رشته ي علوم كامپيوتر وضع خوبي دارد، از نظر بازار وضعش خيلي خوب است-مصاحبه با «ناصر یزدانی»-قسمت چهارم
من هميشه بررسي ميكنم كه در اين جا
ما چه چيزهايي كم داريم
آقاي دكتر همانطور كه فرموديد بعضي بچهها هستند كه ما به نام المپياديهاي ناموفق ميشناسيم، آنها كساني هستند كه پدر و مادرهايشان هزينهي زيادي ميكنند و حتي خودشان وقت خيلي زيادي ميگذارند ولي در المپياد موفق نميشوند و احساس يأس و نااميدي ميكنند شما براي اين افراد چه پيامي داريد؟
بحثي كه وجود دارد اين است كه زندگي صفر و يك نيست. من خودم در زندگيام خيلي شكست داشتم مثلاً در آمريكا نمونهاش به اين صورت بود كه به آن شركت رفتيم البته كمي ما مقصر بوديم و كمي هم تقصير آنها بود يعني جايگاه من در آن شركت نبود ما را اخراج كردند، يا مثلاً خيلي جاهايي كه احساس ميكردم بروم نشد بعد متوجه شدم چقدر خوب شد كه نشد. پس بحثي كه وجود دارد اين است كه زندگي صفر و يك نيست. در برخي مواقع نشدنها به نفع آدم است "عَصي اَنْ تَكْرَهوُا شِيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَصي اَنْ تُحِّبُ شِيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ" يعني اين واقعيتي است كه وجود دارد. چيزي كه ميتوانم بگويم اين است كه 1- نااميد نشدن 2- در جريان زندگي به خدا اعتماد داشتن. دقت كنيد همهچيز دست ما نيست اگر خودمان را مقداري به آنجا بسپريم و انگيزهي خوبي داشته باشيم و سعي كنيم كاري را كه خوب است هميشه انجام دهيم يعني كار خير انجام دهيم كه در آنصورت قطعاً خدا دست ما را ميگيرد و چيزي كه خير ما است نصيب ما ميكند من اين را به عينه در زندگيام ديدم مثالش هم يك مورد، دو مورد نيست.
آدمهاي زيادي را ديدم كه آدمهاي بسيار باهوش و خيلي زرنگ بودند. زرنگ بودند به معني منفياش نه به معناي مثبت قضيه. در زندگي هم خيلي لطمه خوردند خيليها هم اصلاً نرسيدند بعضيها با ما در دورهي دكترا بودند حتي نتوانستند دكترا بگيرند چرا؟ چون هميشه در زندگي با زرنگي پيش رفتند با اين تفكر كه زرنگ بازي دربياورم ديگران را كنار بزنم و خودم فلان كنم، از اين زاويه نگاه ميكردند و زندگي هم بسيار قشنگ به آنها درس داد، مثال خيلي زياد است. افراد ديگري هم بودند كه هميشه انگيزهي خيلي خوبي داشتند، كار خير ميخواستند، همه را دوست داشتند علاقه داشتند، نااميد هم نميشدند راهشان را آهسته و پيوسته آمدند و در زندگي موفق هم بودند. اين است كه المپيادي بودن به نظر من هيچ امتيازي نيست. ما به ديد منفي نگاه ميكنيم ميگويند فلاني المپيادي است ابتدا باور كن به چند دليل؟ يكي اين كه بعضي از آنها خيلي مغرور هستند فكر ميكنند كه علم اول و آخر هستند.
خانم من ميگويد: "من بزرگترين مشكل را با اين دسته دارم." ميگويد اين افراد آمدند ميگويند كه ما همهي اينها را بلد هستيم وقتي امتحان ميگيريم 6 يا 7 ميشوند يكي دو مورد هم نيست. ايشان ميگويند: "آنها در كلاس شركت نميكنند و وقتي اولين امتحان فيزيك را از آنها ميگيرم شش يا هفت ميشوند." همهي آنها تقريباً همينطوري هستند، فكر ميكنند همهچيز را ميدانند در صورتي كه هيچ نميدانند، خيلي از آنها ميگويند: "چرا كتاب هاليدي را درس ميدهيد ما اين را بلديم" خانم من كه استادشان است ميگويد: "من دكتراي فيزيك دارم با اين حال اين كتاب را خوب بلد نيستم، كسي اين كتاب را خوب بلد باشد يعني اين كه فيزيك را كامل بلد است" اما ميگويد: "نه من بلدم در حالي كه بلد نيست." يعني دنياي كاذب اينطوري برايشان ايجاد ميكند كه آسيبزننده است، آسيب رواني به آنها ميزند.
آقاي دكتر در آموزش و پرورش رسانههايي كه استفاده ميشود خود معلم است، تخته سياه يا تخته وايتبُرد و ديگري كتاب است و كمتر از رسانههاي ديگر استفاده ميشود شما راجع به نقش رسانهها صحبت بفرماييد و اين كه در آموزش و پرورش بچهها از چه رسانههاي ديگري بايد استفاده كنند؟
نقش رسانه خيلي مهم است. به نظر من در حال حاضر تلويزيون بسيار مهم است. تلويزيوني در آمريكا بود به نام (public)، در شهري كه من بودم كانال(4) بود كه خيلي خوب بود. من بهترين برنامهها را راجع به فلسطين و چيزهاي تاريخي در آن كانال ديدم مثلاً راجع به فلسطين، با وجودي كه همهي ما اينجا ميگوييم آنها صهيونيست هستند واقعاً من عميقترين چيزهايي كه راجع به داستان فلسطين و آمريكا بوده است در آنجا ديدم كه هرگز در ايران نديدم يعني خيلي مستند و واقعي، تلويزيون خيلي مهم است.
تأثير تلويزيون چيست؟
شما ميتوانيد تلويزيون تماشا كنيد، مثلاً شما ميتوانيد در تلويزيون جنگ جهاني دوم را ببيني، فيلمهاي فوقالعاده زيادي موجود است داستانهاي مستند زيادي وجود دارد يا مثلاً ماجراي فلسطين را كامل ميتواني ببيني كه چرا اينطوري شده است خيلي از چيزها را شما نميتوانيد در كتاب پيدا كني، دركتاب هرچه كه بگويي ذهني است شما ميتوانيد در تلويزيون كاملاً با شبيهسازي نشان دهيد يا مثلاً ميكروب چيست؟ چطور حركت ميكند؟ اين مسأله را هزار بار هم كه براي دانشآموز بگوييد باز در ذهنش جا نميافتد؛ ولي زماني كه در سطح ميكروسكوپي توانستي عكس بگيري و كامل نشان دهي كه يك دم دارد و چگونه حركت ميكند براي هميشه در ذهن آن دانشآموز ميماند.
اصطلاحي كه ما به آن «چندرسانهاي» (multimedia) ميگوييم چيز خيلي خوبي است. خوشبختانه هزينهي زيادي هم ندارد يعني الان تلويزيون يا سيدي چيزهاي ارزاني است يعني حتي براي كل آموزش و پرورش روستاها هم هزينهي فوقالعادهاي نميبرد كه بتوانيم آنها را به وسايل آموزشي مجهز كنيم. در حال حاضر هم من در تلويزيون خودمان شبكهي(4) برنامههاي خيلي خوبي را ميبينم برنامههاي خيلي قشنگي هم از نظر كلاسي و هم از نظر علمي شما درنظر بگيريد. اما در خارج خيلي بيشتر است. اينها چيزهايي است كه من فكر ميكنم خيلي كم در ايران استفاده ميشود. اينترنت در سطح بالاتري از اهميت قرار دارد، مثلاً در دانشگاه خيلي اهميت دارد در حال حاضر اگر اينترنت نباشد يعني هيچ، ما اگر اينترنت را قطع كنيم 90% امكان پژوهش را از ما ميگيرند براي اين كه تمام آن مقالات در اينترنت است.
در دورهي دبيرستان و دبستان شايد هنوز به آن بلوغ نرسيدهاند كه بگويي خيلي از اينترنت استفاده ميكنند.
آيا سايتهايي وجود دارد كه خدمات آموزشي ارائه كند؟
بله هستند. سايتهايي كه فرض كنيد در همين دانشگاه خودمان، سايت دانشگاه ميزنيم، دانشگاه بركلي را بركلي ميزنيم سپس وارد سايت دانشگاه بركلي ميشويم. درسهايش را روي وبسايت گذاشته است www.berkeley.edu يا حتي (MIT) ميتوانيد بگذاريد. خيلي دانشگاههاي ديگري هست www.mit.edu ميتوانيد در (webcast) آن برويد. جالب اين بود كه من تابستان پارسال درس تاريخ رنسانس - اروپا بعد از رنسانس - را از اينترنت خواندم كه از سال 1452 شروع ميشود كه تركها استانبول را تصرف كردند البته كمي جلوتر ميرود تا همين امروز و چقدر مفيد و عميق و جالب بود.
من به سياستمداران خودمان اگر اهل مطالعه باشند حتماً توصيه ميكنم كه اين كتاب را يك بار بخوانند. شما خيلي از تحولات جهاني را در كتابهاي تاريخي ميتوانيد ببينيد مثلاً رابطهاي كه آمريكا با آلمان دارد چيست؟ يا اختلافها و مشكلهايي كه در اروپا وجود دارد براثر چيست؟ چرا مسلمانها چنين بلاهايي بر سر بوسنياييها ميآورند همهي اتفاقها را در تاريخ خيلي خوب ميتواني ببيني مثلاً داستان تركيه كه ميخواهد بپيوندد به پيمان ... ... ...؟؟ مسائل مربوطه و همهچيز را درآنجا خيلي راحت ميتوانيم ببينيم؛ سنگين هم است ما فكر ميكنيم تاريخ چيز سادهاي است اما فوقالعاده سنگين است من حتي مطالبي كه پيشنهاد ميكرد بخوانم را قشنگ نخواندم يعني اگر ميخواندم بايد كلي وقت ميگذاشتم.
همهي اين مسائل وجود دارد و خيليها را هم با تصوير نشان ميدهد. در سطح دانشآموزي هم است؟
بله در آن سطح هم وجود دارد آن هم در بحث رياضي است، الان درست خاطرم نيست. در بحث رياضي من ديدم كه در آنجا مطالب زيادي گذاشتند ولي در كل در سالهاي پايين من خيلي توصيه نميكنم چون بيشتر بحث بازي است و كمي هم بحث معتادي است يعني بچه معتاد ميشود. يعني پس از مدتي ميبيني كه از كل دنيا يعني ارتباطي كه بايد با كل دنيا داشته باشد را معمولاً ندارد. آثار منفي اينچنيني هم دارد. ما در حال حاضر در خانه به فرزندمان اجازه نميدهيم با آن كار كند ولي خوب است. در سطح دانشگاه واقعاً ابزار فوقالعادهاي است يعني من كه امروز اينجا نشستم اصلاً احساس نميكنم كه چيزي كم دارم. فرض كنيد ميخواهم در يك دانشگاه خوب آمريكايي باشم مگر اين كه ممكن است آنجا پول زياد باشد كه پول اينجا هم هست. بعضي دستگاهها را هم اينجا نداريم ولي به بقيهي چيزها دسترسي داريم.
به نظر شما آيا دختر و پسر در توانايي يادگيري يا آموزش با هم متفاوت هستند؟ آيا در نيازهاي آموزشي هم تفاوت دارند؟ و آيا آموزشهايي كه بايد براي آنها ارائه شود متفاوت باشد يا نه؟
بستگي دارد در چه سطحي صحبت ميكنيم. چون در سطح دبيرستان چيزهايي مخصوص پسرها است و چيزهايي مخصوص دخترها است كه بايد آموزش داده شود و ظاهراً آموزش هم داده ميشود زمان ما هم كه بود من يادم است كه آنها براي خودشان كتابي داشتند ما نميديديم ولي آنها داشتند و اينها بحثهايي است كه بايد باشد نهايتاً base اجتماع به خانواده و وظايفي كه هركدام از آنها بايد داشته باشند برميگردد. - ما ميگوييم وظايف يا (functionality) شايد كلمهي قشنگتري هم باشد - اين كارها را بايد به عنوان نقش پدر و مادر در خانواده انجام بدهند به هر حال اينها وجود دارد. ولي بحثهايي هم وجود دارد كه عامتر است و مربوط به كارهاي معمولي استاد يا معلم است كه انجام ميدهند. در اينجا من فكر نميكنم به آن شكل وجود داشته باشد ما به هرحال هر دو زمينه را ميبينيم.
استاد من شنيدهام و ثبت هم شده است كه دخترها در مواجهه با يك مسألهي علمي تعداد راهحلهاي بيشتري نسبت به پسرها به ذهنشان ميرسد.
من خيلي چنين چيزي را متوجه نشدم و جايي هم نخواندم، خيلي به اين چيزها اعتقاد ندارم. بالاخره بين دخترها هم كساني كه ضعيف هستند هم وجود دارند، كساني كه احساسيتر هستند ولي در كل از نظر احساس آنها قويتر هستند اين يك مسألهي طبيعي است. معمولاً مردها كمي منطقيتر فكر ميكنند اين هم باز يك مسألهي طبيعي است. درسها هم معمولاً اثرگذار هستند، ولي ما افرادي كه در كار موفق بودند را از هر دو جنس ديدهايم. براي خانمها اين قضيه به دليل شرايط اجتماعي مشكلتر است و در آمريكا هم همينطور است فرقي نميكند، ما كه آنجا بوديم براي خانمها هم پذيرش جامعه سختتر بود.
آقاي دكتر وقتي خارج از كشور تشريف داشتيد آيا نهادها يا مراكزي وجود داشت كه به نيازهاي آموزشي دانشآموزها يا دانشجوها اهميت بدهند؟ مثلاً انجمنهاي خاصي باشند؟
بله، انجمنهاي مختلفي در كالج وجود دارد. البته عمدتاً اين مراكز وابسته به دولت هستند كاملاً دولتي نيستند ولي تغذيهشان از طريق دولت است. اينها مثلاً بورس ميدهند بورسهاي خاصي به دانشآموزهايي كه احساس ميكنند نخبه هستند ميدهند. از جمله كساني كه اين بورس را گرفته بود بيلكلينتون رئيسجمهور قبل از بوش بود. ايشان مثلاً بورسي گرفته بود به اروپا رفته بود و چرخيده بود. زمان شاه هم من يادم است كه اين كارها را انجام ميدادم.
براي دانشآموزانها به آنها (Gifted) ميگويند؟
دانشآموزهايي را كه آنها احساس ميكنند كمي باهوش هستند، مؤسسههايي وجود دارد كه به اين افراد بورس ميدهند و هزينههاي آنها را تقبل ميكنند و اين دانشآموزها را در دنيا ميچرخانند كه كمي ذهنشان باز شود، با چشم بازتر ببينند يا برنامههاي مختلفي - مثل برنامههاي تفريحي – براي آنها ميگذارند.
در زمان شاه سعي ميكردند كه اين كار را انجام دهند.
الان چنين نهادهايي در ايران وجود دارد؟
نميدانم ولي فكر نميكنم، اما زمان شاه هزينه ميشد. من به ياد دارم در دانشگاه شريف يك سال 4 يا 5 تور بردند و هزينهي آن را هم دولت پرداخت كرد. يادم است يك تور به تركيه رفت، يك تور به افغانستان و يكي به ايرانگردي رفت كه مثلاً خود من تركيه قبول شده بودم - آن زمان هزينهاش 1500 تومان ميشد - و فكر كنم دانشگاه هم از ما 500 تومان ميخواست كه من پول نداشتم بنابراين با تور ايرانگردي رفتم و در آخر هم فكر كنم 100 تومان به ما دادند كه برنامههاي فوقالعاده خوبي بودند. هدفشان چيست؟
هدف اين است كاري كنند كه دانشجوها كمي بازتر فكر كنند. يعني دانشجوها متوجه شوند كه همه چيز آن كتابي نيست كه ميخوانند آنها بايد برقرار كردن ارتباط را بياموزند كه سفر خيلي خوب است.
از قديم گويند "بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي" يا آيهاي كه از قرآن ميگويد فَسيروُا فِيالاَرْض يا از حضرت علي روايت ميكنند كه در تاريخ بگرديد، اين چيزها خيلي به ما ميآموزند اصلاً دنياي كتاب چيز ديگري است. كلمه فقط همين كلمه نيست ميگويند كلمات خدا بينهايت است، يعني ديدن خدا آفرينش است، بعضي مواقع ما هستيم ولي او را نميبينيم ديدن فقط اين نيست. اكنون كه خاطرات كودكي را مرور ميكنم به ياد ميآورم كه چه زيباييهايي در روستاي ما بوده است كه ما به آنها اصلاً توجه نميكرديم، مانند كوه، دشت، يا حتي گياهان. مثلاً من فكر ميكردم به كشاورزي يا گلكاري خيلي خوب آشنايي دارم اما به تازگي متوجه شدهام كه چيزهاي زيادي وجود دارد كه من از آنها بياطلاع هستم اما انجام ميدادم تا جايي كه برايم تكراري شده بود.
اين مسائل را شما در يك برنامهي آموزشي ميتواني به بچهها بگويي مثلاً برنامهي كوهنوردي؛ من از بچگي در كوه بزرگ شده بودم و به تبع آن همان تكنيكها را بدون اين كه متوجه باشم ياد گرفته بودم كه پايم را چطور بگذارم؟ چطور تعادلم را حفظ كنم؟ در حاليكه وقتي اينجا اولين بار كوه رفتم ديدم كه همهي اين مطالب را آموزش ميدهند و اين دانستهها مبناي علمي دارد. شما ميتواني تمام اين نكتهها را در برنامهاي عمومي به دانشآموز يا دانشجو بگويي و ذهنش را به گذشته و آينده باز كني. خيلي خوب است كه ما بتوانيم روي برنامههاي اينچنيني سرمايهگذاري كنيم.
سؤال بعدي راجع به روشهاي آموزشي است به نظرتان روشي كه در آموزش و پرورش رايج است كه معلم به عنوان متكلموحده صحبت ميكند و مطالبي را ارائه ميكند، تا چه حد در تعميق يادگيري و ياددهي تأثيرگذار است؟
لازم است ولي كافي نيست.
چه روشهايي را بايد استفاده كنند؟ بايد چيزهاي جنبي را به كار ببرند. مثلاً مثالي كه من زدم و خيلي بد بود - زيج هلاكو - ما را هرگز نبردند؛ من دو سال آنجا مدرسه ميرفتم و چهار سال بعد هم در شهر مراغه بوديم اما حتي يك بار هم ما را نبردند كه آنجا را به ما نشان دهند كه چيست چرا مهم است؟ خيلي چيزها داشت كه ميتوانستند به ما بگويند. هزينهاي هم نداشت ما بايد از اين در بيرون ميرفتيم و از آن در به داخل ميآمديم، يعني چيز خيلي خاصي وجود نداشت اما اين امكان را هم از ما دريغ ميكردند. مثلاً يك بار براي بازديد به تپههايي كه متعلق به زمان خواجه نصير بود ميبردند يا رصدخانهي مراغه كه حتي يك بار هم براي ديدن ما را نبردند كه توضيح دهند اين چيست و چرا مهم بوده است؟ هيچوقت به ما نشان ندادند.
يا مثلاً نحوهي شهرسازي شهر خودمان را هيچوقت به ما توضيح ندادند كه چرا به اينصورت است يا چرا به صورت ديگري نبوده است؟ يا مثلاً نگاهي كه به تاريخ داشتيم، اصلاً هيچكدام از اين درسها را به ما ياد نميدادند، انشاءالله كه الان ياد بدهند معلم به ما ميگفتند از روي اين مطلب بخوانيد، ما هم ميخوانديم و او هم توضيح ميداد و ميرفت. مدنظر نداشتند كه تاريخ درسي است كه به زندگي مربوط است، زندگي يك جريان است كه از گذشته شروع ميشود و ادامه پيدا ميكند تا به آينده ميرسد و شما ميتوانيد آن را در تاريخ به خوبي ببينيد. اينها را هرگز به ما نگفتند خودشان هم بلد نبودند.
بحثي كه وجود دارد اين است كه مقداري را ميتوان جبران كرد، هزينهي زيادي هم ندارد، مقداري را هم ميشود با برنامههاي cd و تلويزيون و ... جايگزين كرد (پر كرد) كه باز هم هزينه زيادي ندارد. ولي در نهايت آموزش همهجا استادمحور است، معلممحور است. متأسفانه اين مسأله را نميتوان حذف كرد. در حال حاضر شما در دانشگاهها كه دقت كنيد متوجه ميشويد كه در هر جاي دنيا حرف آخر را معلم يا استاد ميزند. در سيستم خود ما هم همينطور است. در حوزهي علميه هم آخر دوره بايد چند تن از علما امضاء كنند كه تأييديهاي باشد مبني بر داشتن درجهي اجتهاد فلان شخص و اگر آن را امضاء نكنند يعني تأييديه ندارد، داشته باشد هم كسي از او قبول نميكند چون بدون امضا است، متوجه هستيد كه فردمحوري معمولاً مهم است.
مانند بعضي مباحث عمومي كه وجود دارد. اين مطلب را كه در حال حاضر گفتم در مورد حوزه بود كه البته در حوزه از قديم وجود داشته است ولي فقط در حوزه نيست كشورهاي خارجي هم وجود دارد. در دانشگاه بركلي ميگويند گروههاي بحث تشكيل دهيد، گروه تشكيل ميدهند با هم بحث ميكنند مثلاً اين چيزها يادگيريهاي جمعياي است كه ميتواند مؤثر باشد. من در آمريكا كه بودم در بعضي از كلاسهاي (political science) شركت ميكردم، آنجا هم به همين صورت بود. ما را پخش ميكردند من به اصطلاح مستمعآزاد بودم يادم است در گروههاي 3 يا 4 نفري روي اين قضيه بحث ميكردند كه اين چيست؟ نهايتاً استاد ميگفت: "شما چه نتيجهاي گرفتيد؟ چرا؟" و اگر سؤال ميكرد بايد پاسخ ميداديم؛ اينها كارهايي است كه ميتوان در داخل هم انجام داد ولي با شرط و شروطي.
شرط اين است، افرادي كه درگير آموزش و پرورش هستند خود آدمهايي نباشند كه 1- از زور بيكاري اينجا رفته باشند يعني هيچكجا كاري پيدا نكردند و گفتند برويم معلم شويم يا به قول يكي از اين علما كه زماني ميگفت: "از ما پرسيدند شما چرا عالم شديد؟" گفتيم: "داشتند ما را به سربازي ميبردند ما هم متوجه شديم كه به اين ترتيب ميتوانيم از سربازي فرار كنيم" (فكر كنم آن عالم آقاي قرائتي بودند). 2- در حال حاضر وضع اقتصادي معلمها - خصوصاً در شهرهاي بزرگ – بسيار بد است تا جايي كه قدرت تفكر را از آنها ميگيرد.
آقاي دكتر خود شما در دانشگاه از آن روشهاي آموزشي استفاده ميكنيد؟ بله.
چون همانطور كه فرموديد روشهاي آموزشي به سمتي پيش ميرود كه معلم يا استاد صرفاً ياددهندهي مسير آموزشي باشد يعني به بچهها ياد دهد كه چطور ياد بگيرند؟ البته كاري كه من خودم انجام ميدهم اين است كه مقالهها را به آنها ميدهم. مقالههاي اصلي را به دانشجوها ميدهم ميگويم: "بخوانيد قبل از اين كه من درس بدهم خودتان مرور كنيد و سر كلاس بياييد. بعضي اوقات خودشان ارائه ميكنند و بعضي وقتها من خودم آن را به بحث ميگذارم. يكي ديگر از روشها، استفاده از اسلايد است. در كل من درسهايم را با اسلايد ارايه ميكنم، تا جايي كه مقدور باشد به بچهها شكل نشان ميدهم. مثلاً شكل دستگاه را، حتي گاهي اوقات اتفاق افتاده است كه من دستگاه را با خود ميبرم و به بچهها نشان ميدهم و توضيح ميدهم كه آن دستگاه اين است، يا بعضي مواقع اشخاص ديگري را براي درسهاي ديگري سر كلاس ميفرستم، اين اتفاق زياد ميافتد مثلاً در يك جلسهي بحث يك دانشجوي فوقليسانس ميفرستم سر كلاس يا خودم هم به بچهها ميگويم كه ايشان بهتر از من بلد است، به اين دليل كه اين بحث تز ايشان بوده است بيشتر از من به آن واقف هستند يا مثلاً اين مورد وجود داشته است من مقالهاش را نوشتم اما ايشان پيادهسازي كردهاند، او جزئياتاش را بيشتر از من بلد است به اين دليل تصميم گرفتم كه ايشان تدريس كنند.
آقاي دكتر در مورد ارزشيابي، روشهايي كه در مدارس است امتحانهاي مدرسهاي و سراسري، المپياد صحبت كنيد و بفرماييد اين روشها تا چه اندازه ميتوانند ميزان تعميق يادگيري را بسنجند؟
تا حدي ميسنجد. هيچ روشي صددرصد نيست، هيچ روشي به قول آمريكاييها كامل نيست. اين روشها تا حدي ميتوانند بفهمند. چيزي كه وجود دارد اين است كه متأسفانه بيشتر محفوظات را ميسنجند يعني تمام استعداد شخص و ميزان فهم او را نميتوانند بسنجند. ولي بايد كمي واقعبين بود امكانات هم به ما اين اجازه را نميدهد كه غير از اين عمل كنيم يعني مثلاً ما كارهاي عملي در كانون آن قرار دهيم ببينيم كه عملاً چطور ميشود و ... در سطح دانشگاه ميتوان عملي كرد. ما در سطح دانشگاه اين كار را انجام ميدهيم. از بيشتر پروژههاي ما مقاله درميآورند. مقالههاي بينالمللي چاپ ميكنيم يك امر رسمي است، آن را ما كار حساب ميكنيم كه ببينيم شخص فهميده است يا نه.
مقالهاي كه در سطح بينالملل چاپ ميشود يعني اين كه طرف كار قشنگي انجام داده است. مثلاً ما درسهايي داريم كه فقط ده نمره به آن اختصاص ميدهيم و ده نمرهي ديگر را به مطلبهاي ديگر، مثلاً امتحان و تكليف، ده نمره ميشود. هماكنون درسي دارم كه هشت نمره فقط به پروژه اختصاص دادم چهار يا پنج نمره را به تكليفهايي كه انجام دادند و هفت يا هشت نمره هم براي امتحان آخرترم باقيمانده است. يعني شخص به طور مداوم كار كرده است يا نه؟ يعني اينطور نباشد كه طرف فقط شب امتحان روي درس ها نگاهي بياندازد. در دانشگاه ميتوان اين كار را انجام داد اما در مدرسه انجام اين كار كمي سختتر است.
آقاي دكتر شما در روز چند ساعت به مطالعه در حوزهي تخصصيتان اختصاص ميدهيد؟
متأسفانه بايد بگويم كه در حال حاضر تقريباً 90 تا 95% كارم حوزهي تخصصيام شده است؛ يعني زياد فرصت نميكنم غير از حوزهي تخصصيام كار ديگري انجام دهم، اما گاهي اوقات گريزي به خواندن مجله و روزنامه ميزنم، روزنامههاي داخلي را و همين طور روزنامههاي خارجي را هر روز نگاه ميكنم، مثلاً (New Times) را هرروز ميخوانم، اگر خواندن روزنامه را كنار بگذارم تقريباً ميتوانم بگويم صددرصد كار تخصصي انجام ميدهم. خيلي كم اتفاق ميافتد كه بتوانم خارج از حوزهي تخصصيام كتابي يا رماني بخوانم. گاهي اوقات شعري بخوانم حافظ يا سعدي بخوانم الان كم اتفاق ميافتد، معمولاً سرم شلوغ است.
شما در روز چند ساعت به مطالعه در حوزهي تخصصيتان اختصاص ميدهيد؟
شما امروز شاهد بوديد كه چقدر مراجعه كننده داريم. كمي كه دانشجوها ميآيند يا كلاس را آماده ميكنيم اگر وقت پيدا كنيم مقالهاي بخوانيم يا درسي بخوانيم معمولاً درگير هستيم و درگيريها همه تخصصي و علمي است.
آقاي دكتر پيشنهاد شما براي دانشآموزان چيست؟ آنها در روز چهقدر به مطالعه اختصاص دهند؟
استاندارد خيلي خاصي براي دانشآموزان وجود ندارد ولي ميتوانم نكتهاي را به آنها بگويم، سعي نكنند خودشان را خسته كنند. من اگر ميگويم از روي علاقه است، احساس خستگي نميكنم خسته بشوم رها ميكنم. بايد به خودشان فشار نياورند گاهي اوقات نتيجهي عكس ميدهد. هرچقدر كه توانايي دارند كار كنند. ممارست چيز مهمي است يعني با ممارست ميتوان اين پيامدها را كم و زياد كرد. شايد 20 سال پيش وقتي ميخواستم فقط كار علمي انجام دهم يك ساعت براي من فوقالعاده زياد بود ولي الان نه. الان ميتوانم ده ساعت، دوازده ساعت و حتي پانزده ساعت هم كار كنم خيلي هم احساس خستگي نكنم و تمام اين حالتها به خاطر ممارست است.
نظرتان راجع به بخش المپياد كامپيوتر سايت رشد چيست؟
هيچ اطلاعي ندارم.
اين سايت را نديدهايد؟
نه. البته قبلاً يك بار ديدم ولي اطلاعات خاصي ندارم.
به نظر شما سايت ويژهي افراد المپيادي بايد چه ويژگيهايي داشته باشد؟ و از چه قسمتهايي تشكيل شود؟
من فكر ميكنم كمي اهداف و برنامههايش را بيان كند خوب باشد، منبعهاي خوبي براي ارتباط با جاهاي مختلف از نظر علمي، مراكز علمي معرفي كند بايد از اين نظر خيلي قوي باشد. از مطلبهاي عمومي كه وجود دارد در سايت استفاده كند، اگر كتابي وجود دارد كه ميتوان روي سايت از آن استفاده كرد را قرار بدهند، متون درسي، تكليفها و يا تماريني موجود است كه ميشود روي سايت قرار داد، ميتوان الگوها را معرفي كرد، فكر ميكنم در كل اگر همهي اين موارد را درنظر بگيرند كمي هم «حرفهاي» (professional) باشد حرفهاي بودن به اين معنا كه جذابيت داشته باشد البته گاهي اوقات جذابيت در سادگي است يعني اين مهم نيست كه خيلي رنگارنگ باشد.
آقاي دكتر شما چقدر به مسائل مذهبي باور داريد و به نظر شما چه ميزان اعتقادات در موفقيت شما تأثيرگذار بوده است؟
به نظر من مذهبي بودن يك طيف است، از جايي شروع ميشود. بعضيها در اين جامعه هستند كه هيچكس آنها را به عنوان مذهبي قبول ندارد، حتي به خودشان هم شك دارند. عدهاي به آنصورت تعريف ميكنند و برطبق تعريف عدهي زيادي از ردهي مذهب خارج هستند. البته احاديثي هم وجود دارد البته نميدانم اين احاديث تا چه حد صحت دارند. پس از پيامبر همه از دين خارج شدند جز سه يا چهار نفر، براي خود من اصلاً قابل پذيرش نيست كه امتي كه آنقدر ؟؟ كرده بود همه از دين خارج شدند. بعضيها اينطوري ميبينند. آن زمان كه من آمريكا بودم با ايرانيها خيلي تماس داشتم. ايرانيها كه ساكن آنجا بودند، ما با آنها صحبت ميكرديم و آنها ميگفتند كه ما هم مذهبي هستيم و اعتقاداتي هم داشتند ولي حجاب و ... را رعايت نميكردند و شايد هم به آن شكل نماز نميخواندند اما ميگفتند ما هم مذهبي هستيم.
در مذهب اينطور است كه شما اعتقاد داشته باشي همهچيز اين دنياي مادي كه وجود دارد نيست چيزهاي ماوراي اين دنيا هم وجود دارد و مبدائي هم هست و اين مبدأ در زندگي ما تأثير دارد به اين معنا من خود را آدم مذهبياي ميدانم و به چيزهاي معمولي مسلماني هم مقيد هستم اين كه نماز و روزهاي هم وجود دارد كه به آنها مقيد هستم و اين كه در كل ما احساس كنيم مذهب براي اين است كه انسانها در راه اخلاق بالاتر بروند و اين حديث از پيغمبر هم هست كه ميفرمايند: "من نيامدم جز براي تكميل كردن اخلاق آدميان"، و اين كه باور داشته باشي در دنيا مبدائي هم وجود دارد كه ميتواند مبدأ عشق و پرستش باشد. اينها همه چيزهايي است كه من اعتقاد دارم و سعي ميكنم در اين مسير تا جايي كه ميتوانم پيش روم. نميدانم بعضيها ميگويند: "اين اندازه مذهبي بودن خيلي مذهبي بودن است" و بعضيها ميگويند: "كممذهبي بودن است" هر كس اين مسأله را در چهارچوبي ميگذارد مانند يك طيف. و اين خوب است كه بپذيريم يك قالب مشخص وجود ندارد. كمي قالبشكني كنيم خوب است. ولي در كل فكر ميكنم خودم جزو آدمهاي مذهبي هستم هر محيطي هم كه بودم تقريباً نظرشان همين بوده است.
آقاي دكتر راجع به مشكلات و موانع در مسير مطالعهتان و شكستها كه در زندگي افراد خيلي زياد پيش ميآيد توصيهي شما به آدمهايي كه در اين مسير با موانعي مواجه ميشوند چيست؟
بعضي مواقع ممكن است موانع اصلاً مانع نباشد. بعضي از موانع، موانع ذهني است يعني آدم فكر ميكند كه مانعي وجود دارد هرچه پيش ميروي ميبيني اصلاً مانعي به آن شكل نبوده است. مثلاً به خيلي از افراد ميگوييم: "فلان كار را انجام بدهيد" ميگويد: "پول ندارم" من اصولاً هيچوقت به آن شكل پول نداشتم البته گفتن آن هم درست نيست چون الان وضع مالي بدي ندارم اما تا قبل از اين كه به آمريكا بروم هميشه تنگدست بودم اما هيچزماني آن را مانع نديدم و هيچوقت هم فكر نكردم كه اين مسأله ميتواند مانع باشد اصلاً به آن فكر نكردم. در حال حاضر هم خيلي از جوانها هستند كه ميگويند: "پول نداريم، سرمايه نداريم"؛ اصلاً سرمايه پول نيست، يكي از سرمايهها پول است. ما هزارسرمايهي ديگر داريم، اين سرمايه ميتواند دوست، خانواده، يا حتي محيط باشد، همت و تلاش خود فرد هم سرمايهاي است كه ما داريم.
همهي آنها را كنار گذاشتيم كه خيلي هم مهمتر هستند و به چيزي چسبيديم كه خيلي هم مهم نيست و آن هم پول است. موانع و مشكلات گهگاه نيستند اما نميشود در نظر گرفت كه مشكل اصلاً وجود ندارد، بعضي اوقات وجود دارند. گاهي اوقات همان اصلي كه خدمتتان گفتم اصل "عَصي اَنْ تَكْرَهوُا شِيْئاً وَ هُوَ خِيْرٌ لَكُمْ " گاهي اوقات ممكن است كه شما بيهوده اصرار ميكنيد اگر نشود بهتر است. من در عمرم هم اين را ديدم، گاهي اوقات نشده متوجه شدم كه خيلي بهتر بوده است مثال هم فراوان اتفاق افتاده است، نشده سپس متوجه شدم كه بهتر بوده است. ولي به هر حال نميتوان قضاوت كرد چون ممكن است شكست باشد البته ميگويند: "شكست مقدمهي پيروزي است"، درس گرفتن مهم است كه شما بتواني بفهمي كه چرا شكست خوردي؟ و از آن درس بگيري به عنوان درس از آن ياد كني، به عنوان خاتمهي كلام، خودكشي از آن ياد نكني.
آقاي دكتر اگر شما مسؤول برنامهريزي براي نخبگان كشور بوديد چگونه برنامهيزي ميكرديد؟
من سعي ميكردم براي آنها برنامهي گردش در جاهاي مختلف دنيا را بگذارم. برنامههايي از اين دست به آنها بدهم و آنها را بيشتر با مطالب جامعه و جهان آشنا كنم. سعي كنم به جاي سرگرم كردن آنها با فرمول و اعداد چشمشان را به دنيا بازتر كنم.
آقاي دكتر شما به فعاليتهاي فوق برنامه مثل ورزش، تفريح چقدر اهميت ميدهيد؟ و اصولاً اين برنامهها چهقدر ميتواند روي آموزش و يادگيري تأثير داشته باشد؟
بسيار مؤثر هستند البته من در اين چيزها كمي تنبل هستم و سعي ميكنيم كه از اين برنامههاي ورزشي بگذاريم، ولي هفتهاي يك روز را صبحهاي جمعه واليبال بازي ميكنم خيلي هم مقيد هستم يعني حتي صبحهاي جمعه خوابم هم نميبرد فوتبال هم با اين آقاي دكتر ميروم ولي آقاي دكتر خيلي نميآيد. سعي ميكنم فوقبال هم بازي كنم كسي هم مقابلم باشد ميزنم كه نباشد ولي واقعاً علاقه دارم ولي نه مانند بعضيها كه خيلي پيگير و منظم هستند واقعيت اين است كه من آنقدر پيگير نيستم و از اين بابت خوشحال هم نيستم ولي از ورزشها، واليبال را منظم بازي ميكنم تقريباً دو سال است و دليل هم اين بود كه تيم بود. تيم باشد خيلي خوب هستم ولي اگر تنها باشم بعضاً انجام ميدهم بعضاً نه، ورزشهايي كه خيلي دوست دارم واليبال، فوتبال، شنا، دوچرخهسواري، و كوهنوردي، همهي اينها ورزشهايي هستند كه من دوست دارم و خيلي هم خوب است يعني واقعاً در اين جامعه در اين شرايط در شهرهاي بزرگ يكي از نيازهاي اوليه است يعني اگر كسي اين كار را نكند ترمز ميبرد. اينهمه فشار رواني كه در اين شهر وجود دارد مثل ترافيك و آلودگي صوتي و آلودگي تنفسي و هزار چيز ديگر؛ تنها ورزش است كه ميتواند خيلي از اينها را تخليه كند و به روح و روان آدم و بدن آدم سلامتي بدهد.
آقاي دكتر براي ادامهي فعاليتهايتان براي آينده چه برنامههايي داريد؟
ما كارهايي را شروع كرديم و قصد داريم كه آنها را ادامه دهيم، مثلاً همين پروژههايي كه انجام داديم به جدّ به دنبال آنها هستيم كه اين پروژهها را بگيريم و از ارگانها و دولت التماس دعا داريم كه كمي با اهالي علم مهربانتر باشند، يعني طوري فكر نكنند كه اين افراد به دردي نميخورند يا به بعضي حرفهايي كه زده ميشود اهميت ندهند. به هر حال ما جوامعي را ديديم كه از همين مسير پيشرفت كردهاند، آنها از مسير علم و توسعه و پيش رفتند در غير اينصورت من راه ديگري نميشناسم اگر كسي ميشناسد به ما بگويد. در حال حاضر در دنيا كه بررسي ميكنيم اين تنها راهي بوده است كه رفتند و راه ديگري وجود ندارد؛ يعني فقط به اين داستانها، به گفته بسنده نكنند ميگويند: "دوصد گفته چو نيم كردار نيست" لااقل نيم كردار هم داشته باشند و اينطور نباشد كه مثلاً ما دستگاه (rotere) ساختيم حالا كه ميخواهيم آن را تست كنيم براي 100 ميليون تومان مانديم.
برازنده نيست يك كار به اين مهمي در سطح ملي مانده باشد آن هم در اين شرايط كه وضع نفت به اين صورت است و وضع اقتصاد اينطور. اين پروژهها هم بايد حمايت شود، مثلاً حمايت اينگونه است كه به چيزهايي كه ميگويند عمل كنند. به عنوان مثال ميگويند: " در نظر داريم يك درصد درآمد ناخالص ملي را براي پژوهشها بدهيم" همين مقدار را اگر بدهند كفايت ميكند بيشتر نميخواهيم همان چيزي را كه خودشان تصويب كردند بدهند. من هميشه بررسي ميكنم كه در اينجا ما چه چيزهايي كم داريم. در بحث دانشجوهاي فوقليسانس و دكترا هم در آن سطح فكر ميكنم كه بتوانيم بعضي دروس را كه نداريم پايهگذاري كنيم، دانشجوهايمان را بيشتر به چيزهاي فكري و علمياي كه لازم است تجهيز كنيم. ولي لازمهي همهي اينها پشتيباني عملي مراكز مسؤول است كه اگر پشتيباني كنند ميشود اين كار را كرد و انجام ندهند نميشود.
دانشجوي دكتراي من بايد فكر آزادي داشته باشد تا بتواند كار كند و نبايد فكر كند كه شب نان ندارد و بايد كار كند همين كه فكر كند به اين صورت است يعني از دست رفته است و نميتواند كار خوبي انجام دهد. ما در اينجا نمونهاش را هم ديديم، دانشجوياني بودند كه يك يا دو سال پول زيادي هم به آنها ندادند چون اول زندگيشان بوده و خيلي هم نياز آنچناني نداشتند، آنوقت من نتيجهاش را هم ديدم يعني پروژهاي را با سختي انجام دادند و در نظر بگيريد دو سال دانشجو - در سني هم نيست كه دستش پيش بزرگترش دراز باشد - اگر بيرون هم كار كند لطمه ميزند ولي اگر همينجا استاد بتواند به دانشجو پولي بدهد كه بتواند زندگي كند خيلي خوب است؛ خارج هم همين كار را ميكنند آنها معجزه نميكنند يعني همهچيز مشخص است، اما مسؤولين ما حرفي را كه ميزنند باور داشته باشند و در عمل اين كار را انجام دهند نه اين كه شعار بدهيم شعار فراوان دادهايم.
جناب دكتر شما زماني كه دانشآموز بوديد فكر ميكرديد در آينده يك استاد بشويد و ...؟
من زماني كه دانشآموز ابتدايي بودم فكر ميكردم اگر ديپلم بگيرم و معلم بشوم خيلي كار بزرگي انجام دادم. اول كه فكر ميكردم كه اگر كلاس ششم ابتدايي را بگيرم شاخ غول را شكستم. چون آن زمان ميگفتند: "فلاني ششم دارد"، ما هنوز كلاس اول ابتدايي بوديم فكر ميكرديم كه ششم خيلي بالاست چون در كلاس اول هم ميگفتند: "همهي چيزهايي كه اينجا ياد ميگيريد قرار است در ششم امتحان بگيرند و اگر آن امتحان را كسي قبول شود آدم بزرگي است". بعدها كه كلاس چهارم پنجم بوديم فكر ميكردم اگر بتوانيم ديپلم بگيريم و معلم شويم خيلي خوب است، به دانشگاه فكر نميكردم ولي در دبيرستان چرا به دانشگاه فكر ميكردم، اما اين كه دانشگاه تهران باشم نه.
فكر ميكرديد كه در اين رشته مشغول شويد؟
نه فكر ميكردم در دانشگاه رياضي تدريس كنم.
آقاي دكتر كسي كه رشتههاي علوم ميخواند چه آيندهاي در انتظار اوست؟
رشتهي علوم كامپيوتر وضع خوبي دارد، از نظر بازار وضعش خيلي خوب است يعني اكثراً بيكار نميمانند برعكس رشتههاي ديگر، شما در علوم كامپيوتر دانشجويي را پيدا نميكنيد كه فارغالتحصيل شده باشد اما بيكار باشد. يعني آيندهي كارياش خيلي خوب است، آيندهي علمياش هم اگر بخواهد بخواند خوب است، ماهيت علمي در داخل خيلي كم دارد يعني خيلي سريع جذب ميشود.
براي دانشآموزان علاقهمند به فراگيري علوم در نهايت چه توصيهاي داريد؟
بستگي به ميزان علاقهمنديشان دارد كه آيا واقعاً عاشق علوم هستند؟ من رشتههايي مثل فيزيك، رياضي، بيولوژي، بيوشيمي، را خيلي توصيه ميكنم آنها خيلي عميقتر هستند. البته اگر رياضي هم بروند ميتوانند در رشتهي كامپيوتر هم موفق باشند. چون ارتباط بسيار نزديكي وجود دارد يعني پايه رياضي دارد. اگر ميخواهند واقعاً كار علمي كنند، عشق اين كار را دارند، توان اين كار را دارند توصيه ميكنم بروند آنها را بخوانند ولي از نظر مالي لزوماً وضع زندگي خوبي نخواهند داشت، در خارج هم به همين صورت است تنها براي ايران نيست ولي عشق جوري است كه ميگويد: "حلقهاي بر گردنم افكنده دوست ميكشد آنجا كه خاطرخواه اوست" ولي اگر مسائل مالي برايشان مهم است در اينصورت رشتههاي فني ارجحيت دارند ولي رشتهي علوم كامپيوتر بار علمي خوبي هم دارد. البته ما اينجا مهندسي كامپيوتر داريم علوم كامپيوتر نداريم آن رشته در دانشكدهي علوم است. آن رشته چيزي است مابين علم و فن است. طرف هرجايي خواست ميتواند برود هم كار علمي بكند هم كار فني بكند چيز هم از دانشجوهايي كه ما اينجا داريم كم ندارد يعني هر دو يكي هستند من الان با هر دو گروه دارم كار ميكنم به آنها مهندس ميگوييم به اينها هم مهندس ميگويييم هيچ فرقي نميكند.