چندين روز طول كشيده است تا بتوانيم از خانم دكتر وقت بگيريم!
امروز روز موعود است و ما بهسمت دانشكدهي پزشكي دانشگاه علوم پزشکي تهران حركت ميكنيم تا بهموقع سر قرار برويم!
هنگامي كه به سردر دانشكده ميرسيم به تلفن همراهشان زنگ ميزنيم تا بدانيم كجا بايد برويم؟!
راهها آنقدر پيچدرپيچ است كه مجبوريم در طول مسير تلفني راه را از ايشان بپرسيم!
بالاخره به اتاقشان ميرسيم و در ميزنيم ... |
|

|
|
سلام؛ بفرماييد! | |
|
| ببخشيد كه وقتتان را گرفتيم! گويا سرتان حسابي شلوغ است!!! | بله!!! همين الآن يك ايميل از يك مجلهي خارجي آمده است كه حتماً بايد جوابش را بدهم؛ چند لحظه صبر كنيد!
|
|
خيلي جالب است! موضوع نامه در مورد كمرنگ بودن نقش زنان در هيأتهاي علمي دانشگاههاي خارج از كشور است! نظر مرا در اين مورد پرسيدهاند! (خانم دكتر خيلي تعجب كرده است!!!) نميدانم از كجا مرا ميشناختند؟! (همينجا فهميديم كه خانم دكتر شهرتي جهاني دارند!) |
|
| من فكر ميكردم نقش زنان در دانشگاههاي خارج از كشور خيلي پُررنگ | است! بهخصوص در رشتهي شما! ولي گويا اشتباه فكر ميكردم! | اتفاقاً در ايران، زنان سهم بسيار زيادي در رشتهي ژنتيك و درمان بيماريهاي ژنتيكي دارند! (خانم دكتر در حالي كه ايميل خودشان را ميخوانند با ما هم صحبت ميكنند!) |
|
| چه جالب! اينجا نوشته است كه از 719 نفر هيأت علمي فقط 232 | نفرشان خانم هستند! يعني از يك سوم هم كمتر! | (خانم دكتر بعد از چندين دقيقه تصميم ميگيرند كه بعداً جواب ايميل خودشان را بدهند و بيايند و كمي با ما صحبت كنند! از پشت ميز رايانه بلند ميشوند و روبهروي ما مينشينند)! |

|
| دوباره سلام! اگر اجازه بدهيد چند دقيقهاي وقتتان را بگيريم! | خواهش ميكنم! |
|
| اول از همه خودتان را معرفي كنيد. | بهنام خدا! «پروين مهديپور» هستم. استاد تمام گروه ژنتيك پزشكي، دانشگاه علوم پزشكي تهران و ساليان سال است كه در اين دانشگاه مشغول كارهاي آكادميك و تحقيقات پزشكي هستم. اگر دورهي تحصيلم را كنار بگذارم دقيقاً ميشود 28 سال! |
|
| در اين سالها چه سمتهايي داشتهايد؟ | خب! من يكي از افراد قديمي رشتهي ژنتيك بودم كه كار پزشكي ژنتيكي را در ايران شروع كردم و تا 2 سال پيش نيز در بورد ژنتيك كشور بودم. تا بهحال سمت مديريتي نداشتهام. بهنوعي بنيانگذار بخش ژنتيك سرطان هستم و تا دو ماه پيش هم معاون آموزشي گروه ژنتيك بودم! ولي الآن فقط به كارهاي خودم و تحقيقاتي كه دارم ميرسم! |
|
| تحصيلاتتان را در ايران ادامه داديد؟ | مدرك ديپلم و كارشناسي ارشدم را از ايران و از دانشكدهي علوم گرفتم اما براي PHD و دكتري به اروپا رفته و در دانشگاه ليورپول (Liverpool University) مشغول به تحصيل شدم. ضمن اينكه در اين مدت با دانشكدههاي پزشكي كشور آلمان نيز همكاريهايي داشتم. |
|
| به نظرتان تحصيل در ايران بهتر بود يا خارج از كشور؟! | اگر در زمان من مدرك PHD را در ايران ميدادند مطمئن باشيد در ايران ميماندم! اما معتقدم نقش خود فرد خيلي بيشتر از نقش دانشگاه است! كسي كه تلاش نكند حتي اگر در دانشگاه هاروارد (Harvard University) هم باشد هيچ فايدهاي ندارد! مثلاً من خودم در يك دبيرستان كاملاً معمولي درس خواندم. ولي متأسفانه الآن ميبينيم كه اسامي زيادي از مدارس برده ميشود اما دانشاموزانش به موفقيت خاصي نميرسند! گرچه نميتوان نقش خانواده و معلمين را ناديده گرفت؛ اما بهنظر من خود فرد نقش مهمي را ايفا ميكند. |

|
| خب! برگرديم به رشتهي خودتان! چه چيزي باعث شد كه به اين رشته | علاقهمند شويد؟ | زماني كه ديپلم گرفتم 17 سال بيشتر نداشتم. ميتوانستم در رشتهي پزشكي ادامهي تحصيل بدهم اما دلم ميخواست يك موضوع نو و جديد را تجربه كنم.در زمان ما ژنتيك بهصورت امروزي نبود و فقط در دانشكدهي علوم بهصورت خيلي محدود بر روي گياهان و حيوانات آزمايشهايي انجام ميگرفت. ولي بسيار ابتدايي و ساده! و اين سادگي اشتياق مرا ارضا نميکرد. در نتيجه از همان زمان کارهاي پژوهشي خودم را شروع کردم. در دورهي کارشناسي رشتهي زيستشناسي و در دورهي کارشناسي ارشد بهصورت تخصصي وارد ژنتيک شده و تز خودم را در مورد ژنتيک بر روي موش ارائه دادم. در اواخر دورهي کارشناسي وارد «ژنتيک انساني» (Human Genetic) شدم. در دورهي دکتري و PHD بهصورت کاملاً تخصصي در مورد انسان (Medical Genetics) تحقيق کردم و از همانجا گرايش تخصصي خود را در مورد تومورها و سرطان انتخاب كرده و کارهاي پژوهشيام را در اين زمينه ادامه دادم. |
|
| آيا در زمان بچگي اتفاق خاصي براي شما افتاده که به رشتهي | زيستشناسي علاقهمند شديد؟ | بچگي...!!! (لبخند شيريني ميزند، گويا تمام بچگيشان را با خنده مرور ميکنند)!!! من در زمان بچگي تقريباً به همهچيز علاقه داشتم. ولي خب! خيلي کنجکاو بودم و دوست داشتم در مورد همهچيز بپرسم و تحقيق کنم. مثلاً هيچوقت دوست نداشتم عروسکبازي کنم!!! ولي اصلاً منظورم اين نيست که کار اشتباهي است! بلکه برعکس! بسيار کار خوبي است. چرا که وقتي بزرگتر شدم تازه به عروسکبازي علاقه پيدا کردم!!!
انسان نياز دارد در هر زماني که هست نيازهاي خود را شناخته و به آنها پاسخ دهد! ولي خب! من اينطور نبودم و گويا از همان بچگي بهدنبال تحقيق و کارهاي پژوهشي ميگشتم! |
|
بله! مثلاً يادم ميآيد در دورهي دبستان وسيلهاي درست کردم که براي هر شهر يا کشوري يک چراغ داشت که اگر دکمهي يک کشور را ميزديد چراغ پايتخت آن کشور روشن ميشد! يا مثلاً تلفني که از يک سيم و دو جعبه کبريت درست شده بود! ضمن اينکه در زمان ما، مدارس امکانات خوبي نداشتند و نميشد کارهاي پژوهشي زيادي انجام داد! دبيران و استادها بسيار باسواد و باتجربه بودند اما امکانات لازم را نداشتند تا تجارب و اطلاعات خودشان را بهخوبي منتقل کنند. |
|
| چه خصوصيت بارزي داشتيد که توانستيد عليرغم اين مشکلات به | اينجا برسيد؟ | خب! هنوز بهجاي خاصي نرسيدهام! من بيشتر از آنکه درس بخوانم سر کلاس درس را بهدقت گوش كرده و نت برميداشتم! کاري که آن زمان اصلاً رايج نبود! و اينکه زياد سؤال ميکردم؛ کاري که هميشه به دانشجويانم پيشنهاد ميکنم تا آن را انجام دهند! |
|
| چه توصيهي ديگري به دانشجويان داريد؟ | يکي از مهمترين کارهايي که بايد بکنند تقويت زبان انگليسي است! خيلي بايد آن را جدي بگيرند! و علاوه بر کلاس رفتن و خواندن بايد به اين نکته توجه داشته باشند که هيچچيز بهاندازهي مکالمه و صحبت کردن در تقويت زبان انگليسي تأثير ندارد. |
|
| چه پروژهاي انجام داديد که فکر ميکنيد توضيح آن ميتواند براي | مخاطبين مفيد باشد؟ | قبل از اينکه بخواهم در مورد پروژهها صحبت کنم بايد يک مقدمهي کوچک اضافه کنم در مورد اينکه خيليچيزها در تصميمگيري و هدفگذاري بچهها مؤثر است. يک اتفاق، يک خاطرهي خوب يا بد و حتي يک گفتگوي مؤثر ميتواند انگيزهي يک شخص را کاملاً تغيير دهد. مثلاً موضوع سرطان را به اين خاطر انتخاب کردم که ناشناختههاي آن بسيار زياد است! دوست نداشتم که وارد رشتهاي بشوم که همهچيزش شناخته شده است و من فقط شناختهشدهها را ببينم و توصيف کنم و يا کارهاي آماري انجام دهم و دوست داشتم بهگونهاي به هيجان علمي و انگيزهام پاسخ بدهم. اما در کل مهمترين چيزي که براي موفقيت يک فرد لازم است طراحي آينده و كاري است که ميخواهد در آينده انجام دهد و اينکه سعي کند به جايي برسد که ديگران نرسيدهاند. بهخصوص در کشور ما که کارهاي انجام نشده بسيار زياد است. گويا مقدمهام خيلي طولاني شد!!! |
|
| نه! اصلاً ... من که لذت بردم! | به هر حال يکي از پروژههايي که من انجام دادم تشخيص جنين حامل سرطان قبل از تولد بود! يعني بتوانيم بفهميم که آيا شخصي که ميخواهد بهدنيا بيايد ويژگيهاي يک فرد مبتلا به سرطان را دارد يا خير؟! و اينکه چهقدر احتمال دارد به سرطان مبتلا بشود؟! من اولين کسي بودم که تشخيص بيماري در 3-2 ماهگي جنين داخل رحم را در ايران رايج کرد و در واقع در حال حاضر ما ميتوانيم تمام بيماريهايي را که قابلتشخيص هستند و علايم بهخصوصي دارند قبل از تولد جنين و در 3-2 ماهگي تشخيص دهيم. زماني که ما اينکار را در ايران شروع کرديم فقط 3-4 سال بود که در خارج از کشور راهاندازي شده بود. اما در حال حاضر در کنار کارها ي تشخيصي زنتيک پزشکي حدود 95درصد فعاليتهاي تحقيقي من به سرطان مربوط ميشود و بهصورت کاملاً منظم و سيستماتيک به پژوهشهايم در اين موضوع ادامه ميدهم. (تلفن زنگ مي زند و گويا با خانم دکتر کار بسيار مهمي دارند ... خانم دکتر از ما مي پرسد که چه قدر ديگر کارمان طول مي کشد؟! و ما فقط ميخنديم...!!!). |