تطبيق دادن |
علايق و اهداف |
|
بنا داريم مصاحبههايي را با اساتيد برتر رشتههاي مختلف علوم برايتان آماده كنيم. اين نويد را به شما ميدهيم در آيندهاي نهچندان دور، خوانندهي مصاحبههايي شنيدني از اين اساتيد گرامي خواهيد بود.
وقتي از جناب دكتر «محمد علي ملبوبي» تقاضا كرديم چند كلمهاي صحبت داشته باشيم تا با فعاليتهاي اين استاد گرامي – كه داراي سوابقي هم در المپياد فيزيك هستند – آشنا شويم با روي باز از ما استقبال كردند.
سخنوري، دقت در پاسخگويي و رفع اشكال در سؤالهاي همكارانمان – كه بعضاً سؤالها ناشايانه مطرح ميشد -، احترام بسيار به اساتيدشان از ويژگيهاي بارز اين استاد گرامي است.
اميدواريم از اين مصاحبه – كه در سه قسمت برايتان ارائه ميشود – لذت ببريد.
|
|
| بهعنوان اولين سؤال خودتان را معرفي کنيد | «محمدعلي ملبوبي» متولد سال 1341، دانشيار پژوهشگاه ملي مهندسي ژنتيک و زيست فناوري هستم و مدت ۱۲ سال است كه در همين محل به عنوان يک پژوهشگر مشغول به خدمت هستم |
|
|
|
| چه سالي وارد دانشگاه شديد؟ و در چه دانشگاههايي درس خواندهايد؟ | از سال 1363 تا 67 در دانشکدهي «علوم دانشگاه تهران» در رشتهي علوم زيست شناسي سلولي مولکولي مشغول بودم، دورهي فوق ليسانس و دکترا را هم در دانشگاه «کوئين» کانادا رشتهي زيست مولکولي با گرايش گياهي را خواندم | |
|
|
| موضوع رسالههاي شما چه بوده؟ | در دورهي فوق ليسانس، من راجع به ژنهايي که در رابطه با کمبود فسفات بيانشان بالا ميرود کار ميکردم و در دورهي دکترا روي «پروموتورهايي» (Promoters) که اين ژنها را کنترل ميکنند کار ميکردم، «پروموتورهايي» كه در زمان کمبود فسفات فعال ميشوند |
|
|
|
| دبيرستان شما دبيرستان نمونه مردمي، تيزهوشان و يا دبيرستان خاصي بود؟ | دورهي دبيرستان را در شهر «قم» در مدرسهاي به نام «حکيم نظامي» (قبل از انقلاب) که بعد از انقلاب به «امام صادق» تغيير نام پيدا کرده است بودم. در واقع دورهي دبيرستانم در سال 58 تمام شد و بين سالهاي 55 تا 58 که انقلاب شد نام دبيرستان تغيير کرد.آن زمان اين چيزها (نمونه مردمي، تيزهوشان و ...) وجود نداشت اما ميتوانم بگويم يكي از دبيرستانهاي خوب قم بود. از مزاياي آن دبيرستان اين بود كه محيط بزرگي داشت چون در آن زمان اكثر مدارس خيلي کوچک بودند و ديگر اين كه آزمايشگاه داشت. من آن موقع در رشتهي علوم تجربي درس ميخواندم و فکر ميکنم اين مسئلهي خيلي مهم و اثرگذاري بود |
|
|
|
| براي ورود به آن بايد آزمون ميداديد؟ | نه آن زمان، آزمون نبود |
|
|
|
| رتبهي کنکور شما چند شده بود؟ | فکر ميکنم هزار و دويست و ..... |
|
|
|
| در دبيرستان چگونه دانشآموزي بوديد؟ | معمولاً در طول دورهي تحصيل، اول تا سوم بودم. البته بيشتر شاگرد دوم بودم |
|
|
|
| شما زياد درس ميخوانديد يا بحث استعداد خدادادي بوده؟ | استعداد خدادادي که حتماً بوده ولي من به بچههاي خودم توصيه ميکنم سر کلاس خوب گوش کنند من خودم سر کلاس خيلي خوب گوش ميکردم و در کلاس فعالانه شرکت ميکردم در نتيجه بعد از کلاس خيلي درس نميخواندم و تقريباً تا سال آخر دانشگاه به ياد ندارم که وقتي براي خواندن درس در حارج ساعت مدرسه صرف کرده باشم. مشق مينوشتم ولي اين كه درس اضافي بخوانم، نبود. البته در مقايسه مدارس آن زمان با مدارس فعلي بايد بگويم كه آن زمان بار درسي به اين شدت نبود و کمتر بود چون کلاً علم عقبتر بود دقيقاً 30 سال پيش بوده و در نتيجه بار درسي آنقدر زياد نبود و ما هم سعي ميکرديم در کلاس فعالانه شرکت کنيم و اين خيلي كمك ميكرد. تنها چيزي که بود تمرين و کار در منزل بود که آن هم خيلي کم بود و بعد اينکه کلاً نحوهي زندگي متفاوت بود. ما خانوادهي خيلي مرفهي نبوديم جزء طبقهي متوسط به پائين بوديم. بهخاطر همين کارهاي ديگري هم انجام ميدادم. البته مجبور به انجام آن نبودم، اما در حين تحصيل کار هم ميکردم و فکر ميکنم اين خيلي مؤثر است. اگر شما دنبال اين باشيد که عوامل موفقيت افراد را پيدا کنيد، اين الگو را من در افراد موفق ديدهام كه کساني که در حين تحصيل کار ميکنند. البته نه کار منسجم که آدم را پا بند کند، يعني در اين حد كه مخارج روزمرهامان را بهدست آوريم. اين موجب سرزندگي آدم در زندگي ميشود و ضمناً فرد از اتفاقاتي که پيرامون انسان رخ ميدهد مطلع ميشود. يعني اولش با مسائل سادهتر بعد با پيچيدهترها روبرو ميشود. آن وقت است كه فرد درك ميكند که درس را براي چه ميخواند براي نمره گرفتن، يا براي اينکه به توانائيهايش افزوده گردد. بهطور مثال، يکي از اساتيد «اتريشي» ميگفت يک نفر (كه از رياضيدانان مشهور دنيا بوده) يک روز در ميان درس ميخوانده دليلش هم اين بوده که اين فرد در جزيرهاي زندگي ميکرده که همه ماهيگير بودند و در آنجا مدرسهاي وجود نداشته براي همين براي درس خواندن مجبور بوده با قايق به سرزمين اصلي برود. در ضمن قايق هم هر روز نبوده، روزهايي که قايق نبوده در ماهيفروشي کار ميکرده و رياضياي را که ياد ميگرفته آنجا به کار ميبرده است. يعني از بچگي آنچه را كه ميآموخته خوب تمرين ميكرده و بهكار ميبرده است. | |
|
|
| به نظر شما محيط آموزشي چقدر در پيشرفت تأثير دارد؟ | محيط آموزشي از آن جهت که بتواند قوهي ابتکار و خلاقيت افراد را افزايش دهد خيلي اثر بخش است. اطلاعات را از همهجا ميتوان کسب کرد بهخصوص در جهان فعلي و با وجود راديو، تلويزيون، اينترنت، روزنامه، مجله هر چه بخواهيم در دسترس است. البته هر چه سن بالاتر ميرود خودآموزي هم بيشتر ميشود البته زماني که ما نوجوان بوديم امکانات خيلي کم بود منظورم اين است که اگر مدرسه فقط نقش اطلاعاتدهي پيدا کند نقش اصلي خود را ايفا نکرده گرچه مدرسه سيستم آموزشي دارد که اطلاعات را بهصورت تدريجي طبق يک برنامهاي منتقل ميکند ولي آن نبايد هدف نهايي باشد بلكه آنجا جائيست که بايد قوهي خلاقيت بچهها را تقويت کند. زمانيکه ما دانشآموز بوديم اين چيزها نبود فقط درس ساده بود ما با کاري که بيرون انجام ميداديم علاقهي خود را تقويت ميکرديم. به ياد دارم که غير از اين كه سر کار ميرفتم به الکترونيک هم خيلي علاقه داشتم ولي هيچوقت نميتوانستم آن کار را انجام دهم چون کوچک بودم و کسي مرا تحويل نميگرفت بهخاطر همين به جلوي مغازهي تعمير تلويزيون ميرفتم و ميايستادم که فقط ببينم چطور کار ميکنند، ياد ميگرفتم و در خانه همان کار را تکرار ميکردم، در بعضي مواقع سؤالاتي برايم پيش ميآمد که سعي ميکردم با يکي مثلاً تعميرکار تلويزيون دوست شوم تا سؤالاتم را از او بپرسم. آن زمان وضع مالي خوبي هم نداشتيم که کيت بخريم. بهخاطر همين سعي ميكردم كه از طريق راهنماييهاي ديگران و يا با قرض گرفتن کتاب و خواندنشان و يا بعضي مواقع ايستادن در جلوي کارگاهها تا ببينم که چطور کار ميکنند، ياد بگيرم. در نهايت اينكه به اين طريق به اين حس و علاقهي خود پاسخ مثبت ميدادم. در مدارس بهخصوص در دورهي فعلي که مدارس خيلي مجهزترند اين کارهاي آزمايشگاهي و کارگاهي خيلي مؤثر است. مثلاً پسر من کلاس «معرق» ميرود ممکن است به رشتهاي که ميخواند هم ربطي نداشته باشد ولي همين که قوهي خلاقيت و آفرينش او تقويت ميشود خيلي مؤثر است. اينکه حوصله ميکند راه پيدا ميکند، برنامهريزي ميکند که چهطور اين کار را انجام دهد کار خيلي مؤثري است. اگر بخواهيم بگوئيم محيط آموزشي چگونه ميتواند مؤثر باشد، بهتر است بگوئيم همان روال اطلاعاتدهي و آموزش کلاسيک را ادامه دهد ولي بهترين کار اين است که 1- قوهي خلاقيت نوجوانها و جوانها را افزايش دهد. 2- توانايي کار تيمي را افزايش دهد در دورهي فعلي کار غيرتيمي نميتوان انجام داد. الان من در انجمن «بيوتكنولوژي»، شرکت خصوصي و پژوهشگاه بهعنوان پژوهشگر با افراد مختلف کار ميکنم، در مردم ما توانايي کار تيمي خيلي ضعيف است. در حال حاضر اولين کار ما وارد کردن دانشجويان فارغالتحصيل مراجعهکننده به ما، به کار تيمي است که البته بعضي از آنها مقاومت ميکنند كه شايد يك دليل آن، چيزي به نام «قهرماني» كه در فرهنگ ماست، باشد که عليرغم داشتن ماهيت مثبت، اما ضد کار تيمي است چون قهرمان يک نفر است. ما اگر تيمهاي فوتبال قهرمان داشته باشيم از اين جهت، فوتبال مثبت است و در آن صورت است كه نتيجه خيلي بهتر ميشود. ولي در دورهي فعلي ما مجبوريم با تخصصهاي مختلف کار کنيم. بهطور مثال ما در اينجا يعني دفتر شرکت زيست فناور سبز محصولي از پژوهشهاي خودمان که اختراع خودمان بوده را به توليد رساندهايم. براي اينکه اين کار انجام شود حداقل 5 تخصص با هم کار کردهاند تا يک کود 100 گرمي فرموله شود. بدين ترتيب ما مجبور بوديم 5 تخصص مختلف را در 5 تيم در کنار هم داشته باشيم تا با هم کار کنند. |
|
|
|
| تا به حال چه پروژههاي تحقيقاتي انجام دادهايد؟ |
من تا به الان 10-12 پروژهي تحقيقاتي داشتم که يکي همين موردي بود که گفتم يعني توليد کود زيستي فسفاته که تحت عنوان بارور2 ، ۵ سال است که به بازار عرضه شده و بهعنوان ايدهاي که به نتيجه رسيد موفقيت خودش را نشان داده و در واقع جايگزيني براي کودهاي شيميايي فسفاته است. اگر ما بهطور ميانگين 50% کود شيميايي فسفاته را با کود زيستي فسفاته جايگزين کنيم بدين معني است که به ازاي هر 100 کيلوگرم کود شيميايي که کم ميکنيم 100 گرم از اين کود اضافه ميکنيم. به اضافه اينکه اين کود سالمتر و طبيعيتر است چون در واقع باکتريها هستند و در ضمن افزايش محصول را هم در پي خواهد داشت. يعني به طور ميانگين 6/15% افزايش محصول دارد و تا الان حدود يك ميليون هکتار از زمينهاي کشورمان از اين کود استفاده کردهاند. اين کود در واقع حاوي دو نوع باکتري است که يک نوع ازآنها با ترشح اسيدهاي آلي در اطراف ريشهي گياه محيط را اسيدي ميکنند و باعث ميشوند ترکيبات معدني فسفاته شکسته شوند و گياه فسفات را جذب کند. نوع ديگر باکتري با ترشح آنزيم اسيد فسفاتاز باعث ميشود ترکيبات آلي فسفاته موجود در خاک در اطراف ريشه شکسته شوند و گياه فسفات را جذب کند. نکته اين است که در اطراف گياه در خاک 500 تا 1000 برابر نياز گياه فسفات وجود دارد ولي گياه فقط قادر به جذب يون فسفات است. اين دو نوع باکتري قادرند با کمک هم ترکيبات آلي و معدني را شکسته و قابل جذب براي گياه کنند كه اين موجب ميشود كه جذب فسفات بيشتر، رشد بيشتر، ميوهي بهتر، گلدهي گردد يعني چيزي که ما در محصولات زراعي و محصولات باغي شاهد آن بوديم. اين پروژهاي بود که در قالب طرح ملي شروع شد ولي بعد در گروه «ميکروبيولوژي کاربردي گياهي» جهاد دانشگاه تهران گسترش پيدا کرد. پايگاه اصلي آنجا بود اما مؤسسات مختلفي حتي بخش خصوصي و دولتي در اين کار کمک کردند 25 نفر محقق در اين کار فعال بودند اين کود الان در سطح وسيع در کشور استفاده ميشود. آزمايشات خيلي زيادي در آزمايشگاه، گلخانه و در مزرعه انجام شده است. تا كنون بيش از 30 آزمايش آماري روي آن انجام داده ايم و بيش از 2200 گزارش آزمايش مشاهدهاي هم جمعاوري كرده ايم. اينها حجم زيادي از كار است. پروژه ديگر من: روي شناسايي ژنهاي رمز کنندهي اسيد فسفاتازها کار ميکنيم و به دنبال اين هستيم فسفاتازهايي که قابليت کاربردي هم در بخش کشاورزي به صورت کود زيستي و گياه ترانسژنيك و هم در بخش كيتهاي تشخيصي چون فسفاتازها خيلي پايدار هستند و براي آشکارسازي سيگنال استفاده ميشوند. حتي فسفاتازهايي کاربرد ديگري در معادن براي استخراج فسفات دارند را شناسايي كنيم و در واقع اين از چشماندازهاي دوردست ماست. در واقع کار اصلي ما در مورد شناسايي ژنهايي است که در رابطه با کمبود فسفات در گياه به ويژه فسفاتازها هستند. کار ديگر ما، شناسايي ژنهايي است که در رابطه با تحمل شوري در گياهان بيان آنها بالا ميرود و باعث تحمل بيشتر شوري ميشوند. يکي از خويشاوندان وحشي گندم به نام «آلاروپوس لگوپوئيدس» در منطقهي ماست كه تا 900 ميليمولار نمک را تحمل ميکند. در حالي كه گندمهاي متحمل به شوري تا 250 ميليمولار را تحمل ميکنند. اين گياه، گياه شگفتآوري است و ما هم روي ژنهاي آن کار ميکنيم. همکاري با پروژههاي ديگري هم داريم. مثلاً توليد چغندرقند ترانس ژنيك مقاوم به بيماري «رايزومونيا» که مرحلهي آزمايشگاهي آن تمام شده و الان در فاز گلخانهاي آن هستيم اين کار تا 6-7 سال ديگر طول ميکشد. بيماري «رايزومونيا» بيماري خسارتآوري در ايران در منطقهي خراسان و فارس است (بيشتر گسترده شده است). اين بيماري به صورتي است که هر جا وارد شود. امكان ريشهکني وجود ندارد مگر اينکه ما ارقام مقاوم به آن بيماري را معرفي کنيم. ما به دو طريق گياهان مقاوم ايجاد کردهايم يکي گياهاني هستند که در آنها از پديدهي «خاموشي ژن» استفاده ميکنيم. يعني از خود ويروس بر عليه خود ويروس استفاده ميکنيم. ديگري روشي است که «آنتيبادي» بر عليه آن ويروس ساخته ميشود. يعني آنتيبادي موشي را در گياه بيان ميکند. بهعبارتي ژن آنتيبادي را به گياه منتقل کرديم و آن گياه بر عليه آن ويروس واکسينه ميشود؛ در هر دو حالت تعدادي گياه «تراريخت» به دست آوردهايم. البته براي اعلام زود است زيرا زمان بيشتري بايد صرف شود. |
|
|
|
| به نظر شما يک دانشآموز موفق بايد چه ويژگيهايي داشته باشد؟ | در آن سطح تا به حال فکر نکردهام. اما در اين سطحي كه هستم ميتوانم بگويم که يک دانشمند موفق کيست؟ کسي است که توانايي علمي بالايي دارد و در مسائل اجتماعي غرق است. اين مسئله در دنيا گفته ميشود و فقط مختص ايران نيست يعني ميگويند دانشمندي که از مسائل اجتماعي اطلاعي ندارد، معمولاً موفق نيست، کسي موفق است که با مسائل اجتماعي سروکار داشته باشد و بتواند واقعيتها را درک کند يعني در جهان واقعيتها زندگي کند. اين مشکلي است که من در دانشجويان استعدادهاي درخشان ديدهام که در جهان واقعي زندگي نميکنند و در جهان خودشان زندگي ميکنند که ميتوان گفت اين افراد يکبعدي هستند؛ آنان بايد از مسائل اجتماعي، اقتصادي، سياسي و .... سر در بياورند. نميخواهيم اقتصاددان شوند، يا سياستمدار يا حتي مسائل اجتماعي همه را حل کنند اما اگر اين مسائل را بدانند با روحيهي بهتري کار خواهند کرد، بهتر درس ميخوانند، سعي ميکنند درس خود را به سمت نيازهايي که با علاقهاشان تطبيق ميکند جهت بدهند. اگر ميپرسيديد چگونه ميتوان يک کارآفرين برتر شد؟ يا اينکه چه پارامتري براي موفقيت يک کارآفرين است؟ ميگفتم: هر کسي که بتواند اهداف خود را تعيين کند و علايق خود را با آن تطبيق دهد، و آن اهداف بستگي دارد كه چقدر نيازها را بشناسد مثلاً بگويند من قصد دارم روي فلان موضوع تأثيرگذار باشم يا من ميتوانم در اين مسئله کمک کنم ميتواند مطلب بسيار وسيع باشد. مثلاً در بُعد دانشآموزي، دانشآموزي ميگويد که من دوست دارم در زمينهي کشاورزي، پزشکي، صنعت کار کنم يعني اهداف و علايقش را در آن بُعد تعيين ميکند. معمولاً علايق و اهداف بايد يکي باشند اما معلوم نيست که يکي باشند که در آن صورت بايد آنها را با هم تطبيق دهيم يعني بايد بگوئيم يک دايرهي اهداف داريم و يک دايرهي علايق، سپس ببينيم آنها چقدر با هم همپوشاني ميكنند و در نهايت در آن همپوشاني شروع به فعاليت کند البته تا زمانيکه فرد وارد مسائل اجتماعي نشود و از نزديک با مسائل مواجه نشود هيچکدام از اين مسائل رخ نميدهد. |
| | | رشتهي کارشناسي شما چه بوده؟ | «زيست سلولي مولکولي»، قبل از انقلاب به اسم «زيستشناسي» بود که بعد از انقلاب به «ميکروبيولوژي»، «سلولي مولکولي»، «جانوري»، «گياهي» تبديل شد | |
| | از دورهي دبيرستان به تحصيل در اين زمينه علاقه داشتيد؟ | من از دورهي دبستان به پژوهش علاقه داشتم. هنوز فكرهاي خودم يادم ميياد. هميشه فکر ميکردم من بايد کار تحقيقي انجام دهم، اگر دقت کنيد در تمام کارهايي که تا به حال انجام دادهام، الگوي موجود، توليد نبوده بلکه تحقيقي بوده، دوست داشتم از همه چيز سر دربياورم در نتيجه کنجکاوي زيادي داشتم |
|
| | زمانيکه کنکور ميداديد دوست داشتيد در همين رشته قبول شويد؟ | دوست داشتم يک کار پژوهشي باشد. زمانيکه ما کنکور ميداديم سالهاي 61 يا 62 دورهي انقلاب فرهنگي بود. سال 58 فارغالتحصيل شدم، يکي دو سال کار کردم بعد به خدمت سربازي رفتم (سال 61 و 62 سربازي بودم) بعد از آن سال 63 به دانشگاه آمدم. در آن زمان پزشکي خيلي مطلوب بود البته هنوز هم ظاهراً هست اما نه به آن حد. مردم نميدانستند تحقيقات چيست؟ پدر خود من هم ميگفت شما اگر پزشک نشويد چه ميشويد؟ (آقاي دكتر حسابي يك داستاني دارد كه ميگفت رفتم پيش رضا شاه كه رضا شاه گفت شنيدم دكتري ولي طبابت نميكني گفتم چه بگويم كه ايشان متوجه شوند پاسخ دادم من از اونهايي هستم كه توپ ميسازند. رضاشاه خيلي خوشش اومد و گفت هر چه پول ميخواهد بهش بدهيد.) و دليل اين که همه پزشکي را رشتهي خيلي خوب ميدانستند اين بود که در آن زمان پزشک خيلي کم بود يادم هست که پزشک از «بنگلادش» و «هند» ميآمد كه حتي فارسي هم خيلي بلد نبودند. از طرفي سطح بهداشت هم خيلي پائين بود اين بود که مردم از درد و رنج پزشکي را خيلي خوب ميفهميدند كه چيست؟ و حتي خانوادهي من خيلي تأکيد داشتند که من رشتهي پزشکي بخوانم؛ آن زمان کتابي از طرف سازمان سنجش منتشر شده بود که رشتهها را معرفي ميکرد، من زماني كه اين کتاب را ورق ميزدم رشته سلولي مولکولي و داروسازي توجه مرا به خود جلب کرد يعني اگر در آن زمان 10 انتخاب داشتيم رشته سلولي مولکولي را فقط تهران و شيراز داشتند که من هم اين دو را انتخاب کرده بودم که الحمدلله اين رشته را قبول شدم و راضي هم هستم. مدتها همه به من ميگفتند که چرا اين رشته را انتخاب کردي؟ ولي من چون پژوهش را خيلي دوست داشتم فکر ميکردم از اين طريق بهتر ميتوان ادامه داد. در توضيحاتي كه در معرفي رشتهها آمده بود آن بود که اين رشته براي پژوهش در زمينههاي سلول شناسي و بيوشيمي است، حدس زدم اين رشته همان رشتهاي است که من به آن علاقه دارم. وقتي به دانشگاه آمدم متوجه شدم راه خوبي را آمدهام. آن موقع مشاوره نداشتيم، البته اوايل انقلاب اين دروس در دانشگاهها خيلي سنگين بود و ديدند که دانشجوها فشار زيادي را متحمل ميشوند در نتيجه حجم دروس را کم کردند، فکر ميکنم برنامه خوبي بود و من از اساتيد خوبي كه در آنجا داشتم خيلي متشکرم. اين رشته رشتهاي بود که خيلي ديد مرا باز کرد و در ادامه تحصيل بسيار کمکم کرد. | | | | به نظر شما خانواده چه نقشي در تحصيل يا زندگي دارد؟ | خانوادهها بيشتر ميتوانند انتخابها را به ما نشان دهند يعني هدايتگر باشند. ولي نميتوانند ما را مجبور کنند راهي را برويم، چون در عمل امکانپذير نيست. اين ما هستيم که ادامه ميدهيم و خانوادهها ميتوانند هدايت و نظارت داشته باشند، تشويق و ترغيب کنند اما فاعل ما هستيم؛ در بحث معلم هم همين طور است معلم فقط به ما درس ميدهد و کسي که بايد درس را ياد بگيرد و استفاده کند ما هستيم. | |
| | از اينكه وقتتان را در اختيار سايت رشد قرار داديد از شما تشكر ميكنيم. |
| |
|