طبق اعلام نظر کوستا و لایبمن در سال 1995، محتوای دانش هر پنج سال یک بار دو برابر میشود و این میزان تا سال 2020 میلادی به 73 روز تقلیل خواهد یافت
چگونه میتوان از میان انبوه اطلاعات و دانش تولید شده مناسبترین، بیشترین و مورد نیازترین محتوا را انتخاب نموده و آموزش داد؟ و چگونه میتوان انتظار داشت یادگیرندگان بهترین بهره را از آن ببرند؟
آیا نظامهای آموزشی و دیسیپلینهای گسسته کنونی، دیگر پاسخگوی چنین رشد پرشتابی در علم خواهند بود؟
در دنیای پرشتاب علم، آنچه از یک فرد پس از اتمام تحصیلات مدرسهای یا دانشگاهی انتظار میرود، داشتن یک بانک اطلاعاتی غنی در ذهن نیست، بلکه تشخیص نیازها، مهارت انتخاب اطلاعات و دادهها در راستای هدفی معلوم، نحوه بهکارگیری اطلاعات و برقراری ارتباط بین معلومات، دانش و مسائل جهان واقعی است. به نظر میرسد، در آینده و هماکنون جوامع، نیازمند نظامها و برنامههای آموزشی باشند که بر مبنای کاوش و پژوهش، دیسیپلین یکپارچه و کشف و گسترش روابط بین بخشهای مختلف دانش بنا شده است.
تصور عمومی و رایج کنونی از دانش و آموزش آن نشأت گرفته از فلسفه عینیتگرایی و نظرات پوزیتیویسم منطقی است که بسیاری آن را مرتبط با مدرنیسم و حتی روح مدرنیسم میدانند.
از دیدگاه عینیتگرایان یا واقعگرایان، واقعیت، وجودی مستقل از ادراک یادگیرنده دارد و میتوان آن را و یا بخشهایی از آن را از طریق زبان به یادگیرنده انتقال داد. بنابراین معلم در حکم انتقال دهنده و فرستنده دانش به دانشآموز است. ولی چه حجمی از اطلاعات را در یک دوره آموزشی میتوان به دانشآموز انتقال داد تا در دوران پس از تحصیل برای وی قابل استفاده و مفید واقع شود؟
آیا با گسترش روزافزون علم باید زمان تحصیلات مدرسهای را بیشتر کرد و یا از برخی موضوعات علمی و یا آموزش مبانی علوم در مدارس چشم پوشید؟
اگر حتی فرض را بر آموزش مبانی و اصول اولیه علوم در مدارس بگذاریم (که چنین آموزشی بدون ایجاد زمینههای بهکارگیری و ایجاد ارتباط بین علوم موثر نیست)، تنوع شاخههای علوم و زمینههای کاربرد هریک از آنها در دنیای کنونی ما چنان وسیع است که امکان چنین کاری را نیز از ما سلب میکند.
رفتارگرایان با دیدگاه فلسفی واقعگرایی پیش از آنکه به فرد یادگیرنده به عنوان موجودی هوشمند و خلاق بنگرند، به ابزار آموزشی بهخصوص زبان دقیق علمی توجه دارند و همین موانع عمدهای را ایجاد میکند.
نظامهای آموزشی جهان برای برطرف کردن معضلات موجود به دنبال تغییر و اصلاح روشها و سیاستهای پیشین خود هستند.
در میان راه حلها و پیشنهادات گسترده موجود، ساخت و سازگرایی که برخاسته از نهضت فلسفی- اجتماعی پستمدرنیسم است، میتواند پاسخی به روند پرشتاب گسترش علم و نیاز فزاینده به یادگیری وسیعتر و سریعتر علوم باشد. بهجای آنکه دانش از پیشساخته شده را به دانشآموزان انتقال دهیم میتوان تدبیری اندیشید که دانشآموز خود به تولید علم بپردازد، در اختیار گذاشتن ابزار لازم، ایجاد شرایط مناسب و آموزش چگونه ساختن دانش لازمه این کار است.