من خودم را خيلي موفق نمي دانم كه بخواهم بگويم كه چه عواملي در موفقيت من تأثيرگذار بوده-مصاحبه و گزارش با دکتر«محمد قدسی»_قسمت دوم
سعي كردم كارهايي كه به من محول مي شده
به بهترين نحو ممكن انجام بدهم
قسمت اول| قسمت دوم
شما در حوزهي كامپيوتر چه شخصي را به عنوان الگوي موفق معرفي ميكنيد؟ اگر امكان دارد نمونههاي موفق ايراني و خارجي را به همراه ويژگيهايشان نام ببريد؟
در المپياد كامپيوتر من بدون شك آقاي محمد مهديان را البته ايشان خواهرزادهام هستند ولي اين مسئله ربطي به ارتباط نسبي ما ندارد- نام میبرم.
ايشان قبل از ورود به دانشگاه بسيار فعال بودند به طور مثال به نمايشگاه كتاب ميرفت و با 20 تا كتابي كه به آنها علاقهمند بود ميآمد، از همان موقع به شعر خيلي علاقهمند بود بدون توجه به اين كه خانوادهاش چه ميگويند كار خودش را ميكرد و بعد هم هنگامي كه وارد دانشگاه شد به المپياد رياضي و كامپيوتر رفت، دو بار در المپياد كامپيوتر و يك بار هم در المپياد رياضي شركت كرد كه يك مدال طلاي المپياد رياضي و 2 مدال نقرهي المپياد كامپيوتر هم گرفت ايشان از معدود افرادي است كه 3 بار در المپياد شركت كرده و هنگامي هم كه وارد دانشگاه شد تا آخرين روز ليسانس كه اينجا بود در خدمت المپياد بود، با عشق و علاقه ميآمد و درس ميداد.
در جلسات كميتهها شركت ميكرد، ولی متأسفانه در حال حاضر بچه هايي كه به اين ترتيب وارد دانشگاه ميشوند شايد يك سال يك كمكي به المپياد ميدهند كه كمكشان هم ميتواند خيلي خوب باشد، البته اين افراد يكي دو سالي طول مدت خدمتشان به آن سيستمي است كه آنها را پرورش داده ولي آن چيزي كه ما شاهد آنيم عدم علاقه به كارهاي جنبي در آنهاست، شايد آنها احساس ميكنند كه به اهداف بعديشان يعني پذيرش از دانشگاه لطمه ميزند.
البته افراد برجستهي ديگري هم بودند ولي به عنوان يك فرد شاخص من ايشان را نام ميبرم و الان هم ايشان يكي از برجستگان رشتهي نظريهي بازيهاست البته الگوريتميك آن و در ياهو كار ميكند.
آقاي دكتر الگوي خودتان چه شخصي بوده؟
نميدانم، فقط از دبيرستان علوي يادم ميآيد كه مرحوم آقاي روزبه ويژگيهاي خيلي جالبي داشتند كه من را متوجه خود ميكردند البته ايشان فيزيك ميخواندند.
ايشان در منش و برخورد با افراد بدون ذرهاي غرور بودند. الگويي بودند از اين كه شما هر چقدر بداني كه نميداني واقعاً نسبت به مطلب آگاه هستي، ايشان چنين آدمي بودند و در عمل، در طول مدت چند سالهاي كه ما با ايشان به عنوان مدير، معلم و دانشآموز بوديم حداقل بنده خيلي چيزها را از ايشان يادگرفتم نه اين كه بگويم فلان مطلب علمي را، ولي منش تحصيل، منش كار كردن و ارتباط با ديگران را از ايشان ياد گرفتم. نميتوانم بگويم كه ايشان الگو بودند ولي در دوران تحصيل من خيلي مؤثر بودند.
مهمترين عوامل موفقيت خودتان چه بوده است؟
من خودم را خيلي موفق نميدانم كه بخواهم بگويم كه چه عواملي در موفقيت من تأثيرگذار بوده، اين را هم به خاطر تواضع خدمت شما عرض نميكنم.
ممكن است بعضي از بچهها بخواهند شما را الگوي خودشان قرار دهند براي همين است كه اين سؤال را ميپرسم؟
من خيلي در اين زمينه فكر نكردم كه اگر بخواهم خودم را موفق تصور كنم چه دلايلي بوده كه من به اينجا رسيدم. راستش يكي از ويژگيهايي كه هنوز هم دارم هر چند هزينهبردار است ولي فكر مي كنم خوب است اين است كه من سعي كردم كارهايي كه به من محول مي شده و كارهايي كه در دستم بوده به بهترين نحو ممكن انجام بدهم يعني حتي يك مسئله، يك paper ، يك كار، يك جزوه، يك كتاب.
در حال حاضر من در حال نوشتن يك كتاب هستم كه نوشتن آن 10 سال است طول كشيده و دليل اتمام نشدن آن هم، اين است كه نخواستهام آن را سر هم كنم تا فقط چاپ شود.
شايد اين خوب باشد و شايد هم از بعضي جهات خوب نباشد، من فكر ميكنم به عنوان يك ويژگي مثبت براي كسي كه كار ميكند حالا هر كاري، سعي كند كارش را بدون خطا و عيب و با بهترين كيفيت انجام بدهد، حالا در زمينههاي مختلف ابعاد مختلفي دارد ولي من فكر ميكنم يكي از ويژگيهاي خوب كسي است كه ميخواهد كار علمي كند و يا ميخواهد كار ادامهدار انجام بدهد.
به نظر شما موفق بودن استعداد، امكانات، محيط اجتماعي خاصي را طلب ميكند؟
قطعاً، به نظر من براي موفق بودن همهي اينها را شما بايد داشته باشيد. خانوادهي خوب، محيط علمي، دانشگاه مناسب، استاد خوب.
همهي اينها در واقع دست به دست هم ميدهند تا راه را هموار كنند تا شما بتوانيد در زندگي علمي خود موفق باشيد.
من نميتوانم تنها دست روي يكي از اين عوامل بگذارم و بگويم كه اين خيلي مهم است.
قطعاً روحيات خود فرد كه مقدار زيادي از آن از خانواده حاصل ميشود در برخورد با مسائل علمي و ... خيلي مؤثر است.
به نظر من در واقع شخصيت فرد را، شاكلهي شخصيت فرد را خانواده و مدرسه تشكيل ميدهد كه اگر آدم شانس بياورد و خدا كمك كند و در محيط خوبي باشد خيلي ميتواند به اين مسئله يعني موفق شدن فرد كمك كند.
به نظر شما دانشمند يا scientist كيست؟
نميخواهم شعار بدهم ولي به اعتقاد من كسي كه بداند كه خيلي چيزها هست كه نميداند. من شخصاً در عمل اين را ديدهام، از آن طرف هم ديدهام آفت دانشآموزاني كه از طريق المپياد به دانشگاه ميآيند و آن، آفت غرور است كه به نظر من مشكل بعضي از بچههاست البته اين افراد خيلي اندكند.
واقعاً ما شاهد آنيم كه 10% بچههايي كه اينجا ميآيند افراديند كه متأسفانه به دليل اين كه در دورههايي شركت كردهاند و مسائلي را حل كردهاند كه حتي استادشان هم قادر به حل آن نبودهاند و احتمالاً ممكن است سر كلاسي بروند كه فكر كنند كه از استاد هم دانش بيشتري دارند، در نتيجه غروري به آنها دست داده و ميدهد كه اين مسئله در رفتار اجتماعيشان خيلي واضح است.
اين نوع رفتار همان چند نفر خيلي نادر موجب شده كه به تمام المپياديها طور ديگري نگاه شود يعني به افرادي كه رفتار خيلي درستي ندارند و بر رفتار اجتماعي خود مسلط نيستند انگ المپيادي زده ميشود چيزي كه اكنون ما در دانشكدهمان شاهد آن هستيم كه ميگويند فلاني چون المپيادي است اينگونه رفتار ميكند و در واقع بقيه افراد ايرادهايي را در رفتار اجتماعي آنها ميبينند كه اين متأسفانه به نظر من در شأن المپياد نيست و تأكيد من بر اين مسئله است كه در عمل اين بچهها بايد بدانند كه تا به جايي رسيدن خيلي فاصله دارند تا بتوانند به كسي فخر بفروشند جز در سطح دانشآموزي، دانشجويي، حتي بالاتر. كلاً به نظر من آفت خيلي خيلي مهمي است.
كسي از اين رفتار لطمهای خورده است؟
بله، قطعاً. البته من نميخواهم بگويم همهي افرادي كه المپيادياند اينگونهاند اما ما 6-5 نفري را در المپياد كامپيوتر داشتيم كه حتي نتوانستند موفق به اخذ ليسانس شوند.
البته فكر نميكنم مسئلهي غرور بوده نميدانم شايد هم بوده، شايد هم نبوده ولي ما متأسفانه چنين افرادي هم داريم شايد 6 نفري باشند كه يا فوق ديپلم گرفتند و يا اصلاً ترك تحصيل كردند و رفتند. اين خيلي براي المپياد كامپيوتر بد بود و شايد هم در رشتههاي ديگر هم اين چنين باشد.
من نميگويم اينها از غرورشان بود، بودند افرادي كه در يك زمينهي خاصي خيلي برجسته بودند و معروف بود كه اگر ميخواهيد چنين كاري كنيد بايد به فلاني مراجعه كنيد، ولي آن فرد خودش همان درس مربوطه را شايد 3 بار افتاده بود و دليلش هم اين بوده كه چون خيلي آشنا و وارد به آن موضوع بوده ديگر نيازي به خواندن آن درس نداشته، نميدانم راستش من خودم خيلي تحليل دقيقي نسبت به موضوع ندارم ولي قطعاً يكي از پارامترهايش به نظر من عدم احساس نياز به درسهاي دانشكده و شايد يك غرور كاذب، مؤثر بوده در اين كه اين افراد احساس كنند فقط درسهايي كه به دردشان ميخورد را بايد سر كلاسش بروند و سر كلاس درسهايي كه فكر ميكردند به دردشان نميخورد نرفتند و ادامه ندادند و متأسفانه ناموفق شدند.
به نظرتان محيط آموزشي چه تأثيرات مثبت و منفياي ميتواند روي پيشرفت داشته باشد؟
واضح است كه اگر محيطي داشته باشيم كه در آن استاد به دانشجو اجازه رشد بدهد، يعني محيطي كه در آن ايرادها مطرح شود، حتي ايرادهاي استاد را دانشجو بگيرد و استاد ناراحت نشود.
اين محيط ها به فرد اجازه ميدهد كه ايدههايي را مطرح كند و يا مثلاً فرض كنيد اگر استاد سر كلاس ايدههايي را مطرح كند كه دانشآموز يا دانشجو اين ايدهها را دنبال كند و بعد با استاد احساس قرابت كند و بيايد و كار را دنبال كند اين محيط باعث پيشرفت ميشود؛ هر چند متأسفانه تعداد اين موارد كم شده ولي به نظر من ميتواند در آموزش فرد مؤثر باشد.
چون به اعتقاد من آن برنامهي آموزشياي كه فراتر از كلاسهاي درسي است ميتواند شخصيت فرد را بسازد و در يك زمينهاي جلو ببرد كارهايي كه ما در درسها به بچهها ميگوييم خيلي پايه و اوليه است در ضمن درسهاي كلاسيك را هميشه ميتوان داد و همين كه يك زماني ميرسد كه بچهها احساس ميكنند در يك زمينه خيلي علاقهمندند پس بايد حتماً در محيطي كه هستند و استادي كه با آنها كار ميكند اجازهي رشد در اين زمينه را به بچهها بدهد.
ما دانشجوياني را داريم كه در دورهي ليسانس paper هايي را چاپ كردهاند كه شايد دانشجوهاي دكتراي ما به آن خوبي نتوانستهاند و دليلش هم ميتواند علاقهي فرد و يا فراهم بودن زمينه و محيطي كه ميتوانستند كار كنند بوده باشد اين است كه اگر جايي آن فضاي رشد را براي دانشجويان و دانشآموزان فراهم آورد و آنها را به سمتي كه بخواهند عميق كار كنند ببرد و آن معضلاتي كه اول با هم صحبت كرديم نباشند قطعاً بچهها راهشان را پيدا و پيشرفت خواهند كرد.
دبيرستاني كه در آن درس خوانديد دبيرستان خاصي بود؟ چه ويژگيهايي داشت؟
دبيرستاني تقريباً مذهبي علمي بود و مسئولين خيلي سعي ميكردند بهترين معلمها را براي درسهايي كه بود بياورند و دانشآموزان را به مباحثه با هم تشويق ميكردند يعني جلساتي را بعدازظهر در نمازخانه ميگذاشتند و گروههايي را تشكيل ميدادند و ميگفتند كه با هم مباحثه كنيد اين روش به نظر من خيلي خوب بود.
به ياد دارم كه آن موقع دبيرستان علوي خيلي دانشآموزان برجستهاي كه در كنكور بتوانند رتبهي 1 تا 10 بياورند را نداشت ولي درصد قبولياش خيلي بالا بود.
البته خيلي هم نخبهگرا نبودند يعني اين طور نبود كه فقط بيايند و نخبهها را انتخاب كنند. به نظر من اين هنر نيست كه دبيرستاني دانشآموزان نخبه را انتخاب كند و بعد اين دانشآموزان نخبه بيايند و در دانشگاهها قبول شوند.
بايد فضاي رشد در مدارس براي همه فراهم گردد به طور مثال در آن زمان خود من به عنوان يك فرد از شهرستان مطمئنم كه اگر با شخصي از يك دبيرستان خوب رقابت ميكردم رتبهي خيلي خوبي را نميتوانستم بياورم.
ولي چون دبيرستان، معلمين و محيط مناسبي كه در آن بتوانيم رشد كنيم را براي ما فراهم كرد ما نيز تا حدي توانستيم كارهايي انجام دهيم. در ضمن در آن موقع اصلاً بحث المپياد مطرح نبود.
از دورهي تابستاني باشگاه راضي هستيد؟ چه آموزشهايي بايد در اين دوره ارائه بشود؟
ما به طور مداوم دورههاي خودمان را تحت نظارت و ارزيابي داريم. يعني در حال حاضر دورهي تابستاني ما، ارائهي مطالب پايه براي رشتهي علوم شده است.
ميتوان گفت رشتهي الگوريتم و علوم كامپيوتر به بچههاي المپياد شامل گراف و رياضيات گسسته و ساختمان دادهها و الگوريتم و مطالب سادهي برنامهنويسي و نظاير اينها ميشود.
سال به سال ما اين را تقريباً زير نظر داريم و تا حد امكان اين را update ميكنيم. البته خوشبختانه بچهها خيلي تيز هستند و خيلي از برنامههايي را كه سال آينده قرار است ما بگوييم آنها از قبل آن را دارند و ميخوانند و خيلي هم زحمت ميكشند بنابراين ما خيلي فرصت اين را نداريم كه بياييم و تغييرات يكپارچهاي انجام بدهيم، تغييراتمان كند است و اين هم طبيعت برنامهي آموزشي است.
به نظر من بچههايي كه در دورهي تابستانی ميآيند حتي اگر هم موفق نشوند كه جزو تيم شوند و طلا حتي نقره و برنز بگيرند اين دوره برايشان ميتواند دورهي خيلي موفق، پر و ذيقيمتي باشد.
ما شاهد اين مسئله زمانی که بچهها بعداً به دانشكدهي ما مي آيند هستيم و اتفاقاً اگر average بگيريم بچههايي كه نقره دارند و دانشگاه ميآيند (حداقل دانشكدهي ما) شايد از نظر تحصيلي نسبت به بچههايي كه طلا ميگيرند موفقترند چون بعد از مدتي بعضي از آن ها فكر ميكنند كه چون طلا گرفتند و قبولي در دانشگاه آنها تضمين شده ديگر درس را رها ميكنند مثلاً از فيزيك يا شيمي هيچي نمي دانند حتي ممكن است رياضي بعضي از آنها خيلي ضعيف باشد که آن هم به دليل بودن يك سري ضعفهايي است که در باشگاه وجود دارد كه بايد جبران شود.
جبران آن هم به اين طريق است که بايد بچههايي كه وارد ميشوند پايههاي مهم دورهي دبيرستان را هم طي كنند كه متأسفانه ما شاهد عکس اين موضوع هستيم.
فرض كنيد دانشآموزی سال دوم دورهي تابستاني ما را ميگيرد بعد وارد تيم ميشود و طلا ميگيرد و از كنكور معاف ميشود، او ميتواند در بدترين حالت حتی سراغ درسهاي شيمي و فيزيك و رياضي نرود، هر چند آنها اكثراً رياضي را به دليل اين كه مرتبط با كارشان است دوست دارند و متأسفانه مدارس هم با آنها همكاري ميكنند و يك نمرهي خوبي به آنها ميدهد كه مثلاً آنها پيشدانشگاهي را رد كردهاند در صورتي كه اصلاً آنها اين دوره را نگذراندهاند. اين يكي از ضعفهاي بچههايي كه طلا ميگيرند، است.
و از ديگر ضعفهای اين دورهي تابستاني ما علاوه بر مسائل و مشكلاتي كه دارد شايد امتيازاتي باشد كه به طلا و نقره ميدهند اختلاف بين طلا و نقره از زمين تا آسمان است، يكي طلا ميگيرد از كنكور معاف ميشود و كسي كه نقره ميگيرد بايد از ابتدا براي كنكور برود و سال بعد و الي آخر. به نظر من اختلافها خيلي تبعيضآميز است. البته اين طرحي كه دادند كه نقرهايها هم بتوانند از مزاياي كنكور و ... استفاده كنند بد نيست، يك مقداري اوضاع را بهتر كرده است ولی به هر حال شما هر زمينهاي را كه بخواهيد تشويق مادي كنيد اين عوارض را دارد يعني ما شاهد اين عوارض در خيلي از رشتههاي ديگر هم هستيم.
به نظر شما خانواده چه نقشي ميتواند در تعميق يادگيري داشته باشد؟
فكر میكنم در پرسش قبلي پاسخ اين سؤال را گفتم، در قديم عمدتاً مهمترين نقش خانواده ايجاد فضاي آرام و فراهم آوردن امكان رشد برای دانشآموز بود.
ولي در حال حاضر، نقش خانواده تنها فراهم آوردن امکانات نيست يعنی متأسفانه كنكور بر همه جوانب تأثير گذاشته بطوريكه انگار همهی افراد خانواده با هم، كنكور ميدهند. به اين ترتيب که يعني يك برنامهي منظم براي كنكور فرد وجود دارد و كه همه از ابتدا درگير آن ميشوند و در واقع اگر كسي در اين كار تيمي كوتاهي كند احتمالاً ممكن است تأثير بد آن را دانشآموز ببيند.
بطور کلی خانواده در ورود افرادی که از طريق آزمون کنکور به دانشگاه ميآيند نقش خيلي اساسي دارد. البته براي بچههاي المپيادي حالت ويژهاي وجود دارد و آن اين است که حتماً خانواده بايد توانايي دانشآموز را بفهمد كه در چه سطحي است تا فضاي آرام و مخصوصاً مناسبی را براي رشد بچهشان فراهم كنند.
طبق بررسیهای انجام شده خيلي از بچههايي كه طلاي المپياد گرفته و ميگيرند حداقل يكي از اعضاي خانوادهشان معلم (فرهنگي) بوده يا هست البته بد نيست که آمار گرفته شود. من زماني اين اطلاعات را دنبال ميكردم که در نهايت متوجه شدم که اين درصد در المپياد كامپيوتر خيلي بالا بود.
فكر ميكنم اگر شما هم اين اطلاعات را دربياوريد به همين نتيجه برسيد يعني كسي كه خودش فرهنگي يا دانشگاهي است زمينهي رشد و امكانات بهتري را براي فرزندش فراهم ميآورد.
شما فرزند هم داريد؟ بله. شما براي ايشان چه پيشنهاد يا کاری کرديد؟
من خيلي مشوق آنها برای رفتن به سمت المپياد نبودم. البته به نظر من يكي از آنها خيلي استعداد داشت ولي احساس كردم آن فشار و استرس المپياد به اين كه به سمت آن بروند نميارزد. اين است كه دوران تحصيل خودشان را به طور طبيعي طي كردند.
راجع به تأثير دوستان در يادگيري توضيح بفرماييد، به نظر شما دانشآموزان بايد چه دوستاني انتخاب كنند؟
البته اين سؤالات ديگر كلاسيك شده، فكر میكنم جواب خيلي از اين سؤالات روشن است در واقع دانشآموز بالاخره در يك زماني وارد تحصيل ميشود و اين دوراني است كه او حتي دوران بلوغ هم اين وسط قرار ميگيرد ميتواند در آن دوران مبتلا به بحرانهاي عجيب اجتماعي، حتي سياسي فرهنگي شود.
اين است كه دوست ميتواند در اين بين خيلي به آدم كمك و يا ضرر برساند در اين شكي نيست به هر دليلي معمولاً دانشآموز از دوستش بيشتر و بهتر الگوبرداري ميكند تا از پدر و مادرش.
حتماً شما هم ديدهايد كه امروزه بچهها خيلي نسبت به پدر و مادرشان و نصايح آنها مقاوم شدهاند و عمدتاً اينگونه نصيحتها را از دوستانشان ميگيرند.
حتي بعضی اوقات ما شاهد آن هستيم كه خيلي از دانشآموزها رو در روي پدر و مادر ميايستند. اين مسئله موجب شده كه پدر و مادرها و حتي همكاران ما اظهار نگراني كنند.
اگر به طور طبيعي دانشآموز دوست خوبی داشته باشد و نصايح او را بيشتر قبول كند البته اينگونه دوستان معمولاً از محيط فرهنگي (دبيرستانی) که بار آمدهاند بيرون ميآيند اين ميتواند براي دانش آموز خيلي شانس و كمك بزرگي در جهت پيشرفت او به آنچه که مي خواهد باشد، چون ديگر دوران نصيحت و ... سپري شده اکنون دانش آموزها نسبت به نصايح پدر البته اگر از بعد امر و نهي به آن نگاه كنيم خيلي مقاوم هستند و گوش نميدهند و جري شدهاند و با مسائلي هم كه ما در جامعه داريم متأسفانه آنها افرادی دورو بار ميآيند چون خانواده آنها را طور ديگری تربيت كرده است و اين در حالی است که در جامعه مسائل طور ديگری است در نتيجه اين مسئله يعنی تربيت بچهها اکنون خيلي پيچيده است واقعاً نميتوان به راحتي به سؤال شما جواب داد يعني دانشآموز امروز يك موجود بسيار پيچيدهاي شده است، برعكس زمان ما، كه يك آدم صاف و ساده اي كه درس هم ميخواند.
من در اينجا شاهد دانشآموزاني هستم كه آنقدر حسابگرانه درس میخوانند و ياد ميگيرند و نمره مي گيرند يعنی به فکر آن هستند که کاری کنند كه بعداً توصيهنامهي خوبی براي رفتن به خارج از کشور بگيرند حال آن که اصلاً در زمان ما اين چيزها نبود، ما به اين چيزها فكر نميكرديم، نميدانم شايد قامض بودن پارامترهايي كه شخصيت دانشآموز را شكل ميدهد آنقدر زياد شده که آدم نميتواند درست تحليل كند.