فهرست: | | |
| شخصيتهای انقلاب اسلامی و ياران امامخمينی(س) (به ترتيب حروف الفبا) | | همراهان و عناصر شاه و طاغوت (به ترتيب حروف الفبا) | | | | | | | | | | | | |
|
معرفی شخصيتهای انقلاب اسلامی و شاه | | |
| امامخمينی(س) | | آيتاللهالعظمی سيد روحالله الموسوی الخمينی (س)، روز 20 جمادیالثانی سال 1320 ه.ق/1279 ه.ش مصادف با سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) در شهرستان خمين ديده به جهان گشود. پدرش آيتالله سيدمصطفی موسوی خمينی، تحصيلات خود را در نجف اشرف در زمان ميرزای شيرای دنبال كرده و از مجتهدين زمان خويش بود كه پس از بازگشت از نجف به عنوان پيشوای مذهبی مردم خمين و حومه مورد قبول همگان بود. مادر امامخمينی(س) بانو هاجر احمدی، از زنان متدين و پاكدامن آن ديار بود. سيد روحالله پنج ماهه بود كه پدرش در ماجرای درگيری مردم منطقه با اشرار و راهزنان، توسط گروهی از آنان در راه شهرستان خمين به اراك مورد حمله قرار گرفت و بر اثر برخورد چند گلوله به كتف و كمر در سن 47سالگی به قتل رسيد. امامخمينی تحصيلات ابتدايی را در خمين آغاز كرد. او نزد معلمی به نام «ميرزا محمود» نوشتن و خواندن را در خانه آموخت و برای آموزش قرآن و ادبيات فارسی نزد «ملا ابوالقاسم» به مكتبخانه رفت و نزد «آقاحمزه محلاتی» كه استاد خط بود به فراگيری خطوط مختلف پرداخت. قبل از پانزده سالگي، تحصيلات اوليه را به پايان رساند و مقدمات علوم اسلامی را نزد «آقا مهدی داعی» آغاز كرد و منطق را نيز نزد «آقا نجفی»(شوهر خواهرش) خواند و «مطوّل» و «سيوطی» را نيز در محضر برادرش آيتالله پسنديده آغاز كرد. در سال 1299 ه.ش عازم اراك شد و در حوزه علميه اين شهر كه زير نظر آيتالله سيد عبدالكريم حائری اداره میشد به كسب علم مشغول شد. درآنجا «مطوّل» و «منطق» را نزد «شيخ محمد علي بروجردی» و «حاج محمد گلپايگانی» ادامه داد و «شرح لمعه» را نزد «آقا عباس اراكی» آغاز كرد. امامخمينی در سال 1300 ه.ش به قم رفت و در مدرسه «دارالشفاء» اقامت كرد. در آنجا «مطوّل» را نزد «آقا ميرزا محمد علي اديب تهراني» ادامه داد و مقداری از سطوح را نزد «حاج سيد محمد تقی خوانساری» و بيشترش را نزد «آقا ميرزا سيد علی يثربی كاشانی» كه هر دو از علمای برجسته و مشهور آن زمان بودند خواند و تا سال 1305ه.ش موفق شد سطوح را به پايان رسانده و در محضر آيتالله حائری به درجه اجتهاد نائل گردد. امامخمينی(س) پس از اخذ درجه اجتهاد، برخلاف رسم معمول زمان خود به نجف اشرف عزيمت نكرد و به تدريس علوم خارج فقه و اصول در حوزه علميه قم مشغول شد. امامخمينی(س) درسال 1308 با دختر آيتالله ثقفی تهرانی از علمای شهر قم ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج دو پسر و سه دختر بود. آيتالله روحالله خمينی در فاصلهی بين سالهای 1308 تا 1315 شمسی به تدريس در حوزه علميه و تأليف كتابهای علمی مشغول شد و حاصل آن تلاشها اين بود كه او در سال 1315 به چهرهای برجسته، مشهور و محبوب در ميان مجتهدين زمان خود تبديل شده بود. پس از فوت آيتالله حائری و آيتالله بروجردی به قم مهاجرت كردند. امام از جمله شاگردان برجسته در كلاسهای ايشان بود، و همزمان به تدريس فلسفه نيز مي پرداخت. كلاسهای فلسفه ايشان از پرجمعيتترين جلسات درس حوزه علميه بود كه تقريباً بيش از پانصد نفر در آن شركت میكردند. پس ازفوت آيتالله بروجردی درسال 1340 كه مرجع مسلم وقت بود گروهی از علما و طلاب قم به ديدار امام آمدند و از ايشان اجازه خواستند تا با هزينه شخصي خود فتواهای ايشان را درقالب رساله عمليه چاپ كنند، امام بنا به اصرار ايشان اجازه داد. فعاليت سياسی امامخمينی به طور گسترده و علنی از سال 1341 ه.ش آغاز شد. هنگامی كه اسدالله علم، نخستوزير محمدرضا پهلوی لايحه انتخابات «انجمنهای ايالتي و ولايتی» را در هيأتدولت به تصويب رساند. بر طبق يكی از مفاد اين لايحه شرط مسلمان بودن كانديداها حذف گشت و سوگند به قرآن مجيد در ابتدای خدمت نيز تبديل به سوگند به كتاب آسمانی شد. پس از انتشار خبر، علمای قم تشكيل جلسه دادند و پس از بحث و گفتگو به اين نتيجه رسيدند كه تصويب اين لايجه سرآغاز اقدام های دينستيزانه دولت است و بايد مقابل آن ايستادگی كرد. پايداری امام و ديگر روحانيون برمواضع خود و سيل اعتراضات مردم نسبت به اين لايحه چنان شديد بود كه نخست وزير دو ماه پس از تصويب لايحه در آذرماه همان سال ناچار به بازپسگيری لايحه و اعلام علنی ابطال آن شد. تكرار اعمال دينستيزانه و همچنين آخرين سخنرانی شاه باعث شد امامخمينی طي اطلاعيهای نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام كرده و به اين وسيله توجه مردم را به اوضاع كشور جلب نمايد. به دنبال اين اقدام، شاه در يك عمل تلافیجويانه، گروهی از كماندوهای نظامی را در لباس مبدل به قم فرستاد تا يكی از مجالس عزاداری را كه به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) برگزار شده بود بر هم بزنند. در چهلم شهدای مدرسه فيضيه امام طی اطلاعيهای به اعمال خشونت بار رژيم اعتراض كرده و همكاری حكومت ايران با رژيم اشغالگر قدس را مورد حمله قرار داد. با فرارسيدن ماه محرم دستگاه امنيتی محمد رضا پهلوی براي جلوگيری از فعاليتهای مذهبی ضد رژيم در اين ماه تدابير گستردهای اتخاذ كرد. اما در بعدازظهر روز عاشورا مصادف با سيزدهم خرداد سال 1342 امامخمينی(س) طی يك سخنرانی كشتار طلاب مدرسه فيضيه را به عنوان جنايت رژيم محكوم نموده و با سياستهای اسلامستيزانه شاه و همكاری او با حكومت اشغالگر قدس به شدت حمله كرد. در نيمه شب 15 خرداد مأموران ساواك مخفيانه به منزل امام ريختند. ايشان را دستگير و روانه تهران كردند، امام را ابتدا به باشگاه افسران و از آنجا به پادگان قصر و سپس به پادگان عشرت آباد بردند. ساواك امام را پس از دو ماه، از زندانهای نظامی به منزلی در منطقه داووديه تهران منتقل ساخته و تحت نظر گرفت، اين حبس ده ماه طول كشيد تا با سقوط علم و روی كار آمدن حسنعلی منصور كه سياست رابطه بهتر با روحانيان را پيشه ساخته بود زمينه مساعدی براي آزادی امام فراهم شد. امام در 18 فروردين سال 1343 به قم بازگشت و مورد استقبال شادمانه انبوه مردم و روحانيان قرار گرفت. امام در روز چهارم آبان سخنرانی منتقدانهای دربارهی مواضع خفت بار حكومت در مقابل آمريكا و نيز تصويب لايحه كاپيتولاسيون ايراد فرمودند كه به همين دليل درشب 13 آبان 1343 منزل امام در قم توسط نيروهای نظامی محاصره شد، نظاميان امام را پس از دستگيری مستقيماً به فرودگاه تهران برده و بلافاصله به تركيه تبعيد كردند، تبعيدی كه پانزده سال ادامه يافت. در پی تبعيد امام موجی از اعتراض و اعتصاب كشور را فرا گرفت. امام خميني درسال 1344 به همراه فرزندش آيتالله سيدمصطفیخمينی از تركيه به عراق رفت، اين امر مردم و مقلدين امام را شادمان ساخت. زيرا امكان برقراری ارتباط با ايشان بسيار بيشتر شده بود. اعلاميهها، نوارهای سخنرانی و فتواهای ايشان ازطريق زائران ايرانی وعلاقهمندان به ايران آورده میشد و از همين راه خمس و زكات و وجوهات شرعی مقلدان به دست ايشان میرسيد. روز اول آبان سال 1356 آيتالله سيد مصطفی خمينی فرزند بزرگ امام به طرز مرموزی جان سپرد، اگر چه علت مرگ او به درستی روشن نشد اما مردم معتقد بودند كه رژيم برای ضربه زدن به مخالف سرسخت و قديمی خود فرزند او را به قتل رسانده است. رژيم برای قطع ارتباط امام و مردم به حكومت بعث عراق فشار آورد و محدوديتهای شديد، محاصره منزل و ممنوع الملاقات كردن امام توسط رژيم بعث و سرانجام اخراج ايشان از عراق با هماهنگی دولت ايران و عراق صورت پذيرفت. امام به قصد پيدا كردن محلی برای اقامت به سوی كويت رفت اما دولت كويت اجازه ورود ايشان به خاك كشورش را نداد، سرانجام امامخمينی در 14مهر1357 با صلاحديد اطرافيان عازم فرانسه شد و در دهكده كوچك نوفللوشاتو واقع در حومه پاريس اقامت كرد و از آنجا انقلاب ايران را كه اكنون همهگير شده بود را هدايت كرد. سرانجام شاه به بهانه استراحت از كشور خارج شد. مردم يك قدم به پيروزی نزديكتر شدند، دولت بختيار نيز مدت زيادی قادر به مقاومت در برابر خواستهی مردم كه بازگشت رهبر تبعيدی به وطن بود نشد و سرانجام پس از پانزده سال امام در 12 بهمن 1357 به ايران بازگشت و جهان شاهد بزرگترين، مردمیترين و پرشورترين استقبال تاريخ شد. نخستين اقدامات امام بعد از پيروزی انقلاب، استقرار جمهوری اسلامی با رأی مردم و تدوين قانون اساسی و به رأی گزاردن آن و نيز انتخابات متعدد برای تشكيل نهادهای حكومتی بود. | آيتالله سيد محمد حسينی بهشتی | | سيد محمد حسين بهشتي دوم آبان ماه 1307 در محلهی لُنبان اصفهان و در خانوادهای روحانی متولد شد. تحصيلات خود را در زادگاهش آغاز كرد، اما به شوق فراگيری علوم دينی، دبيرستان را نيمه تمام رها كرد و به مدرسهي علميه صدر اصفهان رفت و همزمان زبان انگليسي را نيز آموخت. سپس به قم رفت و درس خود را نزد اساتيدي چون آيت الله بروجردي و حضرت امام خميني (ره) ادامه داد و همزمان ديپلم متوسطه را نيز گرفت و در دانشكدهی علوم معقول و منقول دانشگاه تهران پذيرفته شد. وي در سال 1330 گرفت و براي تحصيل و تدريس به قم بازگشت. او به عنوان دبير زبان انگليسي در دبيرستان حكيم نظامي قم مشغول به كار شد و همزمان به عنوان شاگرد در كلاسهای علامهطباطبايی شركت كرد. دكتر بهشتي به منظور ايجاد مركزي فرهنگي براي ترويج افكار اسلامي به همراهي آيتالله مطهري و چند تن ديگر، دبيرستان دين و دانش را تاسيس كرد كه ادارهي آن تا سال 1342 به طور مستقيم برعهدهي خود وي بود. در سال 1342 به پيشنهاد شوراي مركزي، امام خميني يك گروه چهار نفري را به عنوان شوراي سياسي و فقهي تعيين كردند كه عبارت بودند از : دكتر بهشتي، استاد مطهري، انواري و مولايي. با هجرت امام (ره) به پاريس، دكتر بهشتي نيز به آنجا رفت و از سوي رهبر انقلاب براي عضويت در هستهي مركزي شوراي انقلاب به همراهی آيتالله مطهری، آيتالله هاشمی رفسنجانی، آيتالله موسوي اردبيلي و دكتر باهنر انتخاب شد. چندي بعد، آيتالله مهدوي كني، مهندس بازرگان، دكتر سحابي و آيت الله خامنهاي نيز به اين شورا پيوستند. پس از پيروزي انقلاب او به عضويت مجلس خبرگان انتخاب شد و نقش مهمي در تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايفا كرد. بعدها با رسميت يافتن حزب جمهوري اسلامي دبير كلي آن را برعهده گرفت و در اسفندماه 1358 به رياست ديوان عالي كشور منصوب شد و تا پايان عمر اين سمت را بر عهده داشت. سرانجام در هفتم تيرماه 1360 در انفجار ساختمان حزب جمهوري اسلامي به دست منافقين به همراه هفتاد و دو نفر از ياران خود به شهادت رسيد. | آيتالله سيدعلی حسينی خامنهای | | آيتالله خامنهای در تاريخ 24 تيرماه سال 1318 ه.ش مطابق با 28 صفر سال 1358 ه.ق در خانوادهای روحانی در شهر مقدس مشهد متولد شدند. پدر ايشان مرحوم حجتالاسلام حاج سيدجواد از علما و فضلای شهر مشهد و مادرشان فرزند حجتالاسلام سيدهاشم نجفآبادی بودند. ايشان از سن چهارسالگي خواندن قرآن را در مكتب آغاز كردند و بعد از مدتی به مدرسهی ابتدايی اسلامی به نام «دارالتعليم ديانتي» رفتند كه در آن مدرسه علاوه بر دروس رسمي دبستانها، قرائت قرآن و بخشي از علوم اسلامي هم تدريس ميشد. آيتالله خامنهای از همانجا فراگيری ادبيات عرب و علم و صرف و نحو را آغاز كردند. در سن چهاردهسالگي وارد مدرسهی «سليمانخان» شده و به فراگيری علوم دينی پرداختند. در هجدهسالگی سطوح عاليه را به پايان رسانده و درس خارج فقه و اصول را در محضر اساتيدی چون آيتالله ميلانی و حاجشيخهاشمقزوينی آغاز كردند. در سال 1336 ه.ش به قصد ادامهی تحصيل عازم نجف اشرف شده و از جلسات درس حضرات آيات سيدمحسنحكيم، سيدابوالقاسمخويی، سيدمحمود شاهرودی، آقاميرزا باقر يزدی و سيديحيی يزدی بهرههای فراوان بردند. ايشان فقه و اصول را در محضر آيتالله بروجردی(ره) و حضرت امام خميني(ره) و حاج شيخ مرتضي حائری يزدي(ره) و فلسفه را نزد علامه طباطبايي(ره) فرا گرفتند. در همان ايام با اشخاصي چون آيتالله بهشتي، حجتالاسلام هاشميرفسنجاني، آيتالله منتظري، حجتالاسلام دكتر باهنر آشنا شده و رابطهي بسيار نزديك و دوستانه برقرار ساختند و به اتفاق آنان از سال 1341 ه.ش كه مبارزات روحانيت به رهبري امام خميني(ره) آغاز شد وارد صحنهي مبارزه شده و در جريانات سال 1342 به عنوان فردي ثابتقدم و قابل اعتماد شناخته شدند. آيتالله خامنهاي در سال 1356 به اتفاق جمعي از فضلا و دانشمندان بزرگ تهران و قم «جامعهي روحانيت مبارز» را پايهگذاري كردند. دراواخر همين سال براي چندمين بار دستگير و براي مدت سهسال به ايرانشهر تبعيد شدند. پس از پيروزي انقلاب، ايشان كه از نزديكان امام محسوب ميشدند از سوي ايشان براي عضويت در شوراي انقلاب -كه وظيفه ادارهي كشور را برعهده داشت- انتخاب شدند. در اسفندماه 1357 پنج نفر از فعالترين مبارزان مسلمان «حزب جمهوري اسلامي» را تشكيل دادند كه يكي از آنها آيتالله خامنهاي بودند. دهم فروردين سال 1358 ايشان طي حكمي از سوي حضرت امام خميني(ره) مامور رسيدگي به نيازها و مسائل مردم استان سيستان و بلوچستان شدند. پس از آن نمايندهي شوراي انقلاب در وزارت دفاع شده و بعد به معاونت آن وزارتخانه منصوب گرديدند. در همان سال سرپرستي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را نيز به عهده گرفتند. ايشان روز شنبه، ششم تيرماه سال 1360 نطق مهمي در مجلس شوراي اسلامي ايراد كردند كه منجر به عزل دكتر ابوالحسن بنيصدر، رئيسجمهور وقت شد. پس از آن در همان روز در يكي از محلههاي جنوب شهر تهران در مسجد ابوذر، بعد از اداي نماز و در آغاز سخنراني بر اثر انفجار بمبي كه داخل ضبط صوت جاسازي شده بود مورد سوء قصد قرار گرفته و از ناحيهي سمت راست بدن به شدت مجروح و به بيمارستان قلب تهران انتقال يافتند و تحت مراقبتهای ويژه قرار گرفتند اما دراثر اين حادثه دست راست ايشان قدرت حركت را به ميزان زيادي از دست داد. پس از وقايع هفت تير و هشت شهريور، آيتالله سيدعلي خامنهاي از سوي شوراي مركزي به عنوان سومين دبيركل حزب جمهوري اسلامي انتخاب شدند. ايشان در انتخاب دهم مهرماه 1360 با بيش از شانزده ميليون راي (95 درصد آراء) به عنوان سومين رئيس جمهور ايران از سوي مردم برگزيده شدند و هشت روز بعد امام خميني(ره) نيز به عنوان رهبر انقلاب، طي حكمي رياست جمهوري ايشان را تنفيذ كردند. در تاريخ 25 مرداد ماه سال 1364 براي بار دوم با اخذ بيش از دوازده ميليون راي براي چهار سال ديگر به رياست جمهوري اسلامي ايران انتخاب گرديدند. پس از رحلت حضرت امام خميني(ره) در تاريخ 14/3/1368 در نشستي فوقالعاده و به دور از هرگونه جنجال و مناقشه در حالي كه هنوز مراسم خاكسپاري پيكر امام خميني(ره) انجام نگرفته بود، از سوي مجلس خبرگان با رأي قريب به اتفاق (بيش از چهارپنجم آرا) آيتالله سيدعلي خامنهاي به عنوان رهبر و جانشين امام خميني(ره) انتخاب و معرفي شدند. | حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد خمينی | | فرزند و همراه هميشگی حضرت امامخمينی(س)؛ او در سال 1324 در شهرستان قم دیده به جهان گشود و پس از گذراندن تحصیلات متوسطه به توصیه امامخمینی(س) به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. هنگامی كه پدر و برادرش حاجسیدمصطفی از كشور تبعید شدند، وی در ایران باقی ماند. درسال 1344، مخفیانه از راه آبادان به نجف اشرف رفت و پس از پنج ماه اقامت نزد پدر، به ایران بازگشت اما در مرز خسروی دستگیر شد. پس از آزادی به قم رفت و مشغول ادامه تحصیل شد. درسال 1345 برای بار دوم از طریق خرمشهر به عراق رفت و در همین سفر با پوشیدن لباس روحانیون به حلقه علمای دین پیوست. این بار نیز به هنگام بازگشت توسط ساواك دستگیر شد و پس ازمدتی حبس درزندان قزلقلعه در تاریخ 24 مرداد ماه 1346 آزاد شد. در تمام طول دوران تبعید حضرت امام(س) او با برپایی مجالس درمنزل امام سعی داشت نام و خاطره مبارزات پدر را در ذهن مردم زنده نگهدارد. سرانجام با آغاز اولین حركتهای مردمی درسال 1356، او به نجف و سپس به همراه امام به پاریس رفت. او رابط امام و سایر مراكز مبارزه بود. سید احمد، درتمام طول زندگیاش در كنار حضرت امام خمینی(س) ماند و همواره یاور مورد اعتماد او بود. ایشان درآخرین روزهای سال 1373 به دیار باقی شتافت. | آيتالله سيد عبدالحسين دستغيب | | امام جمعه شيراز ازسال 59تا 60، دومين شهيد محراب و از مبارزان سياسی در دوران پهلوی. او فرزند آيتالله سيدمحمدتقي دستغيب بود و در سال 1292 در شيراز متولد شد. تحصيلات خود را در حوزه علميه شيراز تا «سطح» ادامه داد و جاي پدر -كه سالها پيش از اين فوت كرده بود– امام جماعت مسجد باقرخان شد. وی كمكم مخالفت خود را با برنامههای ضد مذهبی حكومت آشكار ساخت و در شرايطی كه روزگار سختي را از نظر مادی میگذراند، پيشنهاد پيوستن به كادر قضايی دادگستری را نپذيرفت. در زمان اجرای قانون كشف حجاب، مخالفتهای آشكار او موجب شد كه حكومت اجازه وعظ و منبر را از او بگيرد و سرانجام براثر فشارهای زياد رژيم درسال 1314 مجبور به ترك ايران و مهاجرت به نجف اشرف شد. پس از گذراندن دروس خارج، فقه و اصول در نجف، موفق به دريافت اجازه اجتهاد و نقل روايات شد. پس از تبعيد رضا شاه از ايران، او نيز به توصيه آيتالله محمد كاظم شيرازی به ايران بازگشت و با همكاری مردم، مسجد جامع شيراز را كه بيش از هزارسال قدمت داشت و به صورت خرابه درآمده بود، بازسازی كرده و آن را به مركزی براي فعاليتهای مذهبي و سياسي تبديل كرد. تجديد بنای مدرسه علميه حكيم و تأسيس ديگر مدارس علوم ديني از جمله فعاليتهای او در آن دوران است. پس از اعلام لوايح شش گانه، او نيز به پيروی ازحضرت امام خمينی(س) به مخالفت با اهداف سياسي رژيم پرداخت و چنان نقش مهمی درگسترش مبارزات درميان مردم داشت كه رژيم مجبور شد همزمان با سركوبی قيام 15 خرداد، او را نيز شبانه دستگير كند. وقتي مأمورين به منزل او هجوم بردند، مردم خود را سپر ساختند و مانع از دستگيری او شدند. مأموران بسياري را بازداشت كردند و سرانجام شهيد دستغيب براي آزادی مردم بیگناه خود را به فرمانداری نظامي معرفي كرد. مقامات محلی، برخلاف قولی كه داده بودند، او را تحت فشار مركز به تهران اعزام كرده و به زندان فرستادند وپس از آزادي، بلافاصله او را تبعيد كردند. درسال 1343، بار ديگر به دليل ادامه فعاليتهای سياسي دستگير و زنداني شد. درطول دوران اقامت اجباری امام درنجف، بارها به ملاقات ايشان رفت و ضمن بيان اخبار ايران و مبارزات مردم، رهنمودهای لازم را كسب كرد. بار ديگر، درگيری خشونتآميز رمضان سال 56 در شيراز، باعث تبعيد او از زادگاهش شد. درهمين دوران، به همراهی چهار تن از ديگر روحانيون، طي اعلاميهای شاه را از سلطنت خلع كرد. پس از پيروزي انقلاب، به عنوان نماينده اول استان فارس به مجلس خبرگان رفت و در تدوين قانون اساسی جمهوری اسلامی مشاركت ورزيد. چندی بعد، محبوبيت او درميان مردم باعث شد به حكم امام به امامت جمعه شيراز انتخاب شود. آيتالله دستغيب، صاحب تأليفات و ترجمههای بسياری است كه بيشتر آنها درباره اخلاق، معاد و خودسازی نوشته شدهاند. از معروفترين كتابهای ايشان میتوان به «صلاة الخاشعين» ، «معاد» ، «گناهان كبيره» ، «قلب قرآن» و «قيامت و قرآن» اشاره كرد. او سرانجام در روز 20 آذرماه 1360، هنگامی كه عازم نمازجمعه بود، به دست يكي از اعضای گروهك منافقين به شهادت رسيد. | دكتر علی شريعتی | | دكتر علی شریعتی مزینانی در دوم آذرماه 1312 در«كاهك»، دهی بر حاشیهی كویر و در نزدیكی سبزوار متولد شد و در «مزینان» -آبادی دیگری درهمان نزدیكی- كودكی را گذراند. پدر او استاد محمدتقیشریعتی، نوهی ملاقربانعلی معروف به آخوند حكیم و پسر ملامحمود، روحانی و پیشوای مردم منطقه بود. مادرش زهرا امینی زنی روستایی، مؤمن و متواضع بود. دكتر علی شریعتی تحصیلات خود را با آموختن قرآن در مكتب ده آغازكرد. در سال 1319 به دبستان ابن یمین رفت. در سیزده سالگی به دبیرستان رفت و در این ایام به شدت به عرفان و تصوف گرایش پیدا كرد. او در 16 سالگی سیكل اول را به پایان رساند و به اصرار پدر و با توجه به وضع اقتصادی خانواده به دانشسرای مقدماتی (تربیت معلم) رفت. در آن سالها حزب توده و موج اعتقاد به ماركسیسم میان جوانها نفوذ بیسابقهای پیدا كرده بود. استاد محمدتقیشریعتی به منظور مقابله با هجوم افكار الحادی و توجه دادن نسل جوان به قابلیتهای اسلام اصیل به عنوان یك مكتب امروزی و پویا، با همكاری چند تن از دوستان خود «كانون نشر حقایق اسلامی» را بنیان گذاشت. در جلسات كانون ابتدا تفسیر قرآن گفته میشد و بعد سخنرانی با موضوع شناخت جنبههای گوناگون دین ایراد می شد. دكتر علی شریعتی نیز از سال 1327 به عضویت این كانون درآمد. در سال دوم دانشسرا و همزمان با اوجگیری نهضت ملی او به سوی فعالیتهای سیاسی كشیده شد. درسال 1331 او در راهپیمایی وسیعی كه علیه قوام السلطنه (و به جانبداری از مصدق) در مشهد برگزار شد شركت كرد و برای اولین بار دستگیر شد. او در سال 1332 به عضویت «نهضت مقاومت ملی» درآمد كه مهندس مهدی بازرگان و آیتالله طالقانی مؤسسانش بودند و گرایش مذهبی و اسلامی داشت. در سال 1334، در دانشگاه مشهد در رشته ادبیات فارسی پذيرفته شد. درسال 1336 او به همراه 16 نفر دیگر از اعضاء و پیروان «نهضت مقاومت» ازجمله پدرش استادمحمدتقیشریعتی برای بار دوم دستگیر شدند و به تهران منتقل گشت. به ظاهر اتهام آنها جانبداری از سیاستهای مصدق بود. در سال 1337 او با رتبه اول از دانشگاه مشهد فارغ التحصیل شد. چند ماه بعد و در سال 1338 او با بورسیه دولتی شاگردان اول برای ادامه تحصیل عازم فرانسه شد. در سال 1342 او موفق به اخذ مدرك دكتری در رشتهی تاریخ شد. وی پس از برگشت به ایران به محض رسیدن به مرز بازرگان دستگیر و به زندان قزلقلعهی تهران فرستاده شد. پس از چند ماه بازجویی و آزار، در شهریور 1343از زندان آزاد شد. در سال 1347 دكتر شریعتی از سوی حسینیه ارشاد برای سخنرانی در ایام مذهبی دعوت شد. سخنرانیهای ارشاد از سوی جوانان، روشنفكران و دانشجویان با استقبال بینظیری مواجه شد و موجی از اسلامگرایی نوین را از اين طریق در جامعه پدید آورد. از آنجا كه ساواك این گونه جلسات روشنگرانه و انقلابی را تاب نمیآورد، سرانجام حسینهی ارشاد در 22 آبان ماه 51 تعطیل گشت. به تدریج كتابهای او از كتابفروشیها جمع شد و داشتن آنها جرم محسوب گشت، اما دانشجویانش نوار سخنرانیهای او را پیاده كرده به صورت جزوههای پلیكپی یا حتی دستنویس و با اسامی مستعار علی سربداری، علی معلم، علی سبزوارزاده و... منتشر میساختند. دكتر در منزل دوستان و اقوام به زندگی مخفی خویش در تهران ادامه می داد و ساواك پیجوی او بود، سرانجام برای تحت فشار قرار دادن او استادمحمدتقیشریعتی را با همهی ضعف و كهولت سن و چند تن از اقوام نزدیكش را دستگیر كردند و خانوادهاش را آشكارا تحت نظر گرفتند. سرانجام او دوم مرداد ماه 1352 با ساك كوچكی از لباس، خود را به ساواك معرفی كرد. دورهی هجده ماههی زندان او در سلول انفرادی، بدون اجازهی داشتن كتاب و قلم و كاغذ آغاز شد. بازجوییهای مكرر، شكنجههای روانی، تهیدها و وعدهها، هیچ كدام برای وادار كردن او به قبول همكاری، مصاحبهی تلویزیونی و... موثر نبود. او با پاسخهای زیركانه و گاه طنزآمیز بازجویان كماطلاع ساواك را دست میانداخت و سردرگم میكرد. پس از آزادی دایرهی محدودیتها و فشارهای ساواك هر روز بیشتر میشد و امكان هر فعالیتی را از او سلب میكرد به همین علت او تصمیم به هجرت گرفت. او با استفاده از نام شناسنامهای خود «علی مزینانی» كه كمتر شناخته شده بود توانست از كشور خارج شود. سرانجام در 28 خردادماه سال 1354 دكتر علی شریعتی در خانه كوچكی كه در یكی از شهرهای انگلستان اجاره كرده بود به طرز مرموزی درگذشت. اگرچه روزنامههای كیهان و اطلاعات آن زمان نوشتند: «مرحوم دكتر علی شریعتی كه برای درمان ناراحتی چشم و كسالت قلبی خود به انگلستان رفته بود در آنجا بر اثر سكتهی قلبی درگذشت.» اما مردم و گروههای مبارز، رژیم را مسئول مرگ ناگهانی او دانستند و سرانجام او را در مقبرهی كوچكی در كنار حرم حضرت زینب(س) به خاك سپردند. | آيت الله سید محمود علایی طالقانی | | آيتالله طالقانی در سال 1289 شمسی در يك خانوادهی ساده و مذهبی در روستای «كَل يزد» از توابع طالقان ديده به جهان گشود. پدرش سيدابوالحسن طالقانی از مبارزان دورهی رضاخان و همكار و همرزم مرحوم «سيدحسن مدرس» بود و از طريق شغل ساعتسازي روزگار ميگذراند. آيتالله طالقاني نيز تحصيلات ابتدايي را در همان روستا و نزد پدر گذراند و پس از آن براي تحصيل علوم ديني به مدرسه رضويه و بعد فيضيه قم رفت و تا سال 1317 مشغول تحصيل بود. پس از آن در مدرسه سپهسالار مشغول تدريس علوم ديني شد. در اولين سالهاي تأسيس حوزه علمية قم براي ادامه تحصيل در سطح عالي بار ديگر به عنوان طلبه به كلاسهاي درس بازگشت و نزد اساتيد بزرگي چون مرحوم آيتالله سيدمحمد حجت، آيتالله سيد محمدتقي خوانساري و نيز آيتالله حاج شيخ عبدالكريم حائری (مؤسس حوزه علميه قم) به فراگيري علوم اسلامي در سطح عالي پرداخت و درجة اجتهاد را از مرحوم حائري يزدي دريافت كرد. آغاز مبارزات سياسي او به واقعه كشف حجاب و قضيه جواز گرفتن براي عمامه در زمان رضاخان برميگردد كه مخالفتهاي شديد و آشكارش موجب حبس و تبعيد وي گرديد. در سال 1320 در حالي كه در زندان به سر ميبرد تفسير قرآن را با در نظر گرفتن نياز نسل جوان آغاز نمود و پس از آزادي «كانون اسلامي» را بنيان گذارد. ايشان در سالهاي 31 ـ 1330 به پيشنهاد مرحوم آيتاللهالعظمي بروجردي، جهت شركت در «كنفرانس كشورهاي اسلامي» كه براي تشريك مساعي بين مسلمانان كشورهاي مختلف تشكيل شده بود به مصر و اردن سفر كرد و از نزديك با مسائل دنياي اسلام آشنا شد. اين فعاليتها ادامه داشت تا اينكه در 28 مرداد 1332 به علت پنهان كردن نواب صفوي، رهبر گروه فدائيان اسلام، دستگير و به زندان محكوم شد. در سال 1333، نهضت «مقاومت ملي» را با همكاری جمعی از مبارزين مسلمان تأسيس نمود. پس از شكلگيری نهضت روحانيت به رهبری امامخمينی(س) در سال 1341 و طرح مسائلی چون «انجمنهاي ايالتي و ولايتي» و «انقلاب سفيد» به پيروی از حضرت امامخمينی(س) به مخالفت با رژيم شاه پرداخت و به دليل فعاليتهاي بسيار در همان سال به زندان افتاد و در اوايل خرداد 1342، به همراه چند تن از روحانيون آزاد گرديد ولي بار ديگر در همان سال در ارتباط با وقايع 15 خرداد و انتشار مقالهاي از سوي او با عنوان «ديكتاتوري خون ميريزد» دستگير و در زندان قصر مورد شكنجه و آزار قرار گرفت. در سال 1350 در پي ممانعت كميسيون امنيت شهر از برگزاري نماز عيد فطر و مخالفت آشكار ايشان، آيتالله طالقاني دستگير و پس از محاكمه به سه سال تبعيد در زابل محكوم شدند. پس از سه ماه محل تبعيد ايشان به كرمان انتقال يافت. اما در همان سال، در پايان جشنهای دو هزار و پانصد ساله بار ديگر به جرم فعاليت سياسي بازداشت و زندانی شد و بار ديگر محكوم به تبعيد در جنوب ايران گشت. پس از چندی به سبب همكاری چند نفر از گروه مجاهدين خلق، با مأموران ساواك عدهی زيادی از مبارزان از جمله آيتالله طالقانی دستگير شدند. در جريان محاكمه و در پي قرائت كيفرخواست دادستان، او دادگاه را غيرقانوني اعلام كرد و در دفاع از خود هيچ سخنی نگفت. دوران سخت شكنجه و زندان آغاز گشت و تا اوجگيري مبارزات مردم ايران در سال 1357 ادامه يافت تا اينكه به سبب فشار مردم و درخواست آزادي او در راهپيماييهای چند ميليونی، رژيم ناچار به آزاد نمودن او از زندان شد. منزل آيتالله طالقانی در حوالي پيچشميران به مركز فرماندهي انقلاب در تهران و بسيج و هماهنگ كردن تودهها بدل شد. راهپيماييهاي بزرگ عاشورا و تاسوعا به دعوت ايشان انجام گرفت. ايشان از سوي امام خميني به رياست شوراي انقلاب انتخاب شدند و تا پيروزی لحظهای از تلاش باز نماندند. پس از پيروزی انقلاب، ايشان از سوی امام خمينی(س) به امامت جمعه تهران انتخاب شدند و در پنجم مردادماه 1358 اولين نماز جمعه بزرگ تهران را پس از پيروزی انقلاب در دانشگاه تهران اقامه كردند. ايشان به عنوان نماينده اول مردم تهران به مجلس خبرگان راه يافتند و همچنان در صحنه سياست فعال بودند. آيتالله سيد محمود طالقانی در 19 شهريور سال 1358 پس از سالها مبارزه و تبعيد و زندانی شدن از زمین خاکی به دیار باقی شتافت. | آيتالله مرتضی مطهری | | آيتالله مرتضی مطهری در سال 1298 در فريمان و در خانوادهای روحانی به دنيا آمد و در سال 1310 برای تحصيل علوم دينی به حوزه علميه مشهد رفت و دروس مقدماتی را آنجا آغاز كرد. ايشان در سال 1323 برای فراگيری فلسفه -كه به آن بسيار علاقهمند بود ـ به حوزه علميهی قم رفتند و از شاگردان درس فلسفه حضرت امامخمينی(س) شدند. علامهطباطبايی در جلساتی كه شبهای پنجشنبه برگزار ميشد مقالههای فلسفی خود را ميخواندند و درباره آن با شاگردان و حاضران بحث ميكردند. آيتالله مطهری از شاگردان برجسته آن كلاس بود و آن مقالهها، در سالهای بعد در چهار جلد به نام «اصول فلسفه و روش رئاليسم» با حاشيهنويسي ايشان به چاپ رسيد. بعد از فوت آيتالله بروجردی در سال 1340، آيتالله مطهری به تهران آمد و از همان ابتدا در مدرسه مروی به تدريس فلسفه ملاصدرا برای طلاب پرداخت و به زودی در دانشكده علوم معقول و منقول (دانشكده الهيات) دانشگاه تهران مشغول به كار شد و در آنجا نيز به تدريس كلام و فلسفه اسلامي پرداخت. در اين زمان او كه در محيط متنوع دانشگاه با مسائل جديد جوانان آشنا میشد، نوشتن مقالهها و كتابهايی را برای پاسخگويی به اين سؤالها آغاز كرد و به خاطر رواج افكار سوسياليستي و ماترياليستی در ميان جوانان، تلاش خود را صرف معرفي اسلام به عنوان دينی پوينده و نيز زدودن خرافات و بدعتها از چهره دين كرد. كتابهای بسياری حاصل اين دوره از عمر اوست؛ كتابهايی چون حماسه حسيني، نهضتهای اسلامی در صد سال اخير و ... او از مسائل سياسی جامعه نيز غافل نبود و با مجامع اسلامي آشنا شد و در اين محافل سخنرانيها و بحثهاي مختلفي را ايراد نمود. در همين دوران در راديو تهران نيز هر هفته يك بار سخنراني داشت كه مخاطبان وسيعتري را جذب افكار و اعتقاداتش ميكرد. او براي نخستين بار در سال 1342 بعد از وقايع 15 خرداد دستگير شد و در سال 1344 به همراهي متفكران مذهبی ديگر، نظير دكتر علي شريعتي به حسينية ارشاد دعوت شد. در سال 1350 به دليل سوءتفاهمها و اختلافاتی كه ميان او و ديگر گردانندگان حسينيه پيش آمد، كانون فعاليت خود را به مسجد الجواد كه آنجا نيز محل تجمع مردم مشتاق شنيدن از اسلام راستين بود، تغيير داد اما سال 1351 مسجد الجواد نيز تعطيل و او به طور موقت بازداشت شد. ايشان در سال 1356 «جامعه روحانيت مبارز تهران» را پايهگذاری كرد و با آغاز انقلاب نقش مهمتری را به عهده گرفت و به فرمان حضرت امام خمينی (ره) رئيس «شورای انقلاب» شد. ارديبهشت 1358 در حالی كه چون هميشه از يك مجلس سخنرانی برميگشت به دست يكي از اعضاء گروهك «فرقان» به شهادت رسيد. از آن پس روز شهادتش را برای گرامیداشت ياد مردی كه همه زندگياش را وقف تعليم و تربيت و آموزش كرده بود «روز معلم» نام گذاشتند و امام او را «حاصل عمر» خويش خواندند و همهی كتابهايش را مفيد و سودمند دانستند. | آيتالله حسينعلی منتظری | | رئيس اولين مجلس خبرگان و از روحانيون و سياستمداران قبل و بعد از انقلاب. او در سال 1301 در نجفآباد اصفهان در ميان يك خانواده كشاورز متولد شد. تحصيلات دينی خود را در اصفهان آغاز كرد و سپس برای ادامه در سطوح بالاتر به قم رفت. او كه از شاگردان حضرت امام خميني (ره) بود، در سالهای دهه 40 به دليل همراهی با نهضت ايشان تحت تعقيب ساواك قرار گرفت و به زندان افتاد و شكنجههای بسياری را تحمل كرد. با اوجگيری قيام مردم در سال 1357 به همراه آيتالله طالقانی از زندان آزاد شد. او كه از روحانيون مبارز و فعال در طول دوران انقلاب بود، بعد از فوت آيتالله طالقانی از سوي امام خميني (ره) برای مدت كوتاهی به امامت جمعه تهران منصوب شد. در سال 1364 مجلس خبرگان، آيتالله منتظری را به عنوان قائم مقام رهبری تعيين كرد. ولي در سال 1368، به دليل پارهای مسائل به حكم امام خمينی (ره) از اين سمت بركنار شد. | آيتالله علی اكبر هاشمی رفسنجانی | | او در سال 1313 در رفسنجان متولد شد. در سال 1327 براي تحصيل علوم ديني به قم رفت و حدود سالهای 36 و 1335، در درسهای امام شركت داشت. در همان زمان، با جمعي از همفكران خود از جمله دكتر باهنر، نشريه «مكتب تشيع» را منتشر ميساخت. پس از واقعه حمله به مدرسه فيضيه در سال 1342، دستگير شد و براي انجام خدمت سربازي به ارتش فرستاده شد، اما پس از دو ماه به دليل فعاليتهای سياسی تحت تعقيب قرار گرفت و از پادگان باغشاه فرار كرد. وی در زمان زندگی نيمه مخفی، موفق به ترجمه و نشر كتاب «سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار» شد. در سال 1343، به دليل ارتباط با «هيئتهای مؤتلفه اسلامی» و نشر عقايد انقلابی و اسلامی دستگير و به مدت 4 ماه در زندان قزلقلعه زندانی شد. پس از آزادی، كتاب «اميركبير قهرمان مبارزه با استعمار» را تأليف و منتشر كرد. در سال 1345 در پی دستگيری عدهای از فقها و مراجع از جمله آيتالله منتظری، از قم گريخت و در تهران به صورت مخفيانه زندگي كرد تا اينكه بار ديگر در سال 1346 به اتهام فعاليت براي بر هم زدن مراسم تاجگذاری و نيز ارتباط با امام (ره) در نجف، بازداشت و به مدت سه ماه زنداني شد. او تا سال 1354 چندين بار به اتهام فعاليتهای سياسی دستگير شد تا اينكه در آستانه پيروزی انقلاب به همراه عدهای از ديگر زندانيان، بر اثر فشار مردم آزاد شد. چند روز پس از آزادی، به همراه هيئتی كه از سوی امام (ره) مأمور حل مشكل تأمين سوخت داخلی بودند، به خوزستان رفت تا برنامهای برای اعتصاب كارگران و ميزان توليد نفت به اندازه مصرف داخلی تهيه كند، سپس به فرمان امام (ره) به عضويت شورای انقلاب درآمد. او با همكاري تنی چند از مبارزان از جمله آيتالله مطهری، هماهنگی برنامههای گوناگون مركز رهبری انقلاب يعنی منزل امام(س) را بر عهده داشت. او از سوی امام (ره) براي قرائت فرمان تاريخي تشكيل دولت موقت انتخاب شد. پس از پيروزي انقلاب به نمايندگي از سوي مردم تهران در مجلس اول و دوم و شوراي اسلامي حضور يافت و به رياست مجلس برگزيده شد. پس از رحلت حضرت امام خميني (ره) و انتخاب آيتالله خامنهای براي رهبری، وی در پنجمين دوره انتخابات رياستجمهوری شركت كرد و برای دو دوره پياپی با رأی مردم به مقام رياستجمهوری رسيد و پس از جنگ تحميلی وظيفهی دشوار سازندگی كشور را بر عهده گرفت. پس از پايان دوره دوم رياست جمهوری، از سوی رهبر انقلاب اسلامي به رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام منصوب شد. | ارتشبد غلامرضا ازهاری | | نخست وزير شاه در دوران انقلاب، او در سال 1288 متولد شده و پس از پايان تحصيلات متوسطه، وارد دانشكدهی افسری شد. مدتي بعد برای گذراندن دورهی عالی دژبان و نيز دورهی ستاد به امريكا رفت. در سال 1342 به درجهی سپهبدی رسيد و پستهای مهمی در ارتش نظير فرمانده دانشگاه نظامی نيروی زمينی، رياست ركن يك و آجودانی مخصوص شاه را بر عهده داشت. ازهاری پس از استعفای دولت شريفامامی در آبان ماه 1357 از سوی شاه به عنوان رئيس دولت نظامی برگزيده شد. | ارتشبد غلامعلی اويسی | | فرمانده لشكر يك گارد، فرماندار نظامی تهران در سال 1357 و عامل كشتار 17 شهریور تهران. او در سال 1297 در شهر قم به دنیا آمد و دورهی ششسالهی دبیرستان نظام و نیز دانشكدهی افسری را در تهران گذراند. پس از فارغالتحصیلی در سال 1317 ریاست بخشهای گوناگون نظامی را برعهده داشت، مثل فرماندهی گروهها، گردان، آموزشگاه گروهبانی لشكر 2، شعبهی بازرسی و دژبان مركز و فرماندهی هنگ 52 دژبان. او در سال 1332، فرماندهی هنگ 16 تیپ كازرون شد و پس از كودتای 28 مرداد 1332 به پاس خدماتش نشان درجهی دوم رستاخیز گرفت. پس از طی دورهی دانشگاه جنگ در تهران و دوره ستاد و فرماندهی در آمريكا در سال 1339 به ریاست ستاد گارد و در 1341 به فرماندهی لشكر یك گارد رسید و در همین سمت به عنوان فرماندار نظامی تهران مسئول سركوب قیام 15 خرداد 1342 و كشتار مردم شد. او در سال 1348 فرمانده ژاندارمری كل كشور و در 1351 فرماندهی نیروی زمینی ارتش را بر عهده گرفت. اویسی در جریان انقلاب اسلامی، بار دیگر به سمت فرماندار نظامی تهران انتخاب شد. وی به علت موقعیتش در راس نیروی زمینی، فرمانداری نظامی سایر شهرها را نیز در كنترل خود داشت. او در دی ماه 1357 به بهانه ی معالجه از ایران خارج شد و از همان جا تقاضای بازنشستگی كرد. اویسی از نخستین افسران عالی رتبهی رژیم بود كه فعالیتهای تروریستی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی را از خاك عراق و تركیه آغاز كرد. وی سرانجام در 28 بهمن 1362 به دست افرادی ناشناس در پاریس به قتل رسید. | دكتر جمشيد آموزگار | | نخستوزير شاه در دوران انقلاب، وی در 4 تیر ماه 1302 در تهران به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در تهران گذراند و مدت دو سال در دانشكدهی فنی و حقوق دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. سپس به آمریكا رفت و از دانشگاه كرتل موفق به اخذ درجهی دكترا شد. از سال 1327 تا 1330 دانشیار این دانشگاه بود. او در طول رژیم پهلوی سمتهای گوناگونی مانند معاونت وزارت بهداری 1332 تا 34، وزارت كار در 1337، وزارت كشاورزی در 1338، وزارت بهداری و سپس وزارت دارایی در 1342، وزارت كشور در كابینهی هویدا، ریاست هیئت نمایندگی ایران و ریاست دومین اجلاسیه اوپك در سال 1349 و در نهایت دبیركل حزب رستاخیز در سال 1355 را بر عهده داشت. جمشید آموزگار در سال 1356 به نخست وزیری رسید و مامور اصلاحاتی شد كه رژیم در نظر داشت برای آرام كردن مردم به اجرا بگذارد، اما با اوجگیری انقلاب، برنامههای او شكست خورد و در شهریور 57 جای خود را به شریف امامی داد و قبل از پیروزی انقلاب از كشور گریخت. | دكتر شاپور بختيار | | آخرین نخستوزیر شاه از دی تا بهمن ماه 1357 بود. او فرزند سالار فاتح بختیاری و نوهی دختری صمصامالسلطنه بود و در سال 1294 در چهار محال بختیاری متولد شد. تحصیلات ابتدایی و بخشی از دوره دبیرستان را در اصفهان گذراند. هجده ساله بود كه پدرش در زندان قصر به اتفاق عدهی زیادی از عشایر فارس و بختیاری اعدام شد. شاهپور برای ادامهی تحصیل به لبنان رفت و از مدرسه ی فرانسوی ها در بیروت دیپلم گرفت. سپس برای ادامهی تحصیل به فرانسه عزیمت كرد. ابتدا از دانشگاه حقوق پاریس درجهی دكترای حقوق بینالملل عمومی دریافت كرد و به درجهی افسری رسید. زمانی كه به ایران بازگشت، به استخدام وزارت تازه تاسیس كار و تبلیغات درآمد و پس از مدتی به ریاست اداره كل كار خوزستان و سپس مدیر كلی آنجا منصوب شد. بعد از مدتی به تهران احضار و به سمت معاونت وزارت كار منصوب شد و تا كودتای 1332 در این سمت باقی ماند. پس از دستگیری و محاكمه ی دكتر محمد مصدق، به فعالیت خود در جبههی ملی ادامه داد. چندبار دستگیر شد و به زندان افتاد، ولی باز هم فعالیتهای سیاسی خود را رها نكرد. سرانجام در دیماه 1357، در شرایطی كه دیگر امیدی به ادامهی حیات رژیم سلطنتی نبود، پیشنهاد نخست وزیری از سوی شاه را پذیرفت و به همین دلیل جبهه ی ملی در یك نشست فوقالعاده بختیار را از عضویت خود بركنار كرد و حزب ایران نیز او را از دبیر كلی حزب كنار گذاشت. در واپسین روزهای حركت مردمی انقلاب، او تلاش بسیاری برای جلوگیری از سقوط رژیم به عمل آورد، ولی موفق نشد. او كه در سیاستهای خود به سختی شكست خورده بود، پس از پیروزی انقلاب به پاریس گریخت و سال 1370 در همان شهر كشته شد. | سپهبد عبدالعلی بدرهای | آخرین فرماندهی نیروی زمینی شاهنشاهی و فرماندهی گارد شاهنشاهی. او كه تا آخرین دقایق رودرروی مردم ایستاد و فرمان تیراندازی به روی مردم غیرمسلح را صادر كرد، در بحبوحه ی انقلاب در سال 1357 در یك درگیری به قتل رسید. | محمدرضا پهلوی | | محمدرضا پهلوی، آخرین نفر از سلسلهی شاهان ایران. چهارم آبانماه 1298 شمسی با خواهر همزادش «اشرف» در محلهی سنگلج تهران متولد شد. پدرش از افراد بریگاد قزاق مستقر در قزوین بود كه توانست پس از گرفتن قدرت از سلسلهی قاجار به عنوان شاه ایران در 14 اردیبهشت 1305 تاجگذاری كند. محمدرضا بزرگترین پسر او نیز از همین تاریخ به عنوان ولیعهد ایران معرفی گردید. محمدرضا بنا به خواست و ارادهی پدر -كه نظامی بسیار سختگیریبود- به دبستان نظام رفت و در سال 1310 از این مدرسه فارغالتحصیل شد و در همان سال برای ادامهی تحصیل در دبیرستان نظام به كشور سوئیس اعزام شد و پنج سال در آنجا ماند. محمدرضا پهلوی در سال 1315، بلافاصله پس از بازگشت از سوئیس، به امر رضاشاه به دانشكدهی افسری رفت و در شهریور 1317 با درجهی ستوان دومی فارغالتحصیل گشت. محمدرضا پهلوی برای اولین بار در زمان ریاست جمهوری هری ترومن در 24 آبان 1328 به طور رسمی از آمریكا دیدن كرد. این سفر به جهت دادن امتیازهایی در مقابل گرفتن وام از آن كشور بود. شاه در تاریخ 26 دی ماه به همراه همسرش به بهانهی معالجه و استراحت با چشمانی اشكبار از ایران خارج شد و ادارهی امور را به شورای سلطنت سپرد. او ابتدا به مصر رفت و پس از آن به مراكش پرواز كرد. با انتشار خبر گریختن شاه، ایران یكپارچه جشن و سرور شد، شادی مهارناپذیری كه در تاریخ ایران سابقه نداشت. رفتن شاه و سیاستهای بختیار كه سعی در حفظ چهرهی آزادیخواه خود داشت، راه را برای پیروزی انقلاب هموار نمود. او در مقابل خواست و آرزوی یكپارچهی مردم كه بازگشت رهبر انقلاب را میخواستند، قادر به مقاومت نبود و سرانجام پس از افت و خیزهای بسیار، امام خمینی(س)؛ رهبر انقلاب اسلامی، در دوازدهم بهمن ماه پس از پانزده سال تبعید به وطن بازگشت و ایران شاهد بزرگترین استقبال تاریخ شد. سرانجام در 22 بهمن 1357 با اعلام بیطرفی ارتش، انقلاب پیروز شد و نظام دوهزار و پانصد سالهی سلطنتی ایران برای همیشه از میان رفت. شاه كه در مراكش اقامت كرده بود به سبب شدت یافتن بیماریاش (سرطان غدد لنفاوی) به باهاما سفر كرد اما به سبب فشار مردم ايران و مسئولين جمهوری اسلامی ايران برای بازگرداندن شاه به كشور و محاكمهی او در دادگاه انقلاب، شاه مجبور به ترك باهاما در تاریخ 20 خرداد 1358 شد. پس از مدتی سرگردانی به سبب وخامت وضع جسمانیاش مجبور به اقامت در بیمارستان پایگاه نظامی آمریكا در مكزیك شد، اما بعد از مدتی به خاطر نیاز به مراقبتهای ویژه در 3 مهر 1358 به نیویورك رفت. در همین اوضاع و احوال سفارت آمریكا در ایران در 13 آبان 1357 به تسخير دانشجویان پيرو خط امام(س) درآمد، دانشجویان، تعدادی از كاركنان آمریكایی سفارت را به گروگان گرفتند و شرط آزادی آنان را تحویل شاه به دولت اعلام كردند. دولت آمریكا به سبب فشار افكار عمومی ناچار شد از شاه بخواهد كه آمریكا را ترك كند. شاه در حالی كه پزشكانش هرگونه مسافرت و حركت را برای او ممنوع كرده بودند، در 24 آذر 1358 آمریكا را به قصد پاناما ترك كرد و بار دیگر در 3 فروردین 1359 پاناما را ترك كرده و به مصر رفت و سرانجام در تاریخ 13 مرداد 1359 در آن كشور مرده و همانجا نیز دفن گردید. و اين سرنوشت حكومتهای ديكتاتوری و طاغوت و حاكمان آن است. | سپهبد امير حسين ربيعی | | فرمانده نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی دردوران انقلاب. وی به جرم كشتن مردم بی گناه و صدور فرمان تیراندازی به روی غیرنظامیان پس از پیروزی انقلاب اعدام شد. | مهندس جعفر شريف امامی | | نخستوزیر شاه در اوج قیام مردمی سال 1357. او كه در تهران، آلمان و سوئد تحصیل كرده بود، خدمات دولتی خود را در سال 1310 با كار در راهآهن ایران آغاز كرد و در سال 1329 وزیر راه در دولت رزمآرا شد. در سال 1333، مدیر سازمان برنامه كابینه زاهدی و در سال 1336، وزیر صنایع در كابینه اقبال بود. او از سال 1338 تا 1340، عهدهدار پست نخستوزیری بود و در ضمن مشاغل دیگری نیز داشت از جمله نایبالتولیه بنیاد پهلوی، رئیس اتاق صنایع و معادن، رئیس هیئت مدیره بانك توسعه صنعتی، رئیس بنگاه ترجمه و نشر كتاب كه وابسته به فراماسونری بود و نیز سناتور و سالهای زیادی ریاست مجلس سنا را هم به عهده داشت. شریف امامی یكی از اعضای فعال انجمن فراماسونری ایران به حساب میآمد و به عضویت لژهای آلمانی و استاد اعظم لژ «ستاره سحر» كه در گروه لژهای بیست و هفتگانه لژ بزرگ ایران قرار داشت، پذیرفته شده بود. او در سال 1357 پس از وقوع فاجعه سینما ركس آبادان و بركناری جمشید آموزگار از نخستوزیری، با هدف تشكیل دولت «آشتی ملی» و اصلاح نقطه ضعفهای گذشته روی كار آمد. واقعه كشتار 17 شهریور و 13 آبان در دوران نخستوزیری او رخ داد و موجب شد تا پس از دو ماه و نیم، جای خود را به دولت نظامی ازهاری بدهد. او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ايران از كشور گریخت. | تيمسار ناصر مقدم | | آخرین رئیس ساواك از 1356 تا 1357 و رئیس ركن دو ارتش. (اداره اطلاعات و ضد اطلاعات در ارتش). او فارغالتحصیل دانشكده افسری و دانشگاه جنگ بود و مدرك لیسانس رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران را نیز داشت. در سال 1340 ریاست اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران را بر عهده گرفت و پس از مدتی آجودان مخصوص شاه شد و همزمان دادستان ارتش نیز بود. سپس، معاون نخستوزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور شد. ساخت خانههای امن ساواك در زمان او طرحریزی شد. وی پس از پیروزی انقلاب دستگیر و به حكم دادگاه انقلاب در روز 22 فروردین 1358، اعدام شد. | |
|
| انتخاب نماييد: | | |
| |
تصوير تصادفی | | |
| |
|