بحث بر سر تاثیر یک اشتباه در زندگی افراد است...
مقدمه
شاید اگر انسانها قادر به پیشبینی و آیندهنگری بودند زندگی زیباتر و متفات از آنچه که هست میبود. سوالات زیادی وجود دارند که قادر به ارایهی پاسخی قانع کننده برای آنها نیستیم. یکی از سوالات این است که در برخی موقعیتها اگر این رفتار صورت نمیگرفت یا در برخی دیگر اگر اینکار را انجام میدادیم بهتر نبود؟ به دلیل اینکه سوالات فوق کلی بوده و در موارد موردنظر و بهخصوص جوابها متفاوتاند ما با یک مثال که از یک فیلم سینمایی برگرفته شده است تلاش خواهیم کرد تا مساله را بررسی کرده و البته همانند گذشته قضاوت و در نهایت تصمیمگیری نهایی را به خواننده واگذار خواهیم کرد.
داستان
گروهی متشکل از سه خلافکار تصمیم میگیرند با سرقت مسلحان از بانکی پولدار شوند. لذا مقادیر زیادی سلاح گرم تهیه و با طرح نقشه سوار بر اتومبیلی از آپارتمان خود خارج می-شوند. هنگام خروج از آپارتمان مردی را مشاهده میکنند که با کیسهای پرتقال در دست، کنار پارکینگ ایستاده است. یکی از این سه نفر رو به این مرد پرسید: هی آقا اسم تو چیست؟ او پاسخ داد سلام. اسم من خوزه است و پرتقال میفروشم. او کیسهی پرتقال را از خوزه گرفت و به دوست رانندهی خود گفت برو. خوزه هر چه اینها را صدا کرد و گفت که پول پرتقال را ندادید این سه نفر توجهی نکرده و به راه خود ادامه دادند و دور شدند. این سه نفر که با قصد سرقت مسلحانه از بانک بیرون آمده بودند بعد از مدتی و در حالی که با پرتقالهایی که از خوزه دزیده بودند از خود پذیرایی کرده و به بانک مورد نظر رسیدند. وارد بانک شده و بعد از کش و قوس فراوان و درگیری با مردم و بانکدارها موفق به ربودن ملیونها دلار از بانک شده و با حرفهای گری توانستند از تعقیب پلیس در امان بمانند. بعد از فریبدادن پلیسهای تعقیب کننده برای تقسیم پول خود به طرف آپارتمان خود حرکت کردند. هنگام ورود از در پارکینگ دوباره چشم یکی از آنها به خوزه افتاد که کنار پارکینگ ایستاده بود (خوزه مردی میانسال و آرام بود در فیلم). رو به او (خوزه) کرده و گفت خوزه (حالا دیگه خوزه را میشناختند) چیکار میکنی؟ خوزه اسلحهی کلاشینکفی را که در آنجا قایم کرده بود در دست گرفته و به سمت آنها نشانه رفت و گفت سلام، برای پول آدم میکشم (یعنی پول میگیرم و آدم میکشم). اما چون شما را میشناسم، مجانی میکشم (یعنی برای کشتن شما نیازی به کسب درآمد ندارم). سپس هر سه را به رگبار بسته و کشت و قدمزنان از آنجا رفت (میلیونها دلار پول در صندوق عقب ماشین دست نخورده باقی ماند). فیلم نیز تمام شد.
حال انتظار ما این است که خواننده به سوالات زیر پاسخ دهد:
1. اگر این سه خلافکار پرتقال خوزه را آنگونه از او نمیگرفتند آیا خوزه شغل آدمکشی را برای کسب درآمد و گذران زندگی انتخاب میکرد؟
2. آیا خوزه از مادر خلافکار به دنیا آمده بود؟
3. آیا خوزه خلافکار است؟ اگر بله چه عاملی یا عواملی باعث گرایش او به خلاف است؟
سوالات متفاوتی از داستان فوق میتوان طرح و پاسخ داد. بد نیست اینکار را انجام دهید.
بحث بر سر تاثیر یک اشتباه در زندگی افراد است. گاهی اوقات برعکس یک رفتار درست نیز باعث گرایش فرد به کارهای درست شده و مسیر وی را دستخوش تغییراتی زیبا میکند. در هر حال نیاز داریم که بتوانیم درست اندیشیده و قضاوت کنیم و سپس تصمیم بگیریم که چه باید انجام داد. این داستان و چند پرسش، شاید سخت، تمرینی برای ما خواهد بود که درست اندیشیدن را آموخته و بهکار بندیم.
در زندگی روزمره نیز وضع مشابهی حاکم است. ابتدا والدین و سپس آموزگاران در مدارس و ... مدیران موءسسات و ... قادرند مسیر فرزندان را تعیین کنند. بهتر است هوشیار بوده و سعی کرد بهترینها را انجام داد. تاثیر اشتباهات افراد در زندگی افراد دیگر (اعم از فرزندان، کارمندان یا به عبارتی زیردستان) ما اعتقاد داریم به میزان باهوش بودن افراد بستگی مستقیم دارد. بدین معنی که هر چه مخاطب باهوشتر باشد تاثیر و شدت نمود آن در آینده بیشتر بوده و احتمالا اثرات زیانبار بیشتری خواهد داشت. به همین ترتیب است در مورد رفتارهای درست و نتایج زیبا. در هر دو مورد کماکان توصیه این است که صادق باشیم تا راحتتر بتوانیم وضع را تحت کنترل درآورده و تلفات و هزینهها را کاهش دهیم. به امید روزی که دروغ از فرهنگ لغت نیز حذف شود. به خاطر داشته باشید یک خلافکار راستگو به مراتب از یک آدم دورو و دروغگو باشرفتر بوده و امید به اصلاح آن بیشتر است. باز هم بحث خواهیم داشت در این زمینه.
غلامرضا پورقلی
دانشجوی دکتری ریاضی
دانشگاه تهران