران حزب جمهوري اسلامي (آقايان سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، اكبر هاشمي رفسنجاني, محمد كاظم بجنوردي, سيد علي خامنه اي ، سيد محمدحسيني بهشتي و حسن آيت

12 / 2 / 1358: ترور آيت الله مرتضي مطهري مقابل خانه دكتر يدالله سحابي

3 / 3 / 1358:‌ ترور نافرجام آقاي اكبر هاشمي رفسنجاني توسط گروه فرقان.

9 / 3 / 1358: انتشار اولين شماره روزنامه جمهوري اسلامي (ارگان حزب جمهوري اسلامي)

خرداد 1358: انتقاد از اعتراض و اعلام نظر آقاي حسن نزيه درباره كميته هاي انقلاب .

26/ 3 / 1358: مصاحبه مطبوعاتي دفاع و توضيح دربارة مجلس خبرگان

27/ 4 / 1358: تشكيل جهاد سازندگي و تعيين آقاي علي اكبر ناطق نوري به عنوان نمايندة امام خميني در آن نهاد.

9/ 4 / 1358: آغاز فعاليت مجلس خبرگان قانون اساسي

17/ 4 / 1358: ترور حاج محمد تقي حاج طرخاني توسط گروه فرقان

29/ 4 / 1358: تركيب شوراي انقلاب و هيأت دولت موقت با عضويت آقايان محمد جواد باهنر (آموزش و پرورش) , اكبر ‌هاشمي رفسنجاني و محمدرضا مهدوي كني (وزارت كشور) ‌سيد علي خامنه‌اي (دفاع ملي) ابوالحسن بني صدر (وزارت اقتصاد و دارايي)

30 / 4 / 1358:‌ شركت در ائتلاف بزرگ احزاب و سازمانها براي نمايندگي مجلس خبرگان

4/5/1358: فرمان برگزاري نماز جمعه از طرف امام خميني به آيت الله طالقاني

15/5/1358: اعلام نتايج قطعي مجلس خبرگان و تعلق 60% آراء مأخوذه (931 /538/ 1) از حوزه انتخابيه تهران براي دكتر بهشتي

28/5/1358: اولين جلسه مجلس خبرگان به رياست آيت الله حسينعلي منتظري

19/5/1358: پاسخ به معترضان و منتقدان انتخابات مجلس، به علت كسب آراء بالا توسط اعضاء حزب جمهوري اسلامي

4 / 6 / 1358:‌ ترور حاج مهدي عراقي و پسرشان حسام الدين عراقي توسط گروه فرقان

19/6/1358: فوت آيت الله طالقاني

5 / 7 / 1358:‌ مصاحبه مهم اوريانا فالاچي با امام خميني

4 / 8 / 1358: راهپيمايي بزرگ ميثاق با رهبري به دعوت حزب جمهوري اسلامي

10 / 8 / 1358: ترور آيت الله قاضي طباطبايي امام جمعه تبريز

15/ 8 / 1358: استعفاي مهندس مهدي بازرگان، به دنبال اشغال سفارت آمريكا در تهران

24/ 8 / 1358: ‌آخرين جلسه مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي

10/ 9 / 1358: برگزاري سمينار بررسي قانون اساسي در دانشگاه تهران

19/ 9 / 1358: همه پرسي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

27/ 9 / 1358: ترور آيت الله محمد مفتح توسط گروه فرقان

29/ 9 / 1358: بازداشت آقاي عباس امير انتظام به جرم جاسوسي

12/10/‌ 1358: موج گسترده نامزدي افراد براي شركت در اولين انتخابات رياست جمهوري

11/ 11/ 1358: بمبارانهاي تبليغاتي حزب خلق مسلمان و حملات خونين به قم و تبريز

بهمن 1358:‌ ترور نافرجام آيت الله صدوقي امام جمعه يزد

بهمن 1358:‌ بستري شدن امام خميني در بيمارستان قلب مهدي رضايي

بهمن 1358: انتخاب آقاي ابوالحسن بني صدر به رياست جمهوري

4 / 12 / 1358: ‌حكم امام به دكتر بهشتي مبني بر مسئوليت ديوان عالي كشور

22 / 12 / 1358: تأسيس بنياد شهيد انقلاب اسلامي

1 / 12 / 1358: انتخاب اعضاي شوراي نگهبان قانون اساسي

27/ 12 / 1358: گزارش كار شوراي انقلاب به عنوان بالاترين نهاد تصميم گيري كشور به مردم

25/ 12 / 1358: پايان اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي و كسب بيشترين آرا توسط نامزدهاي حزب جمهوري اسلامي

2 / 1 / 1359:‌ سفر به مناطق جنگي غرب و جنوب كشور

18/ 1 / 1359: آماده باش ارتش براي مقابله با عراق و تشكيل كميسيون امنيت ملي

7 / 2 / 1359: عمليات نظامي نافرجام آمريكا در صحراي طبس و شهادت محمد منتظر قائم

21/ 2 / 1359: اولين مرحله انتخابات مجلس شورا، با انتخاب 220 نماينده

خرداد 1359:‌ آغاز كار مجلس شورا و درگيري‌‌ها براي انتخاب نخست وزير

18 / 3/ 1359: سفر دكتر بهشتي به شيراز و تحليل وضعيت انقلاب

29 / 3 / 1359: اظهار نظر دكتر بهشتي درباره ماجراي نوار سخنراني آقاي حسن آيت

21 / 4 / 1359: ‌كودتاي نا فرجام نوژه

24 / 4 / 1359: پايان كار شوراي انقلاب

29 / 4 / 1359: نخست وزيري آقاي محمد علي رجايي

9 / 6 / 1359: معرفي كابينه توسط آقاي رجايي

21 / 6 / 1359: اعلام تصميم شوراي عالي دفاع درباره ادامه جنگ

مرداد 1359: سفر دكتر بهشتي به آذربايجان و سخنراني در جمع ارتشيان به منظور ترغيب شركت فعالانه آنها در جنگ

مرداد 1359: سفر دكتر بهشتي به آمل و سخنراني در جمع مردم

12 / 6 / 1359: سخنراني درباره كابينه آقاي رجايي و اشغال سفارت آمريكا

14 / 8 / 1359: آغاز محاكمه محمد رضا سعادتي و عضوبرجسته مجاهدين خلق ايران به جرم جاسوسي براي اتحاديه جماهير شوروي

29 / 8 / 1359: سخنراني دكتر بهشتي در راهپيمايي بزرگ تاسوعا (تهران)

4 / 9 / 1359: موضع گيري و اعلام نظر درباره «مكتب و تخصص»

آذر 1359: تعيين هيأت سه نفره منتخب امام در مورد اصلاحات ارضي و واگذاري زمين (آقايان حسينعلي منتظري, علي مشكيني,

سيد محمد حسيني بهشتي)

16 /10/ 1359: سفر به مشهد و سخنراني در پادگان ارتش

2 /10 / 1359: سخنراني و اعلام نظر درباره ليبراليسم و آزادي

3 / 10/ 1359: سوء قصد نافرجام به آقاي سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي

16 / 11 / 1359: اظهار نظر درباره گروگانها و اسناد سفارت آمريكا

23/11/1359: سخنراني در قم و اعلام مواضع ضد آمريكايي

25/11/1359: مصاحبه با روزنامه كيهان درباره تعديل ثروتها، اسناد سفارت آمريكا و دادگاههاي مدني

27/11/1359:‌سخنراني و انتقاد مهندس مهدي بازرگان از رئيس جمهور (ابوالحسن بني صدر), ‌نخست وزير( محمد علي رجايي) و رئيس ديوانعالي كشور ( سيد محمد حسيني بهشتي)

30/11/1359: مصاحبه مطبوعاتي و اعلام نظر دربارة حمله به سخنرانيها و شخصيتها (بعد از حمله به سخنراني حجت الاسلام حسن لاهوتي در رشت)

7/12/1359: مصاحبه مطبوعاتي و اظهار نظر درباره سندهاي مربوط به سفر آلمان، چماقداري و آزادي 3 گروگان انگليسي

14/12/1359: سخنراني در زمينه جنگ و اظهار نظر دربارة هيأت اعزامي به ايران براي آتش بس با عراق

14/12/1359: سخنراني آقاي ابوالحسن بني صدر به مناسبت درگذشت دكتر محمد مصدق در دانشگاه تهران

21/12/1359: اظهار نظر و موضع گيري عليه وقايع دانشگاه و خروج عده اي از نمايندگان به عنوان اعتراض

24 / 12/ 1359: درخواست آقاي ابوالحسن بني صدر براي مناظره با آقايان محمد علي رجايي ، سيد محمد حسيني بهشتي و

اكبرهاشمي‌ رفسنجاني

25/12/1359:‌ اطلاعيه روابط عمومي دادگستري و اعلام شرايط مناظره تلويزيوني با آقاي ابوالحسن بني صدر

28/12/1359: مصاحبه مطبوعاتي و اعلام نظر در خصوص مشكلات داخلي و قضاياي جنگ

8/1/1360:‌پيام نوروزي و اشاره به مسائل مهم روز

15/1/136: تشكيل هيأت براي حل اختلاف سران كشور توسط امام خميني متشكل از آقايان محمدرضا مهدوي كني, محمد يزدي و

شهاب‌الدين اشراقي

27/1/1360:‌مصاحبه مطبوعاتي و بيان مسائل در رابطه جنگ و مسائل روز

7/2/1360: بيانية 10 ماده اي امام خميني براي حل اختلاف سران كشور

17/2/1360:‌ديدار از جبهه‌هاي جنوب (اهواز)

27/2/1360: شكست حصر آبادان

31/2/1360: مصاحبه مطبوعاتي درباره تغييرات در قوه قضاييه و مسئله سرقت اسناد وزارت خارجه

6/3/1360: مصاحبه مطبوعاتي و توضيح درباره جو متشنج جامعه

7/3/1360: سخنراني شديداللحن امام خميني در تذكر به رئيس جمهور

13/3/1360: اعتراض رئيس جمهور (آقاي ابوالحسن بني صدر) به اظهارات سخنگوي هيأت حل اختلاف (آقاي شهاب‌الدين اشراقي)

14/3/1360: اعتراض سخنگوي هيأت حل اختلاف به نامه رئيس جمهور

14/3/1360: مصاحبه مطبوعاتي با شركت خبرنگاران خارجي و داخلي و اظهار نظر درباره هيأت حل اختلاف و گفته هاي رئيس جمهور

17/3/1360: ديدار از جبهه‌هاي جنوب و شركت در سمينار جنگ و جهاد و سخنراني در اهواز

20/3/1360: اعلام غير قانوني بودن فعاليتهاي «دفتر هماهنگي مردم با رئيس جمهور» توسط وزير كشور (آقاي محمدرضا مهدوي كني)

21/3/1360:‌بركناري آقاي ابوالحسن بني صدر از فرماندهي كل قوا به فرمان امام خميني

21/3/1360:‌مصاحبه مطبوعاتي و موضع گيري دربارة اختيارات رئيس جمهور طبق قانون اساسي

26/3/1360:‌منحل شدن هيأت حل اختلاف با استعفاي آقاي شهاب‌الدين اشراقي

30/3/1360: مصاحبه مطبوعاتي و طرح مسائل مربوط به تخلفات آقاي ابوالحسن بني صدر

31/3/1360: رأي مجلس به عدم كفايت سياسي رئيس جمهور

31/3/1360: شهادت مصطفي چمران وزير دفاع در جبهه جنگ با عراق

2/4/1360: تشكيل شوراي موقت رياست جمهوري متشكل از آقايان محمد علي رجايي (نخست وزير), سيد محمد حسيني بهشتي (رئيس ديوانعالي كشور) و اكبر هاشمي رفسنجاني (رئيس مجلس شوراي ملي)

4/4/1360: دعوت از گروهها براي همفكري و معرفي كانديداي مشترك رياست جمهوري

6/4/1360: ترور نافرجام امام جمعه تهران آقاي سيد علي خامنه‌اي در مسجد اباذر تهران

7/4/1360: انفجار بمب در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و شهادت آيت الله سيد محمد حسيني بهشتي همراه 72 تن از ياران انقلاب