| به عنوان اولين سؤال کمي در مورد بيوگرافيتان صحبت کنيد؟ |
غلامرضا خسروشاهي هستم. در سال 1342 فوقليسانس مهندسي آبياري را از دانشگاه تهران گرفتم و بعد از يكي دو سال به دانشگاه كرنل آمريكا رفتم و در آنجا دوباره Master يا همان فوقليسانس مهندسي زراعي را خواندم سپس از آنجا سوييچ كردم به رياضيات. به مدت 6 سال در دپارتمان رياضيات بودم و از آنجا فوقليسانس و دكتراي رياضيات را در سال 1972 يعني معادل 1351 گرفتم. سپس به مدت 6 ماه براي گذراندن يك دوره به انگلستان رفتم و بعد به ايران برگشتم و در دانشگاه تهران استاديار شدم و همينطور كار ادامه پيدا كرد تا اينكه دو سال پيش بعد از اينكه آقاي عميد زنجاني سر كار آمدند يك عده را بازنشسته كردند و مرا هم با اينكه استاد نمونه كشوري در سال قبلش بودم و جايزهي خوارزمي را هم برده بودم و با وجود تعداد زيادي نشان و مدال و غيره و اينكه احتياج شديدي به تجربيات من در امر پژوهش بود بازنشسته كردند. ايشان بعداً در جاهايي گفتند كه ما در مورد آقاي فلاني يعني بنده اشتباه كرديم البته من هم يك نامهي سرگشاده به مطبوعات و مسئولين نوشتم و اعتراض كردم كه چقدر در مورد بنده اشتباه كردند در واقع اين طور كار كردن نه احترام به استاد و نه روال اين چنين است حالا چرا به اين كار اقدام كردند و يا اينكه دستور از كجا بوده من هم مطلع نيستم من حاضرم اين نامه را در اختيار شما بگذارم. حالا نقشه کي بود و از کي دستور گرفته بود؟ نميدانم، چون ايشان مرا نميشناختند. | توجيهاشان براي اين كار چه بود؟ |
من يکي از بنيانگذاران اين مرکز تحقيقات هستم. 3-2 نفر هستند كه يکي از آنها هم من هستم يعني يکي از پيشکسوتانم. من از سال 1352 به شهادت تمام document هايي که در انجمن رياضي و وزارتخانه هست دنبال تأسيس چنين جايي بودم. زمان شاه موفق نشديم، بعد از انقلاب من و آقاي دکتر اردلان که فيزيکدان هستند به مرکز فيزيک نظري و رياضي واقع در سازمان انرژي اتمي رفتيم، 8-7 سال آنجا بوديم و بعد ديديم كه آنجا جاي مناسبي براي ما نيست در نتيجه آمديم و اينجا را تأسيس کرديم. يعني از سال 1365 با آقاي فرهادي صحبت کرديم و اينجا تصويب شد و در سال 1368 هم افتتاح شد و سال 1388 هم اينجا بيست ساله ميشود. چون من ده سال در اينجا رئيس پژوهشکده رياضيات بودم آقاي عميد زنجاني بهانهاش اين بود که شما آنجا هستيد و اصلاً اينجا نيستيد در صورتي که اصلاً به اين صورت نبود. من در اين مدت تمام وظايف محولهام را انجام ميدادم، 4 نفر از دانشجويان من استاد دانشگاه تهران شدند، تمام اين کارها نتيجهي کارهاي من بوده، چطور ممکن است که من کارهايم را انجام نداده باشم. در هر حال در نامهاي که به من نوشته بود بهانهاش اين بود که شما استاد توانايي هستيد، هم در دانشگاه تهران ميتوانيد انجام وظيفه کنيد هم در مرکز پژوهشگاه دانشهاي بنيادي در صورتيکه من را از آنجا بازنشسته کردند و من ديگر حتي آنجا نرفتم. آخرين دانشجوي دکترايم خانم نرگس غرقاني هستند که تابستان آينده فارغالتحصيل ميشوند. از من که تا اين اندازه دنبال پژوهش و تحقيقات بودم و براي اينجا کارهاي زيادي انجام دادم چطور دانشگاه تهران که من بزرگ شده آنجا بودم به من اجازه ندادند كه کوچکترين کاري در آنجا انجام بدهم و کوچکترين استفادهاي هم از تجربيات بنده نشد در ضمن مرا اين طوري بازنشسته کردند من همهي اينها را در آن نامه منعکس کردم که اين براي يک محيط آموزشي ضايعه است. داستان غمانگيز اين است. ولي ديگر از اين حرفها نميزنم. من موقع رفتن، نامه را به شما ميدهم و شما ميتوانيد آن را منعکس کنيد، اين واقعاً فاجعه است که استادي سال قبل استاد برگزيده مملکت بشود و مهمترين جايزهي دولتي را كه جايزهي خوارزمي است دريافت کند و همچنين 2 دانشجوي دکترا و 4 دانشجوي فوق ليسانس داشته باشد، هر سال هم 6-5 تا paper بدهد و رئيس يک پروژه بزرگ هم باشد؛ آن وقت اين فرد را به اين صورت بدون بهانه و با بياحترامي بازنشستهاش کنند. هيچ جاي دنيا اين کار را انجام نميدهند اين نشان ميدهد که در اين مملکت علم هيچ نظامي ندارد. هر چقدر هم که مقامات بگويند من يکي قبول ندارم، اينجا همش هياهو براي هيچ است که علم ما در دنيا فلان است و ... اينها همه کشکي است اگر اينها در کنه علم بيايند من به آنها نشان ميدهم که علم اينجا چه سوراخهايي دارد، چه خاصيت ارتجاعي دارد؛ ارتجاعي يعني افرادي که محقق نيستند و دنبال علم نيستند، مدير علم شدند. موضوع ديگر اينكه، من دکترايم را در معادلات ديفرانسيل کار کردم. قبل از انقلاب هم کمي تحقيقات کردم و بعد از انقلاب ديدم در آن زمينه خيلي عقب افتادم در نتيجه 25 سال پيش در ترکيبيات شروع به کار کردم در آن زمان ترکيبيات اصلاً مشتري نداشت و ميگفتند كه ترکيبيات چيست؟ در عرض 25 سال ترکيبياتي که در اين مملکت رواج دارد و در واقع يکي از بهترين و پيشروترين شاخههاي رياضي است، قسمت اعظم آن نتيجهي کار من است هر کس هم خلاف اين بگويد دروغ گفته است. من عدهاي از بهترين ترکيبياتيها را در اين مملکت تربيت کردم و راهشان انداختم: آقاي دکتر «طايفه رضايي» دانشجوي دکتراي من بوده و در حال حاضر در اينجا دانشيار و عضو ثابت است و يا آقاي دکتر ميمني، آقاي دکتر يوسفي، آقاي دکتر هورفر، آقاي ترابي، آقاي مرتضي محمدنوري و ... ، اصلاً ترکيبياتي که در آينده اسم من در رأسش نباشد را نبايد قبول کنيد.
| و اما غير از سؤالاتي كه كرديم راجع به شناختي كه من خودم از شما | بخاطر اينكه دانشجوي شما بودم اين كه، شما چند تا ويژگي داشتيد كه ميخواهم آنها را بگويم. استاد شما هميشه يک مدير خيلي خوب بوديد خودتان اشاره کرديد بنيانگذار جايي که الان نشستيم بوديد، يکي از بنيانگذاران اصلي پژوهشکده دانشهاي بنيادي، نوع مديريت شما هميشه برايم جالب بوده و هم برنامههايي که اينجا گذاشته مي¬شده و مي¬شه هميشه فرق داشته، سمينارهاي علمي که ميگذاشتيد و هم حواشي برنامهها، نوع دعوتتان از اساتيد بينالمللي، برنامههايي كه در مورد ايرانيها تدارک ديده ميشود همه ميدانند که پشت ماجرا شما هستيد يا حتي اين خبرنامهاي که شما مديريت ميکنيد روش و سياقش با خبرنامههاي جاهاي مختلف فرق دارد، جذابيت خاص خودش را دارد؛ دليل ديگر براي مصاحبه با شما زمينه پژوهشي فعلي شما بود که ترکيبيات است. در شبکه رشد اگر ديده باشيد فعاليت اصلي ما بخش المپيادهاي علمي است رياضي، فيزيک، شيمي، زيستشناسي و کامپيوتر، در 2تا از اين المپيادها يعني رياضي و کامپيوتر شاخه پيشرو ترکيبيات است و در مرحله اول تا سوم بيشتر سؤالات که طراحي ميشود ترکيبيات است لذا ما فکر ميکنيم مصاحبههايي که با تمامي اساتيد در دروس مختلف انجام ميدهيم با مصاحبههاي ديگر متفاوت بايد باشد. حالا شما در مدتي که از آمريکا برگشتيد اول کارهايي در دانشگاه تهران کرديد بعد فعاليتهاي کانون رياضي بوده، مجله جنگ رياضي دانشجو بوده که شايد 4-3 تا بيشتر چاپ نشد |
نه، 10 تا
چاپ شد. شايد يکي «منوچهريان» بعد از ما درآورده، نميدانم. حدوداً 4-3 سال ميشه؟ سالي چندتا بود؟ |
سالي نبود، همين گهگاهي هم که تهيه مي¬شد شايد يکي از به ياد ماندنيترين فعاليتهاي فرهنگي- رياضي من بود، چون در اداره و جذب دانشجوها يک نوآوري بود. آقاي دکتر اکبري مجدآبادنو که در حال حاضر در کانادا استاد هستند زماني که فارغالتحصيل شدند، سخنرانياي کردند، كه در آن سخنراني ايشان گفتند من چيزهاي زيادي از هيأت تحريريه جنگ رياضي ياد گرفتم براي اينکه شيوه خيلي جالبي بود، كه در عرض چهار سال ياد نگرفته بودم. من يک روزي بايد راجع به آن شيوه صحبت کنم که چقدر آموزنده بود. | حالا همين جا صحبت کنيد، براي همين اين بحث را پيش آوردم |
بعد از انقلاب من خيلي ميخواستم فعاليتهاي اينجوري را راه بيندازم، دانشگاهها هم تعطيل شده بود و ما هم جايي براي فعاليت نداشتيم، من همين طور دست و پا ميزدم كه يک کارهايي بکنم. يک سمينار سهشنبه درست کرديم که هر سهشنبه ما جايي ميرفتيم که انواع آدمها از جمله فيزيکدان، رياضيدان، بيولوژيست، فيلسوف آنجا ميآمدند، آنجا اسمش «سمينار رياضيات و فلسفه و متدولوژي» بود که بعد معروف شد به سمينار «سهشنبه». ما براي سهشنبهها ساعت 4 در دپارتمان فيزيک دانشگاه تهران يک اتاق گرفته بوديم كه در آنجا جمع ميشديم و يک سخنران دعوت ميکرديم و بعد از سخنراني هم دسته جمعي سخنران را به کافهي «سهيل» در بلوار ميبرديم - که جاي ژيگولهاست، ما هم يک زماني آنجا ميرفتيم و انواع دختر و پسرها را ميديديم- يک ميز بزرگ وسط كافه گذاشته بودند كه ما دور آن مينشستيم و بلند بلند حرف ميزديم و بحث ميكرديم بقيه هم ما را نگاه ميکردند ما هم با هياهو و سر و صدا کاري نداشتيم. در آخر هم پول ميگذاشتيم و تنها با يک قهوه و شيريني از سخنران پذيرايي ميكرديم. به مدت 8-7 سالي که جايي نداشتيم و دانشگاه هم تعطيل بود بدين ترتيب اين سمينارها را اداره ميکرديم كه البته در آن سخنرانيهاي بسيار جالبي ارائه ميشد مثلاً از جمله سخنرانها آقاي «سروش» بود و يا فيزيکدانهاي معروف ميآمدند و صحبت ميکردند كه آقاي دکتر «لاريجاني» هم كه از آمريکا آمده بودند هم جزوشان بودند. يعني کاري كه ميکرديم اين بود كه تا ميديديم يک فرد جالب آمده او را به سمينار سهشنبه ميبرديم تا برايمان سخنراني کند. به طوريکه وقتي دانشگاهها باز شد و فعاليتهاي دانشگاهي شروع شد چون اين سمينارها را تعطيل کرده بوديم عدهاي معترض بودند که اين پاتوق ما بود چرا اين پاتوق را تعطيل كرديد؟ يعني اين سمينارها براي آن افراد به يک پاتوق تبديل شده بود، به يک کلوپ. بعد از آن که دانشگاهها باز شد آقاي «منوچهريان» را كه مسئول جهاد دانشگاهي و دانشجوي فوق ليسانس من بود قانع کردم که بايد يک مجله درآوريم و خيلي از دانشجوهاي ممتاز از جمله آقاي سعيد ذاکري، آقاي آجوداني، آقاي اکبري مجدآباد نو که همه آنها در رأس اين کار قرار داشتند را جمع کرديم و در نهايت بناي اين مجله را نهاديم. من به صورت مشاور آرام آرام بيرون کشيدم (البته غير از شماره¬هاي اول)، آن مجله، مجلهي بسيار جالبي بود و در آن مقالات کلاسيک، رياضيات كاربردي و مقداري هم کارهاي ژورناليستيک وجود داشت. مثلاً ما با آقاي منوچهريان کليه تزهاي کارشناسي ارشد که در دانشگاه تهران از اول يعني از سال 1339 درآمده بود را به زحمت جمعآوري كرده و بررسي کرديم كه وضعشان واقعاً خيلي خراب بود بطور مثال بعضيهايشان اصلاً در کتابخانه نبود، و يا بعضي اصلاً نويسندهاي نداشت، استاد راهنما نداشت، title نداشت، تزي بود که تاريخ نداشت و تزي بود که دو فصل يک کتاب elementary set theory ، را ترجمه کرده بودند و اين شده بود تز يك دانشجوي فوق ليسانس. ما از اين کارهاي ژورناليستيک هم ميکرديم و اما اداره آنجا كه چگونه بود هم براي خودش جالب بود. هيأت تحريريه جمع ميشدند، من مقداري مجله مادر برايشان تعيين ميکردم (mathematical monthly) از اين چيزهايي که به درد دانشجوهاي ليسانس و ... ميخورد خلاصه آنها ميرفتند و آن مطالب را نگاه ميکردند و مقالات جالب را ميخواندند و ميآوردند و بين هيأت تحريريه پخش ميکردند بعد هيأت تحريريهي آن مقاله را به عنوان مقاله پيشنهادي ميخواند و هفته بعد يا پانزده روز بعد با پرسشنامهاي كه داشتند اين مقاله را از نظر توضيحي، ارشادي، فرهنگي ميسنجيدند و سپس همه به آن نمره ميدادند، بعد همه نمرات را جمع ميکردند و اگر قبول شده بود يکي از اعضاء يا شخص پيشنهاد کننده آن را ترجمه ميکرد پس از آن هم ويرايش ميشد و در آخر در مجله گذاشته ميشد. شما اگر 10 شمارهي مجله را نگاه کنيد تعدادي از کلاسيکترين مقالات رياضي كه در آنها چاپ شده را ميتوانيد ببينيد اين خيلي براي هيأت تحريريه آموزنده بود من فکر ميکنم تجربه منحصر به فردي بود که شما ميتوانيد بين دانشآموزان ممتاز از آن استفاده کنيد، انتخاب مقاله توسط من خيلي دموکراتيک بود، همه ميخواندند و هيأت تحريريه از همه بيشتر تعليم و تربيت ميديدند. | قشنگي اين مجله اين است که الان هم که ميخوانيم برايمان تازه است و تازگي دارد |
بله چون مقالات کلاسيک دارد. آقاي «آجوداني» مقالهاي ترجمه کردند که براي روتا دربارهي ترکيبيات است. آنقدر اين مقاله جالب است يا مثلاً دربارهي جبر و ... مقالات کلاسيک خوبي ترجمه شده به هر حال تجربهي بسيار جالبي بود و آن هم يکي از فعاليتهاي فرهنگي رياضي بنده بود من زمان شاه هم يک مجله به نام رياضي تهران درآوردم كه 2 شماره از آن چاپ شد اما بعد كه انقلاب شد ديگر ادامه پيدا نکرد، زياد خوش تعريف هم نبود. البته اول که از خارج آمدم مجلهاي به نام گويا و گنگ را درآوردم که 3-2 شماره بيشتر از آن درنيامد، بعد از آن هم اتفاقاتي افتاد که من 3-2 سالي زندان رفتم بعد از اينکه از آنجا بيرون آمدم دوباره يک مجله به اسم رياضي تهران درآوردم. ميخواهم بگويم که بخشي از فعاليتهاي زندگي علمي من به گسترش فرهنگ رياضي اختصاص داشته يعني درست کردن اين جمع هميشه فکر من بوده و من هميشه فکر ميکردم رياضيدانان بايد يک پاتوقي يا يک کتابخانه مجهزي داشته باشند. من وقتي از آمريکا آمدم آنقدر وضع کتابخانه دانشکده علوم نابسامان بود كه اصلاً آدم حالش به هم ميخورد. من بعد از انقلاب اولين کاري که کردم اين بود كه دو ميليون تومان از هيأت مديره دانشگاه تهران که درست بعد از انقلاب تعيين شده بودند و شامل 4 نفر به نامهاي آقاي ملکي، آقاي ابهري، آقاي براتعلي و آقاي صباغي بودند گرفتم و شروع به درست کردن کتابخانه دانشکده علوم کردم. در اين راه دچار مشکلاتي شديم چون ساختمان نقشه نداشت در نتيجه دو سال تعطيل شد و تمامي کتابها را كه بيرون ريخته بوديم تا مدتها در طبقهي وسط انبار شده بود. خلاصه اين كه، خيلي زحمت کشيدم. | الان جزء بهترین کتابخانههاي علمي ايران است و مدير آن هم آقاي عمراني است |
من آنجا را هم از نظر ساختمان و هم از نظر کتاب زير و زبر کردم اين هم يکي از کارهاي فرهنگي من بود يعني بعد از اينکه انقلاب شد من مقدار زيادي متوجه کارهاي فرهنگي اين چنيني شدم، براي مدتي در انجمن رياضي خيلي فعال بودم ولي اينجا که باز شد خيلي وقت من به تحقيق در حوزهي تركيبييات در اينجا گذشت. اين عصاره من در آن روزهاست مثل cooldisc ها كه امروزه درآمده و هر کسي بايد تمام زندگياش را در آنها بگويد و ضبط کند، ميگويند با ظرفيت 16 گيگابايت هم درآمده که اين مقدار خيلي است زندگي چند نفر را ميشود در آن گنجاند، هر کسي که ميميرد بايد يکي از اينها را در كنارش گذاشت كه اگر روز قيامت شهادتهاي دروغ دادند بگويند نه اين است !!!! اينو پيادهاش کنيد، اين فکر خوبي است. (با خنده). | تا حالا فعاليتهايي که داشتيد چه فرهنگي چه علمي، هميشه در سطح دانشگاه بوده چه ليسانس، چه فوق ليسانس، چه دکترا و چه پست دکترا. ما الان فعاليتهايمان در سطح دانشآموزي است چون شبکه رشد وابسته به سازمان پژوهش آموزش و پرورش است؛ خب شما خيلي ايدهها را از خودتان داشتيد و خيلي ايدهها را هم از آمريکا که تحصيل ميکرديد ديديد و درست توانستيد بشناسيد و اينجا پياده کنيد. براي دانشآموزان چه پيشنهادي داريد؟ تنها چيزي که ما براي دانش-آموزان داريم المپياد است و مسلم است که اين کار کافي نيست ما الان چيزهاي ديگري هم داريم، بخشهاي جديدي هم در سايت راه انداختيم مثلاً معرفي علوم جديد که خانم عيدي مسئول آن قسمت هستند، بيوفيزيک، بيوانفورماتيک، رياضيات مالي حالا تا هر جا که توانستيم، به هر زباني دانشآموزان و دبيرستانيهاي نخبه را با اين علوم آشنا کنيم يا بخش المپياد يا بخش رباتيک و بخشي را هم ميخواهيم بگذاريم به نام پروژههاي علمي دانشآموزي که البته هنوز راهاندازي نشده. ايدهي شما چيست؟ آيا شما ايدهاي داشتيد که مثلاً وقت نکنيد يا زمينهاش نباشد؟ |
2 سال پيش براي يک کنفرانس به كره رفته بودم، در آنجا شخصي از دانشگاه ايمز آمده بود که آماردان بود و ميگفت كه پروژه National foundation آمريکا را براي دانشآموزان تأليف کرده، او همچنين ميگفت من تعدادي از دانشآموزان زبده را از ايالتهاي مختلف معرفي ميکنم، بعد ما پروژههاي تحقيقاتي خوش تأليف را جلويشان ميگذاريم و در عرض 3 ماه اين بچهها را هدايت ميکنيم که در نهايت از سعي و تلاش آنها مقالهاي درميآيد خب اينها بچههاي باهوشي هستند. در مورد مسئلهي تحقيقات بايد بگويم كه يک عده در قديم بهطور کلاسيک معتقد بودند که آدم بايد درسهاي دکترا را بگيرد و هيچگونه تحقيق نکند و هر وقت با علم انباشته شد تازه آنوقت شروع به تحقيق کند. اين روزها اين عقيده دمده شده. و يا مثلاً انجمن رياضي آمريکا کلي جايزه حتي براي دورههاي underGraduate ، دورههاي ليسانس براي آنهايي که تحقيق ميکنند و مقاله (paper) مينويسند تعيين کرده است. البته آمريکاييها در رياضي سرآمد دنيا هستند و تمام اين شيوههاي فرهنگي را هم امتحان ميکنند. آنجا خيلي جاي وحشياي است اما چيزهايي که درباره آمريکا از نظر سياسي ميگويند، از نظر علمي نميتوانند دربارهاش حرفي بزنند در نتيجه من معتقدم تحقيق کردن مثل شعر گفتن است آدم ممکن است بعد از ده سال شاعر بشود و شعر بگويد، تحقيقات هم همين طوري است ما موظف هستيم که به جوانان خوش سليقه و خوش استعداد هميشه مسائل تحقيقاتي را معرفي کنيم مثل اين است که در بچگي همه ميگويند بچهها بايد داستانهايي بخوانند که تخيلشان را تقويت کند و روياپرور باشد. اين رويايي بودن مهمترين المان تحقيق است. شما اگر ايده نداشته باشيد هرگز محقق نميشويد. يک محقق بايد دائماً ايده در سر داشته باشد و از هر مسئلهاي بتواند ده مسئله ديگر بسازد. اين روحيه رشد نميکند مگر اينکه از بچگي شما كه اين کار را در مورد رويا و روان بچه ميکنيد، دربارهي علم و عقلش هم بکنيد. دائماً به او مسائلي بدهيد نه سوالهاي المپيادي را - مسائل تحقيقاتي فراتر از يک مسئله است- و بگوييد اين را حل کن، بايد مسائلي باشد که اهداف داشته باشد بايد مسائلي باشد که بچه ببيند که ما دنبال اين هستيم اما اهدافش اين است كه اگر اين را حل کنيم چه کمکي ميکند يا مثلاً حتي ايدهاي که در رياضيات است که اگر شما مسئلهاي را در اين طبقه نميتوانيد حل کنيد آن را تعميم بدهيد و حلش کنيد دوباره سايهاش در جايي ميافتد كه بعد آن را حل کنيد، خب اين تعميم دادن هم مسئلهاي رويايي است - يک معراج است- شما از روي يک مسئله معمولي بلند ميشويد و بالاتر ميرويد و فراتر نگاه ميکنيد اين مسئله نوعي افلاطونيسم است يعني بايد به مسائل از سطحهاي مختلف نگاه کرد تا حل بشوند. اينها مکانيزمهايي است که بايد از بچگي بچه به طرق مختلف بدون اينکه به او بگوييم که اينجوري اينها را تئوريزه بکنيد بايد به او ياد بدهند. حالا اگر شما تعدادي دانشآموز خيلي مستعد را جمع کرديد به عقيدهي من بايد اولاً از اين پروژههاي تحقيقاتي که گفتم كه در آمريکا اجرا ميکنند را به آنها بدهيد. ببينيد خانم «ميرزاخاني» يک آدم برجسته و رياضيدان ايراني است كه در دانشگاه «هاروارد» دکترايش را گرفته، از موسسه کلی فلوشيپ گرفته، در حال حاضر هم در دانشگاه پرینستن استاديار است و خيلي هم دربارهاش شايعاتي وجود دارد که ممکن است جوائزي ببرد چون در حال انجام کار خيلي مهمي هستند. | چند ماه پيش هم ايران بودند ما موفق نشديم با ايشان مصاحبه کنيم |
ايشان مثلاً يکي از نخبههاي همين جريان و جنبش المپيادي است. ايشان وقتي دانشگاه صنعتي بود يک حدس در نظریه گراف را بهتر کرد و اگر شما در cv اش نگاه کنيد متوجه ميشويد. | يکpaper دربارهي لم شور داده بودند |
يک Counter example (مثال نقض) درست کرده بود –البته دقيقاً يادم نيست- كه در آن ميگفت اين گراف Counter
example اش 260 تا رأس داشته حالا شده 67 تا. اين، مقاله بسيار قابلي بوده كه کلي به آن reference دادند. شما نگاه کنيد خانم ميرزاخاني در همان دوره دانشجويي هم يک مقاله خوبي نوشته بودند. | يکي هم در Monthly داشتند در دوران ليسانسشان |
اين در مجلهي Combinatorial Application ICA بوده. خلاصه ميخواهم بگويم که شما همين کار را ميتوانيد با تمهيداتي به دورهي دانشآموزي تعميم بدهيد. اين تحقيق است که دانش آدم را به محک ميکشد و استحکام ميبخشد يعني جزئي از ذات آدم است. شما اگر امروز يک کتاب آناليز بخوانيد و دهها قضيه را هم ياد بگيريد ولي اگر بعد از 2 سال آنها را به کار نگيريد آموختههايتان فراموش ميشود. تحقيق هم اينطوري است که اينها را در آدم خودي ميکند. به استاد من هر وقت هر مسئلهاي ميدادي به طريقي اين مسئله را به arithmetic geometric inequality ربط ميداد. اينقدر در اين كار مهارت پيدا کرده بود که اصلاً ميتوانست مسئله را بپيچاند و يك طوري به آن وصل کند مثل يک شگرد - مثل تختي که ميگفتند شگردش سگک بود و يا يک کشتيگير روسي که 4 بار هم مدال طلا گرفته بود اين آدم کارش اين بود که اول خاک ميشد بعداً رو ميکرد بعد با فني به اسم کلاته که شگردش بود تمام قهرمانان جهان را، پشتشان را به خاک ماليد ميخواهم بگويم که شگرد داشتن جزء ذاتتان ميشود. استاد من ميگفت اين استادهاي بزرگ اينطوري نيست که صدها قضيه بلد باشند هر استادي در 15-10 تا قضيه در زمينهي تخصصياش مهارت دارد که آنها را ميتواند دائماً به کار ببرد مثلاً بپيچاند و آنها را بدهد. و حالا هم همين طور است شما وقتي تحقيق ميکنيد و قضيهاي را به کار ميبريد آن، مقداري خودي ميشود، در شما ميماند بستگي دارد که چقدر بتوانيد آنها را به کار ببريد. مثلاً ما از اول در ترکيبيات شروع کرديم به ماتريسهاي وقوعي بهطور عميق و عميقتر و عميقتر نگاه کردن و حالا اطلاعاتي در مورد آنها داريم که هيچکس ندارد مثلاً در مقالاتي که نوشتيم هيچکس واقعاً آنها را ندارد و حالا دارد رو ميآيد. مثلاً من را به عنوان متخصصي که در اين کارها کار کرده سال آينده به British Combinetorial Conference دعوت کردند كه يکي از مهمترين کنفرانسهاي ترکيبيات در اروپا و دنياست و هر دو سال يکبار تشکيل مي¬شود و سخنرانهاي مدعو آنها، قبل از اينکه به آنجا بروند در Cambridge Univercity Press کتابهاي سبز چاپ ميشود. آقاي كامرون ميداند که ما در اين راه پيله کرديم و پيش رفتيم. | يعني فقط يک مقاله ارائه نداديد بلکه يک تکنيک معرفي کرديد؟ |
بله، ما مقاله ارائه داديم، کلي زير و زبر اين ماتريسها را در آورديم يعني عميق و عميقتر و عميقتر، يک ماتريس را وقتي نگاه ميکنيد يک ماتريس صفر و يک است اما کلي فضا دارد، کلي پيچ و خم دارد. | پيش از اين که از اين بحث جدا بشويم با توجه به طيف گستردهاي که با آن روبرو هستيم، در آموزش ايران اينطور مطرح است که اصولاً به ما به اندازهي يک اقيانوس يک ميليمتری اطلاعات ميدهند يعني اصلاً عمق ندارد با اين حساب طيف گستردهاي از گزينهها پيش روي ماست که مثلاً من به عنوان يک دانشآموز بخواهم سراغ چيزي بروم و به صورت عميق به آن بپردازم پيشنهاد شما چيست؟ چطور من دانشآموز چيزي را انتخاب کنم و در آن عميق بشوم؟ |
خب بله بايد مربيهايي داشته باشيد که اينها را به شما بگويند. البته اين روزها اين سايتهايي که درست شده وسيلهي بسيار خوبي است. شما نگاه کنيد در شوروي سابق کلوپهاي رياضي وجود داشته مثلاً در کنار دانشگاه مسکو يک کلوپ رياضي بوده که وابسته به دانشگاه مسکو بوده و انواع مختلف آدمها در آن عضو ميشدند اما بيشتر دانشآموزان بودند، كه عضو ميشدند. زماني ساختاري از اينها هم چاپ شد مثلاً آدمي مثل کولوموگرف که بهترين رياضيدان شوروي و جهان قرن بيستم بوده به آنجا ميآمد و يک ساعت مينشست و گپ ميزد و از قهرمانسازيهاي رياضي ميگفت، از زندگي و پيچ و خمهاي آن و علائق رياضيدانهاي برجسته ميگفت و يا ميگفت كه رياضيات چرا نبايد قهرمان داشته باشد؟ رياضيات هم قهرمانهاي خودش را دارد، افراد نابغه در پيچ و خم فکرهايي که ميکنند انگار با مسائل کشتي ميگيرند و نبرد ميکنند. فيلمي از آقاي «وايلز» است كه وقتي آن لحظات نبوتي يادش ميآيد گريه ميکند و ميگويد كه چگونه شد که يکمرتبه و الهامگونه آن اتفاق افتاد؟. يعني لحظههاي نبوتي که در علم پيش ميآيد، اين مفهوم مال آقاي «مهدي اخوان ثالث» است كه ميگويد لحظهاي که شعر ناب به سراغم ميآيد لحظهي نبوتي است. در علم هم از اين لحظات نبوتي وجود دارد آقاي «وايلز» يکي از اين لحظهها را نشان ميدهد انگار يک چيزي در خواب دائم فشار ميآورد و يک چيزي در ميآيد آن لحظات خيلي پرشکوه و انساني هستند خب اينها را بايد به بچهها گفت، البته اينها چيزهاي فرهنگي است بايد آنها را تشويق کرد که تحقيق خيلي خوب است، فکر کردن خيلي خوب است، مسئله حل کردن حتي دربارهي مسئلهاي حرف زدن خيلي خوب است. اينها مربي يعني آدمهاي فرهيخته و فهميده ميخواهد که به آنجاها (اعماق مسائل) نفوذ کنند و اين کلوپها را اداره کنند، مثلاً کلوپهاي شوروي همه مجهز به روزنامهديواري و خبرنامه بودند و حالا که به سايت و ... هم مجهز هستند، از اين کارها زياد ميشود انجام داد. البته اكنون ما اينجا داريم يک گروه ترکيبيات درست ميکنيم كه به زودي سايتش راه خواهد افتاد كه در آن يک ستون به اسم views گذاشتيم که من همين طور از اين طرف و آن طرف مقدمه، کتاب و هر چيزي که پيدا کنم و چيز جالبي باشد را ميخواهم در آنجا بگذارم همچنين ستوني هم به نام مسائل نو يا حل نشده در آنجا گذاشتهايم اينگونه فعاليتها ميتواند خوانندگان ما را اعم از دانشجو و دانشآموز جذب کند. مثلاً آقاي دکتر «هدايت» که يك آماردان و در دانشگاه «ايلينوي» است وقتي در دانشگاه «شيکاگو» آقاي «ويگدرسون» که يک computer scientist و تركيبياتدان در انستيتو مطالعات پيشرفته (Institute For Advance Study) هستند دربارهي Randomness and Complexive Theory سخنراني کردند ايشان (آقاي دکتر هدايت) آنقدر هيجانزده شده بودند که abstract سخنرانيش را براي من فرستاده و من الان ميخواهم آن را در ستون views بگذارم. من مثال ميزنم تا شما روشن شويد که چه چيزهايي ميتواند به دانشآموزان انگيزه (Insentive) بدهد که بروند و فکر کنند. و يا بهطور مثال کتاب كلاسيك Graph Theory نوشتهي «بامبي و مورتي» كه به فارسي هم ترجمه شده اخيراً بعد از حدود 30 سال چاپ جديد اين كتاب در آمده. من ديشب مقدمهي اين کتاب را ميخواندم كه تاريخ بينظير خلاصهاي از Graph Theory که high light آن چه بوده يعني قبل و بعد از حل مسئلهي 4 رنگ، و يا اينكه اخيراً چه اتفاقاتي افتاده، بود؛ آنقدر هيجانانگيز است که من ميخواهم مقدمهي اين کتاب را در آن ستون بگذارم. ببينيد شما بايد افرادي را پيدا کنيد و از اين کلوپها درست کنيد و کارهاي دستهجمعي انجام دهيد، گفتم که همين کار در آمريکا اجرا شده است. شما هم ميتوانيد مثلاً يک عده دانشآموز را زير نظر يک استاد مشخص کنيد و تمام امکانات را در اختيارشان قرار دهيد و بگوييد که شما شبانهروز دنبال اين مسئله باشيد و کلي هم مسئله ميتوانيد به آنها بياموزيد منتها اينها هم که اغلبشان از کنکور مبرا هستند کنکور که نميدهند؟ خيليها مگر معاف نميشوند؟ |