زنگ تفريح ۱۶۳
«كارل ليچه» گياهشناس مشهور و معروف آلماني بعد از آنكه در جنگل هاي ماداگاسكار مشغول تحقيق و مطالعه بود در سال 1878 (صد و سي و شش سال پيش) به آلمان بازگشت و شرح مشاهدات خود را در روزنامهها برلن منتشر کرد.
انتشار اين خاطرات غوغائي در افكار مردم برانگيخت و اروپائيان را غرق حيرت و وحشت کرد. زيرا «ليچه» از گياهان خونخوار و گوشتخوار و خونآشام سخن ميگفت و از جمله نقل ميكرد:
« در يكي از جزاير جنوب شرقي ماداسكار به قبيلهاي برخوردم كه طبق رسوم اجدادي خود ميخواستند دختر جواني را قرباني كنند. من دربارهي قرباني کردن دختران جوان داستانهاي زيادي شنيده بودم و ميدانستم بسياري از اقوام دختران را به پاي بتها و در پاي معابد خود قرباني ميكنند تا از كشور و ملتشان دفع بلا نمايند، ولي اين بار ماجرا صورت ديگري داشت زيرا ميخواستند دختر جوان را به كام يك گياه خونآشام بيندازند.
مراسم در پيش ديدگان بهتزده من و در ميان هيجان زائدالوصف افراد قبيله شروع شد. طبل زدند، او را خواندند، رقصيدند و هلهله كردند و آنگاه دختر جوان را به تنه درخت آدمخوار بستند.
|
درخت آدمخوار دومتر طول داشت، بدنه آن پوشيده از علفهايي شبيه پوست درخت آناناس بود،در نوك درخت گل بسيار بزرگ سفيد رنگي به چشم ميخورد و برگهاي درخت هر كدام دو متر عرض داشت،كنارههاي اين برگها را خارهاي بلند و تير و استخواني شكل تشكيل ميداد. وقتي دختر جوان به تنه درخت بسته شد پرچمهاي گل آهسته آهسته از هم باز شدند.
خم شدند و جسم قرباني را در چنگال خود گرفتند و در يك چشم بهم زدن در هم پيچاندند سپس شاخكها جسد بي حال دخترك را روي يكي از برگها قرار دادند و برگ كه منزله تابوت قرباني بود چين خورد.
|
خارها بدن دختر را چنگ زدند، خون غليظي فوران كرد و ا روي شاخههاي گياه جران يافت. در همان حال ساير برگها مثل دستهاي ورزيده نانوائي كه خميري را ميورزد و مالش ميدهد به جنبش درآمدند. اين ماجرا يك ربع ساعت طول كشيد و سپس چنين بهنظر آمد كه گياه خونآشام كالبد دخترك را بلعيد. وقتي لرزش برگها فرو ايستاد. و درخت آدمخوار مانند خونخواراني كه با فرو نشستن عطش خونخواري وسيعشان دچار رخوت ميشوند به يكنوع رخوت و سستي دچار شد. رئيس قبيله فريادي از روي رضايت كشيده و تمام اعضاي قبيله از جاي برخاستند و به دور درخت طواف كردند و رقص جنونآميزشان آغاز شد اين رقص تا سپيدهدم ادامه داشت و پس از آن مردان قبيل ان درخت اهريمني را آتش زدند و سوزاندند.»
همچنان كه گفتيم اين مقاله موجي از تعجب همراه با ناباوري در ميان مردم برانگيخت، ولي هيچكس نتوانست منكر آن شود و ادعاهاي گياهشناس معروف را رد كند. زيرا كسي به ماداگاسكار سفر نكرده و اطلاعاتي دربارهي اين سرزمين عجيب نداشت، با وصف اين همان موقع هم مردم افسانههاي زيادي پيرامون گياهان خونآشام وجود داشت. در قرن شانزدهم هم ملواناني كه از سفرهاي دور و دراز دريا برميگشتند از گياهان گوشتخواري كه در جزاير جنوبي اقيانوس اطلس ديده بودند داستانها ميگفتند، آنها به جزيرهي مرجان كه يكي از جزاير جنوبي اقيانوس اطلس است «جزيره مرگ» لقب داده بودند و ميگفتند هر كس بياحتياط به اين جزيره قدم گذارد به پاي خودش وارد گور شده است. زيرا در «جزيره مرگ» عطر غليظي در هوا متصاعد است كه هوش از سر انسان ميربايد و هر كس آن را استنشاق كند از حال ميرود و سپس بهوسيله بندهاي گياهان خونخوار به طرف آنها جذب و طعمهي گياهان ميشوند.
Heliamphora chimantensis
۲۰۰۷، تصوير و پژوهش از آندرياس ايلس
در سال 1890 يكي از جويندگان طلا كه از آمريكا به مجمعالجزاير فليپين سفر كرده بود به درختان آدمخوار برخورد، او نقل كرد: كه من به چشم خودم ديدم يك کشاورز فيليپيني به نام «و.سي.برايون» چيزي نمانده بود جان خود را از دست بدهد زيرا بدنش به ريشههاي درختي خورد كه به جاي خار، شاخكهاي حيواني داشت.
و طول درخت هم دوازده متر و خارهايش مثل دندان فيل بلند و براق بود بوي عفونتي از آن به مشام ميرسيد و اگر يك حركت سريع از طرف کشاورز بيچاره سرنزده بود يك لقمه چپ درخت آدمخوار شده بود.
در سال 1913 نيز عدهاي از سياحان ادعا كردند كه در جنگلهاي آمريكا مخصوصاً نيكاراگوئه و در مكزيك به درختان آدمخوار برخوردهاند. در اين كه گياهان گوشتخواري وجود دارند و از گوشت پرندگان و حشرات و احياناً حيوانات ارتزاق ميكنند شكي نيست و حرفي در بين نيست. اين گياهان از خانواده قارچهاي سمي هستند. در دهانه جهاز هاضمه اين گياهان ماده چسبنده و لزجي وجود دارد كه كرمها و حشرات را به خود جذب ميكنند. بعضي از اين قارچها پنجهاي به شكل پنجه انسان دارند كه طعمههاي خود را در ميان آن ميفشارند و شيره وجودشان را ميمكند.
قارچهاي گوشتخوار مواد «ازت» دارو «هيروكربنيك» را كه براي ادامه حيات آنها لازم است با فعل و انفعالاتي كه بر اثر خوردن گوشت در درون آنها انجام ميشود كسب ميكنند و بنابراين استخوانها و رگ و پي موجود زنده در جهاز هاضمه آنها باقي ميماند و منجر به فاسد شدنشان ميشود.
Drosera capensis
تصوير از نوح الهارت
در اين وقت گياه رنگش به زردي متمايل ميشود، پژمرده و خسته و سرانجام ميخشكد البته نوع اخير گياهان گوشتخوار بيشتر كارشان ربودن و بلعيدن حشرات و كرمها و خلاصه طايفه نرمتنان است و قادر به هضم انسان يا حيوانات عظيمالجثه نيستند.
دانشمندان طبيعيدان و گياهشناسان بزرگ خيلي كوشيدهاند بلكه به اسرار، ساختمان طبيعي اين گياهان دست پيدا كنند ولي تاكون موفق نشدهاند زيرا بررسي حالات اين گياهان بسيار دشوار است.
گياهان مزبور نه سلسله اعصاب دارند و نه ارگان هضم غذا، فقط شاخكهاي حساسي دارند كه وسيلهاي براي تراويدن مواد چسبنده است و اين شاخكها به منزله رادار قوي و تيزبين در سازمان بدن گياهان گوشتخوار به شمار ميروند. عجيب اين است كه، به محض برخورد بدنه خارجي گياهان حتي با اشياء كوچك به سرعت برگها حالت آماده باش بهخود ميگيرند و شاخكها به حركت در ميآيند و حال آنكه باران و لرزش گياهان ديگر هيچگونه عكسالعملي در اين گياه بهوجود نميآورد.
معماي ديگري كه در زندگي گياهان وجود دارد اين است كه هرگا به طريقه مصنوعي آنها را تحريك كنند بههيچ وجه عكسالعملي نشان نميدهند. گياهان گوشتخوار در سراسر زندگي خوب بيش از چهار بار نميتوانند دام بگسترند و شكار به تور بزنند، زيرا برگهاي آن به مرور حساسيت خود را از دست ميدهند و ديگري بهكار نميآيند.
منابع مفيد:
Sarraceniaceae