من آن زمان جزو ده درصد اول دانشكده¬ي برق بودم به همين دليل از شهريه 2000 توماني دانشگاه معاف شدم -مصاحبه با دکتر«محمد قدسي» _قسمت اول
لطفاً خودتان را معرفي كنيد؟
«محمد قدسي» متولد سال 1331 ملاير هستم.
مختصري از چگونگي تحصيل خودتان از شروع به تحصيل، آموزشگاهها و مراكز آموزشي كه در يادگيري شما مؤثر بوده، احتمالاً جهش در پايههاي تحصيلي، دانشگاههاي محل تحصيل، حتي دبستان را هم نام ببريد؟
من تا پايان سال هشتم در ملاير درس خواندم.
كدام مدرسه بوديد؟
دبستان را در مدرسهي فروغي و دبيرستان را در دبيرستان پهلوي كه البته اکنون نميدانم به چه عنوانی تغيير نام پيدا کرده است، بودم يعني تا سال دوم دبيرستان آنجا بودم بعد يك فرصتي پيش آمد و پدرم از طريق يك نفر در بازار تهران با مدرسهي علوي آشنا شد و تصميم گرفتند كه هر طور كه هست ما را به آنجا بفرستند.
آن سال من و برادر و پسرخالهام كه هر سه با اختلاف يك سال بوديم براي آزمون ورودي دبيرستان علوي از ملاير به تهران آمديم ولي چون اطلاعاتمان كافي نبود هر سه نفرمان در امتحان ورودي رد شديم در نهايت ما به شهر خودمان برگشتيم اما به ما گفتند كه يك فرصت ديگر به شما ميدهيم تا دوباره در آزمون شركت كنيد، تابستان آن سال را معلم گرفتيم و درس خوانديم و دوباره در كنكور يا همان آزمون ورودي شركت كرديم و اين بار هر سه قبول شديم.
آن سال ما هر سه از شهرستان دور به دبيرستان علوي تهران آمديم.
چه سالي بود؟
فكر ميكنم سال 1346 بود. براي مرتب شدن اوضاع و اين كه از يك جاي كوچك به يك شهر بزرگ آمده بوديم مادر يا خالهام بايد مدتي را به تهران ميآمدند.
به هر حال دوران خيلي خوبي داشتيم رفتن به دبيرستان علوي مشهور كه دبيرستان سادهاي هم نبود و ما مجبور بوديم كه درس بخوانيم و اتفاقاً من آن سال (1350) تقريباً رتبهي خيلي خوبي را داشتم و بعد اين كه، آن موقع مثل حالا، بحث المپياد و كنكور نبود.
در آن دوران ما يك كلاسهايي رفتيم و چون خيلي خوب، مطالب آموزشي كه ميدادند را خوانديم در نتيجه قبول شديم من دانشكدهي برق شريف، برادرم محمدحسن قدسي كه رشتهي تجربي خواندند مهندس نفت و پسرخالهام يعني آقاي حميد مهديان دكتر شدند.
من آن زمان جزو ده درصد اول دانشكدهي برق بودم به همين دليل از شهريه 2000 توماني دانشگاه معاف شدم پسر خالهام هم يك سال زودتر برق اينجا قبول شد ولي برادرم داروسازي اصفهان قبول شد و بعد زمينشناسي دانشگاه تهران. اما چون ميخواست تهران بماند زمينشناسي دانشگاه تهران را انتخاب كرد. من حالا ميفهمم كه آن موقع كار خيلي بزرگي كردم كه جزو آن ده درصد شده بودم.
به هر حال آن موقع ما نديده و چشم و گوش بسته وارد دانشگاه شديم برعكس اکنون كه ميبينم دانشجوياني كه وارد ميشوند خيلي چيزها را ميدانند و از خيلي چيزها هم آگاهي دارند يعني با هدف رشتهشان را تعيين ميكنند حتي بعد از ادامهي تحصيلشان ميدانند كجا ميخواهند بروند.
افرادي بودهاند كه پيش من آمده و گفتند كه ميخواهيم به رشتهي برق برويم و ادامهي تحصيلمان را براي استندفورد بدهيم چون آنجا راحتتر است تا اين كه افرادي بيايند و بگويند كه به برق اصلاً علاقه ندارند. خوشبختانه در زمان ما محيط دانشگاه صنعتي خيلي خوب بود برعكس امروز، اساتيد خيلي برجسته و درسهاي خيلي عميق و كلاً افراد را به اين صورت ميپروراندند.
من 4 سال اينجا برق خواندم و بعد من هم در جريان همهي دانشجويان برجستهي دانشگاه در بركلي apply كردم و از آن معدود افرادي بودم كه از رشتهي برق آنجا پذيرش گرفتم.
در آن زمان در آنجا دپارتمان برق و علوم كامپيوتر يکی بود و من خيلي هم آشنايی به علوم كامپيوتر نداشتم جز اين كه من اينجا programming و ... را گرفته بودم تا اين كه آنجا به عنوان دانشجوي فوق ليسانس يكي دو درس علوم كامپيوتر گرفتم که اين موجب علاقهمندی من نسبت به کامپيوتر شد.
در واقع من از آنجا به علوم كامپيوتر سوئيچ كردم و فوق ليسانسم را در علوم كامپيوتر گرفتم. بعد به دوران انقلاب برخورديم و با اين كه من بورسيهي انرژي اتمي بودم، بورسيهمان را ادامه ندادند که در نهايت مجبور به برگشتن شدم.
بعد به دانشگاه صنعتي که آن زمان دانشكدهي رياضي و علوم كامپيوتر بود و بهترين کادر اين رشته در كشور در آن زمان آنجا بودند (که البته اکنون هم خيلي آدمهاي برجستهاي هستند)، آمدم و به عنوان مربي استخدام شدم. بعد از يك سال انقلاب فرهنگي شد که موجب تعطيلی دانشگاهها گرديد. من در آن زمان، مسئوليتهايی در دانشگاه گرفتم، بعد فرصتي پيدا شد تا دوباره ادامه تحصيل بدهم يعنی ما را بورسيه كردند.
آن موقع شرايط سياسي طوري بود كه به اين سادگي پذيرش نميدادند يعني آن دانشگاه بركلي كه من علاقهمند به رفتن به آنجا بودم ديگر به اين راحتي به كسي پذيرش نميداد، اين بود كه به دانشگاه pen state كه يك سري از دوستان آنجا بودند، رفتم.
در چه رشتهاي؟
علوم كامپيوتر، بعد از مدتی هم به سمت نظري علوم كامپيوتر يعنی مباحث نظري و الگوريتمها رفتم و در سال 68 بود که دكترايم را از دانشگاه ايالت پنسيلوانيا گرفتم و بلافاصله به دانشگاه برگشتم. قبل از رفتن من، دانشكده كامپيوتر جايي آن پشت مشتها بود و ما براي اين كه رشتهي كامپيوتر را مستقل كنيم خيلي كار كرديم و زماني هم كه برگشتيم در واقع دانشكدهي مستقل تأسيس شده بود که در نهايت من هم به عنوان استاديار جزو معدود استاديارهاي آن دانشكده استخدام شدم و از آن موقع تا اکنون اينجا هستم.
راجع به عناوين و مسئوليتهاي اجرايي و اجتماعي گذشته و در حال حاضر توضيح بفرماييد؟
در حال حاضر مدير گروه نرمافزار، دانشكده هستم ولي در گذشته رئيس دانشكده، معاون تحصيلات تكميلي و مدير گروه بودم و يك زماني هم كارهاي زيادي از دانشكده را به هر ترتيب من انجام ميدادم به عبارتي اينها سمتهاي اجرايي من در گذشته بود.
به طور مختصر موضوعات پروژههاي تحقيقاتيتان را كه تا به حال انجام داديد مطرح كنيد و در يكي از زمينهها توضيح بيشتري ارائه بفرماييد؟
همانطور كه گفتم رشته من برق بود ولي يواش يواش به علوم كامپيوتر و مباحث الگوريتمي علوم كامپيوتر علاقهمند شدم و الان هم ميتوان گفت كه موضوع تحقيقاتي خودم با دانشجويان دكترا و ارشدي كه دارم عمدتاً در مباحث الگوريتمي كه كاربرد عملي دارد است يعني بيشتر در اين زمينهها كار ميكنم.
يك سري از مسائلي كه من به آنها خيلي علاقهمندم مباحثي است كه به آن هندسهي محاسباتي ميگويند، به عبارت ديگر مسائل هندسياي كه جنبهي محاسباتي غنياي دارد يعني براي انجام كاري كه ميخواهيم بكنيم ديگر نمينشينيم با پرگار و ... اين كار را انجام دهيم ولي بايد يك الگوريتم run كنيم كه اين كار انجام بشود.
انگليسياش چه ميشود؟
computational geometryيعني هندسهي محاسباتي. كه من به اين كار بعد از اين كه فرصت مطالعاتي رفتم و برگشتم خيلي علاقهمند شدم و براي اولين بار در ايران اين كار را شروع كردم و از آن موقع هم آن را تدريس ميكنم. در اين زمينه دو دانشجوي دكترا فارغالتحصيل كردم و الان هم 3 يا 4 دانشجوي دكترا در اين زمينه دارم.
فرض كنيد كه ما نقشهاي از يك منطقه جغرافيايي داريم و ميخواهيم يك راهآهن از تهران به مشهد بكشيم و در ضمن نميخواهيم زياد هم هزينه كنيم، مسير راهآهن ما از روي تپه و ... هم بايد عبور كند ولي بايد طولش كوتاهترين مسير باشد ولي شيب اين مسير نبايد از يك حدي هم بيشتر باشد راهآهن نميتواند سرازيري و سر بالايي خيلي زيادي داشته باشد.
بنابراين يك مسئلهي خيلي ساده ميتواند اين باشد كه به شما نقشهي جغرافيايي كه به ازاي هر نقطهاي x و y و z اش و ارتفاعش را و دو نقطه روي اين سطح جغرافيايي ميدهند و شما بايد كوتاهترين مسير بين A و B را در بياوريد به طوري كه اين شرط را ارضاء كند.
البته مسئلهي سادهاي است ولي اين ميتواند يكي از مسائل جذاب در زمينهي هندسهي محاسباتي باشد، در واقع شما بايد براي اين مسئله يك الگوريتم در بياوريد و بعد الگوريتمتان را تحليل كنيد، ببينيد چقدر الگوريتمتان خوب و يا بد است، چقدر نسبت به دادهها حساس است.
اين يكي از كاربردهاي هندسهي محاسباتي است. البته هندسهي محاسباتي كاربرد خيلي زياد دارد به طور مثال در رباتيك، كه بچهها هم به آن خيلي علاقهمند شدهاند و در آن شركت ميكنند، و اگر بچهها با الگوريتمهايش آشنا باشند احتمالاً آن مسائل را سريعتر و با دقت بيشتري حل میكنند.
آقاي دكتر در مورد سوابقتان بگوييد؟
اولين بار در سال 1992 - تاريخ شمسياش يادم نيست در چهارمين المپياد كامپيوتر كه در آلمان برگزار شد من سرپرست دوم يك تيم بودم و دكتر تابش سرپرست اول بودند.
در آن سال آقاي مهديان، آقاي رستمآبادي كه بعد دانشجوي دكتراي خود من شد، و آقاي كاوه مريان و يك نفر ديگر كه نامشان را به خاطر نميآورم شركت كردند كه ماحصل آن دو مدال نقره و دو برنز بود، اين به عنوان اولين شركت ما در المپياد، خيلي نتيجهي چشمگيري بود.
از آن سال به بعد يعني تقريباً از 15 سال پيش من سرپرست تيم و سرپرست كميتهي المپياد كامپيوتر شدم. 15 سال در واقع من هم مسئول كميتهي ملي المپياد و هم سرپرست تيم بودم.
البته الان مدت 4-3 سالي است كه به علت مشكلات كَمري كه دارم نتوانستم در المپياد جهاني شركت كنم ولي همان اولين باري كه شركت كرديم بهترين نتيجهي تاريخ اين 15 سال را در آرژانتين به دست آورديم و رتبهي چهارم شديم كه فكر ميكنم نتيجه 1 طلا، 2 نقره و 1 برنز بود.
شما برای المپياد جهانی كامپيوتر چه سيلابسهايی را پيشنهاد میکنيد؟
المپياد كامپيوتر واقعاً programming - برنامهنويسي- است، اين خودش يعني سيلابس. ولي اين كه مسئله از چه زمينهاي ميآيد و شما بايد آن را حل كنيد كاملاً وسيع است.
البته مسئلهاي ميدهند كه نياز به دانش اوليهي خيلي مفصّلي نداشته باشد. مثلاً فرض كنيد يك مدل گراف يا مدل ديگري داشته باشد، را ميدهند يعني آنها مسائل عجيب و غريب نميدهند كه دانشآموز حتي در فهم صورت مسئله هم مشكل داشته باشد و تا به حال هم نيازي مطرح نشده و چون بچهها ميدانند كه روي سيستمها زبان برنامهنويسي هست پس بايد به آنها آشنا باشند در نتيجه ميدانند كه بايد برنامهنويس خوبي باشند.
پس ديگر ميتوان برايش سيلابس درآورد. ولي شايد چون نياز نبوده اين (سيلابس) را مطرح نكردند.
نظر خودتان چيست؟
ما در داخل چيزي به اسم سيلابس داريم و آن را اعمال ميكنيم و نتايج خوبي هم گرفتيم يعني ما به بچههايي كه انتخاب ميشوند تا حدي كه فكر ميكنيم لازم است حتي خيلي بيشتر از آن حد، مطالب ميگوييم و اين مطالب كاملاً هم سيلابس دارد يعني مطالبي از تئوري گراف، رياضيات گسسته، programming ، حتي نظريهي ماشينها و مطالب جنبي ديگري به بچهها آموزش ميدهيم.
آقاي دكتر يك خاطرهي تلخ و يك خاطرهي شيرين از برگزاري المپياد جهاني بگوييد؟
گفتن خاطرهي تلخ يك كم سخت است چون اكثر خاطرات شيرين بوده، شايد يكي از شيرينترين خاطرات، خاطره همان سال اولي كه من سرپرست تيم بودم، بوده باشد.
آن سال المپياد در آرژانتين برگزار شد و تيم ما هم شركت كرد و چهارم شد و اين خيلي عجيب بود چون تيمهاي برجستهاي شركت كرده بودند.
المپياد آن موقع به اين صورت بود كه بچهها بايد پاي كامپيوتر مينشستند و برنامهشان را اجرا ميكردند در ضمن آن موقع زمان اجرا خيلي نبود يعني مجري يا مجريان دائم به ساعت مچي نگاه ميكردند و ميگفتند زمان شما اينقدر است و اگر از زمان مقرر هم كمي ميگذشت - 5 يا 10 دقيقه- ميگفتند كه چون زمان شما از حد تعيين شده گذشته نمره شما صفر است.
تازه اين مثلاً يك گام نسبت به المپيادهاي قبلي پيشرفتهتر بود. آن سال كه من سرپرست تيم بودم چون ميدانستم كه بعضي از بچهها برنامهشان كُند است سعي كردم كمكشان كنم آن هم به اين طريق كه هنگامي كه آن فرد برنامه را اجرا كرد من يك سري مباحثي را مطرح كردم و آن فرد هم خيلي علاقهمند به آن مباحث شد طوريكه زمان از دستش رفت و يك دفعه به ساعتش نگاهي كرد و گفت كه 10 دقيقه هم از پايان آزمون گذشته حالا بچههاي ما از اين طريق توانستند نمره بگيرند يا نه نميدانم.
به هر حال اين به عنوان يك خاطرهي شيرين هميشه در ذهن من هست و اين كه المپياد چنين سيري را طي كرد تا اين كه اكنون به جايي رسيده كه همهچيز الكترونيكي و دقيق شده است.
در مورد اجلاسهايي كه برگزار ميشود براي تصميمگيري شما در آنها حضور داريد؟
در حال حاضر خير، البته در زمان المپياد يك سري جلساتي هست كه سرپرست تيمها در آنها شركت ميكنند حالا اگر من سرپرست باشم كه من و اگر نه كه كس ديگري شركت ميكند، البته من يك سال جزو كميتهي علمي المپياد بودم.
چه سالي بود؟
يادم نيست فكر ميكنم بيش از 10 سال گذشته باشد.
كدام كشور؟
اين ديگر مستقل از كشور بود يعني المپياد كامپيوتر يك كميتهي برگزاري و يك كميتهي علمي دارد كه همه اينها را به عنوان elected member (عضو منتخب) ميشناسند.
general asembely يعني در واقع مجموعهي سرپرستها يك سال بنده را به عنوان يكي از اعضاء كميتهي علمي انتخاب كردند و اما كار كميتهي علمي هم اين است كه ناظر مسائل سال بعد باشد كه بدون مشكل باشند يعني مسائل را ميدهند و بررسي ميكنند.
من يك سال عضو آن كميته علمي و يك سال هم عضو كميتهي اجرايي المپياد بودم.
خاطرهي تلخ؟ من خيلي خاطرات تلخ نداشتم اما در اين سالها كه ما در المپياد شركت كرديم يك نفر فقط مدال نگرفت و هنوز هم متأسفانه من به عنوان يك خاطرهي تلخ به آن نگاه ميكنم،
البته حالا اين فرد يكي از استادهاي برجستهي دانشگاه در كاناداست ولي من خيلي آرزو داشتم كه ايشان هم، يك مدال ميگرفت.
چون آن المپياد شايد تنها المپيادي بود كه همهي افراد ما بدون استثنا در آن مدال گرفته بودند البته اين تلخي را به اين خاطر در ذهن ندارم بلكه به خاطر آن جرياني است كه ما در سوئد رفتيم و داشتيم و الي آخر، و چون ايشان يك مقدار هيجان بيشتري داشت در نتيجه موفق نشد كه مدال بگيرد اگر فكر كنم شايد خاطرات تلخ ديگري به ذهنم برسد ولي تا حالا كه چيزي به ذهنم نيامده است.
به نظر شما يك دانشآموز موفق چه ويژگيهايي را بايد داشته باشد؟
راستش تعريف اينطور چيزها كمي سخت شده و علتش هم آن است كه من واقعاً فكر ميكنم كنكور و اين انگيزهي قبول شدن در دانشگاه خيلي از معادلات را به هم زده است.
در قديم فرد اينقدر دغدغه نداشت، مثلاً به نمايشگاه كتاب ميرفت و دنبال كتابهاي مورد علاقهاش ميگشت آنها را تهيه كرده و در خانه مطالعه ميكرد ولي الان پدر و مادرها مواظبند كه مبادا سالي كه مانده به كنكور بچهها بروند و كارهايي از اين تيپ انجام بدهند. اين روحيهي افراد را خيلي تحت تأثير قرار داده است.
به نظر من دانشجو يا دانشآموز خوب كسي است كه روي مسائل به طور عميق بررسي و مطالعه كند و با علاقه جلو برود و كار را ادامه بدهد
. ولي متأسفانه ميبينيم كه وروديهايي كه از دبيرستان به دانشگاه ميآيند و همچنين در مقايسهي دانشجويان جديد و قديم علاقه به عمق مطالب به مرور در حال كمرنگتر شدن است.
بچهها معدلهاي بسيار بالايي دارند يعني معدلهايي كه زمان تحصيل من نبود، در آن زمان اگر كسي معدل 13 در دانشكدهي برق ميگرفت اين معدل براي او متوسط به بالا بود، ولي الان ميگويند كه بايد نوزده بگيري تا متوسط به بالا باشي يعني رقابت براي اين كه بهترين نمره را بگيري بالا رفته ولي همان معدل 13 يا 14 گذشته عمق مطالبي كه ميخواند بيشتر از مطالب دانشجويان جديد است.
اين صفتها در مورد دانشآموزان هم صادق است. هر چند من زياد با دانشآموز، زماني كه در دبيرستان است تعامل نداشته و ندارم كه بتوانم قضاوت خوبي داشته باشم اما در دانشجوياني كه به دانشگاه ميآيند ميبينم كه اينها يك مقدار زيادي در اين 4-3 سال آخر قبل از اين كه وارد دانشگاه شوند طوري تربيت شدهاند كه بسيار زيركانه و فقط دنبال گرفتن نمره يا انجام كاري كه بتوانند بعداً recommendation بگيرند و خارج بروند، هستند.
يعني اينكه بچهها خيلي حسابگر شدهاند نميدانم شايد خانوادهاشان اينگونه تربيت كرده ولي مطمئنم كه اين حسابگري از دوران دانشآموزي به آنها منتقل شده و در دانشگاه هم ما اين را ميبينيم. اين نقطه ضعفي است كه به نظر من تا وقتي كنكور به اين صورت است ما شاهد آن خواهيم بود.
حالا بچهها بايد چه كار كنند كه موفق بشوند؟
بستگي دارد كه شما موفقيت را در چه ببينيد؟ اگر بخواهيم در المپياد بگوييم كه خُب به گذشتن از مراحلي است كه فرد بتواند به المپياد برود ولي من يك دانشآموز موفق را دانشآموزي ميدانم كه نسبت به چيزي كه علاقهمند است و علاقهاش را هم به خوبي تشخيص داده در آن عميق كار كند البته تا حدي كه هست يعني ميخواهم بگويم كه عمق مطالب در دبيرستان يك چيز است و در دانشگاه يك چيز ديگر ولي علاقه به كسب مطالب عميقتر، از يك موضوع، آن چيزي است كه ما خيلي كم ميبينيم.