|
استاد فكر ميكنيد موفق بودن استعداد، امكانات، محيط اجتماعي و به طور كلي عوامل خاصي را طلب ميكند؟
|
من واقعاً فكر ميكنم عوامل خاصي را طلب ميكند.
ولي مهمترين عامل درون آدم و خود آدم است.
آدمها خيلي راحت ميتوانند محيط اطرافشان را بسازند.
از هوش تعابير گوناگوني ميشود. ميگويند از عوامل موفقيت يكي هوش هيجاني است و ديگري هوش اجتماعي است.
اينها جنبههاي مختلفي هستند كه ما كمتر به آن توجه ميكنيم.
بيشتر هوش محاسباتي را مدنظر قرار ميدهيم. مثلاً آدم هايي كه در المپياد رياضي شركت ميكنند هوش محاسباتي خيلي خوبي دارند.
ولي از نظر من اگر در يك شرايط خاصي قرار ميگرفتند، رشد نميكردند. چون ممكن است هوش هيجاني و اجتماعي اين افراد رشد نكرده باشد.
اين كه آدمها بتوانند هوش هيجاني و اجتماعيشان را رشد دهند و با محيطشان به اين معنا كه بتوانند بر آن تسلط پيدا كنند نه اين كه مغلوب آن شوند سازگاري پيدا كنند و آن را براي پيشرفت خودشان شكل دهند خيلي مهم است.
هرچه محيط پيچيدهتر و سختتر باشد شكل دادن به آن هزينهي بيشتري ميبرد.
محيطهاي پيچيده ممكن است تأثير نامطلوب هم روي انسان بگذارند ولي اين يك تمرين خيلي بزرگ است.
حالا اگر يك انسان اينچنيني را با يك نفر كه از ابتدا در شرايط مطلوبي بوده و سعي نكرده محيط اطرافش را تغيير دهد مقايسه كنيم درمييابيم نفر اول حتي اگر المپيادي هم نباشد باز به واسطهي اينكه توانايي تغيير محيط اطرافش را دارد خيلي موفقتر است.
اينگونه افراد پس از ورود به دانشگاه هم شرايط برايشان تفاوت زيادي نميكند.
به نظر من شخصي كه قابليت ايجاد تحول در جهان اطرافش را دارد ميتواند از اين مرحله به بعد رشد خيلي خوبي داشته باشد.
بنابراين من فكر ميكنم كم بودن امكانات و مناسب نبودن محيط اجتماعي خوب نيست،و كسي دوست ندارد در چنين شرايطي باشد.
همهي انسانها مايلند حتي شرايط خوب را هم بهتر كنند؛ ولي اگر آدم در شرايط بد قرار گرفت ميتواند تجربههايي را كسب كند كه اين امر براي آدمهايي كه هميشه در شرايط خوب بودهاند اصلاً مقدور نيست.
اين انسانها در زندگي آيندهشان مديريت اجتماعي و مديريت خودشان دچار مشكل ميشوند.
نميتوانند محيط اطرافشان را تغيير بدهند. آدمهاي موفق آدمهايي هستند كه ميتوانند در محيط اطرافشان تغييرات مثبت ايجاد كنند.
اگر كسي تجربهي اين كار را نداشته باشد اصلاً نميتواند موفق باشد.
|
استاد از نظر شما دانشمند چه كسي است؟
|
من اصلاً اين موضوع را بلد نيستم. من فقط يك فرد پژوهشگر را ميشناسم.
|
پس در مورد پژوهشگر توضيح بفرماييد!
|
يك پژوهشگر با يك دانشمند فرق ميكند.
پژوهشگر كسي است كه در مورد هر مسألهاي ابتدا بهدنبال تعريف درست آن است.
بعد از تعريف كامل آن بهدنبال درك اين موضوع است كه اين مسأله با چه مسألههاي ديگري ارتباط دارد.
پس از آن به دنبال فهميدن اين است كه آن مسألههاي مرتبط تا بهحال از چه راههايي در دنيا حل شدهاند؛ اين راهحلها تا چه اندازه به اين مسئله مرتبط ميشوند؛ چه تغييراتي بايد در آنها ايجاد شود و در نهايت بر پايهي مطالعههايي كه انجام داده راهحلي براي آن مسئله ايجاد كند.
دانشمند يك پژوهشگر در سطح بالا است. اين شخص مسألههاي خيلي بزرگ را درك ميكند و شايد بتواند آنها را حل كنند.
|
راجع به تأثير محيطهاي آموزشي بر روي پيشرفت تحصيليتان توضيح بفرماييد؟
|
همانطور كه قبلاً گفتم، از محيطهاي خيلي پاستوريزه خوشم نميآيد! به اين دليل كه شما تا وقتي كه با آدمهاي متفاوت و شرايط متفاوت تعامل كنترلشده نداشته باشيد، اين آدمها و شرايط در ذهن شما تبديل به يك مدل نميشوند.
بنابراين نميتوانيد با اين شرايط زندگي كنيد. به همين دليل به نظر من مدرسههايي كه در آنها دانشآموزها در شرايط گستردهي تحصيلي، خانوادگي، اخلاقي و روحي ولي در يك محيط كنترل شده قرار داشته باشند، پيشرفت بيشتر و بهتري خواهند داشت.
اين پيشرفت شامل بهبود در وضعيت تحصيل و علاوه بر آن وضعيت زندگي اين دانشآموزها ميشود.
اين دو (تحصيل و زندگي) از يكديگر جدا نيستند و جدا كردن آنها خطاي بزرگي است. اگر انسان در محيطي رشد كند كه در آن همه چيز و همه كس را ببيند خيلي خوب است.
البته اينگونه محيطها بايد زير نظر معلمهاي هوشمند و كاملي باشند كه بتوانند خلق و خوي همه را به سمت يك بردار مثبت حركت بدهند.
مدرسهي دوران راهنماييِ من به هيچوجه مدرسهي خوبي نبود. در دوران دبيرستان كلاس خيلي خوبي داشتيم. در آن زمان (سالهاي اوليهي بعد از انقلاب) همهي مدارس دولتي بودند و به اين ترتيب در مدرسهي ما از همهي قشرها حضور داشتند.
سر كلاس هم آدمهايي بودند كه چند سال رفوزه شده بودند و هم كساني كه بعد از دبيرستان با رتبههاي دورقميِ كنكور وارد دانشگاه شدند. همهي اين آدمها در كنار هم بودند و ميتوانستند همديگر را درك كنند.
به نظرمن افراد با اين شرايط خيلي بهتر از كساني كه در مدارس خاص درس ميخوانند، ميتوانند در اجتماع رشد كنند. پس محيط از اين جنبهاش خيلي مهم است.
|
آيا دانشگاههايي كه تحصيل ميكرديد دانشگاههاي خاصي بودند؟
|
بهطور كلي ما چند دانشگاه خيلي خوب در كشورمان داريم. دانشگاه تهران، اميركبير، شريف و ... . من در دانشگاه شريف درس خواندم.
با توجه به شناختي كه از آن دانشگاه داشتم وارد آن شدم. بچههايي كه وارد آن ميشدند بچههايي بودند كه رتبههاي خيلي بالايي كسب كرده بودند.
در حال حاضر هم دانشگاههاي اصليِ كشور از دارندگان رتبههاي خيلي بالا ثبتنام ميكنند.
تنها حُسني كه در آن زمان وجود داشت اين بود كه، رتبههاي خاص و رتبههاي بالا از مدارس خاص نبودند. اما الان بچههايي كه رتبهي بالا كسب ميكنند از مدرسههاي منطقهي يك يا بهطور كلي از مدرسههاي خاص هستند.
بنابراين اخلاق و روحيههاي خاصي دارند. در آن زمان خيلي از بچههاي شهرستاني بودند كه رتبههاي بالا كسب ميكردند.
چون شرايط موجود آن دوره مربوط به سال هاي اوليهي بعد از انقلاب و جنگ بود.
بهلحاظ كمبود استاد و امكانات واقعاً مشكل داشتيم. ما خيلي از درسهايمان را چه در دانشكدهي برق وچه در دانشكدهي مكانيك با فارغالتحصيلهاي فوق ليسانس طي كرديم.
اما براي پيشرفت، روحيهي بچهها خيلي بيشتر از دانشگاه تأثير داشت.
بهطوركلي آن دانشگاه در آن زمان مقابل دانشگاههاي فعلي جاي ويژهاي نبود.
من دقيقاً بعد از اتمام دانشكده به خارج از كشور رفتم. از نظر امكانات و تعداد استادها فاصلهي بين دانشگاههاي ما و دانشگاههاي خارج چندين برابر اين فاصله در زمان فعلي بود.
وقتي ما به آن دانشگاه رفتيم خيلي متعجب شديم. اين تعجب به اين دليل بود كه تكنولوژي و امكاناتي كه ما در دانشگاههاي ايران داشتيم اصلاً قابل مقايسه با امكانات موجود در آن دانشگاه كه در روباتيك رتبهي اول را داشت نبود.
اين دانشگاه در دنيا از اين لحاظ واقعاً ويژه بود. استادي كه با او كار ميكردم انسان بسيار ويژهاي بود.
اسم ايشان آقاي «پروفسور ناكانو» بود. ايشان از پدران علم روباتيك در ژاپن هستند و همه به عنوان «پيشروي علم روباتيك» در« ژاپن» از او نام ميبردند.
دانشگاه محل تحصيلم از لحاظ سطح علمي و تكنولوژي دانشگاه ويژهاي بود.
روش آموزشيِ اين دانشگاه هم به طرز عجيبي با ايران متفاوت بود. ما براي ورود به اين دانشگاه در امتحان ورودي شركت كرديم.
بعد از اين امتحان استاد يك جمله به من جمله گفت كه مضمون آن اين بود: اميدوارم در اينجا از درس و تحقيق لذت ببري و سعي كن بيشترين لذت ممكن را ببري.
من درس خواندن را دوست داشتم اما هيچوقت به عنوان لذتبخشترين كار به آن نگاه نكرده بودم.
بههمين دليل اين حرف استاد براي من خيلي عجيب بود. با وجود علاقهي زيادي كه به درس داشتم در آن زمان ورزش براي من لذتبخشتر بود!
بعدها معني آن جملهي استاد را فهميدم. روشي كه ايشان براي پژوهش دنبال ميكردند شامل كارهاي تئوري و عمليِ خيلي قوي ميشد.
اينجا بود كه فهميدم اينگونه تحقيق چقدر مي به آدم لذت ميدهد و تركيب اين دو تا از هر كاري لذتبخشتر است هم بدنت و هم ذهنت فعال است ، هم تأثير كارهايت را در جامعهي علمي ميبيني ، هم تأثير كارهايت را در زندگي هموطنان ، دوستان و بشريت ميبيني اينها لذتي به آدم ميدهد كه هيچ چيز ديگري نميدهد يعني لذت پيادهرويِ صبح كنار يك رودخانهي درجه يك مثل رودخانهي زايندهرود را هم به تو نميدهد و در روش كار كردنش اين چيزها براي من خيلي جذاب و جالب بود .
ما در تحقيق كاملاً آزاد بوديم در روش تدريس اصلاً روش تدريس يكطرفه نبود كاملاً دوطرفه بود خيلي وقتها ما بايد كلاس را با بحثهامون اداره ميكرديم كلاس فوق ليسانس و دكترا را .
اين چيزها روي ما خيلي تأثير گذاشت سعي كرديم تا ميشود اينجا يهجورايي پيادهاش كنيم .
|
راجع به دورهي تابستاني باشگاه است ؟؟؟
|
به نظر من بحث باشگاه نيست. اگر با ديد كلي به قضيه نگاه كنيم بچههاي ما نياز دارند كه در مورد تعدادي از موارد تجربهي عملي كسب كنند.
بچهها اگر قصد دارند به فعاليت تابستاني بپردازند بايد بتوانند بدون اينكه به صورت مستقيم آموزش علمي وجود داشته باشد بتوانند تجربهي عملي كسب كنند.
اين موضوع خيلي مهم است. يعني اينكه دانشآموزها در آينده تبديل به آدمهاي عملگرايي شوند.
متأسفانه ما زياد ازحد آدمها را به صورت تئوريك آموزش ميدهيم. انسانها بايد طوري آموزش ببينند كه با وجود اينكه فكرشان در فضا است، پايشان روي زمين باشد.
اين كار را با آموزش كارهاي عملي و لذت استفاده از علم در كارهاي خيلي ساده مي توان انجام داد.
|
آقاي دكتر به نظرتان خانوادهها چه نقشي در تعميق يادگيري بچهها دارند؟
|
بهنظر من اظهار نظر در مورد اين قضيه احتياج به تخصص خاصي در زمينهي آموزش دارد. اما برطبق تجربياتم در اين زمينه لازم ميدانم چند نكته را بيان كنم.
خانوادهها بهجاي اينكه از بچهها در رابطه با نمرههاي درسيشان سؤال كنند از آنها كارهايي را در رابطه با دانشي كه در مدرسه كسب ميكنند بخواهند.
بهطور مثال ميتوانند بااستفاده از كتاب علوم سؤالهاي عملي سادهاي را براي بچهها مطرح كنند.
البته پدر و مادرها هم بايد آگاهيهايي داشته باشند و حتي كتابهايي براي آموزش آنها در نظر گرفته شود.
براي اينكه استفادهي عملي محاسبههاي رياضي را به بچهها نشان دهند بهطور مثال ميتوانند وقتي قصد خريد قالي يا موزاييك براي قسمتي از منزل خود را دارند كار اندازهگيري قسمت مورد نظر را به بچهها واگذار كنند.
بهاين ترتيب بچهها از اينكه ميتوانند براي كمك به پدر و مادرشان از دانششان استفاده كنند لذت ميبرند.
از اين طريق بهطور غير مستقيم تشويق ميشوند. مطلب ديگر اينكه پدر و مادرها خيلي روي بچهها تأثير ميگذارند پس بايد ابتدا نگاهشان را به دنيا تغيير دهند چون بچهها عموماً در سنين پايين دنيا را از چشم پدر و مادر ميبينند.
بعد كم كم اين امر معطوف به معلم و دوستها ميشود.
پدر و مادرها بايد به بچهها ياد بدهند كه اگر دقيقتر و عميقتر به دنيا نگاه كنند بهتر ميتوانند با اين دنيا سازگار شده و با آن روبهرو شوند.
بسيار از مشكلات ما مربوط به اين است كه ما بهطرز عجيب و غريبي به دنيا نگاه ميكنيم. پدر و مادرها نقششان خيلي مهم است.
علاوه بر اينها آرامش محيط خانواده هم از اهميت بالايي برخوردار است.
|
استاد! لطفاً راجع به تأثير دوستها در يادگيري صحبت بفرماييد. به نظرتان دانشآموزان بايد چه دوستهايي را انتخاب كنند؟
|
بيشترِ همان مواردي كه قبلاً عرض كردم بايد در دوستانشان هم وجود داشته باشد.
اين دوستها بايد انسانهاي آيندهنگر، پايدار و جزو آدمهايي باشند كه پاهايشان روي زمين است!
آدم بايد مجموعهاي از دوستها را داشته باشد. به نظر من يك انسان عملگرا، يك انسان بلندپرواز، يك فرد محتاط، يك شخص هنردوست ، يك انسان رياضي دوست و ... مجموعهاي از دوستها هستند كه ميتوانند آدم را به حالت تعادل برسانند.
مثل آدمهايي كه كار خريد و فروش سهام ميكنند و يك سبد سهام دارند.
اين بهاين دليل است كه سبد سهام پايداريِ بيشتري به شخص ميدهد. انساني كه سبدي از دوستهايي با روحيات گوناگون را در كنار خود دارد دريچهي يادگيرياش خيلي وسيعتر است. بنابراين بهتر است كه دوستها هم در حوزههاي مختلف فعال و خبره باشند.
|
آقاي دكتر نظرتان راجع به يادگيريهاي جمعي چيست؟ اين يادگيريها چه ويژگيهايي بايد داشته باشند؟
|
بهنظر من اولين چيزي كه در يادگيري جمعي مهم است اين است كه بچهها بتوانند با هم بحث وكشف كنند و هركدام از يك منظر به يك مسئله نگاه كنند و بعد از نگاه از زواياي مختلف به مسئله ايدههايشان را با هم مطابقت دهند و به اين ترتيب مسئله را حل كنند. از اين طريق بچهها دموكراسيِ جمعي را خيلي راحت ياد ميگيرند.
ياد ميگيرند كه چطور در يك جمع گذشته از اختلاف نظرها به هم احترام بگذارند. همهي اينها يادگيريِ جمعي را خيلي بالا ميبرند به عبارت ديگر با اين روش اجتماعيتر ميشوند.
شما هرچقدر هم كه دانشمند باشيد ولي نتوانيد با آدمهاي اطرافتان ارتباط برقرار كنيد زياد نميتوانيد پيشرفت كنيد. ايجاد اين ارتباط با گروههاي خيلي كوچك شروع ميشود. اين گروهها الزاماً نبايد مسئلههاي درسي را با هم حل كنند ميتوانند مسايلي را حل كنند كه حتماً سعي و خطا در آن وجود داشته باشد.
اگر اين سعي و خطا را با هم ياد بگيرند خودشان به كشف ميرسند يعني كشف مجدد دانشي كه وجود دارد. در كلاس من بچهها پروژههايي دارند كه مجبورند بهصورت چند نفره روي آن كار كنند.
خيلي وقتها در كلاسهاي فوق ليسانس نقصهايي را مطرح ميكنيم كه جوابش را نميدانيم و اين موضوع به يك پروژهي درسي تبديل ميشود. در اين زمان اين بچهها هستند كه نتايج را بهدست ميآورند.
در كلاسهاي من دانشجوهايي هستند كه مطالعات روانشناسيِ عميقي دارند. مسايلي را مطرح ميكنند كه من كه استاد آنها هستم قادر به پاسخگويي نبوده و بههمراه دانشجوهايم اين موضوع را از او ياد ميگيريم.
|
آقاي دكتر نظرتان دربارهي برگزاريِ آزمونهايي نظير كنكور و المپياد چيست؟ اينگونه امتحانها چه فوايد و چه مضراتي دارد؟
|
از نظر من مضراتش بيشتر از فوايدش است.
زماني قرار بود در كشور حركت علمي و يا در حقيقت غرور ملي ايجاد كنند. به نظر من شروع خوبي بود ولي الان مضراتاش از محاسناش خيلي بيشتر است.
تعداد زيادي از بچههاي المپيادي كه به دانشگاه ميآيند شديداً مشكل دارند.
بهاين دليل كه بعضي از آنها تكبعدي شده و به پوچيهايي ميرسند. به اين ترتيب تعدادي از قابليتهايشان رشد نميكند.
از طرف ديگر بچههايي را ميبينيم كه چون به المپياد وارد نشدهاند به شدت سرخورده ميشوند.
برگرداندن آنها به دنياي واقعي و اين كه به آنها بگوييم اين امتحان صرفاً يك مرحله بوده و چيز مهمي نيست براي كشور خيلي هزينهبر بوده است.
به نظر من بايد فكر جديدي براي اين حجم بالاي تبليغات براي المپيادها در كشور صورت بگيرد. بهتر است براي بچههايي كه نميتوانند وارد المپياد شوند حتماً توضيح و تحليلي انجام شود.
البته بچههاي المپيادياي كه چندبعدي بودهاند بسيار موفقاند. افت تحصيلي در بچههاي المپادي بهطرز وحشتناكي بالا بوده است.
|
آقاي دكتر آيا شما هميشه در دوران تحصيل ممتاز بوديد؟
|
در زمان ما كامپيوتر در درسهايمان وجود نداشت، در دانشگاه شريف با پانچ كارت كار ميكرديم و با كامپيوتر اصلاً آشنايي نداشتيم.
در درسهاي رياضي و فيزيك هميشه خوب بودم اما در زيستشناسي زياد خوب نبودم. متأسفانه زيستشناسي و هر چه به زيست مربوط ميشود به عنوان درس حفظي مطرح ميشود.
در حالي كه اصلاً اينطور نيست. ما با حوزهاي بهنام حوزهي علوم شناختي سروكار داريم. كه اين حوزه با رفتار و كاركرد مغز طبيعي مربوط است.
الان در اين زمينه مطالعاتي را انجام داده و متوجه شدهام كه چقدر بهتر از اين ميتوانستم اين موارد را ياد بگيريم.
|
غير از حوزهي تخصصيتان در حوزهي ديگري به صورت تخصصي فعاليت داشتهايد؟
|
حوزهي تخصصي ما خيلي باز است. از يك طرف به علوم شناخت و مغز، از يك طرف به هوش مصنوعي و از طرف ديگر به برق و كامپيوتر مربوط است.
بههمين خاطر بعضي وقتها مجبوريم بهطور مثال كتابهاي روانشناسي يا جامعهشناسي بخوانيم.
البته اين مطالعهها بهصورت تخصصي نيست و بيشتر براي اين است كه از آن الهام بگيريم.
من در دوران دبيرستان ودو سال اول دانشگاه يك واليباليست حرفهاي بودم. در زمينهي هنري، من به نقاشي (رنگ و روغن) علاقه داشتم و در اين زمينه فعاليت ميكردم.
ولي هيچوقت نقاش خوبي نبودم! هنوز هم در نقاشي خيلي بد هستم. به شعر علاقهي زيادي دارم. شعرهاي قديمي را بيشتر دوست دارم.
|
به نظرتان دانشآموزان براي موفقيت فقط بايد در يك حوزه فعاليت كنند؟
|
خير! اصلاً چنين نظري ندارم. آدم يك مجموعهي چند بعدي است. اين ابعاد در درون انسان به يكديگر وصل هستند. و انسان را تحت تأثير قرار ميدهند.
بنابراين هر انساني احتياج به برآورده كردن نيازهايش دارد. تفاوت ميان اين نيازها مسلماً باعث بوجود آمدن تفاوتهايي بين آدمها ميشود.
سركوب كردن بعضي از نيازها كه متأسفانه امروزه در مدرسههاي ما اتفاق ميافتد در درازمدت بر روي يادگيري و اجتماعي شدن تأثير منفي مي گذارد.
در خيلي از موارد انجام يك كار هنري و يا ورزش كردن آمادگيِ ذهنياي را ايجاد ميكند كه ميزان يادگيري را در درسهايي كه شايد برايش سختتر بوده است به شدت تغيير ميدهد.
يكي از چيزهايي كه خيلي مهم است يادگيريِ يك يا دو زبان خارجي است. البته نه فقط بهعنوان يك ابزار بلكه، بيشتر بهعنوان يك فرهنگِ متفاوت.
بنابراين وقتي يك زبان خارجي ياد ميگيريد فرهنگ پشت آنرا هم ياد بگيريد. اينكار به ما ياد ميدهد آدمهاي ديگر هم دنيا را بهچشم ديگري ميبينند. شايد بهتر باشد در آينده ما هم از نگاه آنها دنيا را ببينيم.
|