مصاحبه با آقای میر محمد کوچکی برنده مدال نقره کشوری المپیاد فیزیک
مصاحبه با
ميرمحمدرضا کوچکی
| ضمن عرض سلام و خسته نباشيد بهعنوان اولين سؤال بفرماييد چه شد كه |
وارد مقولهي فيزيك و المپياد شديد؟ |
در واقع از ابتدای دبيرستان من از فيزيك خوشم ميآمد. شايد بهخاطر نمرههاي خوبی بود که در فيزيک میگرفتم. البته يك مقدار المپياد من را بهطرف فيزيك كشاند. اينكه ميدانستم المپيادي هست و از اين حرفها.
آن موقع يك كتاب از آيندهسازان ديده بودم كه هفت – هشت دوره المپياد فيزيك را چاپ كرده بود.
ميديدم که میتوانم بعضي مسألهها را حل كنم، اين در من انگيزهي ادامه دادن ايجاد کرد يعني بهتعبيري المپياد من را بهطرف فيزيك كشاند.
اين طوري نبود كه مجزا و مستقيم طرف فيزيك رفته باشم.
| در مدرسه كلاسهاي |
خاصي براي المپياد داشتيد؟ |
سال اول زياد منظم نبود ولي تابستان همانسال يكسري كلاس بود. من سال اول بودم كه از نمايشگاه بينالمللي كتاب، چهار جلد فيزيك پايه را خريدم كه از اولين كتابهاي فيزيك جدي من بود.
اين دورهي چهار جلدي را خيلي علاقه داشتم ياد بگيرم. ميخواستم در تابستان هر چهار كتاب را بخوانم ولي بعدش كه شروع كردم تا آخر تابستان فقط مكانيك آن را تمام كردم.
البته همان موقع رياضي هم میخواندم بعضاً رياضياتي كه به فيزيك ربط داشت. البته خيلي در عمق تعريفها نميرفتم فقط استفادهي ابزاري ميكردم مثلاً: انتگرال را در حد چندجملهايها بلد بودم.
| اينها را تنها ميخوانديد يا در كلاسي شركت ميكرديد؟ |
كلاس المپياد تابستان سال اول تنها كلاس المپيادي بود كه من رفتم. كه فقط مقدمات مكانيك بود. حتي مسائل سخت هم در آن بررسي نميشد. ترجيح ميدادم خودم تنها بخوانم.
| يعني شما با المپياد شروع كرديد بعد به فيزيك علاقهمند شديد؟ |
من اين سؤال را با يك مثال از «استاد گرمارودي» جواب ميدهم. فكر ميكنم در تاجيكستان بود كه در مورد فردوسي داشتند ميگفتند كه: فردوسي اولش میخواست شاهنامه را با قصد و آگاهانه بسرايد ولي بعد از شروع آن افتاد در رود شعر و در اصل ناخواسته رود شعر بردش.
شايد بهتعبيري من هم اولش آمدم بهطرف المپياد ولي بعد در فيزيك غرق شدم. اينطور نبود كه مسير حركت مطالعات فيزيكي من را المپياد مشخص كند. اين بهترين جملهاي است كه ميتوانم بگويم.
خوب البته دوستاني هم داشتم كه علاقمند بودند به المپياد و سير فيزيك خواندن آنها با مباحث المپياد بود.
| هميشه در فيزيك ممتاز بوديد؟ |
خوب سال دوم از آن سالهايي بود كه من در فيزيك بيشتر چهره شدم، در درس فيزيك نمرههاي خوبي ميگرفتم. ولي اينجا در اصل نمره براي من اشتياق ايجاد نكرد.
آن موقع ميخواستم بهاصطلاح يك نوع رياضت علمي بكشم. مثلاً بعضي وقتها سركلاس معلم، سؤال را بلد بودم ولي جوابش را نميگفتم. ميخواستم به يك تعبيري خالص شوم.
الان شايد نسبت به نمره بيقيد باشم ولي نميتوانم بگويم واقعاً براي چي؟
| پس فيزيك را فقط براي فيزيك ميخوانديد؟ |
بله مثل جملهي معروف «هنر براي هنر» من هم فيزيك را فقط براي فيزيك ميخوانم.
گر چه جديداً نسبت به اين مسأله خيلی مشکوکم، هم فلسفی و هم عملی. اين سؤال برای يک انسان میتواند مطرح باشد که در يک موقعيت چگونه تصميم بگيرد. اگر خيلی به اين چيزها فکر نکنم قطعاً همچنان بهطور طبيعی فيزيک را ادامه خواهم داد.
| بهغير از فيزيك چه كارهاي ديگري ميكرديد؟ |
خوب علايق ديگري بهغير از فيزيك داشتم، بعضي وقتها «رمان» و «داستان» هم ميخواندم (گر چه جديداً خيلی کم شده)، اتفاقاً دوستان صميمي من هم بچههايي بودند كه در اين زمينهها فعال بودند.
بيشتر با آنها صميمي ميشدم. خوب اول يك مقدار تعصب نسبت به فيزيك داشتم؛ اينطور كه اصلاً هر نوع كار غيرفيزيكي كردن را يك نوع اتلاف وقت ميدانستم كه الان صددرصد با اين نظر مخالفم.
ولي خوب چنين ديدگاهي را سالهاي دوم و سوم داشتم.
| اين خلوص و رياضت علمي را تا آخر ادامه داديد؟ |
خوب نه، سال سوم تا حدي فيزيك برايم جا افتاده بود و سؤالهاي بچهها را جواب ميدادم و البته اينجا يك مقدار خلوصم آمد پايين؛ بعضي اوقات حتي معلمها را اذيت ميكردم!
| با چه كتابهايي وارد دنياي فيزيك شديد؟ |
کتاب «ساختار ستارگان» و «دنيای اتم» که تابستان قبل از دبيرستان خواندم.
يك كتاب كيهانشناسي هم بود كه فكر ميكنم اسم اصلي آن «نسبيت و كيهانشناسي» باشد. سعي كردم فصلهاي اوليه آن را بخوانم.
يك كتاب نسبيت ديگر هم البته بود. نسبيت تنها بحث مورد علاقهي من نبود، ولي خوب اين نشان ميداد كه من به مباحث فيزيك علاقه دارم يا مثلاً يك كتاب «ترموديناميك» بود كه سال دوم آن را خواندم و البته چيز زيادي از آن نفهميدم.
يك كتاب خوب هست كه ميشود فيزيك را با آن شروع كرد. كتاب «چگونه مفاهيم فيزيك را درك كنيم؟» كه خوب، براي بچههاي دبيرستاني و آنهايي كه ميخواهند فيزيك را تازه شروع كنند خيلي خوب است.
مطالب جالب را بهصورت سؤالهايت چند گزينهاي نوشته و روي هر گزينه بحث كرده و نويسندهي كتاب هم البته استاد دانشگاه بوده و بهنظر من براي شروع خيلي كتاب خوبي است. البته مطمئن باشيد من مدير فروش اين كتاب نيستم.
| از قبول شدن خودتان در المپياد بگوييد؟ |
سال سوم در مرحلهي اول شركت كردم و طبيعتاً قبول شديم. البته در مدرسه ما 13 نفر فقط در فيزيك قبول شدند.
مرحلهي دوم هم رفتم و شركت كردم. موقع امتحان مرحلهي دوم اضطراب داشتم؛ با اينكه فكر ميكردم برايم مهم نيست ولي ديدم، خوب، برايم مهم شده يعني خودم را گول ميزدم.
| چرا؟ چون ديگران از شما انتظار داشتند؟ |
بله يكي اينكه از من انتظار داشتند.
| ولي خوب كي انتظار داشت؟ شما كه در هيچ كلاس المپيادي شركت |
نميكرديد؟ چرا؟ چون ديگران از شما انتظار داشتند؟ |
خوب حداقل خودم اين انتظار را داشتم. حداقل در حد مرحلهي دوم انتظار داشتم.
مرحلهي سوم كه اصلاً نميدانستم چطوري است؟ البته يك مقدار اين اضطراب ذاتي بود. اكثر آزمونهايي كه شركت كردهام مثل كنكور هم اين اضطراب را داشتم.
به هر حال مرحلهي دوم شركت كردم و زياد بهنظرم خوب ندادم. وقتي از جلسه بيرون آمدم خيلي سبك شدم يعني فكر كردم،خوب قبول نميشوم و لازم نيست نگران نتايج باشم.
اوايل تير، يكبار كه مادرم داشت روزنامه ميخواند ديد نتايج المپياد را زدهاند، ميخواست ببيند چند نفر از مدرسه ما قبول شدهاند كه اسم مرا ديد. خوب قبول شدم. اصلاً من آنموقع ميخواستم برای خودم يك کتابهايی بخوانم، بعد گفتند قبول شديد و من مطالعههاي خودم را فراموش كردم.
| از دورهي تابستاني تعريف كنيد. |
دوره براي من زياد جدي نبود. خيلی هم نمیدانستم چه بايد کرد (مشکلی هميشگی). بهخاطر همين يك شانس خيلي بزرگي كه آوردم اين بود كه هيچ اضطرابي نداشتم.
| مگر مباحث و كتابهايي كه در دوره از آنها استفاده ميشد در اختيارتان |
نبود؟ |
«هاليدي» كه داشتم ولي نميدانستم چه چيزي را بايد ميخواندم و بقيه اکثرا آن را بلد بودند. تا قبل از اين «هاليدي» را بهعنوان مرجع، اگر يك جايي به مشكل برخورد ميكردم،استفاده ميكردم.
غير از كتابهاي داستاني، كتابهاي ديگر را هم همينطور ميخوانم يعني كتابهاي رياضي و فيزيك را مرجعي ميخوانم.
مگر اينكه شيوهي بيان مؤلف داستاني باشد كه البته كتابهاي رياضي اصولاً يكسري تعريف و قضيه و لم و نتيجه است و نميتوان آنها را داستاني خواند.
| بعضي بچهها چون در مدرسه كلاس المپياد و اينها را ندارند كلاً از شركت در |
المپياد منصرف ميشوند و فكر ميكنند كه چون امكانات ندارند قبول نميشوند. شما تا چه حد با اين موضوع موافق هستيد؟ |
بايد قبول كنيم اكثر كساني كه المپياد قبول ميشوند و كساني كه وارد دانشگاه ميشوند از قشر مرفه و با امکانات جامعه (نسبت به کل ايران) هستند، اصلاً لازم نيست آمار هم بگيريم همينطور كه نگاه كنيم واضح است، اما امكانات تمام موضوع نيست امكانات براي من هم بود ولي من همان حدش را هم نميخواستم استفاده كنم.
اگر امكانات موفقيت در يك آزمون را نداريد خوب نبايد براي آن فعاليت کنيد المپياد تنها راه كار علمي كردن نيست و با روشهاي ديگر هم ميتوان موفق بود و كار كرد.
| به نظر شما اين طور نيست كه اگر كسي واقعاً علاقه داشته باشد امكانات را |
ميتواند براي خود فراهم كند؟ |
خوب اين علاقه از كجا بهوجود ميآيد؟ بايد به يك چالشي دعوت شود تا بفهمد چند مرده حلاج است يعني يك استاد خوب بايد اين انگيزه را به آدم بدهد. انگيزه بهسختي بهصورت شخصي در كسي ايجاد ميشود.
| از دورهي تابستاني المپياد تعريف كنيد؟ |
در دوره ديدم بچههايي خيلي قويتر از من وجود دارند و من نسبت به آنها چيزي بلد نيستم. براي همين همواره در حال سؤال كردن از بقيه بودم.
خوب استادها هم طوري درس ميدادند كه اگر مبحثي را از قبل بلد نبودي مطالب استاد اصلاً برايت مفيد نبود. مثلاً: من در الكترومغناطيس چيزي نميدانستم ولي خوب مكانيك را در حد لازم ياد گرفته بودم.
بهخاطر همين در دوره در مكانيك خيلي قوي بودم اما در الكترومغناطيس حدود 30 درصد نمرهي كلي را ميگرفتم،در حالي كه در مكانيك اكثراً كامل يا بالاي 80 درصد نمره را ميگرفتم.
در آزمايشگاه هم البته سابقهها يكسان بود. يعني بچهها فرق چنداني با هم ندارند. ولي خوب من همانجا فهميدم واقعاً المپيادي بهمعناي واقعي در حد جهاني نيستم. يعني در آن حدي كه دوستان ديگري كه آنجا بودند من نبودم.
براي همين نگراني نداشتم، اما حداقل كتاب مكانيكي را كه به ما داده بودند (كتاب كلپنر) مطالعه ميكردم كه اتفاقاً خوب هم بود.
الكتريسيته را هم ميخواندم ولي خوب معمولاً مطلب را آن زماني ياد ميگرفتم كه امتحانش را داده بودم.
| دورهي تابستاني بيشتر براي چه كساني مفيد بود؟ |
خوب، هدف واقعي دوره اين است كه اينهايي كه ميآيند اينجا يكسري چيزهاي اضافه ياد بگيرند و اين چيزهايي كه تازه ياد گرفتهاند را امتحان دهند. يعني كسي كه ذهن خلاق داشته باشد يك چيز جديد فيزيكي كه ياد گرفت مي تواند از روي آن تحليل انجام دهد و اگر كسي ذهنش آماده نباشد و فقط يك چيزهايي قبلاً بهطور كاذب ياد گرفته باشد طبيعتاً نميتواند تحليل انجام دهد ولي متأسفانه بچهها مباحثي را كه در دوره آموزش داده ميشود، قبلاً خوانده بودند و اين هدف را از بين ميبرد. ولي خوب دست آخر بچههاي قوي (تلاشگر) انتخاب ميشدند.
| دورهي تابستاني براي كساني كه طلا نگرفتند چقدر مفيد بود؟ |
براي خود من خيلي مفيد بود، بعد از دوره، فيزيكم بهتر شد. عليالخصوص در استفاده از رياضي در فيزيك خيلي قويتر شدم. قبلاً نميتوانستم آنقدر از رياضي در فيزيك استفاده كنم. از اين نظر براي من خوب بود.
خوب البته من زياد نگران مدال و اين حرفها نبودم براي همين اضطراب نداشتم ولي مثلاً كسانی بودند كه آمادگيهای زيادي داشتند اما بهخاطر اضطراب نتوانست خوب امتحان بدهند و برنز گرفتند ولي خوب من نقره گرفتم.
| مثل اين كه شما نقرهي دوم يا سوم بوديد؟ |
نقرهي اول بودم كه اين هم برايم جالب بود،البته الان خوشحالم كه طلا نگرفتم چون اتفاقي سال پيشدانشگاهي برايم افتاد كه با سير انديشهي انساني آشنايم كرد كه برايم لازم بود.
مسألهي كنكور هم زياد مهم نبود. من بيشتر در پيشدانشگاهي رياضي خواندم من در آن زمان به «رياضيات گسسته» علاقهمند شدم.
البته با يكي از دوستانم «جبرخطي» ميخواندم و چيز جذابي شده بود. اين دوست من هم اهل ادبيات بود و هم اهل فكر و فلسفه كه در واقع من را با فكر و فلسفه آشنا كرد با ادبيات هم من را بيشتر آشنا كرد. البته من قبلاً اهل ادبيات بودم ولي نه در آن حد و از اين به بعد خيلي بيشتر در اين مباحث پيش رفتم.
شايد روند درسي ما يك جوري بود كه من را از علوم انساني زده كرده بود همانطور كه وقتي كسي به فيزيكي درسي نگاه ميكند چندان علاقهاي به فيزيك پيدا نميكند.
خوب اگر من جاي نقره، طلا ميگرفتم ديگر با آن شاخه از علم و انديشه آشنا نميشدم و اين برايم خيلي هولناكتر بود تا الان كه طلا نگرفتم.
براي كنكور مشكل خاصي نبود، فيزيك كه بلد بودم، رياضي هم داشتم ميخواندم بقيه درسها را به طور فشرده يك ماه آخر خواندم. البته كنكور را زياد خوب ندادم، با توجه به اينكه فقط ميخواستم فيزيك شريف بخوانم يك حس بدي داشتم كه ميترسيدم قبول نشوم. اضطرابم خيلي شديدتر از المپياد بود.
| از همان اول ميخواستيد فيزيك بخوانيد؟ |
بله، البته مطالعه روي رشتههاي فني و مهندسي از طريق كتاب آشنايي با رشتهها، داشتم ولي باز هم اگر فيزيك نميرفتم، رياضي ميخواندم.
بعضي بچهها فكر ميكنند رشتههايي مثل برق و مكانيك به فيزيك نزديك است و بهسمت اين رشتهها ميروند.
علم مكانيك با مهندسي مكانيك زمين تا آسمان فرق دارد. البته علم مكانيك در مهندسي مكانيك کاربرد دارد ولي خوب اساساً فيزيك با مهندسی متفاوت است.
| آيا فيزيكي كه در دانشگاه با آن برخورد كرديد همانچيزي بود كه در |
دبيرستان به آن علاقهمند بوديد؟ |
من با فيزيك آشنايي داشتم و در مورد مباحث مختلف فيزيك مثل «نسبيت» و «مكانيك كوانتومي» در دبيرستان كتابهايي خوانده بودم حتي بعضي كتابهاي دانشگاهی فيزيك را آن موقع داشتم و با فيزيك دانشگاهي آشنا بودم و به آن علاقه داشتم.
| المپياد در انتخاب رشتهي شما چقدر تأثير داشت؟ |
براي من اردوي تابستان تأثيري در انتخاب رشته نداشت چون قبل از آن هم ميخواستم فيزيك بخوانم ولي شايد براي بعضيها ميتوانست مهم باشد كه در دوره به فيزيك علاقهمندتر شدند و اين رشته را انتخاب كردند.
| كسي كه فيزيك ميخواند چه آيندهاي در انتظارش هست؟ |
من خودم الان كارهاي المپيادي ميكنم. تدريس ميكنم. اگر ايدهآلش را در نظر بگيريم اينهايي كه دانشجوي فيزيك ميشوند بعداً كارهاي تحقيقاتي انجام ميدهند و پژوهنده ميشوند.
در واقع سه كار ميتوان كرد:
| يكي اينكه فيزيك را ادامه داد و دنبال پيدا كردن حقايق طبيعت بود |
| يكي ديگر اينكه در زمينههاي كاربردي فيزيك كار كرد مثل ليزر و نانو تكنولوژي و ... و |
| سوم اينكه كار آموزشي انجام داد. |
پولدار بودن و پول درآوردن دو بحث جدا از هم است. اين كه كسي پول در بياورد تا زندگياش بگذرد و چه كمينه درامدي لازم دارد، يك بحث است و اين مينيمم براي هر كس چقدر است بحث جدايي است.
کاملا بستگی به اهداف انسانها در شرايط مختلف زندگی دارد. خوب شايد من مجبور شوم اين مينيمم را پايين بياورم.
فقط مشكل اين است كه راه كسب درامد چگونه باشد مثلاً من ميخواهم از راهي كه دوست دارم كسب درامد كنم.
چون دغدغهي فيزيك دارم دوست دارم در اين راستا كار كنم كه البته پول درآوردن با فيزيك در جامعهي ما جای بحث دارد. نيازهای آدمی است که هميشه مشکل میآفريند.
| براي ادامهي تحصيل چه برنامهاي داريد؟ شما شامل مسألهي فرار مغزها |
نيستيد؟! |
در اين مورد فكر كردهام اما اقدامي نكردهام. از اين جهت كه بتوانم رفاه و امنيت خوبي بهدست آورم و كار فيزيكي انجام دهم. خوب ميروم سراغ يكي از اين كشورها.
اما اين بهمعناي حل شدن تمام مشكلات نيست. چون بعضيها ممكن است فقط اوضاع را مطلوب ندانند، بخواهند از آن خارج شوند ولي اينكه آنجا آيندهاي دارند مجهول است.
در واقع يك قاعدهي مهم وجود دارد بهنام «قانون بقاي مشكلات». يعني نبايد انتظار داشت روشي وجود داشته باشد كه تمام مشكلات حل شود بلكه مشكلات قابل تبديل هستند يعني با حل يكسري مشكلات و تغيير شرايط ميتوان جا را به مشكلات جديد داد. مهم آن است كه بتوان مشكلات را به مشكلات قابل تحمل تبديل كرد.
| شما در آزمون کنکور کارشناسی ارشد فيزيک امسال اول شديد. چگونه |
دانشجوِيی بوديد که توانستيد اول شويد؟ |
راستش من در دورهي ليسانس چندان دانشجوی خوبی نبودم، البته نمیشود گفت دانشجوی بدی بودم، یک چيز متوسط بودم.
البته دوران ليسانس من پر از فراز و نشيبهای مختلفی بوده. گاهی پر از انگيزه و اشتياق فعاليت میکردم و گاهی حتی حال شرکت سر جلسه امتحان را هم نداشتم.
يکی از ضعفهای بزرگ من آن است که تا از کاری لذت نبرم آن را انجام نمیدهم و چندان آیندهنگری ندارم. صرفاً «حال» را غنيمت میشمرم.
خوشبختانه چند ماه ماقبل کنکور ارشد، بعد از يک ترم بسيار بد، حسابی حال درس خواندن داشتم. من ليسانس را پنجساله تمام کردم در حالي که میشد بهراحتی چهارساله تمامش کرد. آنچه مهم است اين است که هيچوقت دير نيست.
| در نهايت برای دانشاموزان علاقهمند چه توصيهای داريد؟ |
در يک کلمه میشود گفت «خودشناسی» بهمعنای عام و خاصش:
| - «عام» يعنی آنکه کی هستند، چه ضعفهايی دارند، چه نقاط قوتی، در چه زمينههايی استعداد دارند و ...، |
| - در حالت «خاصش» اگر مثلاً: به فيزيک علاقه دارند حد استعدادشان در اين زمينه چقدر است. بايد واقعبين بود. البته اين چيزي است که آدم طی فرايند بالغ شدن به آن میرسد. |
بهنظر من اين میتواند غايت ايدهال هر نظام آموزشی درستی باشد. متأسفانه در کشور ما دانشجويان تا مقاطع بالای تحصيلی با مشکل مواجهاند و بعضاً تغيير رويههای اساسی میدهند.
البته اگر در نهايت به خود واقعیشان برسند، بسيار عالی میشود، منتها ممکن است آخرش شيوهای بهاصطلاح «غريزی» را پی بگيرند.
توصيه من اين است: خودشناسی آنگونه که در تصميمگيریها دچار مشکل بحرانی نشويد.
| تشكر ميكنيم كه وقتاتان را در اختيار ما قرار داديد اميدواريم در تمام |
عرصههاي زندگي موفق باشيد و بهشكرانهي اين موفقيت دستگير ديگران اين مرزوبوم باشيد. |
براي طرح سؤال و كسب اطلاعات بيشتر از «میر محمد کوچکی» ميتوانيد با نشاني ذيل تماس بگيريد: